واضح آرشیو وب فارسی:آلامتو:
دل من پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت کِی شود پیش قدمهای تو اسفند شوم . . . . . . عجب دوره زمونه ای شده که به خاطر حفظ رفاقتت باید خیلی از حرفارو توی دلت نگه داری تا حداقل کسی رو داشته باشی که بهش بگی رفیق مگه نه رفیق … !؟ . . . این ساحل خسته را تو پیدا کردی این موج نشسته را تو برپا کردی من خامُش و خسته خفته بودم ای عشق مرداب دل مرا تو دریا کردی . . . . . . گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم حالا یک بار از شهر می رویم … یک بار از دیار … یک بار از یاد… یک بار از دل … و یک بار از دست … . . . فرقـی نمـی کند بگویم و بدانـی …! یا … نگویم و بدانـی..! فاصله دورت نمی کند …!!! در خوب ترین جای جهان جا داری …! جایـی که دست هیچ کسی به تو نمـی رسد.: دلــــــــــــــم…..!!! . . . باید ببینمت ! چرا که روی نوار قلبی ام پیوسته نام تو بود و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام تو را تجویز کرده است . . . . . . قسمت این بود که من با تو معاصر باشم تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم . . . . . . هنوز هم دلم تنگ می شود برای محض حرف زدنت و برای تکیه کلامهایت که نمی دانستی فقط کلام تو نبود من هم به آنها تکیه داده بودم . . . . . . اولم خنده، ز بیدردی بود آخرم، گریه ز بیدرمانی . . . . . . در سایه دلشکستگی پیر شدم غم خوردم و با غمت نمک گیر شدم تا امدم اشنای قلبت باشم گفتی که من از غریبه ها سیر شدم . . . . . . یک سمت تویی و عشق: مرگی ساده یک سمت جهان به قتل من آماده! می ترسم! مثل بچّه گنجشکی که در دست دو بچّه ی شرور افتاده . . . . . . دیگر نه دلم شوق تماشا دارد نه پنجره ای به سمت فردا دارد تنهایی دیگری برو پیدا کن این غار برای یک نفر جا دارد . . . . . . صرف فعل “دوست داشتن” بسیار سخت است: گذشته اش که به هیچ وجه ساده نیست حالش کاملاً اخباری ست آینده اش هم شرطی . . . . . . غربت آن نیست که تنها باشی ، فارغ از فتنه ی فردا باشی غربت آن است که چون قطره ی آب ، در پی دریا باشی غربت آن است که مثل من و دل ، در میان همه کس یکه و تنها باشی . . . . . . گاهی اوقات همینی که هستی را دوست دارم وگرنه بهتر از این را همه دوست دارند . . . . . . کسی هست شانه هایش را، به من قرض بدهد تا یک دل سیر گریه کنم؟ بدون هیچ حرف و سوال و جواب و دلداری و نصیحتی؟؟؟ . . . بعضی ها به ظاهر وقتی اول وارد لیست دوستانت که میشوند چیزی با خود نمیآورند ولی وقتی میروند ، همه چیز آدم را با خودشان میبرند . . . . . . کاش میشد که دلم از عاشقی بو ببرد یار آمده دل را به شکار چشم آهو ببرد خسته ز دلم … بگو خریدار کجاست ؟ تا قلب مرا به شرط چاقو ببرد . . . هر چند که باشی عاشقی دل نگران ، حس می کنم این را که شبی در باران ، این بازی ِ « تا ابد کنارت هستم » ، با سوت قطار می پذیرد پایان . . . انگشت مزن بر دلِ پر حوصلهی ما بگذار که سربسته بماند، گِلهی ما . . . . . . سکوت و خلوت بغض شبانه چه دلگیر است بی تو حجم خانه تو رفتی و دلی دارم که هر دم برای گـــریــــه می گیرد بهانه . . . . . . ما نه آنیم که در بازی تکراری این چرخ فلک هر که از دیده مان رفت ز خاطر ببریم یا که چون فصل خزان آمد وگل رفت به خواب دل به عشق دگری داده ز آنجا برویم وسعت دیده ما خاک قدمهای تو بود خاک زیر قدمت را به دو دنیا بخریم . . . . . . دل من محکمه ایست که به من میگوید: همه را دوست بدار، به همه خوبی کن، و اگر بد دیدی، دل به دریای محبت بزن و بخشش کن . . . کاش دستی بود و دستم میگرفت انتقام از نفس پستم میگرفت . . . . . . امید وصــل تـــو نگذاشت تا دهـــم جان را وگـــر نه روز فراق تـــو مردن آســـان بود . . . . . . دیدار یار غایب، دانی چه ذوق دارد؟ ابری که در بیابان بر تشنه ای ببارد . . . . . . بی درد وا نشد دل غفلت گرفتهام قفلی که زنگ بست، شکستن کلید اوست . . . گردآوری: آلامتو
۲۳م خرداد
۱۳۹۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آلامتو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 299]