تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداوند روزه را واجب كرده تا بدين وسيله دارا و ندار (غنى و فقير) مساوى گردند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845557686




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: سرور اسفنديار روند ظهور فمينيسم در چهار قرن اخير
خبرگزاري فارس: فمينيسم امروزه به «دفاع از حقوق اساسى زنان براساس آرمان برابرى‏طلبى» اطلاق مى‏شود. جنبش‏هاى دفاع از حقوق زنان در آغاز براى اعتراض به برخى نابرابرى‏هاى اجتماعى شكل گرفتند، اما با گذشت زمان به جريانى فرهنگى و سياسى تبديل شدند.
شكل‏گيرى فمينيسم

نهضت فرهنگى رنسانس را مى‏توان نقطه عطفى مهم در تاريخ بشريت دانست كه در شكل‏گيرى حركت‏هاى اجتماعى، سياسى، اقتصادى و فرهنگى جهان معاصر، نقش تعيين كننده‏اى داشت.
نتيجه قطعى رنسانس، درهم ريختن مناسبات اجتماعى و به زير سؤال رفتن بسيارى از اصول و ارزش‏هاى رايج بود. پيدايش مكاتب مهم و متعدد فلسفى، سياسى و اقتصادى از دستاوردهاى اين انقلاب بود.
فمينيسم، محصول عصر روشنگرى در اروپاست و اومانيسم از بنيادى‏ترين مبانى فكرى بسيارى از فمينيست‏ها محسوب مى‏شود. در عصر روشنگرى اروپا، جريان‏هاى فكرى به وجود آمد كه اندك اندك صبغه اجتماعى و سياسى به خود گرفت و بيشتر اين جريان‏ها در صدد تخريب تفكر دينى بوده و آن را نوعى تاريك‏گرايى قلمداد مى‏كردند.
زن در اروپا در حيطه قانونى قرار داشت كه مردان را مجاز مى‏كرد زن خود را به دلخواه كتك بزنند و اين ضرب و جرح، اقدامى روشنفكرانه در جهت حمايت از زن در قانون هم محسوب مى‏شد.
طرح نظريه برابرى زن و مرد به قرن هفدهم باز مى‏گردد. برخى نخستين فمينيست را «آن براد استريت» مى‏دانند كه آبيگالى آدامز، همسر جان آدامز از رهبران جنگ‏هاى استقلال آمريكا، حركت وى را ادامه داد. اين حركت در دوران انقلاب فرانسه شكل گرفت و توسط كندورسه و سن سيمون ادامه يافت.
مرى استل كه او را يكى از نخستين فمينيست‏هاى انگليسى دانسته‏اند، با تأكيد بر ظرفيت زنان براى تفكر منطقى به موانع رشد آنان اشاره كرد. وى زنان را اندرز مى‏داد كه از ازدواج بپرهيزند، ذهن‏شان را پرورش دهند و از زندگى عارى از وابستگى به مردان لذت ببرند.
فمينيسم Feminism واژه‏اى فرانسوى است و تاكنون در فرهنگ پارسى‏گويان معادل‏هايى چون: زن‏گرايى، زن اصالى، زن ورى و زنانگى براى آن آمده است كه آغاز پيدايش آن به اوائل قرن نوزدهم به عنوان جنبش استيفاى حقوق زنان برمى‏گردد؛ زيرا اين جنبش پاسخ و واكنشى بود در برابر تبعيض‏هاى غيرانسانى در غرب كه كمتر از صد سال است مورد توجه قرار گرفته است.
«روزاليندر دلمار» فمينيست را اين طور تعريف نموده: فمينيست كسى است كه معتقد باشد، زنان به دليل جنسيت، گرفتار تبعيض هستند، نيازهايى مشخص دارند كه ناديده و ارضا نشده مى‏ماند، كه لازمه ارضاى اين نيازها، تغييرى اساسى در نظام اجتماعى، اقتصادى و سياسى است.
فمينيسم امروزه به «دفاع از حقوق اساسى زنان براساس آرمان برابرى‏طلبى» اطلاق مى‏شود. جنبش‏هاى دفاع از حقوق زنان در آغاز براى اعتراض به برخى نابرابرى‏هاى اجتماعى شكل گرفتند، اما با گذشت زمان به جريانى فرهنگى و سياسى تبديل شدند. برخى انديشمندان مى‏گويند كه بهتر است به جاى واژه فمينيسم از واژه فمينيسم‏ها استفاده بشود چون گرايش‏هاى فمينيستى به قدرى مختلف‏اند كه نمى‏شود آنها را در يك مفهوم واحد جمع كرد.
انگيزه مظلوميت زن در تاريخ معاصر غرب از جايگاه صنفى و افكار زن‏گرايانه عدول و در چارچوب نهضت سياسى و حزبى نمودار گشته است. و از اين پس فمينيسم جديد نقاب از چهره بر گرفت و در گونه افراطى به جاى دفاع از حقوق زنان و طرح ساديسم‏گونه مبارزه با جنس مذكر و حتى مردكشى انجاميد. فمينيسم به عنوان يك نهضت سياسى در سال 1848 با نام نهضت «سينكافالز» در آمريكا طرح شد. در همين سال نخستين منشور دفاع از حقوق زنان در آمريكا اعلام گرديد. از آن پس دانشمندانى چون «آگوست كنت» و «جان استوارت ميل» نظريه برابرى زن و مرد را در چارچوب حقوق فردى و اومانيستى مطرح كردند.

