محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845557686
نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير
خبرگزاري فارس: فمينيسم امروزه به «دفاع از حقوق اساسى زنان براساس آرمان برابرىطلبى» اطلاق مىشود. جنبشهاى دفاع از حقوق زنان در آغاز براى اعتراض به برخى نابرابرىهاى اجتماعى شكل گرفتند، اما با گذشت زمان به جريانى فرهنگى و سياسى تبديل شدند.
شكلگيرى فمينيسم
نهضت فرهنگى رنسانس را مىتوان نقطه عطفى مهم در تاريخ بشريت دانست كه در شكلگيرى حركتهاى اجتماعى، سياسى، اقتصادى و فرهنگى جهان معاصر، نقش تعيين كنندهاى داشت.
نتيجه قطعى رنسانس، درهم ريختن مناسبات اجتماعى و به زير سؤال رفتن بسيارى از اصول و ارزشهاى رايج بود. پيدايش مكاتب مهم و متعدد فلسفى، سياسى و اقتصادى از دستاوردهاى اين انقلاب بود.
فمينيسم، محصول عصر روشنگرى در اروپاست و اومانيسم از بنيادىترين مبانى فكرى بسيارى از فمينيستها محسوب مىشود. در عصر روشنگرى اروپا، جريانهاى فكرى به وجود آمد كه اندك اندك صبغه اجتماعى و سياسى به خود گرفت و بيشتر اين جريانها در صدد تخريب تفكر دينى بوده و آن را نوعى تاريكگرايى قلمداد مىكردند.
زن در اروپا در حيطه قانونى قرار داشت كه مردان را مجاز مىكرد زن خود را به دلخواه كتك بزنند و اين ضرب و جرح، اقدامى روشنفكرانه در جهت حمايت از زن در قانون هم محسوب مىشد.
طرح نظريه برابرى زن و مرد به قرن هفدهم باز مىگردد. برخى نخستين فمينيست را «آن براد استريت» مىدانند كه آبيگالى آدامز، همسر جان آدامز از رهبران جنگهاى استقلال آمريكا، حركت وى را ادامه داد. اين حركت در دوران انقلاب فرانسه شكل گرفت و توسط كندورسه و سن سيمون ادامه يافت.
مرى استل كه او را يكى از نخستين فمينيستهاى انگليسى دانستهاند، با تأكيد بر ظرفيت زنان براى تفكر منطقى به موانع رشد آنان اشاره كرد. وى زنان را اندرز مىداد كه از ازدواج بپرهيزند، ذهنشان را پرورش دهند و از زندگى عارى از وابستگى به مردان لذت ببرند.
فمينيسم Feminism واژهاى فرانسوى است و تاكنون در فرهنگ پارسىگويان معادلهايى چون: زنگرايى، زن اصالى، زن ورى و زنانگى براى آن آمده است كه آغاز پيدايش آن به اوائل قرن نوزدهم به عنوان جنبش استيفاى حقوق زنان برمىگردد؛ زيرا اين جنبش پاسخ و واكنشى بود در برابر تبعيضهاى غيرانسانى در غرب كه كمتر از صد سال است مورد توجه قرار گرفته است.
«روزاليندر دلمار» فمينيست را اين طور تعريف نموده: فمينيست كسى است كه معتقد باشد، زنان به دليل جنسيت، گرفتار تبعيض هستند، نيازهايى مشخص دارند كه ناديده و ارضا نشده مىماند، كه لازمه ارضاى اين نيازها، تغييرى اساسى در نظام اجتماعى، اقتصادى و سياسى است.
فمينيسم امروزه به «دفاع از حقوق اساسى زنان براساس آرمان برابرىطلبى» اطلاق مىشود. جنبشهاى دفاع از حقوق زنان در آغاز براى اعتراض به برخى نابرابرىهاى اجتماعى شكل گرفتند، اما با گذشت زمان به جريانى فرهنگى و سياسى تبديل شدند. برخى انديشمندان مىگويند كه بهتر است به جاى واژه فمينيسم از واژه فمينيسمها استفاده بشود چون گرايشهاى فمينيستى به قدرى مختلفاند كه نمىشود آنها را در يك مفهوم واحد جمع كرد.
انگيزه مظلوميت زن در تاريخ معاصر غرب از جايگاه صنفى و افكار زنگرايانه عدول و در چارچوب نهضت سياسى و حزبى نمودار گشته است. و از اين پس فمينيسم جديد نقاب از چهره بر گرفت و در گونه افراطى به جاى دفاع از حقوق زنان و طرح ساديسمگونه مبارزه با جنس مذكر و حتى مردكشى انجاميد. فمينيسم به عنوان يك نهضت سياسى در سال 1848 با نام نهضت «سينكافالز» در آمريكا طرح شد. در همين سال نخستين منشور دفاع از حقوق زنان در آمريكا اعلام گرديد. از آن پس دانشمندانى چون «آگوست كنت» و «جان استوارت ميل» نظريه برابرى زن و مرد را در چارچوب حقوق فردى و اومانيستى مطرح كردند.
از مبارزين اوليه فمينيسم، مىتوان به «المپ دوگوژ، تروانى دو مريكور» اشاره نمود.
«المپ دو گوژ» (1793 - 1748) يك عضو انقلابى از حزب فرانسوى «ژيروندنها» بود هنگام تولدش «مارى گوژ» و دختر نامشروع يك نجيبزاده و زن قصاب مونتوبان در جنوب فرانسه بود. او عليه تعصب تنگ نظرانه موجود در شهر زادگاهش و رفتارى كه پدرش نسبت به مادرش داشت عصيان كرد. علاوه تجربه ازدواج و دو فرزند، تأييد ديگرى بود بر دلسردى و توهمزدايى او. وى به پاريس گريخت، نامش را تغيير داد و بر روى صحنه رفت. ديرى نپايد كه به نوشتن نمايشنامه و رساله نيز مشغول شد او در نوشته هايش الغاى تجارت برده و ايجاد كارگاههاى عمومى براى بيكاران و تئاتر ملى زنان را مطالبه مىكرد.در سال 1791، «المپ» اعلاميه حقوق زنان را در پاسخ به اعلاميه حقوق بشر مردان، منتشر كرد كه در آن حقوق برابر زن و مرد در حوزه قانون، دولت و آموزش مطالبه شده بود.
