واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > سلحشور، یزدان - نمیدانم، یا دنیا عوض شده یا ذائقه امثال من یا این که بعضی شاعرها واقعاً عوض شدهاند! «ایرج صفشکن» در دهه هفتاد، در حوزه شعر، واقعاً حرفی برای گفتن نداشت. یادم هست چند بار بر سر چاپ شعرهایش در «فرهنگ و توسعه» با «مسعود احمدی» وارد جدلی کوتاه یا مفصل شدم و او هر بار با اتکاء به دلایل غیرادبی، حرفش را به کرسی نشاند. حتی خود او هم باور نداشت که شعرهای صفشکن، پیشنهاددهنده یا حتی خوب باشند؛ و حالا «صبح هیاهو» پیش روست و من نه تنها آن نگاه قبلی را به شعر «صفشکن» ندارم که حس میکنم در برخی از پاراگرافها، شهود ارائه شده این قابلیت را دارد که ایده بدهد به شاعری، مخاطبی دیگر که آنها را میخواند. واقعاً چه اتفاقی افتاده؟ یعنی حالا مسعود احمدی میتواند با افتخار لبخند بزند که حق داشته صفحاتی را که میباید به شعری پیشنهاددهنده اختصاص مییافت، در اختیار سطور خنثی صفشکن بگذارد؟ خب اگر «صفشکن» به اینجا نمیرسید چه؟ (بگذریم! مدتهاست که حوصله جدل با کسی را ندارم حتی جدل با احمدی را که به هر حال به دلیل دانش ادبی و شیوه نتیجهگیریهایش، کلامش در یک گفتوگوی طولانی هم خستهکننده نیست) بگذارید ببینیم «صفشکن» چه کرده در این دفتر و چه دارد برای عرضه به خوانندهای که هم میتواند سختگیرتر از دهه هفتاد باشد (به دلیل تجربه یک دههای) و هم سهلگیرتر (چون شعر نو در این دهه، بدجوری بیقاعده شده متأسفانه و باید به یک چشمی در سرزمین کوران قناعت کرد!): «دل که میگیردتاوان دلیستکه تو میگیریباقیحاشیه رودیستروانکه تنهامرا در تودور میکند» «صفشکن» در این دفتر هم، همچون شعرهای دهه هفتادش «شگردگریز» است با یک فرق؛ در دهه هفتاد، او نمیتوانست «مضمون» را «منعقد» کند و «ضربه پایانی» هم غیاب داشت اما حالا، هر دو امر جزو خصوصیات آثار او شده. «زبان» البته هنوز در شعرهای او، «نرم رفتار» نیستU اما زمختیاش هم آزاردهنده نیست. «هشت بار نواخت وچیزی به اضطراب در من سخن میگفت.در انتهای راه بود انگارکه قطرهای چکید ومرغی به آنیربوددهانش راو مراکه خواب بودم وخودتکرار چیزیکه نمیدیدماش حالا» طبیعتاً تا این میزان «زبان محوری»، برای شعر امروز بسنده نیست و «زبان» قادر نیست به «کنشمندی روایت» کمکی کند. با این همه مانعی هم بر سر راهش نیست تا آن را از حرکت باز ایستاند. شعر صفشکن همچنین در آستانه اتمام دهه هشتاد، دچار یک تفاوت جدی است با گذشتهاش در آستانه اتمام دهه هفتاد: تظاهر به «شهود در جهان» جایش را به کشف واقعی جهان پیرامونی داده است یعنی آن «آدم عادی» که میخواست با «زبان شاعرانه»، خود را به عنوان شاعر معرفی کند حالا شاعریست که چندان هم در بند معرفی خود نیست! «زبان شاعرانه» گرچه نه به تمامی، اما اغلب غایب است و جای خود را به «شهود غیرمتظاهرانه» داده و به همین دلیل است که میتواند در برخی دقایق، الهامبخش هم باشد. «بگو!بگو آشیانه در دست وکرانه بر پشتچرا که عاشقانتدبیر همراهاندبی آن کهنامی بر خویش نهاده باشند» البته نمیتوان این میزان پیشرفت را برای شاعری متولد 1326، قابل ملاحظه خواند، اما من طی این سالها، شاعرانی «پر سن» را دیدهام که ناگهان از خود برآمدهاند و شعرشان به چیزی کاملاً متفاوت بدل شده است. کاش صفشکن هم یکی از آنها باشد در زمانی نزدیک!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 682]