از مبارزين اوليه فمينيسم، مى‏توان به «المپ دوگوژ، تروانى دو مريكور» اشاره نمود.
«المپ دو گوژ» (1793 - 1748) يك عضو انقلابى از حزب فرانسوى «ژيروندن‏ها» بود هنگام تولدش «مارى گوژ» و دختر نامشروع يك نجيب‏زاده و زن قصاب مونتوبان در جنوب فرانسه بود. او عليه تعصب تنگ نظرانه موجود در شهر زادگاهش و رفتارى كه پدرش نسبت به مادرش داشت عصيان كرد. علاوه تجربه ازدواج و دو فرزند، تأييد ديگرى بود بر دلسردى و توهم‏زدايى او. وى به پاريس گريخت، نامش را تغيير داد و بر روى صحنه رفت. ديرى نپايد كه به نوشتن نمايشنامه و رساله نيز مشغول شد او در نوشته هايش الغاى تجارت برده و ايجاد كارگاه‏هاى عمومى براى بيكاران و تئاتر ملى زنان را مطالبه مى‏كرد.در سال 1791، «المپ» اعلاميه حقوق زنان را در پاسخ به اعلاميه حقوق بشر مردان، منتشر كرد كه در آن حقوق برابر زن و مرد در حوزه قانون، دولت و آموزش مطالبه شده بود.
تروانى دو مريكور او يكى از منتقدان بى‏پرواى روند مردسالار بود. اسم او هنگام تولد ان ژوزف تروانى و دختر يك خانواده تهيدست كشاورز در «ادرن» بود. او در پاريس به دنيا آمد و تا پيش از انقلاب زندگى معشوقه‏گى پيشه (روسپى گرى) كرد.
ديرى نپائيد كه در گردهمايى‏هاى بزرگ زنان در فضاى باز سخنرانى مى‏كرد و لباس سوارى مى‏پوشيد تا آزادى تحرك بيشترى داشته باشد.
تروانى با حزب ژيروندن‏ها متحد شد. اما شهرت و شناختگى او آنقدر زياد بود كه مانع اعدام شدنش گشت. اما در ژوئن 1793، او هنگامى كه در پارك توييلرى قدم مى‏زد از سوى گروهى از زنان مورد حمله قرار گرفت.
تروانى در اثر سنگسار از ناحيه سر صدمه ديد و هرگز سلامتى خود را باز نيافت. او از سردرد و افسردگى ممتد رنج مى‏برد. تروانى در آسايشگاه بيماران روانى بسترى شد و باقى زندگى خود را در آنجا سپرى كرد.

امواج فمينيست

موج اول از دهه 1850 شروع مى‏شود تا 1920 ادامه مى‏يابد. از زنان مشهور موج آغازين فمينيسم، از «مرى استل» (1731 - 1666) ياد شده است. اين نويسنده انگليسى، زنان را اندرز مى‏داد كه از ازدواج بپرهيزند، ذهن‏شان را پرورش دهند و از زندگى عارى از وابستگى به مردان لذت ببرند.

در يكى از منابع، تأثير اصلى بر موج اول فمينيسم را به «مرى ولستون كرافت» با انتشار كتاب حقانيت حقوق زنان (1792) باز مى‏گرداند.

بى‏ترديد مهم‏ترين و نظام يافته‏ترين تلاش زنان براى نقد وضع موجود و طرح حقوق مورد در خواست‏شان را بايد در كتاب دفاع از حقوق زنان اثر مرى ولستون كرافت انگليسى دانست كه «نخستين بيانيه بزرگ فمينيستى به زبان انگليسى» تلقى مى‏شود و معمولاً در نگارش تاريخ فمينيسم آن را نقطه آغاز اين انديشه مى‏دانند يا حتى از آن به عنوان «انجيل فمينيسم» ياد مى‏كنند.

او عقيده داشت كه نابرابرى‏هاى ميان زنان و مردان، نه نتيجه تفاوت طبيعى (زيستى) بلكه ناشى از تأثير محيط و به ويژه اين واقعيت است كه زنان از آموزش محروم‏اند. او نشان داد كه هم زنان و هم جامعه، در كل از محدود كردن زنان به موقعيت پايين‏تر، زيان مى‏بينند.