تروانى دو مريكور او يكى از منتقدان بىپرواى روند مردسالار بود. اسم او هنگام تولد ان ژوزف تروانى و دختر يك خانواده تهيدست كشاورز در «ادرن» بود. او در پاريس به دنيا آمد و تا پيش از انقلاب زندگى معشوقهگى پيشه (روسپى گرى) كرد.
ديرى نپائيد كه در گردهمايىهاى بزرگ زنان در فضاى باز سخنرانى مىكرد و لباس سوارى مىپوشيد تا آزادى تحرك بيشترى داشته باشد.
تروانى با حزب ژيروندنها متحد شد. اما شهرت و شناختگى او آنقدر زياد بود كه مانع اعدام شدنش گشت. اما در ژوئن 1793، او هنگامى كه در پارك توييلرى قدم مىزد از سوى گروهى از زنان مورد حمله قرار گرفت.
تروانى در اثر سنگسار از ناحيه سر صدمه ديد و هرگز سلامتى خود را باز نيافت. او از سردرد و افسردگى ممتد رنج مىبرد. تروانى در آسايشگاه بيماران روانى بسترى شد و باقى زندگى خود را در آنجا سپرى كرد.
امواج فمينيست
موج اول از دهه 1850 شروع مىشود تا 1920 ادامه مىيابد. از زنان مشهور موج آغازين فمينيسم، از «مرى استل» (1731 - 1666) ياد شده است. اين نويسنده انگليسى، زنان را اندرز مىداد كه از ازدواج بپرهيزند، ذهنشان را پرورش دهند و از زندگى عارى از وابستگى به مردان لذت ببرند.
در يكى از منابع، تأثير اصلى بر موج اول فمينيسم را به «مرى ولستون كرافت» با انتشار كتاب حقانيت حقوق زنان (1792) باز مىگرداند.
بىترديد مهمترين و نظام يافتهترين تلاش زنان براى نقد وضع موجود و طرح حقوق مورد در خواستشان را بايد در كتاب دفاع از حقوق زنان اثر مرى ولستون كرافت انگليسى دانست كه «نخستين بيانيه بزرگ فمينيستى به زبان انگليسى» تلقى مىشود و معمولاً در نگارش تاريخ فمينيسم آن را نقطه آغاز اين انديشه مىدانند يا حتى از آن به عنوان «انجيل فمينيسم» ياد مىكنند.
او عقيده داشت كه نابرابرىهاى ميان زنان و مردان، نه نتيجه تفاوت طبيعى (زيستى) بلكه ناشى از تأثير محيط و به ويژه اين واقعيت است كه زنان از آموزش محروماند. او نشان داد كه هم زنان و هم جامعه، در كل از محدود كردن زنان به موقعيت پايينتر، زيان مىبينند.
«شارلوت گيلمن» يعنى بزرگترين جامعهشناس و اقتصاددان موج اول فمينيسم از منتقدان «خانه» بود. او مىنويسد: «خانه، قديمىترين نهاد مالزوماً دونترين آنها نيز هست .... خوردن، خوابيدن، تنفس، لباس پوشيدن، استراحت، و سرگرم شدن - اينها فعاليتهاى خوبى هستند؛ اما آيا از ساير فعاليتها مقدسترند؟»
گيلمن در كتاب «جهان ساخته مردان» نشان مىدهد كه مردان بودهاند كه در سراسر تاريخ مشكلات بشرى هم چون جنگ را به وجود آوردهاند: «ما از جنگهاى مردان، جر و بحثهاى مردان، رقابتهاى مردان، جنايات و بدىهاى مردان و مشكلات و درد و رنجهايى كه بر ما تحميل مىكنند، خسته شدهايم». او مىگفت، «همه مشكلات سياسى تنها وقتى حل مىشود كه ارزشهاى زنان به جامعه شكل دهد».
به عقيده او: «كار فرآيند اصلى حيات بشرى است و تا زمانى كه زنان به شكلى برابر با مردان وارد آن فرآيند نشوند از نظر ذهنى و بينش محدود مىمانند.»
مشخصات موج اول فمينيسم اين است كه زنانى كه در اين نهضت شركت داشتند داراى توقعات حقوقى و سياسى بودند؛ يعنى خواستار حق مالكيت، حق اشتغال و حق رأى گرفتن و رأى دادن در نظام سياسى كشورشان بودند، و در مورد حق حضانت، اصلاحاتى را مىخواستند. پيشگامان اين نهضت، زنان فرانسوى، و تقريباً هم زمان با آنها انگليسىها و آمريكايىها بودند.
اين انقلاب صنعتى بود كه براى زنان انگيزه برابرىطلبى در فرصتها را ايجاد كرد؛ انقلاب صنعتى بود كه نخستين مرحله در تغيير منزلت زنان را به وجود آورد - يعنى حذف موانع حقوقى و عرفى در راه مشاركت كامل زنان در فعاليتهاى جهان.
در بحث موج اول فمينيسم توجه به يك نكته بسيار مهم است. از يك طرف، زنان خواهان حق برابر در پارهاى از زمينهها بودند؛ و از طرفى، نظام سرمايهدارى جديد هم طرفدار حق مالكيت و اشتغال زنان بود؛ چون با انقلاب صنعتى و تحولاتى كه به وجود آمد، جامعه اروپايى از دوران فئوداليسم خارج شد و به سمت سرمايهدارى رفت، به وجود آمدن كارخانههاى بزرگ با توليد فراوان؛ نيازمند كارگران بى دردسر و كم توقع با دستمزد كم، بودند.
مهمترين نقش سرمايهدارى در آن زمان، ايجاد تغيير در وضعيت زنان و قرار دادن آنها در موقعيتهاى متعارض بود.
سرمايهداران علاوه بر بازارهاى داخلى نيمنگاهى هم بر بازارهاى خارجى داشتند و براى بالا بردن توليد كارخانهها بايد قيمت تمام شده كالاها را پايين مىآوردند و اين نيازمند پايين آوردن هزينههاى جارى كارخانه مىشد و يكى از مهمترين گزينهها، استخدام زنان در كارخانهها بود چون زنان كارگرانى كمهزينه بودند.
در قرن نوزدهم و بيستم در شرايط جنگى هم نياز به نيروى كار زنان نيز افزايش مىيافت و لازم بود در بسيارى از صنايع نيروى كار زنان جايگزين مردانى شود كه به جبهه اعزام مىشدند. پس از پايان جنگ نيز با شروع نوسازى و افزايش ظرفيت صنعتى نياز به كارگران غيرماهى و با دستمزد پايين بيش از پيش افزايش پيدا كرد.
