واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فقط امروز، روز ساختن فرداست! (قسمت اول)
آینده برای همه ما مهم است به ویژه این كه باقیمانده عمرمان را در آن می گذرانیم. فرداهایی كه پیش روی ماست برای پسران و دختران امروز، از اهمیت بیشتری برخوردار است. در این میان نقش حیاتی تعلیم و تربیت در خانواده، روز به روز بیشتر می شود و قطعاً غفلت از این نقش تبعات منفی فراوانی به همراه خواهد داشت.در جهان امروز هر جا سخن از توسعه باشد، مشاركت به عنوان یك شاخص اصلی مطرح است. خانوادهِ توسعه یابنده به لحاظ فكری، خانوادهای است كه همه افراد آن در تعلیم و تربیت مشاركت داشته باشند. شاید مشكل ما از آنجا شروع شد كه تعلیم و تربیت را امری یك سویه دیدیم و فكر كردیم تنها این پدر و مادر هستند كه باید وظیفه تعلیم و تربیت را به عهده داشته باشند. با چنین نگرشی بدیهی است فرزندان، به خصوص جوانان، از این حیطه بیرون گذاشته می شوند و پدر و مادر حاضر نیستند از آنان بیاموزند.یكی از علل دوری نسلها و این كه فرزندان از پدر و مادر به لحاظ ذهنی فاصله می گیرند و در واقع حرف یكدیگر را نمی فهمند این است كه فرزندان احساس می كنند هیچ نقشی در زندگی و در خانواده ندارند و همواره باید بچه هایی حرف گوش كن باشند.جوان تعریفی از «خود» در خانواده ندارد و خانواده نیز تعریفی از «جوانی» ندارد. متأسفانه تصویر ذهنی اغلب پدر و مادرها از فرزندان خود با واقعیت موجود آنها همخوانی ندارد. یعنی پدر و مادر در تصویر ذهنی شان جوان خود را بچه می بینند؛ بچه ای كه هنوز به حمایت افراط گونه نیاز دارد. با چنین تصویری طبیعی است كه نمی توانند نقشی برای فرزندان خود قائل شوند.دو شیوهِ كلی در تعلیم و تربیتدنیای ما از قانون علت و معلول پیروی می كند و هر پدیدهای معلول علتی است. رفتارها، گرایشها، تفكرات و نوع ارتباط فرزندان با خانواده، با جامعه و حتی با خودشان معلول علتی است كه آن را می بایست در شیوه تعلیم و تربیت والدین جستجو كرد. به عبارت دیگر، شیوه تربیتی نرم افزاری است كه ذهنیت فرزندان با آن برنامه ریزی می شود و شكل می گیرد.دو شیوه كلی در تعلیم و تربیت خانواده می توان نام برد؛ «كنترل كردن» و «هدایت كردن». در خانوادهای كه شیوه اول اعمال می شود، آن هم به شكل پادگانی آن، هیچ راهی برای مشاركت فرزندان در تعلیم و تربیت پیكره خانواده باقی نمی ماند. در این شیوه، فرمانها و دستورات از بالا صادر می شود و فرزند ملزم به اجرای فرامین است. به این ترتیب فرزند روزبه روز از خانواده و مناسبات آن فاصله می گیرد و به سمت گروههای همسن خود كشیده می شود.از ویژگیهای این گروههای همسن این است كه همه افراد از طرف دیگران مورد پذیرش قرار می گیرند (همه یكدیگر را قبول دارند) و در این نوع گروهها مشاركت و هدایت، یادگیری و یاددهی دوجانبه به معنای واقعی وجود دارد.یكی از اصول روان شناختی می گوید: انسان هنگامی ارتباط برقرار می كند كه احساس امنیت كند؛ بنابراین در خانوادهای كه شیوه كنترل كردن افراطی را انتخاب كرده، چون مشاركت و تبادل نظر وجود ندارد، فرزندان احساس بیگانگی و ناامنی می كنند و همه حرفهای خود را با والدین در میان نمی گذارند.از دغدغههای تربیتی والدین این است كه می گویند: فرزندان ما اعتماد به نفس ندارند. این مسئله را پیش از هر چیز می بایست در ایفای نقش والدین بررسی كرد. والدینی كه به حكم والد بودن برای خود نقش صاحب قدرت را قائلند (پدر سالار یا مادر سالار) و نه نقش یك رهبر و هدایت كننده، می خواهند به وسیله اهرم های مداخله، فرزندانشان را كنترل كنند. چنین فرزندانی فضای مناسبی در خانواده نمی یابند تا بتوانند توانایی خود را بروز دهند.راهی برای پذیرش و اعتماد دادن به فرزندان در خانواده آگاهی دادن و آگاهی گرفتن است. به این مفهوم كه والدین، هم باید به فرزندان بیاموزند و هم آمادگی یادگیری از آنها را داشته باشند. در این صورت است كه نیازهای فكری فرزندان و والدین برآورده می شود.لینک ها بحران و نابسامانی در خانوداه امروزی مدیریت خانواده؛ برنامه ای مدون برای زندگی مهمترین عوامل تهدید کننده پایداری خانواده خانواده از خداوند اعتبار می گیرد رازهای یك خانواده خوشبخت! 10 قانون طلایی ازدواج موفق کتاب های « روان شناسی »، « خانواده »، « زنان » و « متفرقه » در فروشگاه اینترنتی تبیانمنبع: ماموریت ممكن.، نوشتهِ كن بلانچارد، ترجمهِ محمود طلوع
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 392]