«شارلوت گيلمن» يعنى بزرگ‏ترين جامعه‏شناس و اقتصاددان موج اول فمينيسم از منتقدان «خانه» بود. او مى‏نويسد: «خانه، قديمى‏ترين نهاد مالزوماً دون‏ترين آنها نيز هست .... خوردن، خوابيدن، تنفس، لباس پوشيدن، استراحت، و سرگرم شدن - اينها فعاليت‏هاى خوبى هستند؛ اما آيا از ساير فعاليت‏ها مقدس‏ترند؟»

گيلمن در كتاب «جهان ساخته مردان» نشان مى‏دهد كه مردان بوده‏اند كه در سراسر تاريخ مشكلات بشرى هم چون جنگ را به وجود آورده‏اند: «ما از جنگ‏هاى مردان، جر و بحث‏هاى مردان، رقابت‏هاى مردان، جنايات و بدى‏هاى مردان و مشكلات و درد و رنج‏هايى كه بر ما تحميل مى‏كنند، خسته شده‏ايم». او مى‏گفت، «همه مشكلات سياسى تنها وقتى حل مى‏شود كه ارزش‏هاى زنان به جامعه شكل دهد».

به عقيده او: «كار فرآيند اصلى حيات بشرى است و تا زمانى كه زنان به شكلى برابر با مردان وارد آن فرآيند نشوند از نظر ذهنى و بينش محدود مى‏مانند.»

مشخصات موج اول فمينيسم اين است كه زنانى كه در اين نهضت شركت داشتند داراى توقعات حقوقى و سياسى بودند؛ يعنى خواستار حق مالكيت، حق اشتغال و حق رأى گرفتن و رأى دادن در نظام سياسى كشورشان بودند، و در مورد حق حضانت، اصلاحاتى را مى‏خواستند. پيشگامان اين نهضت، زنان فرانسوى، و تقريباً هم زمان با آنها انگليسى‏ها و آمريكايى‏ها بودند.

اين انقلاب صنعتى بود كه براى زنان انگيزه برابرى‏طلبى در فرصت‏ها را ايجاد كرد؛ انقلاب صنعتى بود كه نخستين مرحله در تغيير منزلت زنان را به وجود آورد - يعنى حذف موانع حقوقى و عرفى در راه مشاركت كامل زنان در فعاليت‏هاى جهان.

در بحث موج اول فمينيسم توجه به يك نكته بسيار مهم است. از يك طرف، زنان خواهان حق برابر در پاره‏اى از زمينه‏ها بودند؛ و از طرفى، نظام سرمايه‏دارى جديد هم طرفدار حق مالكيت و اشتغال زنان بود؛ چون با انقلاب صنعتى و تحولاتى كه به وجود آمد، جامعه اروپايى از دوران فئوداليسم خارج شد و به سمت سرمايه‏دارى رفت، به وجود آمدن كارخانه‏هاى بزرگ با توليد فراوان؛ نيازمند كارگران بى دردسر و كم توقع با دستمزد كم، بودند.

مهم‏ترين نقش سرمايه‏دارى در آن زمان، ايجاد تغيير در وضعيت زنان و قرار دادن آنها در موقعيت‏هاى متعارض بود.

سرمايه‏داران علاوه بر بازارهاى داخلى نيم‏نگاهى هم بر بازارهاى خارجى داشتند و براى بالا بردن توليد كارخانه‏ها بايد قيمت تمام شده كالاها را پايين مى‏آوردند و اين نيازمند پايين آوردن هزينه‏هاى جارى كارخانه مى‏شد و يكى از مهم‏ترين گزينه‏ها، استخدام زنان در كارخانه‏ها بود چون زنان كارگرانى كم‏هزينه بودند.

در قرن نوزدهم و بيستم در شرايط جنگى هم نياز به نيروى كار زنان نيز افزايش مى‏يافت و لازم بود در بسيارى از صنايع نيروى كار زنان جايگزين مردانى شود كه به جبهه اعزام مى‏شدند. پس از پايان جنگ نيز با شروع نوسازى و افزايش ظرفيت صنعتى نياز به كارگران غيرماهى و با دستمزد پايين بيش از پيش افزايش پيدا كرد.

ويل دورانت مى‏گويد: وضعيت به قدرى بغرنج بود كه زن‏ها گاهى وقت‏ها تا پانزده ساعت و گاهى تا بيست ساعت با حداقل دستمزد در كارخانه‏هاى ريسندگى بافندگى، كار مى‏كردند، در حالى كه شوهران آنان بيكار بودند.

