واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: يكي جلوي اروپا را بگيرد تصرف فوتبال، با فيلسوف هاي فوتبال
1- نارضايتي در خون ماست. در همين چند سال يادداشت هاي زيادي خوانده ايم درباره مرگ سينما. بعضي ها معتقدند تق درام و ملودرام درآمده و ديگر هيچ فيلمي نمي گيردشان. فوتبال هم متفكر ناراضي زياد دارد؛ متفكراني كه فوتبال را تمام شده مي دانند. آرسن ونگر به شدت از تعدد بازي هاي هر فصل مي ترسد؛ «خوردن و هضم كردن هم حدي دارد. يك جا ديگر فوتبال نمي كشد و منفجر مي شود.» اين نارضايتي وارد خون «فوتبال ملي» هم شده. فرگوسن مدعي است مربيگري در ليگ قهرمانان را به حضور در جام جهاني و يورو ترجيح مي دهد و برخي هم خبر له شدن فوتبال ملي زير دست و پاي قدرتمند رقابت هاي باشگاهي را اعلام مي كنند. جنس اين نارضايي، منطبق بر همان ترس سينماگراني است كه سينما را تمام شده مي دانند و شاعراني كه شعر را در تبعيد مي بينند. ذهن متفكران ايده آليست، ناخودآگاه به كاستي ها و سياهي ها ميل دارد؛ پس اخبار مرگ فوتبال و سينما و شعر و رمان است كه در رسانه مي پيچد.2- فوتبال ملي مرده؟ بيليچ و تريم و اسكولاري و يواخيم لو جوابشان منفي است. هوادار تركيه كه از برگشت هاي ديوانه وار تيمش در لحظات پاياني سكته مي كند و مي ميرد جوابش منفي است. ايتاليايي ها كه براي صعود از گروه جان مي دهند، جوابشان منفي است. ديويد بكام كه اعتراف كرده پاي تلويزيون از شدت حسرت بغضش گرفته، جوابش منفي است. روس ها كه از ذهن همه آشنايي زدايي كردند، جوابشان منفي است. تمام پرچم هايي كه اول تا آخر بازي ايستادند، جوابشان منفي است. پس جواب چه كسي مثبت است؟ چه كسي مدعي است فوتبال ملي مرده؟ همه ما قبل از شروع يورو تا حدودي اين حس را داشتيم. وقتي ليگ قهرمانان با شكوه يگانه اش پيش مي رفت؛ بدبيني به كيفيت يورو و رقابت جويي اروپايي ها در جام ملت ها به اوج رسيد. اما امروز كه يورو هم بوي يگانگي شكوه خود را در فضا پخش كرده، مي توان اعتراف كرد كه ترس ها بيهوده بود و فوتبال ملي زندگي خودش را ادامه مي دهد و با سبك خودش نفس مي كشد هنوز. انگار عاشق كسي بودي و ترس از دست دادن علاقه را با يك نگاه فراموش كني؛ فوتبال ملي هنوز زنده است.3- اروپايي ها آرام و خزنده درحال تصرف فوتبالند. تصرف پديده يي با اين عمق و تاريخ و جغرافيا شدني نيست. اروپايي ها نمي توانند فوتبال را مصادره كنند اما به جايي رسيده اند كه بوي مالكيت مي آيد. همه ژورناليست هاي دنيا ترجيح مي دهند جام جهاني در كشورهاي پيشرفته اروپا برگزار شود. تماشاي مسابقه يي جهاني از ورزشگاه ماراكانا برزيل، جذاب است اما آلماني ها در برگزاري جام جهاني 2006 غبطه برانگيز بودند. پيوستگي كشورهاي اروپايي و استقلال فرهنگي هريك از آنها معجوني ساخته كه جذابيت خود را در زمين فوتبال نشان مي دهد. اصطكاك افكار متضاد روي نيمكت هاي يورو و فوتبال هايي با سبك هاي متفاوت، استقلال فكري و فرهنگي