واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: آن سرباز می توانست زنده بماند تصميمش را گرفته بود و ديگر دليلي براي ادامه اين وضعيت نداشت؛ از «ناصر» ميخواهد، اوركتش را از باجه بياورد و بدين ترتيب كلاشينكف «ناصر» كه آن شب شيفت بود را به دست آورد... دو دقيقه از بامداد اولين روز اسفند 85 ميگذشت؛ هوا سرد بود. «علي» يكي از سربازان وظيفه پاس بخش و مسؤول كنترل سربازان در سرپرستي پادگان سنندج بود؛ به سراغ يكي از شيفتهاي نگهباني رفت و «ناصر» را آنجا ديد؛ تصميمش را گرفته بود و ديگر دليلي براي ادامه اين وضعيت نداشت؛ از «ناصر» ميخواهد، اوركتش را از باجه بياورد و بدين ترتيب كلاشينكف «ناصر» كه آن شب شيفت بود را به دست آورد... به گزارش خبرنگار «حوادث» ايسنا، مقارن يكم اسفند ماه سال جاري، به دنبال تماسي از پادگان سنندج با مركز فوريتهاي پليسي «110» كردستان، ماموران در جريان خودزني سرباز وظيفهاي حين پست نگهباني قرار گرفتند و بدين ترتيب كارآگاهان پليس آگاهي شهرستان سنندج براي بررسي موضوع عازم محل حادثه شدند. «ناصر» بهتزده بر روي صندلي مقابل پليس جنايي نشسته بود، اي كاش نرفته بود، اي كاش يادش بود كه «علي» بعد از آن تماس تلفني چقدر حالش بود، اما هيچيك از همخدمتيهايش نميدانستند به «علي» چه بگويند. معلوم نبود، از يك هفته پيش از اين كه «علي» از خانوادهاش خواست دايياش را راضي به ازدواج با دختر وي كنند، چه اتفاقي افتاده است تا آن شب كه «علي» ديگر طاقت نياورد و خودزني كرد. كارآگاهان در تحقيقات از آخرين فردي كه «علي» را پيش از مرگ ديده بود، پي بردند كه وي 12 دقيقه بامداد، وقتي پس از 10 دقيقه موفق به پيدا كردن اوركت «علي» شده بود، پس از مراجعه به پست نگهباني با جسد بيجان وي در حالي مواجه شده است كه آثار گلوله روي سرش كاملا مشهود بود و اين در حالي بود كه اسلحه و پوكه گلولههاي شليك شده نيز در باجه ديده ميشد و بعد هم در نهايت مسوولان پادگان در جريان موضوع قرار گرفتند. بر اساس اين گزارش ماموران پليس در ادامه به سراغ تكتك دوستان همخدمتي «علي» رفته و بدين ترتيب در جريان تصميمات متوفي مبني بر قصد ازدواج با دختر دايياش قرار گرفتند. يكي از دوستان متوفي، ميگفت: «علي» در انتظار جواب خانواده دايياش بود، اما مقارن 25 بهمن ماه، يعني دقيقا يك هفته پيش از آن كه به زندگياش پايان دهد، با او تماس تلفني گرفته شد كه به شدت وضعيت روحي و روانياش را بهم ريخته بود، اما هر چه علت را پرسوجو ميكردم، او ميگفت: «چيزي نيست، بزودي همه چيز تمام ميشود...» اگر خانواده دايياش با ازدواج او و دختردايياش موافقت ميكردند، او خودش را نميكشت، چون گفته بود: «اگر باز هم مخالفت كنند، خودم را ميكشم». اينها آخرين اظهارات يكي از نزديكترين دوستان سرباز وظيفه متوفي بود. در حالي كه ابهامات زيادي در خصوص انگيزه اين خودزني در شيفت نگهباني پادگان سنندج طي نخستين دقايق بامداد اولين روز اسفند ماه وجود دارد، كارآگاهان تحقيقات پليسي را در انتظار حضور والدين «علي»، نيمه تمام گذاشتند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 684]