تقريباً در دو دهه‏ى آخر قرن نوزدهم، جنبش فمينيسم بين‏المللى مى‏شود، نهضت فمينيسم تا اواخر قرن نوزدهم توفيق چندانى نيافت. به طورى كه تا اوايل قرن بيستم رژيم‏هاى مختلف غربى داراى يك ويژگى مشترك بودند و آن بى‏اعتنايى به حقوق زنان بود.

در اواخر سده نوزدهم و اوايل قرن بيستم، اولين سازمان‏هاى بين المللى زنان شكل مى‏گيرد.

اوايل قرن بيستم جنبش طرفدارى از حقوق زن در انگلستان به رهبرى دوشيزه «پانك هورست» آغاز گرديد و توانست در سال 1919 تأثيرات نه چنان عميق بر قوانين انگلستان بگذارد. در اين دوره، زنان براى رسيدن به حق رأى، حق آموزش و كار به مبارزه سازمان يافته‏اى دست زدند.

اين موج با دستيابى به حق رأى براى زنان انگليس در سال 1918 به پيروزى دست يافت و پس از آن فروكش كرد. برخى، دو دهه قرن بيستم را سال‏هاى خيزش موج اول فمينيسم مى‏نامند. از سال 1920 تا 1960 شاهد يك دوران فترت در مبارزات فمينيستى هستيم.

جنگ جهانى اول نفرت از خشونت و ميل به انعطاف و نرمى را در افكار عمومى ملل جنگ زده تشديد كرد و چون روحيات مردانه را در بروز خشونت مؤثر مى‏دانستند، زمينه طرح حضور زنان در عرصه سياست و برخوردارى آنان از برابرى قانونى شدت يافت. پس از جنگ جهانى دوم و در سال 1945، نظريه برابرى زن و مرد طرفداران بسيارى يافت و سرانجام براى اولين بار در اعلاميه جهانى حقوق بشر كه از طرف سازمان ملل متحد در سال 1948 ميلادى منتشر شد، تساوى حقوق زن و مرد به صراحت و در سطح جامعه ملل مطرح گرديد. از آن پس در معاهدات بين المللى به مسائل زنان توجه بيشترى شد. از جمله اين معاهده‏ها مى‏توان به كنوانسيون حقوق سياسى زنان 1952، كنوانسيون رضايت براى ازدواج 1962، و كنوانسيون محو كليه اشكال تبعيض عليه زنان 1979 اشاره كرد.

موج دوم فمينيسم
اين موج از اوايل و نيمه دهه 1960 به بعد مطرح شد و بر اهميت نقطه نظر زنان تأكيد مى‏كرد. طرفداران اين موج، در رابطه با مفاهيم، به بازسازى و انقلاب معتقدند.

موج دوم فمينيسم در واپسين سال‏هاى حاكميت صورت‏بندى اقتصادى، اجتماعى و سياسى‏اى شكل گرفت كه از آن با عنوان سرمايه‏دارى سازمان يافته ياد مى‏كنند. سرمايه‏دارى سازمان يافته با رشد تمركز در سرمايه و شكل گرفتن صورت‏هاى جديدى از سازمان‏دهى كار و گسترش بخش خدمات و نيز دگرگونى‏هايى در كاركردها و نقش دولت در حيات اقتصادى و اجتماعى همراه بود. تغيير در موقعيت ايالات متحده در نظام جهانى نيز به صورت‏هاى مستقيم و غيرمستقيم برنظام سرمايه دارى آمريكا و دولت تأثير داشت. دگرگونى‏هاى ناشى از اين تحولات با تغييراتى كه در ساختار اشتغال، نيازهاى بازار كار، نيازهاى آموزشى و به تبع آن نظام آموزشى، فن‏آورى‏هاى منجر به آزادسازى زمان (منظور وقت آزادى است كه با تسهيلات و فن‏آورى‏هاى جديد به دليل بالا بردن سرعت انجام كار به دست مى‏آيد مانند وسايل برقى و مكانيكى) و غيره به همراه داشت، در موقعيت اجتماعى و اقتصادى زنان در قشرها و منزلت‏هاى متفاوت اجتماعى تأثيراتى بر جاى گذاشت كه از لحاظ ساختارى زمينه ظهور موج جديدى از جنبش زنان شد.

جنگ دوم جهانى زمينه مناسبى براى حضور زنان در نيروى كار ايجاد كرد. در سال 1942 كميسيون نيروى كار جنگ اعلام كرد كه به چهار ميليون نيروى كار نياز است. بخشى از اين نيرو نخست از ميان بيكاران تأمين شد اما از سال 1943 بسيج زنان به امرى اجتناب‏ناپذير تبديل گشت. رسانه‏هاى گروهى زنان را تشويق به كار بيرون از خانه و كمك به اقتصاد جنگى مى‏كردند. در طول جنگ شش ميليون زن شاغل شدند. جنگ همچنين باعث شد راه ورود زنان به رشته‏هاى مختلف علمى در دانشگاهها گشوده شود. دانشگاهها در رشته‏هايى از زنان ثبت نام كردند كه قبلاً در آن راهى نداشتند.