كشورهايي را نشان مي دهد كه با دوچرخه مي توانيد ازشان پل بسازيد براي كشوري ديگر. فاصله فلسفه فوتبال هلند و آلمان، چند برابر فاصله جغرافيايي شان است. اسپانيا و پرتغال و فرانسه چسبيده اند به هم؛ اما اگر فرانسوي ها فكر مي كنند سرمربي شان حتماً بايد يك نمايشنامه نويس مثل دومنك باشد؛ پرتغالي ها فرمول هاي ماكياولي را انتخاب كرده اند و با اسكولاري شهوت برد دارند. اسپانيا هم در حالي كه با آكادمي هاي معتبر مالاگا و بارسلون، مهد تئوري هاي پيچيده فوتبال شده، با پير فرزانه مي آيد و فوتبال مدرسه يي بر مبناي هماهنگي عالي بازي مي كند. اينجا اروپاست؛ جايي كه هر ديدي به فوتبال داشته باشيد، گرسنه نمي مانيد. اگر در آمستردام، هواداران آژاكس مقابل باشگاه تجمع مي كنند و به مربي كه به جاي 3-3-4 هجومي از 2-4-4 استفاده كرده فحش مي دهند، چند كيلومتر آن طرف تر در مونيخ، بكن باوئر و رومنيگه اين فلسفه را براي هواداران بايرن جا انداخته اند كه «پروژه يي داريم به نام پيروزي در اين بازي و با نگاه كاملاً منطقي و بدون احساس بايد بنشينيم و ببينيم بهترين راه براي به موفقيت رساندن پروژه امشب چيست.» اينجا اروپاست؛ جايي كه سرمربي كرواسي يك نوازنده هاردراك است، جايي كه دومنك چندين نمايشنامه نوشته و سال ها ستاره شناسي خوانده، جايي كه اسكولاري يك ماكياولي مولف است و به توپ جمع كن پول مي دهد كه وقتي تيمش جلو افتاد توپ را به بازيكن حريف ندهد، جايي كه يواخيم لو به يك تيم دسته سومي فرستاده مي شود تا تئوري هايش را راحت پياده كند و بعد روي نيمكت آلمان بنشيند، جايي كه جلسه فن باستن با فن درسار و نيستلروي و فن در فارت، سيستم هلند را تعيين مي كند، جايي كه گاس هيدينك يك فرزند تازه براي فوتبال به دنيا مي آورد. اينجا اروپاست و فوتبال ملي اش زنده مي ماند چون صاحب فكر،فلسفه و صاحب زاويه ديد است.4- تا شايعه مرگ سينما پخش مي شود، فيلم هايي مي آيند كه شايعه را خفه مي كنند. تا براي ادبيات بغض مي كنند، قلم ها به كار مي افتند. فوتبال ملي هم درست زماني كه به سلامتي خودش شك مي كند، صاحب فرزندي زيبا به نام يورو 2008 مي شود. فرزندي كه چند سال بعد وقتي گذشت زمان، عطر «نوستالژي» روي آن بپاشد؛ تازه معلوم مي شود چه ابهتي داشته. يورو 2008 بهترين تورنمنت فوتبال ملي جهان در 16 سال گذشته بود. اين ادعا به مرور ثابت خواهد شد. تورنمنتي كه كليات و جزئيات تاكتيكي و رسانه يي ناب داشت و بالاتر از تمام اينها، ذهن هاي زيبا روي نيمكت ها. ما استقلال فكري و فرهنگي همسايه هاي ديوار به ديوار اروپايي را در فيلسوف هاي صاحب فكري مي بينيم كه روي نيمكت مي نشينند و هركدام پنجره خودشان را دارند براي زل زدن به فوتبال.5- اينجا اروپاست. اگر عاشق 3-3-4 و فوتبال غريزي هستيد، به آمستردام برويد و اگر برد مطلق مي خواهيد، فقط چند ساعت تا مونيخ راه داريد.فرزاد حبيب اللهي
يکشنبه 9 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 145]