تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگاه خداوند بخواهد بنده اى را رسوا كند، از طريق زبانش او را رسوا مى كند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805234275




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اینجا چراغی روشن است


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اینجا چراغی روشن استگزارشی از سكونت خانواده ای در گوشه خیابان

خبرگزاری مهر- گروه اجتماعی: «دلم می خواد یه سقف بالا سر داشته باشیم. از در به دری خسته شدم. الان چند شبه كه صاحب خونه بیرونمون كرده. سردمونه، من و 7 تا دیگه؛ از برادر و خواهر و پدر و مادرم حالا دیگه سقف نداریم. پیاده رو خونمون شده...».اینجا چراغی روشن است، نبش پارك دانشجوی خیابان انقلاب تهران. «صاحب خونه بیرونمان كرده است. با امشب می شه 3 شب. خونمون فلكه دوم تهرانپارس بود اما 3 روز پیش اسباب و اثاثیه مان را بار زدیم و اومدیم این جا تا نزدیك كمیته امداد باشیم.»علی این را می گوید. او زیر سقف كوتاهی از پلاستیك و زمینی از جنس سنگ فرش خیابان درس و مشق را رها كرده و دلش برای كتاب فارسی دوم دبستان لك می زند. باد آخرین امیدها را با خود می برد.كفش های وصله پینه شان جلوی دری از پلاستیك است. سقف كوتاه خانه خیابانی را كه پس بزنی 8 بچه قد و نیم قد می بینی. علی كوچولو با عینك ته استكانی خود را پشت چادر تنها دختر خانواده پنهان می كند.صدای سرفه می آید، همه سرفه می كنند. پیك نیك خاموش جلوی در است. بوی دربدری از لحاف و تشك پهن بر زمین، به مشام می رسد. مادر خانه گوشه چشمانش را با چادر نیمه افتاده بر دوش پاك می كند، همان طور كه چادر را می چلاند می گوید: «رویت را بكش مادر، بدتر می شی.»

یكی از پسران خانه، كارگر آشپزخانه است، باید برود، زنش قهر كرده حالا او هم با خانواده زندگی می كند. پسر دیگر خانه سر از زیر لحاف نارنجی بیرون می آورد، سری تكان می دهد و می گوید: «بدبختی از در و دیوار می آید بعد به آدم می گن شما دارید فیلم بازی می كنید. ما 29 ساله تو این تهرونیم. 20 سال پیش مشهد بودیم. هی رفتیم پاكدشت و هی برگشتیم تهرون اما هر روز وضعمان بدتر از قبل شد. آقام (پدرش را می گوید) چند بار رفت پیش آقای... نامه نوشت گفت ما بدبختیم. انگار شوخی بود آن قدر صدایمان را نشنیدند كه آخر آواره خیابان شدیم. الان باید به فكر خودم باشم اما دو زار پس انداز ندارم. هر چی داشتم خرج خواهر و برادرم كردم. آینده من به جهنم...، نمی دونم تا كی باید ور دل بابام دست فروشی كنم و آخرش هم هیچ... .دختر تازه دیپلم گرفته دهانش باز نمی شود حرف بزند. چشمانش اما همه چیز را می گویند. مثل چراغ بالا سر خانه ای كه دیگر نیست... پسر دیگر خانه مجله ای ورق می زند تا كاری كرده باشد. عابران تیر و تخته ها و تمام اسرار زندگی شان را ورانداز می كنند. بوی گرم خاك و یخ زدگی نفسها با زمستان درهم می آمیزد. چراغی بالای سر سقف نایلونی خانه خیابانی این خانواده 10 نفره پهن است.حالا آنها اخطاریه و شكایت صاحب خانه، چهار دیواری قدیمی 72 متری اجاره ای ماهی 150 هزار تومان با پیش پرداخت 500 هزار تومان را به اجبار رها كرده اند و با كلی نامه مچاله چند ساله درخواست كمك به پیاده رو پناه آورده اند.

سن و سال دقیق بچه ها را نمی دانند. پدر خانواده شناسنامه ای درمی آورد و با انگشت اشاره می گوید: «نگاه كنید ببینید چند سالشونه. به ما می گن مهاجرید. بابا به خدا الان 20 ساله كه اینجاییم. به تعداد موهای سرم رفتم استانداری گفتم یه انباری هم بدن راضی ایم. گفتن حالا برید مسافرخونه تا جایی پیدا كنیم بهتون بدیم، اما خبری نیست. با كامیون وسایلمون رو آوردیم اینجا. می گن شما كه پول كامیون داشتید حتماً پول اجاره یه خونه رو هم دارید....».آهی می كشد و ادامه می دهد: «آخه كدام پدری حاضره زن و بچه اش را بندازه گوشه خیابان! همه در قلب یخ زده زمین لانه كرده اند. اضطراب از صدای نفسهای خواب آلود بچه ای كه سر در زیر بالش پنهان كرده موج می زند.

عابران بی اختیار اسباب اثاثیه رها شده در خیابان را لمس می كنند.خونه تكونیه؟ این را عابران می پرسند. آخر دم عید است. بچه های دیگر برای خرید عید، خیابان چهارراه ولیعصر«عج» را تندتند بالا می روند اما چشم علی پشت عینكش نمناك است.«نه آقا جون خونه تكونی نیست. دل آدم تكون می خوره وقتی می بینه...» عابری زیر لب این را می گوید.كاش یه سقفی داشتیم، بزرگترین آرزوی ما همینه...هنوز چراغی روشن است.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 377]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن