واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: اسرار تشکیل هویت !خانمها
در همین حال خانومی میگفتن که:
من "دوشیزه مكرمه" هستم ، وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود.
من "مرحومه مغفوره" هستم، وقتی زیر یك سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالا هیچ خوابی نمیبینم.
من "والده مكرمه" هستم، وقتی اعضای هیات مدیره شركت پسرم برای خود شیرینی بیست آگهی تسلیت در بیست روزنامه معتبر چاپ میكنند.
من "همسری مهربان و مادری فداكار" هستم ، وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری اش (البته تا چهلم) آگهی فوت مرا در صفحه اول پر تیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند.
من "زوجه" هستم ، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حكم قاضی دادگاه خانواده قبول می كند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه بیست و پنج هزار تومان فقط! بدهد.
من "سرپرست خانوار" هستم ، وقتی شوهرم چهار سال پیش با كامیون قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید.
من "خوشگله" هستم ، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقتشان را بیهوده می گذرانند.
من "حمید" هستم ، وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد می ایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا می زند.
من "ضعیفه" هستم ، وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.
من "بی بی" هستم ، وقتی تبدیل به یك شیء آركائیك می شوم و نوه و نتیجه هایم تیك تیك از من عكس می گیرند.
من "مامی" هستم ، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می كند.
من "مادر" هستم ، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم. آن روز به یك مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نكرده بودم.
من "زنیكه" هستم ، وقت بر سر حق پارک ماشین با ماشین مقابل بحث میکنم.
من "مامانی" هستم ، وقتی بچه هایم خرم می كنند تا خلاف هایشان را به پدرشان نگویم.
من "ننه" هستم ، وقتی نوه برومندم به همراه دوستانش به خونه میاد و از من سنی گذشته و او خجالت می كشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم، به آنها می گوید من خدمتكار پیر مادرش هستم.
من "یك كدبانوی تمام عیار" هستم، وقتی شوهرم بادگلوی بعد از غذا میزند و كمربندش را روی شكم برآمده اش جا به جا می كند.
من " علیا مخدره"هستم، وقتی دوستانم می خواهند به من بگویند "آشغال" محترمانه اینگونه خطابم می کنند.
من "بانو" هستم ، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف بكند.
من در ماه اول عروسی ام : "خانم كوچولو، عروسك، ملوسك، خانمی، عزیزم، عشق من، قشنگم، عسلم، ویتامین عشق" هستم.
من در فریادهای شبانه شوهرم، در مقابل اعتراض من که چرا دیر به خانه می آید، چند تار موی زنانه روی یقه كتش است، "سلیطه" هستم.
من در ادبیات دیرپای این كهن بوم و بر : "دلیله محتاله، نفس محیله مكاره، مار، ابلیس، شجره مثمره، اثیری، لكاته و ..... "هستم . دامادم به من "وروره جادو" می گوید.
حاج آقا مرا "والده" آقا مصطفی صدا می زند.
من "مادر فولاد زره" هستم وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم.
مادرم مرا به پدر شخصی که به خواستگاری ام آمده اند "كنیز" شما معرفی می كند.
به راستی من کیستم؟!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 275]