ويل دورانت مىگويد: وضعيت به قدرى بغرنج بود كه زنها گاهى وقتها تا پانزده ساعت و گاهى تا بيست ساعت با حداقل دستمزد در كارخانههاى ريسندگى بافندگى، كار مىكردند، در حالى كه شوهران آنان بيكار بودند.
تقريباً در دو دههى آخر قرن نوزدهم، جنبش فمينيسم بينالمللى مىشود، نهضت فمينيسم تا اواخر قرن نوزدهم توفيق چندانى نيافت. به طورى كه تا اوايل قرن بيستم رژيمهاى مختلف غربى داراى يك ويژگى مشترك بودند و آن بىاعتنايى به حقوق زنان بود.
در اواخر سده نوزدهم و اوايل قرن بيستم، اولين سازمانهاى بين المللى زنان شكل مىگيرد.
اوايل قرن بيستم جنبش طرفدارى از حقوق زن در انگلستان به رهبرى دوشيزه «پانك هورست» آغاز گرديد و توانست در سال 1919 تأثيرات نه چنان عميق بر قوانين انگلستان بگذارد. در اين دوره، زنان براى رسيدن به حق رأى، حق آموزش و كار به مبارزه سازمان يافتهاى دست زدند.
اين موج با دستيابى به حق رأى براى زنان انگليس در سال 1918 به پيروزى دست يافت و پس از آن فروكش كرد. برخى، دو دهه قرن بيستم را سالهاى خيزش موج اول فمينيسم مىنامند. از سال 1920 تا 1960 شاهد يك دوران فترت در مبارزات فمينيستى هستيم.
جنگ جهانى اول نفرت از خشونت و ميل به انعطاف و نرمى را در افكار عمومى ملل جنگ زده تشديد كرد و چون روحيات مردانه را در بروز خشونت مؤثر مىدانستند، زمينه طرح حضور زنان در عرصه سياست و برخوردارى آنان از برابرى قانونى شدت يافت. پس از جنگ جهانى دوم و در سال 1945، نظريه برابرى زن و مرد طرفداران بسيارى يافت و سرانجام براى اولين بار در اعلاميه جهانى حقوق بشر كه از طرف سازمان ملل متحد در سال 1948 ميلادى منتشر شد، تساوى حقوق زن و مرد به صراحت و در سطح جامعه ملل مطرح گرديد. از آن پس در معاهدات بين المللى به مسائل زنان توجه بيشترى شد. از جمله اين معاهدهها مىتوان به كنوانسيون حقوق سياسى زنان 1952، كنوانسيون رضايت براى ازدواج 1962، و كنوانسيون محو كليه اشكال تبعيض عليه زنان 1979 اشاره كرد.
موج دوم فمينيسم
اين موج از اوايل و نيمه دهه 1960 به بعد مطرح شد و بر اهميت نقطه نظر زنان تأكيد مىكرد. طرفداران اين موج، در رابطه با مفاهيم، به بازسازى و انقلاب معتقدند.
موج دوم فمينيسم در واپسين سالهاى حاكميت صورتبندى اقتصادى، اجتماعى و سياسىاى شكل گرفت كه از آن با عنوان سرمايهدارى سازمان يافته ياد مىكنند. سرمايهدارى سازمان يافته با رشد تمركز در سرمايه و شكل گرفتن صورتهاى جديدى از سازماندهى كار و گسترش بخش خدمات و نيز دگرگونىهايى در كاركردها و نقش دولت در حيات اقتصادى و اجتماعى همراه بود. تغيير در موقعيت ايالات متحده در نظام جهانى نيز به صورتهاى مستقيم و غيرمستقيم برنظام سرمايه دارى آمريكا و دولت تأثير داشت. دگرگونىهاى ناشى از اين تحولات با تغييراتى كه در ساختار اشتغال، نيازهاى بازار كار، نيازهاى آموزشى و به تبع آن نظام آموزشى، فنآورىهاى منجر به آزادسازى زمان (منظور وقت آزادى است كه با تسهيلات و فنآورىهاى جديد به دليل بالا بردن سرعت انجام كار به دست مىآيد مانند وسايل برقى و مكانيكى) و غيره به همراه داشت، در موقعيت اجتماعى و اقتصادى زنان در قشرها و منزلتهاى متفاوت اجتماعى تأثيراتى بر جاى گذاشت كه از لحاظ ساختارى زمينه ظهور موج جديدى از جنبش زنان شد.
جنگ دوم جهانى زمينه مناسبى براى حضور زنان در نيروى كار ايجاد كرد. در سال 1942 كميسيون نيروى كار جنگ اعلام كرد كه به چهار ميليون نيروى كار نياز است. بخشى از اين نيرو نخست از ميان بيكاران تأمين شد اما از سال 1943 بسيج زنان به امرى اجتنابناپذير تبديل گشت. رسانههاى گروهى زنان را تشويق به كار بيرون از خانه و كمك به اقتصاد جنگى مىكردند. در طول جنگ شش ميليون زن شاغل شدند. جنگ همچنين باعث شد راه ورود زنان به رشتههاى مختلف علمى در دانشگاهها گشوده شود. دانشگاهها در رشتههايى از زنان ثبت نام كردند كه قبلاً در آن راهى نداشتند.
روندى كه از سده نوزدهم در جهت انتقال كاركردهاى توليدى كارخانه به سوى نظام اقتصادى كلان سرمايهدارى آغاز شده بود، در دهههاى پس از جنگ دوم سرعت بيشترى يافت و گستره وسيعترى را تحت پوشش قرار داد. اين امر باعث شد خدمات خانگى كم اهميتتر جلوه داده شود و از سوى ديگر، زنان بتوانند وارد بازار كار شوند و با دستمزد خود «كارهاى خانگى» را بخرند. در دهه 70، يك زن فمينيست، به جهت تيپ ظاهرى خود، به راحتى از ديگر زنان تشخيص داده مىشد.
كشورهاى غربى با سيل هجوم دختران به دانشگاهها مواجه شد و آمار دختران دانشگاهى و تحصيل كرده بالا رفت و آنان در واقع پياده نظام جريان موج دوم فمينيستىاند.
كتاب جنس دوم، اثر سيمون دوبووار فمينيست فرانسوى، منشاء تحول در دهه 1960 شد؛ يعنى آغازگر موج دوم فمينيست بود.