روندى كه از سده نوزدهم در جهت انتقال كاركردهاى توليدى كارخانه به سوى نظام اقتصادى كلان سرمايه‏دارى آغاز شده بود، در دهه‏هاى پس از جنگ دوم سرعت بيشترى يافت و گستره وسيع‏ترى را تحت پوشش قرار داد. اين امر باعث شد خدمات خانگى كم اهميت‏تر جلوه داده شود و از سوى ديگر، زنان بتوانند وارد بازار كار شوند و با دستمزد خود «كارهاى خانگى» را بخرند. در دهه 70، يك زن فمينيست، به جهت تيپ ظاهرى خود، به راحتى از ديگر زنان تشخيص داده مى‏شد.

كشورهاى غربى با سيل هجوم دختران به دانشگاهها مواجه شد و آمار دختران دانشگاهى و تحصيل كرده بالا رفت و آنان در واقع پياده نظام جريان موج دوم فمينيستى‏اند.

كتاب جنس دوم، اثر سيمون دوبووار فمينيست فرانسوى، منشاء تحول در دهه 1960 شد؛ يعنى آغازگر موج دوم فمينيست بود.

در اين دهه، فمينيست‏ها با رد كليت ازدواج و تأكيد بر تجرد و حرفه اقتصادى، آرمان‏هاى خود را مطرح مى‏كردند. شعار زنان بدون مردان و با رفتارهاى مردانه، مربوط به همين دوره است و از دستاوردهاى مهم اين دوره عبارتند از:

1) مبارزه براى جدايى روابط جنسى از توليد مثل در كشورهاى غربى؛

2) ظهور جنبش آزادى زنان در تمام امور، از جمله حق تسلط بر بدن و روابط جنسى؛

3) كاهش زاد و ولد و افزايش آمار طلاق و تضعيف نظام خانواده؛

4) ايجاد مؤسسات فرهنگى و مطبوعاتى زنان؛

5) به دست آوردن قدرت‏هايى در زمينه اقتصادى و سياسى.

موج سوم فمينيست
موج سوم فمينيسم كه از دهه هشتاد شكل گرفت و همچنان تداوم دارد، محصول تحولات ساختارى اقتصادى - سياسى و گفتارى اخير است.

از اوايل دهه 90، جهان غرب به نقش‏هاى سنتى و نهاد خانواده، رويكرد دوباره داشته و از حركت‏هاى تند فمينيستى موج دوم كاسته شد. زيرا آثار سوء افراط در حركت‏هاى زن‏مدارانه، بيش از همه دامان زن را گرفت و خشونت روز افزون در محيط خانواده و محيط كار و عدم امنيت جنسى، از آثار دوره پيش بود. فمينيست‏هاى مدرن در دهه‏هاى اخير سعى مى‏كنند با ظاهرى زنانه و رفتارى ظريف تمايز خود را از مردان به نمايش بگذارند.

از جمله بازنگرى‏هاى نگرش فمينيستى در موج سوم، بحثى است كه «بتى فريدان»، «جمين گرير»، «جين بتكه الشتين» مطرح كرده و به «احياى مادرى» مشهور است.

بتى فريدان مى‏گويد: امروز تنهايى زنان مستقل سلامت روانى آنها را تهديد مى‏كند. اكنون زنان به يك بحران جديد هويت مبتلا شده‏اند كه اسم خاصى ندارد. چطور ممكن است زنانى كه در چنين مشكلات و بحران‏هاى بغرنج و خطرآفرينى به سر مى‏برند، خوشبخت ناميده شوند. اگر زنان به آنچه مى‏خواستند رسيده‏اند، پس مشكل كجاست؟ جواب اين معما يك چيز بيشتر نيست و آن همان برابرى حقوق مرد و زن است كه موجب همه بلايا شده است. زنان افسرده و غمگين هستند چون آزادند، زنان اسير و برده آزادى خود شده‏اند ... حركت و نهضت زنان براى كسب آزادى و برابرى كه بارها در گوش ما زمزمه مى‏شد، دشمن سرسخت خود زنان شده است.

الشتين در كتاب مرد عمومى و زن خصوصى، به دفاع از زندگى خصوصى و خانواده فرزند محور مى‏پردازد و مادر بودن را فعاليتى پيچيده، غنى، چند رويه، پر زحمت و شادى آفرين مى‏داند كه زيستى طبيعى، اجتماعى، نمادين و عاطفى است.

