واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: تاوان غفلتم را پس مي دهم!
سراب
تاوان غفلتم را پس مي دهم!
صفحه N05 حقوق (شمالي) ، شماره سريال 17206 ، تاريخ انتشار 871130
اشتباه، فقط يك اشتباه كافي است كه آتش به زندگي ات بزند و آن چه نبايد روي دهد ... و بعد تو مي ماني و كوله باري از پشيماني كه نه راهي براي رفتن داري و نه راهي براي برگشتن ...
«دختر بزرگ خانواده بودم، از وقتي به ياد مي آورم پدرم به جرم خريد و فروش مواد مخدر در زندان به سر مي برد. مادرم براي سير كردن شكم بچه هاي قد و نيم قدش همان راهي را كه پدرم رفته بود، انتخاب كرد و به خريد و فروش مواد مخدر روي آورد. به دليل مشكلاتي كه داشتيم من و خواهران و برادرانم نتوانستيم به مدرسه برويم. مادرم با افراد زيادي در ارتباط بود و هر روز آدم هاي زيادي به خانه مان براي تهيه مواد مي آمدند. وقتي 14 سالم شد يكي از همان آدم هايي كه از مادرم مواد مي خريد به خواستگاري ام آمد. مادرم چيزي به من نگفت و تنها در مقابل پول هنگفتي به جاي من جواب «بله» را به خواستگارم داد و من وقتي متوجه اين قضيه شدم كه سر سفره عقد نشسته بودم.
تازه زندگي مشتركم را شروع كرده بودم كه مادرم را دستگير كردند و به زندان انداختند. مادرم به 15 سال حبس محكوم شد. تنها بودم، تنهاتر شدم. همسرم مرد بداخلاقي بود و مجبور بودم كه بسوزم و بسازم و دم نزنم وگرنه وضع بدتري پيدا مي كردم. چند سالي گذشت تا اين كه پدرم، به علت بيماري فوت كرد و مادرم هم از زندان آزاد شد. صاحب 5 فرزند شده بودم و خودم را درگير تربيت بچه ها كرده بودم. همسرم وقتي كه در خانه بود مدام در حال مصرف مواد مخدر بود وقتي هم كه نبود هزار و يك جور آدم مختلف براي تهيه مواد به در خانه مان مي آمدند. من بايد هر روز با آن ها سر و كله مي زدم. يك روز كه به طور اتفاقي همسرم در خانه بود، شخصي آمد كه با همسرم كار داشت، همسرم او را به داخل خانه آورد و از من خواست بسته اي را كه آن مرد برايش آورده است جايي پنهان كنم، به همسرم گفتم من كاري به كار شما ندارم و اين كار را انجام نمي دهم، همسرم با من دعوا كرد و من هم آن بسته را گرفتم و پنهانش كردم.
آن مرد وقتي خيالش راحت شد رفت. يك ساعت بعد مأموران نيروي انتظامي به خانه مان آمدند. آن ها خانه را تفتيش و آن بسته را پيدا كردند. در آن بسته نزديك به 400 گرم هروئين جاسازي شده بود. مأموران همسرم را دستگير كردند تا او را ببرند كه همسرم اظهار بي اطلاعي كرد و گفت اين كار من نيست و زنم آن مواد را امروز از كسي گرفته و پنهان كرده است. از اين رو من هم دستگير شدم. من براي همسرم پيغام فرستادم كه چرا اين كار را با من كردي؟ همسرم در جواب گفت: تو زني و كسي به تو كاري ندارد. پنهان كردن مواد را به عهده بگير و خيالت راحت باشد. باز ساده لوحي كردم و گول حرف هاي شوهرم را خوردم. در بازجويي هم اتهام را به گردن گرفتم و ... دستور بازداشت موقتم صادر شد. همسرم را آزاد كردند و او از اين شهر رفت.وي مي گويد: چند روز ديگر حكم من صادر مي شود. من الان بايد كنار فرزندانم مي بودم نه در زندان. الآن بچه هايم تنها هستند و نمي دانم كه چه بر سرشان آمده است. پشيمانم اما مي دانم كه پشيماني هم سودي برايم ندارد.»
چهارشنبه|ا|30|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 170]