در اين دهه، فمينيستها با رد كليت ازدواج و تأكيد بر تجرد و حرفه اقتصادى، آرمانهاى خود را مطرح مىكردند. شعار زنان بدون مردان و با رفتارهاى مردانه، مربوط به همين دوره است و از دستاوردهاى مهم اين دوره عبارتند از:
1) مبارزه براى جدايى روابط جنسى از توليد مثل در كشورهاى غربى؛
2) ظهور جنبش آزادى زنان در تمام امور، از جمله حق تسلط بر بدن و روابط جنسى؛
3) كاهش زاد و ولد و افزايش آمار طلاق و تضعيف نظام خانواده؛
4) ايجاد مؤسسات فرهنگى و مطبوعاتى زنان؛
5) به دست آوردن قدرتهايى در زمينه اقتصادى و سياسى.
موج سوم فمينيست
موج سوم فمينيسم كه از دهه هشتاد شكل گرفت و همچنان تداوم دارد، محصول تحولات ساختارى اقتصادى - سياسى و گفتارى اخير است.
از اوايل دهه 90، جهان غرب به نقشهاى سنتى و نهاد خانواده، رويكرد دوباره داشته و از حركتهاى تند فمينيستى موج دوم كاسته شد. زيرا آثار سوء افراط در حركتهاى زنمدارانه، بيش از همه دامان زن را گرفت و خشونت روز افزون در محيط خانواده و محيط كار و عدم امنيت جنسى، از آثار دوره پيش بود. فمينيستهاى مدرن در دهههاى اخير سعى مىكنند با ظاهرى زنانه و رفتارى ظريف تمايز خود را از مردان به نمايش بگذارند.
از جمله بازنگرىهاى نگرش فمينيستى در موج سوم، بحثى است كه «بتى فريدان»، «جمين گرير»، «جين بتكه الشتين» مطرح كرده و به «احياى مادرى» مشهور است.
بتى فريدان مىگويد: امروز تنهايى زنان مستقل سلامت روانى آنها را تهديد مىكند. اكنون زنان به يك بحران جديد هويت مبتلا شدهاند كه اسم خاصى ندارد. چطور ممكن است زنانى كه در چنين مشكلات و بحرانهاى بغرنج و خطرآفرينى به سر مىبرند، خوشبخت ناميده شوند. اگر زنان به آنچه مىخواستند رسيدهاند، پس مشكل كجاست؟ جواب اين معما يك چيز بيشتر نيست و آن همان برابرى حقوق مرد و زن است كه موجب همه بلايا شده است. زنان افسرده و غمگين هستند چون آزادند، زنان اسير و برده آزادى خود شدهاند ... حركت و نهضت زنان براى كسب آزادى و برابرى كه بارها در گوش ما زمزمه مىشد، دشمن سرسخت خود زنان شده است.
الشتين در كتاب مرد عمومى و زن خصوصى، به دفاع از زندگى خصوصى و خانواده فرزند محور مىپردازد و مادر بودن را فعاليتى پيچيده، غنى، چند رويه، پر زحمت و شادى آفرين مىداند كه زيستى طبيعى، اجتماعى، نمادين و عاطفى است.
اينان بر اين باورند كه سن، قوميت، طبقه، نژاد، فرهنگ، جنسيت، تجربه و هيچ تلاشى براى كشاندنشان به يك اردوگاه ايدئولوژيك واحد مثمر ثمر نيست. زنان بايد با ايجاد زبان و شيوههاى تفكر جديدى درباره هويت خويش، خويشتن را از معانى ستمگرانهاى كه مردان بر آنها تحميل كردهاند رها سازند.
فمينيسم امروزى چنين خود را معرفى مىكند: «فمينيسم را كليتى بدانيم با تقسيمات فرعى و مستقل ... فمينيسم، نه مكتب فكرى جا افتاده، كه مبحثى پويا و درگير مبارزه است.»
مىتوان ويژگى مهم موج سوم فمينيسم را تلاش آن براى پاسخ دادن به مشكله يا به بيان «چيمن»، معضل تفاوت دانست. در اين موج جديد، ميزان تأكيد بر تفاوتهاى ميان زنان و مردان هم از لحاظ عملى و هم نظرى مورد بحث و نقد، قرار گرفته است. جريان فمينيسم در موج سوم با به رسميت شناختن تفاوتها و اعتبار بخشيدن به آنها، توانست راهكارهاى بهترى نسبت به دو موج ديگر پيدا كند.
گرايشهاى فمينيستى
1ـ ليبرال فمينيسم:
فمينيستهاى اوليه كه از فردگرايى ليبرالى متأثر بودند و نقش جنسيت را به رغم علوم زيستشناختى و تجربى، به كلى و به نحوى متعصبانه انكار مىكردند.
به طور تاريخى، فمينيسم ليبرالى به بحث در باره حقوق برابر براى زنان - يعنى برخوردار شدن زنان از حقوق شهروندى همانند مردان - مربوط بوده است. اين گروه مخالف پذيرش نقشهاى از پيش تعيين شده مذكر و مؤنث در خانوادهاند و بر اين باورند كه در روابط زناشويى، شادكامى و رضايت خود محورانه زن و مرد اصل است، نه تشكيل خانواده و تربيت فرزند.
بر رد ايفاى نقش مادرى و همسرى براى زنان به عنوان يك تكليف اصرار مىورزد و كار خانگى را از آن رو كه به طور رسمى كار به حساب نمىآيد، ظالمانه مىداند.
از ميان تئوريسينهاى قديمى فمينيسم ليبرال مىتوان به مرى ولستون كرافت، هاريت تيلور و همسرش جان استوارت ميل اشاره كرد.
بتى فريدان، نويسنده آمريكايى كتاب راز و رمز زنانگى (1991) از شخصيتهاى فمينيسم ليبرال جديد و يكى از بنيانگذاران سازمان ملى زنان آمريكا است. او در اين كتاب به افشاگرى عليه تصوير زن خانهدار و خوشبخت و راضى پرداخت و آن را افسانهاى فلج كننده معرفى كرد.
او معتقد بود كه: زنان اسير نوعى شيوه زندگى هستند كه مجالى براى هويت مستقل يا احساس دستيابى به چيزى باقى نمىگذارد. او زنان را تشويق به تحصيل و اشتغال مىكرد تا به تعبير او، از قفس خانه كه نه چندان طلايى بود رها شوند.
