تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 27 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس كارى او را اندوهگين و به خود مشغول كند و او با اخلاص براى خدا بسم اللّه‏ ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806838090




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دختر ثروتمند در دام وعده‌هاي جوان شيك‌پوش


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: دختر ثروتمند در دام وعده‌هاي جوان شيك‌پوش او طبق وعده‌اش و به تنهايي به خواستگاري من آمد و مادرم وخانواده‌ام هم او را پسنديدند. اين جوان بعد از جلسه خواستگاري گفت: ما براي ازدواج رسم و رسوم خاصي داريم كه يكي از آنها خريد هديه گرانقيمت براي يكديگر است. من اين انگشتر را براي تو خريده ام تا بداني چقدر تو را دوست دارم. تهران امروز: روياي تبديل شدن به خوشبخت ترين زوج دنيا دختر جوان به كابوس تبديل شد. به گزارش خبرنگار ما از دادسراي شميرانات اين پرونده با شكايت دختري جوان در اين دادسرا به جريان افتاد. اين دختر25ساله كه ساكن محله تجريش تهران است با حضور در شعبه اول بازپرسي اين دادسرا با طرح شكايتي گفت: تازه از مركز خريد تجريش بيرون آمده و كلي خرت‌وپرت خريده بودم و مي‌خواستم تاكسي دربست بگيرم و به خانه بروم.يك مرتبه يك اتومبيل گرانقيمت مقابل من توقف كرد و جواني شيك‌پوش با سر و وضعي مرتب از آن پياده شده، به من نزديك شد و با احترام خاصي گفت: خانم من مطلبي را مي‌خواستم به عرض شما برسانم. بنده از مدت‌هاست شما را زير نظر گرفته و مي‌خواهم خدمت شما عرض ادبي كنم. حقيقت ماجرا اين است كه من دورادور عاشق شما شده‌ام و مي‌خواهم اگر اجازه بفرماييد به قصد ازدواج چند وقتي مزاحم شما باشم. وقتي از اين مرد جوان موقعيت خانوادگي و شغلي‌اش را پرسيدم او گفت: بنده مديرعامل فلان شركت در جاده مخصوص كرج هستم و سال‌هاست خانواده‌‌ام براي اقامت دائم راهي اروپا شده‌اند. خود من هم تازه به ايران آمده‌ام و مي‌خواهم چند وقتي اينجا بمانم و حساب‌هاي شركت را راست و ريس كنم و با دختري كه اگر قسمت باشد كه شما هستيد، ازدواج كرده و به همراه او براي هميشه به اروپا بروم و در آنجا زندگي كنم. اين مرد از من شماره تماسي را خواست و من هم قبول كرده و شماره‌اي بين ما رد و بدل شد. ابتدا ارتباط بين ما تلفني بود و اين مرد مدام از زيبايي‌ها و جاذبه اروپا صحبت مي‌كرد و مي‌گفت زندگي‌اي براي تو فراهم مي‌كنم كه همه دوست و فاميلت حسرتت را بخورند. من كه حسابي با اين حرف‌ها خام شده و تحت تاثير قرار گرفته بودم ارتباطم را با او بيشتر كرده و چند بار هم به كافي شاپ و رستوران‌هاي گرانقيمت رفتيم و حسابي پول خرج كرديم. آقاي بازپرس من پدر ندارم و او سال‌هاست فوت شده اما خانواده ما خانواده ثروتمندي است و پول و پله زيادي داريم. حدود 3 ماه از اين رابطه گذشته بود كه يك‌روز اين جوان به من گفت به زودي به خواستگاريم خواهد آمد. او طبق وعده‌اش و به تنهايي به خواستگاري من آمد و مادرم وخانواده‌ام هم او را پسنديدند. اين جوان بعد از جلسه خواستگاري گفت: ما براي ازدواج رسم و رسوم خاصي داريم كه يكي از آنها خريد هديه گرانقيمت براي يكديگر است. من اين انگشتر را براي تو خريده ام تا بداني چقدر تو را دوست دارم. او كادويي را از كتش درآورده و انگشتري سنگين و بسيار درخشنده را از داخل آن درآورده و آن را درانگشتم انداخت. من هم كه مي‌خواستم اين اقدام او را تلافي كنم همان‌روز با او به بازار طلا رفته و به انتخاب او يك انگشتر دو ميليون توماني براي او خريده و در دستانش انداختم تا با هم نامزد كرده باشيم. آن روز، روز خيلي خوبي بود او مدام براي من از آينده‌مان صحبت مي‌كرد و وعده آينده‌اي طلايي را به من مي‌داد و مي‌گفت تو خوشبخت‌ترين دختر دنيا هستي كه پسري مثل من به پستت خورد. آن روزغروب بعد از خوردن غذا در يك سفره‌خانه سنتي، از هم جدا شديم اما وقتي به خانه رسيدم و با او تماس گرفتم تا از حالش باخبر شوم متوجه موبايل خاموش او شدم. ابتدا قضيه را تصادفي دانسته و چند ساعت بعد دوباره با تلفن همراه او تماس گرفتم اما اين تلفن هيچ‌وقت روشن نشد. فردا كه از اين قطع تماس به شك افتاده بودم انگشتري را كه او برايم خريده بود به طلافروش سر خيابان‌مان بردم و تازه فهميدم اين طلاي گرانقيمت! يك انگشتر بدلي 20 هزارتوماني است كه فقط خوب رنگ و لعاب داده شده است. دختر جوان كه مي‌گريست با اين شكايت از دادسرا خارج و مرد شيك‌پوش تحت پيگرد قانوني قرار گرفت.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 270]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن