واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: بحث دربارهى كثرتگرايى دينى (1) از بحثهايى است كه اخيرا دربارهى آن، مقالاتبسيارى نگارش يافته و گفتوگوهاى بسيارى دربارهى آن انجام گرفته است.
از پلوراليسم دينى، تفسيرها يا برداشتهاى مختلفى صورت گرفته است كه ازمشهورترين آنها كه مورد قبول برخى از صاحب نظران از جمله، جان هيك (2) قرارگرفته اين است كه همهى اديان موجود، مىتوانند مايهى رستگارى يا كمال نفسپيروان خود شوند و اديان مختلف، جريانهاى متفاوت تجربهى دينى هستند كه هر يكدر مقطع متفاوتى از تاريخ بشر آغاز گرديده و هر يك، خود آگاهى عقلى خود رادرون يك فضاى فرهنگى متفاوت باز يافته است (3).
اين نظريه را برخى از نويسندگان خودى نيز پذيرفته و روح پلوراليسم دينى را به«اعتقاد به وسعت پهنهى هدايت و سعادت و منحصر ندانستن آن به افراد خاصى كهفىالمثل عنوان مؤمن دارند و قايل شدن حظى از نجات، سعادت و حقانيتبراىديگران» تفسير كرده است.
از اين ديدگاه، عناوين كافر و مؤمن، صرفا عناوينى فقهى دنيوىاند و نبايدمعيار و مقياس نجات و رستگارى به شمار آيند. بر اين اساس، نه تشيع، اسلام خالصو حق محض است و نه تسنن (4).
در دفاع از پلوراليسم دينى، به معناى مزبور، تلاشهاى بسيارى صورت گرفته و بااستناد به شواهدى از عقل و نقل، فلسفه و عرفان، و... مبانى مختلفى براى آنجستوجو شده است.
آنچه در اين نوشتار مورد نقد قرار گرفته، سه نوع استدلال يا سه مبنا از ادله ومبانى پلوراليسم است كه از سوى برخى از صاحبنظران مطرح شده است.
1 خويشاوندى حقايق
يكى از مبانى پلوراليسم دينى، «خويشاوندى حقايق» بهشمار آمده است؛ زيرا، هيچ حقى با هيچ حق ديگرى، بىمهر و ناسازگار نيست و همهىحقيقتها، ساكنان يك ايوان و ستارگان يك كهكشاناند.
اين نكتهى بديهى و منطقى، اولا، حق را از رنگ و انگ «غربى و شرقى» و«ارتجاع و ترقى» نجات مىدهد و حق جويان را براى تحصيل و التماس حق، از روىآوردن به هيچ قبله و درگاهى منع نمىكند و ثانيا، حق شناسان را به موزون كردنمستمر حق خويش با حقهاى ديگران، امر و دعوت مىكند.
مضمون اين سخن، پيروى از اين قاعده است كه انديشهاى حق است كه با انديشههاىحق ديگر بخواند و لذا وظيفهى ترك ناشدنى هر محقق حق طلب، حل كردن مستمر جدولحقايق و موزون كردن دايمى «هندسهى معرفت» است و نه دلخوش داشتن جاودانه بهحق (مزعوم) خود و فارغ نشستن واز ديگران خبر نگرفتن (5).
ارزيابى و نقد
در اين استدلال، دو نوع مغالطه صورت گرفته است: يكى مغالطهى«وضع ماليس بعله عله» و ديگرى، «مصادره به مطلوب» كردن.
بيان مغالطهى نخست اين است كه مقدماتى كه در اين استدلال بهكار رفته، عبارتاست از:
1. حقايق با يكديگر هماهنگ و موزوناند. مثلا «اصل قانون عليت» و «قاعدهىضرورت على و معلولى» و «قانون سنخيت ميان علت و معلول» و «اصل هو هويت» و«اصل امتناع تناقض»، و اين اصل كه «ادعاى بدونبرهان، پذيرفته نيست» و«اصل وحدت حقه در مورد خداوند» و «قاعدهى حسن و قبح عقلى» و «امتناع ياقبح تكليف مالايطاق» و «وجوب شكر منعم» و «ضرورت نبوت» و «وجوب نماز وروزه» و «قبح و حرمت دزدى»، و «حجيت قول عادل ياثقه» و «حجيتسياق درتفسير قرآن» و «قانون جاذبهى عمومى» و «قانون انبساط فلزات» و «قانونانطباق با محيط در مورد جانداران» و... كه مجموعهاى از قوانين و اصول منطقىو فلسفى و كلامى و فقهى و تفسيرى و اصولى و زيستشناختى و فيزيكىاند، هيچگونهناسازگارى با يكديگر نداشته، هماهنگ و موزون مىباشند.