فريدن و ساير فمينيستهاى ليبرال بر آن بودند كه زنان بايد از تعلق خود به خانه بكاهند و با اين باور كه خانه جايگاه مناسبى براى زنان است، مقابله كنند.
زندگى مرى ولستون كرافت
مرى ولستون كرافت (1797 - 1759) در يك خانواده كشاورز تحت نفوذ پدرى تنبل و شلوغ و مستعد حمله خشونتآميز ناشى از مستى و از مادرى بردبار و ايرلندى تبار به دنيا آمد.
مرى، مصمم بود از يك زندگى سرشار و فعال برخوردار شود. وى با تجربه دردناك شخصى و موانع رو در روى يك زن مستقل كه براى امرار معاش در تلاش است، آشنا بود و به تربيت خود پرداخت. در سال 1783 مرى توانست سرمايه كافى براى تأسيس يك مدرسه دختران در نيووينگتون گرين در حومه شمالى لندن جمعآورى كند.
مرى در سال 1788 به عنوان يكى از اعضاى مركزى كانون جانسون محسوب شد و به طور منظم با ديگر نويسندگان راديكال در چاپخانه او در «سنت پل چرچيارد» ملاقات كرد.
مرى مصمم شد بيانيه معروف سيصد صفحهاى خود را تحت عنوان استيفاى حقوق زنان به رشته تحرير درآورد. در اين اثر براى اولين بار عقايد روشنگرى در مورد مسائل و وضعيت زنان به كار برده شد. اين كتاب به محض انتشار پرفروشترين كتاب و نيز سنگ بناى فمينيسم مدرن گرديد.
نداى مرى در كتاب استيفاى حقوق زنان قرنها طنينانداز بود. مطالبات وى براى پايان دادن به معيارهاى دوگانه در كردار زنانه و مردانه، براى حقوق زنان در كار مستقل، زندگى مدنى و سياسى هنوز هم اساس و پايه فمينيسم امروز را تشكيل مىدهد.
افكار او در تساوىطلبى و بهرهمندى از حقوق برابر با مردان وى را به زندگى مشترك به صورت نامشروع و غيرقانونى سوق مىدهد.
در سال 1793 مرى به پاريس رفت تا خود شاهد انقلاب باشد در آنجا، در 34 سالگى با يك افسر آمريكايى به نام گيلبرت ايملى ملاقات كرد و سخت به او دل بست. اميد مرى براى يك رابطه ماندگار را روحيه ماجراجوى ايملى كه درگير معاملات تجارت مشكوك بود، سازگار نشد. ثمره اين دلدادگى كودكى نامشروع بود.
مرى در حالى كه باردار بود تنها ماند و در اوج كشتار زمان ترور انقلاب فرانسه شاهد قربانيان بىشمارى بود كه با گوتين اعدام مىشدند. نامههاى فراوانى به ايملى فرستاد: روح من خسته شده - قلبم بيمار گشته. ايملى زمانى برگشت كه فرزندشان فنى به دنيا آمده بود اما بلافاصله مرى را به يك سفر 6 ماهه براى جمعآورى اعانه به اسكانديناوى فرستاد در حالى كه با يك زن بازيگر زندگى جديدى را آغاز كرده بود.
در سال 1795، مرى فرسوده از اين ماجراى عشقى تصميم گرفت خود را از بالاى پل «پوتنى» به رودخانه بياندازد. با وجودى كه موفق به خودكشى نشد اما اين ماجرا درمانى شد براى عشقش نسبت به ايملى.
مرى دوباره قاطعانه تصميم گرفت به زندگى خود سر و سامانى دهد. او با ويليام گودين فيلسوف آنارشيست رابطه برقرار كرد. گودين نيز هم چون مارى، به نام آزادىخواهى، هرگونه نظارت و كنترل قانونى را در ازدواج رد مىكرد. بدين جهت، تازه هنگام تولد كودك اين خانواده، آنها علىرغم ميل خود تن به ازدواج دادند. مرى در سال 1797 هنگام تولد دخترش، يك مرى ديگر درگذشت.
2ـ فمينيسم ماركسيستى:
از نظر ماركسيسم، مفهوم «طبقه» كليد درك تمام پديدههاى اجتماعى از جمله ستم بر زنان است. جامعه مطلوب ماركسيسم جامعه بدون طبقه است. موقعيت فرودستى زنان شكلى از ستم است كه در خدمت منافع سرمايهدارى است.
اين گروه با تكيه بر نظريه مورگان درباره مادرسالار بودن جوامع اوليه بشرى، معتقدند كه پيدايش مالكيت خصوصى در جوامع سبب اسارت زنان شده است و تا زمانى كه نظم بورژوازى، مالكيت، و خانواده بورژوازى وجود دارد، اين اسارت تداوم خواهد داشت. انگلس و ماركس بر اساس همين تحليل، نظريه حذف خانواده به عنوان كوچكترين واحد اقتصادى جامعه را مطرح كردند.
مادام كولونتاى از معروفترين فمينيستهاى ماركسيست بود كه در انقلاب روسيه نقشى بسزا داشت. وى علناً خواهان نفى نظام خانواده بود.
از مهمترين شخصيتهاى ماركسيست فمينيست مىتوان به «رزا لوگزامبورگ» از رهبران جنبش زنان كارگر لهستانى و همرزمش «كلارا زتكين» از رهبران جنبش كارگرى آلمان، اشاره نمود.
3ـ فمينيسم راديكال:
اين شاخه از جنبش فمينيسم بيشتر ريشه در جنبشهاى چپ دهه 1960 داشته است. هدف فمينيسم راديكال تشكل سياسى براى برانداختن نظام طبقاتى جنسى است. اين گرايش براى از بين بردن ساختار هرگونه تمايزات و تفاوتهاى جنس گونگى كوشش مىكند و قصد دارد تفاوت دو جنس را علاوه بر عرصههاى قانون و اشتغال، در روابط شخصى، خانه و حتى تصورات درونى مورد تعرض قرار بدهد و براى تفاوتهاى طبيعى و غيرتحميلى زن و مرد هم هيچ توضيحى ندارد.
اعتقاد اصلى فمينيستهاى راديكال اين است كه نابرابرىهاى جنسيتى حاصل نظام مستقل مردسالارىاند، و نابرابرىهاى جنسيتى شكل اصلى نابرابر اجتماعىاند.
