واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نوروز رزمندگان
شب عید و فرار از اسارتتدابیر امنیتی شدیدی که دشمن در اردوگاهها و اطراف آن به عمل آورده بود امکان فرار را به حداقل میرساند و با آن تفتیشهای فراوان و بازرسی کف آسایشگاهها و کنارههای دیوار، برای آنکه مبادا در آنجا نقب و تونلی زده باشد ؛فرار را نامیسر میکرد. با این همه سختگیری تعدادی از برادران توانستند از آن قفسهای خوفناک بگریزند. یکی از فرارها در اردوگاه موصل یک اتفاق افتاد. دو نفر از بچهها در سال 61 طرح فرار را ریختند و با همکاری یکی از سربازان عراقی که بلدچی آنها شده بود توانستند فرار کنند آنها موعد فرار را برای شب عید نوروز گذاشتند. اولین روز عید عراقیها صبح و ظهر آمار نمیگرفتند.آنها شب لباس عربی پوشیدند و مخفیانه از طریق میلههای بالای در آسایشگاه که شیشهاش را قبلاً شکسته بودند خارج شده و وارد حمام شدند. بین هردو اتاق یک حمام بود که پنجره کوچکی به سوی بیرون از اردوگاه داشت. آنها از طریق آن پنجره کوچک خارج شدند و همراه با یک سرباز عراقی فرار کردند. آنها 3 الی 4 روز در شهر موصل به سر بردند و بعد ا آن حدود 10 روز هم در راه بودند تا به ایران رسیدند.آزاده حسن خنجری – اردوگاه موصل یکمنبع: مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان***
ماهی شب عیددر یی از اردوگاههای عراقی، در ایام نوروز یکی از برادران از سنگ یک ماهی تراشیده و آن را درون ظرف آب انداخت و اسرا هم از این فکر او استقبال کردند. در همین حین یکی دیگر از بچهها به سرعت به طرف حیاط دوید و پس از چند لحظه با در دست داشتن یک قورباغهی کوچک وارد شد و آن را به جای ماهی در ظرف آب انداخت. حرکت قورباغه داخل آب به جای ماهی قرمز شب عید همه را به خنده واداشت.مسعود پرویز حمیدیمنبع : مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان***عید نوروز در اسارتمهمترین مناسبت، عید نوروز بود. آغاز بهار برای اسرا بسیار غمانگیز بود. این غم ناشی از خاطرات فراوانی بود که از این عید ملی داشتیم. از کودکی، از کفش و لباس نو، از ماهی قرمز، از تنگ بلور، از هفتسین و از صندوق چوبی مادربزرگ که به ما عیدی میداد. از بوسههای گرم مادر و دستان پدر. از دید و بازدید، لبخند فرزند، چهرهی شاد همسر و وزش نسیم بهاری بر گونههای خاک.یادم میآید اولین عید اسارت برایم بسیار پراندوه گذشت. برای نخستین بار عید نوروز دور از خانواده بودم. دیگران هم حال مرا داشتند. سکوتی گلوگیر بر آسایشگاه حاکم شده بود. تحویل سال، نیمه شب بود، یکی شمعی روشن کرده بود و در جلوی خود گذاشته بود و به سوختنش مینگریست. دیگری در زیر پتو خود را به خواب زده بود، ولی از غلت خوردن دایمش معلوم بود که خواب نیست، بلکه عکس زن و فرزند خود را در دستان میفشارد. افکار گذشته در جلوی چشمانم جان میگرفتند. من به خانوادهام فکر میکردم، به مادرم، به پدرم، به خواهران و برادرهایم. نمیدانستم با این بمباران شهرها هنوز زندهاند یا نه، ولی یقین داشتم که به یاد من هستند. بغض گلویم را گرفته بود. یکی از دوستان داشت آرام برای خود آواز میخواند. چند دو بیتی را زمزمه میکرد. سکوت آسایشگاه باعث شد صدایش بلندتر شود. صدای گرم و خوبی داشت.مسلمانان دلم یاد وطن کردنمیدانم وطن کی یاد من کردنمیدونم که زن بید یا که فرزندخوشش باشه هرآنکه یاد من کردآرام بغضم شکست و بعد از شش ماه اسارت برای اولین بار، گریستم. لحظاتی بعد، کمکم سکوت شکست. غصهها به نوعی وازدگی و بیاعتنایی مبدل شد و شوخی آغاز گردید. دوستی، هفتسین چید. از سنگ، سکه، سیگار، سیم (کابل)، سمون (نوعی نان عراقی)، درست یادم نیست دو تای دیگر چه بود. هرچه بود خندهدار بود و لبخند تلخی بر لبان بیننده مینهاد.
