واضح آرشیو وب فارسی:الف: بارتاب هاي گزارش "رويا"
فرهيختگان: همزمان با انتشار سرگذشت تكاندهنده «رويا» دهها نفر از مردم مهربان ايران بزرگ، زنگ تلفنهاي روزنامه را به صدا درآوردند و موجي از احساس و اميد را به اين دختر خوزستاني هديه دادند. اشك و ابراز احساس خالصانه براي كمك به «رويا» بارزترين نقطه اشتراك مخاطبان در داخل و خارج كشور بود.
طي دو روز اخير، دكتر جعفر ملكمحمدزاده- رئيس دانشگاه آزاد اسلامي واحد بهبهان خوزستان- شمار زيادي از كارمندان دانشگاه آزاد اسلامي در استانهاي مختلف ايران، چندين پزشك و بسياري ديگر از مردم مهربان كشورمان براي كمك همهجانبه به «رويا» قول همكاري دادهاند.
دكتر بحرينيمقدم مدير بيمارستان لقمان حكيم تهران- ضمن اعلام آمادگي براي درمان «رويا» گفت: پس از بررسيهاي اوليه و مشورت با متخصصان بيمارستان به اين نتيجه رسيديم كه براي درمان «رويا» بايد جراحي در چند مرحله صورت بگيرد. بيمارستان «لقمان حكيم» تهران، آمادگي كامل خود را براي جراحي «رويا» تحت نظر يك تيم متخصص اعلام ميدارد. شركت ملي حفاري ايران هم براي پرداخت هزينههاي درمان «رويا» اعلام آمادگي كرده است اما در كمال تعجب دانشگاه علوم پزشكي اهواز هنوز قدمي براي بهبهود اين دختر بر نداشته است.
«رويا» اما حساب بانكي ندارد. قرار شده گروهي كه پيگير كارهاي روياست به نام اين دختر شوشتري، يك حساب بانكي باز كند تا تمامي كمكهاي مردمي و دولتي بهموقع و مستقيم به دستش برسد.
دلش نميخواهد ديده شود؛ از ديده شدن هراس دارد. دختري كه تمامي ۱۸ سال عمرش را از ترس نگاه ترسناك آدمها، به دور از چشم آنان گذرانده، سكوت و خلوت اتاقش را به جمع همسن و سالان خود ترجيح ميدهد.
«رويا» كه در عنفوان جواني، سرد و گرم روزگار را به اندازه ۶۰ سال چشيده، ميگويد: «دلم ميخواهد مثل همه آدمها با خيال راحت از خانه بيرون بروم. دلم ميخواهد با دوستانم به مدرسه بروم، درس بخوانم و كارهاي بشوم. مگر من دل ندارم! همسن و سالانم ديپلمشان را گرفتهاند اما من هنوز كلاس سوم راهنمايي هستم. سال گذشته فقط يك بار به سينما و پارك رفتم آن هم در شب. روزها از طعنههاي مردم ميترسم. من فقط يك دوست صميمي دارم. هرچه سنم بالاتر ميرود گوشتهاي اضافه صورتم بيشتر ميشود و به همين خاطر بيشتر از ديگران فاصله ميگيرم. كلاس سوم دبستان كه بودم همكلاسيهايم مسخرهام ميكردند و مدام صورت مرا به هم نشان ميدادند. به همين خاطر تصميم گرفتم ديگر به مدرسه نروم و مدتي ترك تحصيل كردم.»
«رويا» دختري است كه ۱۸ سال پيش در «شوشتر» خوزستان به دنيا آمد اما فقط شش ماه روي خوش زندگي را ديد. تمامي اطرافيان «رويا» به خاطر تولد وي ميخنديدند. دنيا اما غم داشت، نميخنديد. خيلي زود نشانههاي بيماري در صورت «رويا» نمايان شد. سمت چپ صورت دختر نورسيده، پر شد از گوشت اضافه. پدر و مادر «رويا» كه نگران سلامتي فرزندشان بودند اميد داشتند اين عارضه بدشكل در آيندهاي نزديك برطرف شود. «رويا» اما با گذر زمان خوب نشد. اين زمان بود كه بدترين رنجها را با تشديد بيماري براي دختر شوشتري به ارمغان آورد.
«رويا» هرچه بزرگتر ميشد گوشت اضافه صورتش هم برجستهتر ميشد. رفتهرفته انگشتان دست و پاي «رويا» نيز به همين عارضه دچار شد. پدر زحمتكش و مهربان «رويا» وضع مالي خوبي نداشت اما تا سقف توان براي درمان جگرگوشهاش تلاش كرد. پدر «رويا» فقط ۳۷ سال داشت كه سكته مغزي كرد و به خواب ابدي رفت؛ بيآنكه لبان خندان فرزند بيمارش را ببيند. «رويا» و برادر و خواهر كوچكش يتيم شدند و فقر و تنگدستي به جاي پدر در زندگي آنان رخنه كرد. سپس خاله مهربان، سرپرستي برادر و خواهر «رويا» را برعهده گرفت. «رويا» و مادرش هم اتاق كوچكي اجاره كردند؛ اتاقي كه حتي فرش نداشت و فقط با يك تكهموكت پوشانده شده بود.
دختر بيمار كه با كمك كميته امداد، روزگار ميگذراند وقتي بزرگتر شد درد يتيمي را بيشتر حس كرد. با گذشت زمان، شمار روزهايي كه دختر بيمار، پا از اتاقش به بيرون گذاشته بود كمتر و كمتر شد. «رويا» از ترس طعنه آدمها، ترك تحصيل كرد؛ انگار كه اتاقش را به همهجا ترجيح ميداد؛ اتاق خالياش را! رشد عجيب گوشتهاي صورت «رويا» بدجوري سلامتياش را تحت تاثير قرار داده است. پلكهاي چشمش به طرز عجيبي كشيده شده و دندانهايش نيز به خاطر آويزان بودن صورتش بهشدت درد ميكند. اين درد و رنج منحصربهفرد اما باعث نشده «رويا» به خدا كمتوجه شود: «در اين شب عيدي از مردم بخواهيد برايم دعا كنند.»
يكي از مخاطبان روزنامه كه از اهواز تماس گرفته بود با صدايي بغضآلود گفت: از وقتي ماجراي زندگي «رويا» را خواندهام آرام و قرار ندارم. شكرانه بازوي پرتوان، گرفتن دست ناتوان است. به «رويا» بگوييد او خواهر ماست و عضوي از خانواده بزرگ مردم ايران. من به سهم خودم هر كاري كه بتوانم انجام ميدهم تا اين دختر بخندد.
هموطن مهربان، اين شعر را هم تقديم «رويا» كرد:
من حال اين روزاتو ميدونم
چيزي نگو چشماتو ميخونم
اين جاده تا وقتي نفس داره
چشماشو از تو برنميداره
من از هواي جاده دلگيرم
از فكرشم دلشوره ميگيرم
اين آينه تو فكر شكستن نيست
باور نكن اين صورت من نيست
«رويا» تا چند روز ديگر به بيمارستان «لقمان حكيم تهران» ميرود و تمامي آزمايشهاي لازم براي جراحي وي صورت ميگيرد. زبان ما براي وصف اين همه احساس خداپسندانه و انساندوستانه، قاصر است. فقط در يك جمله ميتوان گفت: «رويا» ميخندد، مردم ايران سپاس.
چهارشنبه|ا|19|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 283]