فمينيستهاى راديكال مىگويند: كه مردان، فرهنگ زنان، دانش زنان و توان ذهنى زنان را تماماً انكارمىكنند. آنچه را حقيقت به شمار مىرود و ارزشمند تلقى مىشود، مردان تحريف كردهاند. زنان يك طبقه تحت ستم هستند ستم بر آنان تمام عيار است و همه ابعاد زندگى يك زن را تحت تأثير قرار مىدهد. زنان به عنوان «اُبژه»هاى جنسى، عوامل زاد و ولد، خدمه خانگى، و نيروى كار ارزان استثمار مىشوند. زنان را موجودات فرودستى تلقى مىكنند كه تنها هدف آنها بهبود زندگى مردان است.
در واقع، فمينيسم راديكال راه حل مشكل زنان را در برابرى آنان با مردان نمىديد بلكه به بيانى، خود مردان به معناى يك گروه ستمگر و حتى گاهى تك تك آنها به عنوان موجوداتى واقعى مشكل شناخته مىشدند.
جوليت ميچل، پدرسالارى را «عرصه سياست جنسى» مىداند كه مردان از طريق آن قدرت خود را اعمال و كنترلشان را حفظ مىكنند.
از جمله نهادهايى كه راديكالها بر تغيير بنيادى آن تأكيد دارند، خانواده و ازدواج است. فمينيستهاى راديكال با نهاد خانواده مخالفند و برآنند كه ازدواج، نهادى است كه انقياد مستمر زنان را به لحاظ اقتصادى، ملى، حقوقى، سياسى و عاطفى تضمين مىكند. خانواده هستهاى «فرهنگى قالبى» است كه مردان از طريق آن مىخواهند نقش خود را تعيين كنند زيرا خانواده را مايملك خود مىدانند. در واقع خانواده هم علت و هم معلول «كم ارج كردن زنان» است و خانواده به عنوان ابزار اصلى در ستم بر زنان از طريق بردگى جنسى و مادرى اجبارى مطرح مىگردد.
شولاميت فايرستون از نظريهپردازان راديكال معتقد است كه تفاوت ميان زنان و مردان مبنايى زيستى دارد.
از نظر فايرستون، تكنولوژى جديد و در حال تكوين، با ميسر ساختن لقاح بدون مجامعت، ايجاد جنين خارج رحم و بزرگ كردن بچه خارج از خانواده، زنان را آزاد خواهد كرد. در اين روند، خانواده به عنوان واحدى براى توليد مثل و براى اقتصاد از ميان خواهد رفت و جامعهاى آزاد از نقشهايى مبتنى بر جنسيت شكوفا خواهد شد.
يكى از نخستين تفسيرهاى اساسى منظم از فمينيسم راديكال را شالاميت فايرستون در كتاب ديالكتيك ارائه داد.
او معتقد است: كه فرو دستى زنان نه تنها در زمينههاى آشكارى مثل قانون و اشتغال، بلكه در روابط شخصى نيز وجود دارد، تفاوت ميان دو جنس كل زندگى را سازمان مىدهد. زنان نه تنها از مردان متمايزند، بلكه زير دست آناناند. مرد، دشمن اصلى است.
سيمون دوبوار از صاحب نظران اين گروه است او يگانه و تنها صداى فمينيست در سالهاى 1950 بود. سيمون پيوندش را با پيشينه كاتوليك طبقه متوسط مرفه دهه 1930 خود قطع مىكند تا يك روشنفكر راديكال و يك رماننويس شود و يك زندگى مستقل در پاريس داشته باشد.
سيمون دوبوار با ژان پل سارتر فيسوف و منقد اجتماعى فرانسه تا آخرين روزهاى عمر زندگانى غيرقانونى و بدون ازدواج مشترك داشتند. اين دو نفر از مدافعان سرسخت آزادى فردى زن و مرد بودند.
وى در كتاب جنس دوم مفهوم اگزيستانسياليستى «ديگرى» را درباره مردان به كار مىبرد و موجوديت مرد را مصداق دوزخ برهم زننده فرديت و آزادى زنان مىداند. به عقيده وى، آنچه زن را در قيد بندگى نگاه مىدارد، دو نهاد عمده ازدواج و مادرى است. او ازدواج را نوعى فحشاى عمومى و عامل بدبختى زنان مىدانست.
او مىگفت: كسى زن به دنيا نمىآيد، بلكه زن مىشود.
اندره ميشل در كتاب جنبش اجتماعى زنان در بزرگداشت سيمون دوبوار با تأييد اين مطلب مىنويسد: سيمون دوبوار بر ضرورت اين امر كه زنان به منظور دستيابى به استقلال بايد به كارى اشتغال داشته باشند، تأكيد بسيار داشت. او الهام بخش مبارزه فمينيستى بنيانگذاران آمريكايى و فرانسوى جنبشهاى آزادى زنان بود.
4ـ سوسيال فمينيسم:
اين جريان كه پس از دهه هفتاد شكل گرفت، متأثر از فمينيسم راديكال است. سوسياليستها معتقدند هم نظام جنسيتى و هم نظام اقتصادى در ستم بر زنان نقش دارند و جنس، طبقه، نژاد، سن و مليت همگى ستمديدگى زنان را پديد مىآورد.
فقدان آزادى زنان حاصل اوضاعى است كه زنان در آن در حوزههاى عمومى و خانگى به سلطه در مىآيند، و رهايى زنان تنها زمانى فرا خواهد رسيد كه تقسيم جنسى كار در تمام حوزهها از بين برود، به بيان ديگر، روابط اجتماعىاى كه مردم را به صورت كارگران و سرمايهداران، و نيز زنان و مردان در مىآورند، برچيده شوند.
از اولين زنان فمينيست سوسياليست فلوراتريستان، فرزند نامشروع پدرى اسپانيايى - پرويى و مادرى فرانسوى بود. فلورا در تهيدستى بزرگ شد و حرفهاش نقاش كندهكارى بود. در پاريس با اتحاديههاى صنفى صنايع دستى قديمى آشنا شد و اتحاديه كارگران را به وجود آورد.
هايدى هارتمن نيز از مهمترين نظريهپردازان اين گروه به شمار مىرود.