اينان بر اين باورند كه سن، قوميت، طبقه، نژاد، فرهنگ، جنسيت، تجربه و هيچ تلاشى براى كشاندنشان به يك اردوگاه ايدئولوژيك واحد مثمر ثمر نيست. زنان بايد با ايجاد زبان و شيوه‏هاى تفكر جديدى درباره هويت خويش، خويشتن را از معانى ستمگرانه‏اى كه مردان بر آنها تحميل كرده‏اند رها سازند.

فمينيسم امروزى چنين خود را معرفى مى‏كند: «فمينيسم را كليتى بدانيم با تقسيمات فرعى و مستقل ... فمينيسم، نه مكتب فكرى جا افتاده، كه مبحثى پويا و درگير مبارزه است.»

مى‏توان ويژگى مهم موج سوم فمينيسم را تلاش آن براى پاسخ دادن به مشكله يا به بيان «چيمن»، معضل تفاوت دانست. در اين موج جديد، ميزان تأكيد بر تفاوت‏هاى ميان زنان و مردان هم از لحاظ عملى و هم نظرى مورد بحث و نقد، قرار گرفته است. جريان فمينيسم در موج سوم با به رسميت شناختن تفاوت‏ها و اعتبار بخشيدن به آنها، توانست راهكارهاى بهترى نسبت به دو موج ديگر پيدا كند.

گرايش‏هاى فمينيستى
1ـ ليبرال فمينيسم:
فمينيست‏هاى اوليه كه از فردگرايى ليبرالى متأثر بودند و نقش جنسيت را به رغم علوم زيست‏شناختى و تجربى، به كلى و به نحوى متعصبانه انكار مى‏كردند.

به طور تاريخى، فمينيسم ليبرالى به بحث در باره حقوق برابر براى زنان - يعنى برخوردار شدن زنان از حقوق شهروندى همانند مردان - مربوط بوده است. اين گروه مخالف پذيرش نقش‏هاى از پيش تعيين شده مذكر و مؤنث در خانواده‏اند و بر اين باورند كه در روابط زناشويى، شادكامى و رضايت خود محورانه زن و مرد اصل است، نه تشكيل خانواده و تربيت فرزند.

بر رد ايفاى نقش مادرى و همسرى براى زنان به عنوان يك تكليف اصرار مى‏ورزد و كار خانگى را از آن رو كه به طور رسمى كار به حساب نمى‏آيد، ظالمانه مى‏داند.

از ميان تئوريسين‏هاى قديمى فمينيسم ليبرال مى‏توان به مرى ولستون كرافت، هاريت تيلور و همسرش جان استوارت ميل اشاره كرد.

بتى فريدان، نويسنده آمريكايى كتاب راز و رمز زنانگى (1991) از شخصيت‏هاى فمينيسم ليبرال جديد و يكى از بنيانگذاران سازمان ملى زنان آمريكا است. او در اين كتاب به افشاگرى عليه تصوير زن خانه‏دار و خوشبخت و راضى پرداخت و آن را افسانه‏اى فلج كننده معرفى كرد.

او معتقد بود كه: زنان اسير نوعى شيوه زندگى هستند كه مجالى براى هويت مستقل يا احساس دستيابى به چيزى باقى نمى‏گذارد. او زنان را تشويق به تحصيل و اشتغال مى‏كرد تا به تعبير او، از قفس خانه كه نه چندان طلايى بود رها شوند.

فريدن و ساير فمينيست‏هاى ليبرال بر آن بودند كه زنان بايد از تعلق خود به خانه بكاهند و با اين باور كه خانه جايگاه مناسبى براى زنان است، مقابله كنند.

زندگى مرى ولستون كرافت
مرى ولستون كرافت (1797 - 1759) در يك خانواده كشاورز تحت نفوذ پدرى تنبل و شلوغ و مستعد حمله خشونت‏آميز ناشى از مستى و از مادرى بردبار و ايرلندى تبار به دنيا آمد.

مرى، مصمم بود از يك زندگى سرشار و فعال برخوردار شود. وى با تجربه دردناك شخصى و موانع رو در روى يك زن مستقل كه براى امرار معاش در تلاش است، آشنا بود و به تربيت خود پرداخت. در سال 1783 مرى توانست سرمايه كافى براى تأسيس يك مدرسه دختران در نيووينگتون گرين در حومه شمالى لندن جمع‏آورى كند.

مرى در سال 1788 به عنوان يكى از اعضاى مركزى كانون جانسون محسوب شد و به طور منظم با ديگر نويسندگان راديكال در چاپخانه او در «سنت پل چرچيارد» ملاقات كرد.