2. حق، مطلوب بالذاتاست و از هر كس و هرجا كه باشد بايد پذيرفته شود. اين، مطلبى است كه در تعاليماسلامى، مورد تاكيد بسيار قرار گرفته است. امام على(ع) مىفرمايد: «حكمت، گمشدهى مؤمن است، هرجا آن را بيابد بر مىگزيند، هر چند در دست منافق باشد (6) ».
البته اين مطلب، با تعلم و دانشآموزى نزد كسى به عنوان معلم واستاد تفاوتدارد؛ زيرا، تعلم و شاگردى نزد كسى و او را به عنوان معلم و استاد خودبرگزيدن، در فكر و عمل و اخلاق انسان مؤثر است. در روايات اسلامى سفارش شده استكه در گزينش استاد، جنبههاى عقيدتى و اخلاقى مورد نظر باشد.
3. در شناختن حقايق بىشمار در حوزههاى مختلف علم و دين، تعاون و مشاركت لازماست و يك يا چند نفر نمىتواند به همهى اين حقايق دستيابند. اين مطلب، خصوصابا گسترش دامنهى علوم، امرى بديهى است. امروز تخصص در علوم، كار پيچيده ودشوارى است و به زمان طولانى نياز دارد. در علوم دينى، تخصص در همهى زمينهها،براى يك نفر، عادتا، ممكن نيست.
اين مقدمات، همه، استوار و روشن است، ولى از آنها نمىتوان اين نتيجه راگرفتكه همهى آنچه در اختيار همگان قرار دارد، حق است، بلكه نتيجه، آن است كه آنچهحق است، با هم سازگار است. و آنچه با هم سازگارى دارد، حق است، در حالى كه سخنما، در مورد آرا و عقايدى است كه با هم سازگار نيستند، مانند «اثبات و نفىتثليث» و «قبول و رد نبوت پيامبر اسلام(ص)» و «خاتميت و جهانى بودن نبوترسول اكرم(ص)» و «قبول و رد وجود نص در مسئلهى امامت» و «اثبات و انكاروجود امام غايب(ع)» و «توحيد و شرك دانستن توسل به اولياى الهى» و «تناسخو معاد» و «عين ذات يا زايد بر ذات بودن صفات خداوند» و «وجود رابطهىتوليدى ميان مقدمات و نتيجه و عدم آن» و «ثبات و تكامل انواع» و «جبر وتفويض يا امربينالامرين» و «اثبات و نفى معراج جسمانى پيامبر اكرم(ص)» و«متشخص يا نامتشخص بودن وجود حقيقت مطلق» و «اثبات و انكار حسن و قبحعقلى» و «تشبيه و تنزيه» و «اصالت وجود يا ماهيت» و صدها بلكه هزارانمسئلهى فكرى از اين قبيل.
مشكل پلوراليسم، در عقايد سازگار و هماهنگ نيست، تا به حكم سازگارى حقايق،حقانيت آنها را ثابت كنيم، بلكه در عقايد ناسازگار است. به عبارت ديگر، استدلالمزبور، از قبيل مصادره به مطلوب است؛ يعنى، نخست فرض شده است كه همهى عقايد وآرا و مذاهب و اديان، حق است و آنگاه نتيجه گرفته شده است كه حقايق، با همناسازگار نيستند و اين در حالى است كه حق بودن همهى مذاهب و اديان، همان مشكلپلوراليسم و مسئلهى مورد نزاع است كه به دليل و اثبات احتياج دارد.
2. اكثريتبشر، متوسط و مقلداند
گفته شده است كه بيشتر دينداران، ديندارىشانعلت دارد نه دليل. چنين نيست كه همهى مسيحيان، با سنجيدن همهى آيينها و مذاهب،به مسيحيت روى آورده باشند و از طريق اقامهى دليل قطعى، به حقانيت مسيحيتاذعان كرده باشند، بلكه ايمانشان، اغلب، ايمانى موروثى و تقليدى است. اين حكم،دربارهى مسلمانان و يهوديان و زرتشتيان و... ثابت و صادق است. فردى كه اينكمسيحى است، اگر در جامعهى اسلامى زاده مىشد، مسلمان بود وبالعكس. زبان حالعمومدينداران، اين است كه (انا وجدنا آباءنا على امه و انا على آثارهم مهتدون)[43(زخرف):22] نه فقط عاميان كه عموم روحانيان دينى هم، چنيناند. اينان بهحقيقت مقلداناند و محققانى كه از سر حريت راستين و به حكم حكمت، به انديشهاىسر فرود آورند، نادرند. اين نهنگان درياى تحقيق، در آبگيرهاى كوچك مذاهب ومسالك رايج نمىگنجند، بل هر يك از آنان، خود، مذهبى هستند. جهان را، متوسطانىپركردهاند كه بر آنها سنت و تقليد و سابقه و محيط و معيشت و خشم و شهوت، بيشترفرمان مىراند، تا دليل و قرينه و برهان و حجت، و بيشتر محكوم جبرند تا اختيارو بيشتر معذورند تا مسئول. چنين متوسطان و مجبوران و مقلدان كه ما باشيم چهجا دارد كه به يكديگر فخر بفروشيم وبر يكديگر لعن بفرستيم؟ فروتنى و همدردى ورحمت، ما را سزاوارتر است تا كبر و دشمنى و خشونت (7).