5 ـ فمينيسم پست مدرن:
از دهه هفتاد به بعد گروهى با نام فمينيستهاى جديد و متأثر از ديدگاههاى پست مدرنيستى ظهور كردند كه با تكيه بر روانشناسى رفتارگرايانه بر حفظ ويژگىهاى زنانه تأكيد مىورزيدند. اينان معتقدند زن نيازمند خانواده، همسر و فرزند و نوع روابطى كه از بدو تولد ميان دختر و پسر وجود دارد، منشأ تفاوت و سلطه بر زنان است، نه نقش ازدواج و نقش مادرى. اين گروه نظريه مردان و زنان با تعاريف جديد را پيشنهاد مىكنند و معتقد به تشابه حقوق زن و مرد در خانواده و محيط اجتماعىاند. حذف نمادهاى جنسى از كتب درسى از جمله مواردى است كه فمينيستهاى جديد بر آن اصرار مىورزيدند. فمينيسم مدرن بر اين عقيده است كه نبايد ايده واحد و نسخه مشتركى براى همه جوامع و فرهنگها و زنان قائل شد. هر مدلى براى يك فرد يا گروه مناسب است، پس مىتوان گفت به تعداد زنان جهان، فمينيسم وجود دارد.
6ـ فمينيسم اسلامى:
برخى از روشنفكران غربزده مسلمان معتقد به امكان برقرارى سازش بين دين و فمينيسم هستند و تأكيد بر خانواده، انتقاد از فردگرايى افراطى و لزوم توجه به شرايط فرهنگى و منطقهاى زنان هر كشورى جزء ديدگاهشان است. اين گرايش، تفسيرى زن مدارانه از اسلام است كه نتيجه التقاط انديشه اسلامى و فمينيستى است. اين گروه مردسالارى را مشكل اصلى زنان در خانواده، اجتماع، اقتصاد و سياست مىدانند و احكام متفاوت دينى را در مورد زن و مرد، تبعيضآميز و مخالف با حرمت و آزادى انسان و حقوق بشر و برابرى زن و مرد به حساب مىآورند. اينها سعى مىكنند با قرائت جديدى از آيات و روايات دينى، تصويرى از اسلام نشان دهند كه با الگوى غربى و فمينيستى نزديك است.
سخن پايانى
نظام اجتماعى در مغرب زمين بر پايه سكولاريزم، فردگرايى افراطى و اصالت نفع بنا شده است و حكومتها ملتزم شدهاند بستر كامجويى را براى همه افراد - تا جايى كه با آزادى ديگران منافات نداشته باشد - تأمين و تضمين نمايند. به موازات فردگرايى، حقوق فردى احيا و روز به روز گسترش يافت و در عوض ستاره اخلاق و دگرخواهى در غرب افول كرد.
با وجود اختلافات و سلايق فراوان در ديدگاههاى فمينيستى، همه آنها يافتههاى بشرى را منبع و معيار تشريع و قانونگذارى مىدانند. همگى فرزندان شايسته و خلف نهضت رنسانس و اغراض سرمايهدارى و تفكرات اومانيستىاند و خانواده هستهاى را كه بر سرپرستى مرد استوار است، آماج حملات خود قرار مىدهند و خواهان رفع تمام تمايزات جنسيتى در همه حوزههاى سياسى اجتماعى، حقوقى و فرهنگى هستند.
آندره ميشل مؤلف فمينيست كتاب جنبش اجتماعى زنان مىنويسد:
در قلمرو زندگى خصوصى، فمينيستها با طرد اين انديشه كه در زندگى روزمره خود بين زندگى خصوصى و زندگى عمومى، بين تعهدات ايدئولوژيك و اعمال روزانه سندى بنا نهند؛ امتناع ورزيدند. آمار تمام كشورهاى غربى مبين كاهش ازدواج، زاد و ولد و همچنين افزايش طلاق بخصوص از سوى زنان است. توسعه ازدواج آزاد، خانواده تك والدينى، جستوجوى زندگى عاشقانه بدون ازدواج، راههاى ديگرى به جاى ازدواج سنتى هستند كه فمينيستها در نوشتهها و اعمال روزانه خود پيشنهاد كردهاند. انقلاب در رسوم اخلاقى با انقلاب فمينيستى همراه است.
با اين ديدگاه، طلاق نه تنها مذموم نيست، بلكه راهى براى شادمانه زيستن زنان و رهايى آنان از تلخكامى زندگى مشترك است.
رواج فردگرايى و لذتخواهى و نهادينه شدن در تار و پود نظام سكولار جوامع صنعتى غرب، موجهاى سهمگينى را در لايههاى مختلف زندگى برانگيخت.
روابط آزاد جنسى خارج از چارچوب ازدواج، رواج و گسترش طلاق و جدايى با بروز كمترين ناملايمات، استقلال و تنهايى همسران و افزايش اختلافات و ناسازگارىها، نتيجه چندين دهه مبارزات جنبش سكولار و تساوىطلبانه زنان و ديدگاههاى فمينيستى است.
شالوت گيلمن، فمينيست قرن نوزدهم، در سال 1897 مىنويسد: ما زندگى را به شكلى ترتيب دادهايم كه يك مرد مىتواند داراى خانه، خانواده، عشق، مصاحبت، زندگى خانوادگى و مسئوليت پدرى باشد و در عين حال شهروند فعال دوران و كشور خود نيز باشد. از سوى ديگر، زندگى را به گونهاى ترتيب دادهايم كه يك زن مجبور به انتخاب است؛ او يا بايد در تنهايى و انزوا، بدون عشق، بدون همدم، بدون كسى كه مراقبش باشد، بدون خانواده و بچه و فقط با كار خود به عنوان تنها تسلى بخش، زندگى كند؛ و يا آنكه شغل خود را به خاطر لذت عشق، مادر بودن و رسيدگى به كارهاى خانه رها كند.
اگر شكلگيرى فمينيسم در آغاز، نشانه وجود ستم ناروا در حق زنان بود، گوناگونى و پيدايش مكتبهاى نو به نو فمينيستى، دليل عدم كارايى اين حركت و روشهاى بكار رفته در دفاع و تأمين حقوق از دست رفته زن است، پس از چهار قرن تلاش، در كارنامه فمينيسم، عوارض و جرايمى چون: انحراف مسير مبارزه و دسترسناپذير شدن حقوق حقيقى زنان، تحريف حقايق علمى و افزايش ابهام در حقوق، از دست رفتن پشتوانهها و پناهگاههاى اخلاقى، دينى و سنتى، تشديد تخاصم بين دو جنس زن و مرد در نهايت تنزل منزلت انسانى زن با توجه به عدم نيل زن به شأنى در خور جوامع كنونى، ثبت است.
