واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: mahtabi23rd March 2008, 10:43 AMاستاد علم! اين يكي را بكش قلم! کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند مرد خياطي پارجه مشتري را كه برش ميكرد تك قيچي و اضافه مانده پارچه را پسانداز ميكرد و به صاحبانش نميداد. شبي در خواب ديد روز قيامت شده و او را زير علم دادخواهي بردهاند و مشتريهاي او دارند با قيچي آتشين گوشت و پوست او را ميبرند و ميبرند از خواب پريد و با خودش عهد كرد كه ديگر اين كار را نكند و باقيمانده پارچه را به صاحبش پس بدهد. فردا به شاگردش سفارش كرد كه هر وقت ديدي من تكههاي پارچه را برميدارم تو بگو: «استا، علم» . از قضا روزي يك پارچه گرانقيمت آوردند كه به تكههاي آن طمع كرد هرچه كرد ديد نميتواند از اين يكي بگذرد همين كه برداشت شاگرد گفت: «استا، علم» استا گفت: «اين يكي را بكش قلم!» کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند روايت دوم علم علم، درد ورم ـ زري كه نبود توي علم! خياطي بود كه قسمتي از پارچههاي مردم را موقعي كه رخت و لباس براشان ميدوخت برميداشت و وقتي كه زياد ميشد پوشاكي درست ميكرد و ميفروخت. شبي در عالم خواب ديد كه مرده و جلو تابوتش علمهاي همه رنگ در حركت است و به او ميگويند: «اين علمها از پارچههايي است كه موقع خياطي دزديدي» بعد از تقلا و پيچ و تاب زياد از خواب بيدار شد و پشيمان از كردههاي گذشته با خودش عهد كرد كه ديگر دزدي نكند. وقتي هم به دكان رفت به شاگردش سپرد كه: «هر وقت خواستم از پارچه مردم ببرم و بدزدم تو بگو: «علم علم» تا من دست از دزدي بردارم». اتفاقاً زد و يك پارچه زربفتي پيش خياط آوردند. خياط كه چشمش به پارچه زري گرانقيمت افتاد عهدي كه با خودش كرده بود يادش رفت و قيچي را برداشت تا يك تكه از آن را بچيند و براي خودش بردارد . شاگرد كه استاد را ميپاييد گفت: «علم علم» استاد اعتنايي به حرف او نكرد. شاگرد اين دفعه با فرياد گفت: «استا، علم علم» خياط از فرياد شاگرد اوقاتش خيلي تلخ شد و داد زد: «چه خبرته! علم علم و درد ورم ـ زري كه نبود توي علم!» با تشکر فریبا mahtabi25th March 2008, 08:15 AMخر لگدش زده، پاي كره خر ميشكند کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند اين مثل در موقعي گفته ميشود كه يك نفر از طرف آدم پر زور و قويتر از خود ظلمي ميبيند و چون زورش به او نميرسد با اوقات تلخ به خانه ميآيد و تلافي آن را سر زن و بچهاش در ميآورد و بيسبب آنان را ميزند و ميآزارد. يك مرد دهاتي بود، يك خر داشت و يك كرهخر كه هر دو را كنار مزرعهاش بسته بود. خر به هواي چرا افسارش را پاره ميكند و داخل مزرعه ميشود. مرد روستايي خبر ميشود و ميرود كه خرش را بگيرد ولي همين كه نزديك خر ميشود خر بنا ميكند و به جفتك زدن، يك لگدي هم به صاحبش ميزند و فرار ميكند. مرد دهاتي كه از لگد خر و گرفتنش عاجز ميشود به كرهخر حمله ميكند و چوبدستياش را ميكشد و پاي كرهخر را ميشكند! يك نفر كه آنجا بوده به مرد دهاتي ميگويد: مرد حسابي! خر لگدت زده، پاي كره خر ميشكني!؟» با تشکر فریبا dalton_the_boss30th March 2008, 07:53 PMاب که تو قورباغه بره سمندر زین به پشت میشه سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 276]