مرى مصمم شد بيانيه معروف سيصد صفحه‏اى خود را تحت عنوان استيفاى حقوق زنان به رشته تحرير درآورد. در اين اثر براى اولين بار عقايد روشنگرى در مورد مسائل و وضعيت زنان به كار برده شد. اين كتاب به محض انتشار پرفروش‏ترين كتاب و نيز سنگ بناى فمينيسم مدرن گرديد.

نداى مرى در كتاب استيفاى حقوق زنان قرن‏ها طنين‏انداز بود. مطالبات وى براى پايان دادن به معيارهاى دوگانه در كردار زنانه و مردانه، براى حقوق زنان در كار مستقل، زندگى مدنى و سياسى هنوز هم اساس و پايه فمينيسم امروز را تشكيل مى‏دهد.

افكار او در تساوى‏طلبى و بهره‏مندى از حقوق برابر با مردان وى را به زندگى مشترك به صورت نامشروع و غيرقانونى سوق مى‏دهد.

در سال 1793 مرى به پاريس رفت تا خود شاهد انقلاب باشد در آنجا، در 34 سالگى با يك افسر آمريكايى به نام گيلبرت ايملى ملاقات كرد و سخت به او دل بست. اميد مرى براى يك رابطه ماندگار را روحيه ماجراجوى ايملى كه درگير معاملات تجارت مشكوك بود، سازگار نشد. ثمره اين دلدادگى كودكى نامشروع بود.

مرى در حالى كه باردار بود تنها ماند و در اوج كشتار زمان ترور انقلاب فرانسه شاهد قربانيان بى‏شمارى بود كه با گوتين اعدام مى‏شدند. نامه‏هاى فراوانى به ايملى فرستاد: روح من خسته شده - قلبم بيمار گشته. ايملى زمانى برگشت كه فرزندشان فنى به دنيا آمده بود اما بلافاصله مرى را به يك سفر 6 ماهه براى جمع‏آورى اعانه به اسكانديناوى فرستاد در حالى كه با يك زن بازيگر زندگى جديدى را آغاز كرده بود.

در سال 1795، مرى فرسوده از اين ماجراى عشقى تصميم گرفت خود را از بالاى پل «پوتنى» به رودخانه بياندازد. با وجودى كه موفق به خودكشى نشد اما اين ماجرا درمانى شد براى عشقش نسبت به ايملى.

مرى دوباره قاطعانه تصميم گرفت به زندگى خود سر و سامانى دهد. او با ويليام گودين فيلسوف آنارشيست رابطه برقرار كرد. گودين نيز هم چون مارى، به نام آزادى‏خواهى، هرگونه نظارت و كنترل قانونى را در ازدواج رد مى‏كرد. بدين جهت، تازه هنگام تولد كودك اين خانواده، آنها على‏رغم ميل خود تن به ازدواج دادند. مرى در سال 1797 هنگام تولد دخترش، يك مرى ديگر درگذشت.

2ـ فمينيسم ماركسيستى:
از نظر ماركسيسم، مفهوم «طبقه» كليد درك تمام پديده‏هاى اجتماعى از جمله ستم بر زنان است. جامعه مطلوب ماركسيسم جامعه بدون طبقه است. موقعيت فرودستى زنان شكلى از ستم است كه در خدمت منافع سرمايه‏دارى است.

اين گروه با تكيه بر نظريه مورگان درباره مادرسالار بودن جوامع اوليه بشرى، معتقدند كه پيدايش مالكيت خصوصى در جوامع سبب اسارت زنان شده است و تا زمانى كه نظم بورژوازى، مالكيت، و خانواده بورژوازى وجود دارد، اين اسارت تداوم خواهد داشت. انگلس و ماركس بر اساس همين تحليل، نظريه حذف خانواده به عنوان كوچك‏ترين واحد اقتصادى جامعه را مطرح كردند.

مادام كولونتاى از معروف‏ترين فمينيست‏هاى ماركسيست بود كه در انقلاب روسيه نقشى بسزا داشت. وى علناً خواهان نفى نظام خانواده بود.

از مهم‏ترين شخصيت‏هاى ماركسيست فمينيست مى‏توان به «رزا لوگزامبورگ» از رهبران جنبش زنان كارگر لهستانى و هم‏رزمش «كلارا زتكين» از رهبران جنبش كارگرى آلمان، اشاره نمود.

3ـ فمينيسم راديكال:
اين شاخه از جنبش فمينيسم بيشتر ريشه در جنبش‏هاى چپ دهه 1960 داشته است. هدف فمينيسم راديكال تشكل سياسى براى برانداختن نظام طبقاتى جنسى است. اين گرايش براى از بين بردن ساختار هرگونه تمايزات و تفاوت‏هاى جنس گونگى كوشش مى‏كند و قصد دارد تفاوت دو جنس را علاوه بر عرصه‏هاى قانون و اشتغال، در روابط شخصى، خانه و حتى تصورات درونى مورد تعرض قرار بدهد و براى تفاوت‏هاى طبيعى و غيرتحميلى زن و مرد هم هيچ توضيحى ندارد.