مقاله را با گفتار شيوا و روشنگرانه شهيد مرتضى مطهرى به پايان مىبريم:
«در اين نهضت «فمينيسم» به اين نكته توجه نشده كه مسائل ديگرى هم غيراز تساوى و آزادى هست. تساوى و آزادى شرط لازماند نه شرط كافى. برابرى حقوق زن و مرد از نظر ارزشهاى مادى و معنوى يك چيز است و همانندى و همگنى و همسانى چيز ديگر. در اين نهضت «فمينيسم» سهواً يا عمداً تساوى به جاى تشابه كار مىرود و برابرى با همانندى يكى شمرده مىشود و كيفيت، تحت الشعاع كميت قرار مىگيرد و انسان بودن زن موجب فراموشى زن بودن وى مىگردد. بدبختىهاى قديم غالباً معلول اين جهت بود كه انسان بودن زن به فرموشى سپرده شده بود و بدبختىهاى جديد از آن جهت است كه عمداً يا سهواً زن بودن زن و موقعيت طبيعى و فطرىاش، رسالتش، تقاضاهاى غريزىاش، استعدادهاى ويژهاش به فراموشى سپرده شده است».
منابع: ــــــــــــــــــــــــــ
1ـ تقوى دهاقانى، سيد حسين، آسيبشناسى دينى فمينيسم، قم، مؤسسه فرهنگ منهاج، چ اول، 1381.
2ـ مؤسسه فرهنگى طه، نگاهى به فمينيسم، قم، چ اول، 1377.
3ـ منصور نژاد، محمد، مسئله زن و اسلام و فمينيسم، تهران، برگ زيتون، چ اول، 1381.
4ـ مشيرزاده، حميرا، تاريخ دو قرن فمينيسم، تهران، نشر و پژوهش شيرازه، چ اول، 1382.
5 ـ مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، صدرا، قم.
6ـ دبيرخانه همايش سراسرى زنان، فمينيسم در آمريكا تا سال 2003، قم و تهران، دفتر نشر معارف، چ دوم، 1383.
7ـ زيبايى نژاد، محمدرضا، محمد تقى سبحانى، درآمدى بر نظام شخصيت زن در اسلام، ج 1، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، قم، دارالثقلين، چ اول، 1379.
8 ـ كتاب نقد، فصلنامه انتقادى و فلسفى و فرهنگى، تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، ش 17، زمستان 1379.
9ـ ماهنامه آموزشى معارف، نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، ش 51، آذر 1386.
.........................................................................................
منبع: ماهنامه پيام زن، شماره 193
سه شنبه 31 ارديبهشت 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 598]
صفحات پیشنهادی
نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير
نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير خبرگزاري فارس: فمينيسم امروزه به «دفاع از حقوق اساسى زنان براساس آرمان برابرىطلبى» اطلاق مىشود.
نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير خبرگزاري فارس: فمينيسم امروزه به «دفاع از حقوق اساسى زنان براساس آرمان برابرىطلبى» اطلاق مىشود.
روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ( قسمت اول)
روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ( قسمت اول) نويسنده:سرور اسفنديار شکل گيري فمينيسم نهضت فرهنگي رنسانس را مي توان نقطه عطفي مهم در تاريخ بشريت دانست ...
روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ( قسمت اول) نويسنده:سرور اسفنديار شکل گيري فمينيسم نهضت فرهنگي رنسانس را مي توان نقطه عطفي مهم در تاريخ بشريت دانست ...
روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ( قسمت دوم و پاياني)
روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ( قسمت دوم و پاياني) نويسنده: سرور اسفنديار گرايش هاي فمينيستي 1- ليبرال فمينيسم : فمينيست هاي اوليه که از فرد گرايي ...
روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير ( قسمت دوم و پاياني) نويسنده: سرور اسفنديار گرايش هاي فمينيستي 1- ليبرال فمينيسم : فمينيست هاي اوليه که از فرد گرايي ...
جنبش فمينيستى و نفى خانه و خانواده
نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير-نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم ...
نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير-نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم ...
فمينيسم؛ عليه زنان !؟
نويسنده: غزاله دولتي چکيده « فمينيسم » يا جنبش اجتماعي زنان يکي از عمده ... نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير-نويسنده: سرور اسفنديار .
نويسنده: غزاله دولتي چکيده « فمينيسم » يا جنبش اجتماعي زنان يکي از عمده ... نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير-نويسنده: سرور اسفنديار .
نهضت فمینیسم و خاستگاه آن
نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير فمينيسم امروزه ... عصر روشنگرى (5) نهضت رومانتيك(Romantic Movement) كه آن را فرزند سركش و نافرمان ...
نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير فمينيسم امروزه ... عصر روشنگرى (5) نهضت رومانتيك(Romantic Movement) كه آن را فرزند سركش و نافرمان ...
نياز به نويسنده فعال + دستمزد -
9 آگوست 2010 – نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير خبرگزاري فارس: ... در قرن ...
9 آگوست 2010 – نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير خبرگزاري فارس: ... در قرن ...
تفاوت موقعیت طلبى در زن و مرد
نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير فمينيسم امروزه به «دفاع از حقوق اساسى زنان براساس آرمان برابرىطلبى» اطلاق مىشود. ... او عقيده داشت كه ...
نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير فمينيسم امروزه به «دفاع از حقوق اساسى زنان براساس آرمان برابرىطلبى» اطلاق مىشود. ... او عقيده داشت كه ...
دشمن تصمیم قاطع دارد نظام دین را در كشور براندازد
نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير از يك طرف، زنان خواهان حق برابر در پارهاى از زمينهها بودند؛ و از طرفى، نظام سرمايهدارى جديد .... موج سوم ...
نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير از يك طرف، زنان خواهان حق برابر در پارهاى از زمينهها بودند؛ و از طرفى، نظام سرمايهدارى جديد .... موج سوم ...
حبيبي در گفتگو با فارس: دولت آمريكا بايد محاكمه شود
نويسنده: نعمت اللّه يوسفيان ويژگىهاى خانواده برتر در اسلام · نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير · نامه سرگشاده «يحيي يثربي» درباره ...
نويسنده: نعمت اللّه يوسفيان ويژگىهاى خانواده برتر در اسلام · نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير · نامه سرگشاده «يحيي يثربي» درباره ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها