واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بعد از آن مرغان ديگر سر به سرشاعر : عطار عذرها گفتند مشتي بيخبربعد از آن مرغان ديگر سر به سرگر نگفت از صدر کز دهليز گفتهر يکي از جهل عذري نيز گفتدار معذورم که ميگردد درازگر بگويم عذر يک يک با تو بازاين چنين کس کي کند عنقا به چنگهر کسي را بود عذري تنگ و لنگچنگ از جان باز دارد مردوارهرک عنقا راست از جان خواستارشايد از سيمرغ اگر ديوانه نيستهرکه را در آشيان سي دانه نيستچون تو با سيمرغ باشي هم چلهچون نداري دانهاي را حوصلهدوستکاني چون خوري با پهلوانچون تهي کردي به يک مي پهلوانچون تواني جست گنج از آفتابچون نداري ذرهاي را گنج و تابچون روي از پاي دريا تا به فرقچون شدي در قطرهي ناچيز و غرقکار هر ناشسته رويي نيست اينزآنچ آن خودهست بويي نيست اينسر به سر کردند از هدهد سالجملهي مرغان چو بشنيدند حالختم کرده بهتري و مهتريکاي سبق برده ز ما در ره بريبيپر و بيبال و نه تن نه توانما همه مشتي ضعيف و ناتوانگر رسد از ما کسي، باشد بديعکي رسيم آخر به سيمرغ رفيعزانک نتوان شد به عميا رازجوينسبت ما چيست با او بازگويهر يکي را سوي او رغبت بديگرميان ما و او نسبت بديدرنگر کو از کجا ما از کجااو سليمانست ما موري گداکي رسد در گرد سيمرغ بلندکرده موري را ميان چاه بنداين به بازوي چو مائي کي بودخسروي کار گدايي کي بودعشق کي نيکو بود از بددلانهدهد آنگه گفت کاي بيحاصلانراست نايد عاشقي و بددلياي گدايان چندازين بيحاصليپاي کوبان آمد و جان بازشدهرکه را در عشق چشمي بازشدآشکارا کرد رخ چون آفتابتو بدان کانگه که سيمرغ از نقابپس نظر بر سايهي پاک او فکندصد هزاران سايه بر خاک او فکندگشت چندين مرغ هر دم آشکارسايهي خود کرد بر عالم نثارسايهي اوست اين بدان اي بي هنرصورت مرغان عالم سر به سرسوي آن حضرت نسب درستاين بدان چون اين بدانستي نخستچون بدانستي مکن اين راز فاشحق بدانستي ببين آنگه بباشحاش لله گر تو گويي حق بودهرک او از کسب مستغرق بودليک در حق دايما مستغرقيگر تو گشتي آنچ گفتم نه حقياين سخن کار فضولي کي بودمرد مستغرق حلولي کي بودفارغي گر مردي و گر زيستيچون بدانستي که ظل کيستينيستي سيمرغ هرگز سايهدارگر نگشتي هيچ سيمرغ آشکارسايهاي هرگز نماندي در جهانباز اگر سيمرغ ميگشتي نهاناول آن چيز آشکار آنجا شودهرچ اينجا سايهاي پيدا شوددل چو آيينه منور نيستتديدهي سيمرغ بين گر نيستتوز جمالش هست صبر لامحالچون کسي را نيست چشم آن جمالاز کمال لطف خود آيينه ساختبا جمالش عشق نتوانست باختتا ببيني روي او در دل نگرهست از آيينه دل در دل نگر
#سرگرمی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 505]