ارزيابى و نقد
1. پلوراليسم دينى به معنايى كه گذشت در صدد حل مشكل حق وباطل و رستگارى و نجات است، اما مسئلهى سلوك اخلاقى و ادب معاشرت با همكيشان ياهمدينان، بحث ديگرى است كه مربوط به تسامح و تولرانس (Tolerance) است نهپلوراليسم. گرچه حيات دينى، با حيات اخلاقى، ارتباط تنگاتنگ دارد، ولى مشكلى راكه پلوراليسم دينى درصدد حل آن است، روشن كردن حساب حق و باطل و طريق سعادت وشقاوت است كه آيا در دين و مذهب خاصى يافت مىشود يا در مجموع اديان و مذاهب،اما توصيههاى اخلاقى، نظير فروتنى، همدردى رحمت ورزى نسبتبه ديگران، با قول بهاينكه همهى اديان از حقيقتسهم دارند و پيروان همهى اديان بر حقاند و به نجاتو رستگارى خواهند رسيد، ملازمه ندارد. چنين توصيههاى اخلاقىاى، با اعتقاد بهانحصارگرايى دينى هم ممكناست. امام على(ع) خود و روش خود را، اسلام ناب و خالصمىداند، در عينحال به مالك اشتر توصيه مىكند كه نسبتبه مردم، مهربان باشد،خواه همآيين او باشند و خواه پيرو مذهب و آيين ديگرى.
2. چنين نيست كه هر تحقيقى، به حق و رستگارى منتهى گردد، و هر تقليدى، بطلانو خسران را نتيجه دهد. به عبارت ديگر، تحقيق و تقليد، به خودى خود، نهممدوحاند و نه مذموم. حسن و قبح آن دو، تابع شيوه و موضوع تحقيق و تقليد است؛يعنى، اگر انسانى، دربارهى موضوعى به تحقيق بپردازد كه آگاهىها و ابزار لازمبراى انجام آن را ندارد مانند تحقيق فيريكدانى كه از تفسير قرآن آگاهى ندارد،دربارهى مفاهيم قرآنى و بالعكس تحقيقاش، نكوهيده و مردود است و يا اينكه درموضوعى كه آگاهى و ادوات لازم تحقيق دربارهى آن را دارد، ولى شتابزده و باپيشداورى، دستبه تحقيق بزند، در اين صورت نيز تحقيق او نامطلوب و نادرستخواهد بود. در حقيقت، در دو فرق ياد شده، آنچه انجام يافته، ادعاى تحقيق بودهاست، نه تحقيق. همين گونه است تقليد، هرگاه در موضوعى كه خود مىتواند دربارهىآن، علم و آگاهى لازم را بهدست آورد، به تقليد روى آورد، كار او نكوهيده استبدين جهت، علماى اسلامى، تقليد در اصول دين (كليات عقايد) را جايز ندانستهاندو يا دربارهى موضوعى تقليد كند كه شرايط تحقيق در آن را ندارد، ولى تقليد اواز كسى است كه خبره و متخصص در آن موضوع نبوده و يا از وثاقت كافى برخوردارنيست، در اين صورت نيز تقليد او، نكوهيده و مردود است.
هرگاه محقق، دربارهى موضوعى، به تحقيق بپردازد كه شايستگى تحقيق دربارهى آنرا دارد و ادب و شيوهى درست تحقيق را هم بهكار بندد، در اين صورت، تحقيق اوپذيرفته و نتيجهى آن هرچه باشد در حق وى حجت است. بدين جهت است كه فقها، درعين اين كه به خطا پذيرى مجتهد، قايلاند، عمل او را قابل تقدير مىدانند و حجتشرعى مىشمارند. و معتقدند كه آنجا كه راى او با واقع مطابق نباشد، معذور وماجور خواهد بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 321]