سالیان بعد که اسرا تجربهی کافی اندوخته بودند در هنگام سال نو، قرآن و بعد فرازهایی از سخن امام (ره) قرائت میشد و اسرا آغاز سال جدید را به همدیگر تبریک میگفتند. در یکی دو آسایشگاه با هماهنگی عراقی ها نمایشگاه عکس برپا میشد. عکسهای بچههای اسرا که از ایران آمده بود. به دیدنش میارزید. در حاشیه، چند کار تبلیغاتی هم صورت میگرفت.در دیگر مناسبتها همچون روز ارتش، روز قدس، روز سپاه پاسداران، روز زن و هفتهی دفاع مقدس به همان منوال برنامهها مهیا و اجرا میشد که در بالابردن روحیهی اسرا نقش بسزایی داشت.منبع : مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان***نوروز در جبههآغاز سال نو و جشن عد نوروز به همراه دید و بازدید ها، تبریک و تهنیت و عیدی دادن و عیدی گرفتنها کم و بیش در منطقه مثل شهر جریان داشت، منتها با همان رنگ و بوی منطقه ای. موقع تحویل سال، چنانچه قبل از عملیات، بعضی سفره هفت سین می انداختند که "سین های آن بسته به نوع دسته ای که بچه ها داشتند فرق می کرد. در تخریب که بیشتر با مین سر و کار داشتند، به نحوی بود و در زهی به نوع دیگر، و به همین ترتیب در سایر دسته ها. سلاحهایشان که به هم تکیه می دادند از قبیل سمینوف و سام هفت (نوعی موشک)، و وسایلش نظیر سمبه و سرنیزه و بقیه از آنچه از لوازم جنگی بود و حرف اول اسم آن ها سین (س) بود.
اگر نوروز و حلول سال نو بعد از عملیات بود، قضیه صورت دیگری داشت. عکس شهدای عملیات را سر سفره می چیدند، بر سر لوله تفنگها پرچم سرخ می زندند، وصیت نامه ها با نوار های پر شده دوستان در لحظات قبل از شهادت را سر سفره می گذاشتند، جای شهدا و مفقودالاثر ها را خالی می کردند. لحظه داخل شدن سال نو، بعضی که در خط اول بودند با شلیک گلوله ای به سمت دشمن ابراز احساسات می کردند سکه های دو ریالی و بیشتر که به دست امام (ره) متبرک شده بود و معمولا "حاجی بخشی" توزیع می کرد هم جای خود را داشت، همچنین آن چه از تبلیغات گردان می رسید، از قبیل پیام رئیس جمهور، نخست وزیر، اسکناسهای یکصد ریالی و مثل آن نوعی عیدی دادن هم بین خود بچه هامعمول بود، که بعضی خودشان طلب می کردند و نوعش را معین می کردند. چنانچه یکی از دیگری دست خطی به عیدی می خواست و چیز دیگری قبول نمی کرد و او بعد از مدتی عبارت " کتب علیکم القتال " را می نوشت و پاکتی تقدیمش می کرد، که تا سر حد شهادت نصب العین همرزمش قرار می گرفت. دید و بازدید از گردانهای همجوار و رفتن به سراغ فرماندهان و روبوسی با آنها از جمله سنتهای حسنه ای بود که در ایام سال نو به ندرت ترک می شد .برگرفته از سایت صبحلینک:خاطرات دفاع مقدس
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 502]