واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مغناطیس دلها
من به فکر راز جاذبه کعبه فرو می روم ، و اکسیری که خدا در این بیت نهاده است و انسان را مجذوب می سازد اگر مغناطیسی باشد که دلها را جذب کند ، اگر مرکزیتی باشد که جهت گیریها و حرکتها را محور باشد ،اگر نشانه ای برای وحدتها و آشناییها ، رمز و کلید باشد ، همین کعبه است میلیونها دل شوریده ، هر پگاه و شامگاه ، به این کانون متوجه است در زندگی و مرگ ، هنگام خواب و بیداری ، در نیایش و نماز ، همه جا و همیشه کعبه مرکزیت این نگاه است اگر جانهای ما کاه باشد ، کعبه ، کهربا ست اگر دلهای ما رمیده باشد ، قبله ، عامل انس است ، حرم ایمان است و صحن عبودیت و آستانه بندگی و سقف یقین و پنجره ای رو به بهشت و روزنه ای گشوده رو به خدا و سکویی برای پرواز تا به ابدیت اینهاست راز و رمز قداست و جاذبه کعبه ، اینهاست سر جذبه قبله مکه ، کنعان اهل ایمان است و کعبه ، یوسف این دیار حجاز ، وطن معنوی و اعتقادی هر مسلمان است و مکه ، حرا ، کعبه و صفا زادگاه و خاستگاه باورهای مقدس ماست کعبه ، بوسه گاه هزاران مجنون است که در پی لیلای دیدار ، رنج بادیه بر دوش کشیده و بار هجران را تحمل کرده اند ، تا به این مطاف و مسعی برسند کعبه راهی است که گامهای پوینده صفاجویان را به مقصد معرفت و به وطن عشق می رساند کعبه ، عرش زمین است و فرش آسمان کعبه ، نگین حلقه چشم بصیرت است کعبه ، مهر صداقت آیین و سند اعتبار این مکتب است و حجرالاسود بر رکن این کعبه ، نشان بیعت خدا با انسان است و بوسیدن و استلام و اشاره ما تجدید بیعت با خدای فطرت آفرین و فطرت خداباور کعبه ، دل و جان ماست ، ایمان و باور ماست ، کعبه همه چیز ماست ، تا هست ، آیینمان پابرجاست و تا هستیم ، زیارت کعبه فرض الهی بر دوش ماست شبهای حرم جاذبه مسجدالحرام ، قابل وصف نیست نیرویی غیبی و مغناطیسی ناشناخته ، انسان را به سمت کعبه می کشد بویژه شبهای خانه خدا ، صفای عارفانه تری دارد و نشستن و نگاه به کعبه ، عبادت است ، نگاهی که هرگز خسته و سیر نمی شود و هر نگاهی تازه تر از نگاه قبلی است کوچیدن از عرفات برای رسیدن به مشعر است آنجا وادی عرفان بود و اینجا موقف شعور است از گذرگاه دل آگاه و عارف ، می توان به عقل معرفت آموز و عرفان عملی رسید عرفان ، پشتوانه وقوفی شاعرانه و برخوردار از شعور است آنکه در عرفات خود و خدای خود را نشناخته باشد ، چگونه می تواند در مشعر ، به ذخیره های شعور باطنی دست یابد و قرب خدا را در این وادی عرفان خیز درک کند ؟ در شب مشعر ، تا سحرگاهش کرامت و رحمت الهی همچو باران می بارد و تو باید جام جان را در زیر بارش بی وقفه رحمت قرار دهی تا از حیات دل و صفای جان لبریز گردی شب مشعر ، شب یقین و تجلی باور و تمرین تعبد است ، بر خاک خفتن و بر خاک زیستن و خاکی بودن را تمرین می کنی تا در روزهای دیگر هم از بند تن و دام نفس رها شوی دست پر نیازت را بگشای نغمه ای ، ناله ای ، یا ربی ، گریه و اشکی ، حال و صفایی ، تضرع و انابتی هیهات که دیگر چنین شبی را شاهد باشی ! خوشا آنان که با خطی از اشک ، خط بطلان بر لوح گناهان می کشند اگر در این دشتها به عرفان و شعور نرسیم ، پس دیگر کی و کجا ؟ همین امشب باید برای فردا که قربانگاه در پیش است ، توشه برگرفت فردا ، عید خون ، عید قربان است باید برای قربانی کردن نفس خویش با تیغ خلوص و تعبد ، آماده بود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 301]