اعتقاد اصلى فمينيست‏هاى راديكال اين است كه نابرابرى‏هاى جنسيتى حاصل نظام مستقل مردسالارى‏اند، و نابرابرى‏هاى جنسيتى شكل اصلى نابرابر اجتماعى‏اند.

فمينيست‏هاى راديكال مى‏گويند: كه مردان، فرهنگ زنان، دانش زنان و توان ذهنى زنان را تماماً انكارمى‏كنند. آنچه را حقيقت به شمار مى‏رود و ارزشمند تلقى مى‏شود، مردان تحريف كرده‏اند. زنان يك طبقه تحت ستم هستند ستم بر آنان تمام عيار است و همه ابعاد زندگى يك زن را تحت تأثير قرار مى‏دهد. زنان به عنوان «اُبژه»هاى جنسى، عوامل زاد و ولد، خدمه خانگى، و نيروى كار ارزان استثمار مى‏شوند. زنان را موجودات فرودستى تلقى مى‏كنند كه تنها هدف آنها بهبود زندگى مردان است.

در واقع، فمينيسم راديكال راه حل مشكل زنان را در برابرى آنان با مردان نمى‏ديد بلكه به بيانى، خود مردان به معناى يك گروه ستمگر و حتى گاهى تك تك آنها به عنوان موجوداتى واقعى مشكل شناخته مى‏شدند.

جوليت ميچل، پدرسالارى را «عرصه سياست جنسى» مى‏داند كه مردان از طريق آن قدرت خود را اعمال و كنترل‏شان را حفظ مى‏كنند.

از جمله نهادهايى كه راديكال‏ها بر تغيير بنيادى آن تأكيد دارند، خانواده و ازدواج است. فمينيست‏هاى راديكال با نهاد خانواده مخالفند و برآنند كه ازدواج، نهادى است كه انقياد مستمر زنان را به لحاظ اقتصادى، ملى، حقوقى، سياسى و عاطفى تضمين مى‏كند. خانواده هسته‏اى «فرهنگى قالبى» است كه مردان از طريق آن مى‏خواهند نقش خود را تعيين كنند زيرا خانواده را مايملك خود مى‏دانند. در واقع خانواده هم علت و هم معلول «كم ارج كردن زنان» است و خانواده به عنوان ابزار اصلى در ستم بر زنان از طريق بردگى جنسى و مادرى اجبارى مطرح مى‏گردد.

شولاميت فايرستون از نظريه‏پردازان راديكال معتقد است كه تفاوت ميان زنان و مردان مبنايى زيستى دارد.

از نظر فايرستون، تكنولوژى جديد و در حال تكوين، با ميسر ساختن لقاح بدون مجامعت، ايجاد جنين خارج رحم و بزرگ كردن بچه خارج از خانواده، زنان را آزاد خواهد كرد. در اين روند، خانواده به عنوان واحدى براى توليد مثل و براى اقتصاد از ميان خواهد رفت و جامعه‏اى آزاد از نقش‏هايى مبتنى بر جنسيت شكوفا خواهد شد.

يكى از نخستين تفسيرهاى اساسى منظم از فمينيسم راديكال را شالاميت فايرستون در كتاب ديالكتيك ارائه داد.

او معتقد است: كه فرو دستى زنان نه تنها در زمينه‏هاى آشكارى مثل قانون و اشتغال، بلكه در روابط شخصى نيز وجود دارد، تفاوت ميان دو جنس كل زندگى را سازمان مى‏دهد. زنان نه تنها از مردان متمايزند، بلكه زير دست آنان‏اند. مرد، دشمن اصلى است.

سيمون دوبوار از صاحب نظران اين گروه است او يگانه و تنها صداى فمينيست در سال‏هاى 1950 بود. سيمون پيوندش را با پيشينه كاتوليك طبقه متوسط مرفه دهه 1930 خود قطع مى‏كند تا يك روشنفكر راديكال و يك رمان‏نويس شود و يك زندگى مستقل در پاريس داشته باشد.

سيمون دوبوار با ژان پل سارتر فيسوف و منقد اجتماعى فرانسه تا آخرين روزهاى عمر زندگانى غيرقانونى و بدون ازدواج مشترك داشتند. اين دو نفر از مدافعان سرسخت آزادى فردى زن و مرد بودند.

وى در كتاب جنس دوم مفهوم اگزيستانسياليستى «ديگرى» را درباره مردان به كار مى‏برد و موجوديت مرد را مصداق دوزخ برهم زننده فرديت و آزادى زنان مى‏داند. به عقيده وى، آنچه زن را در قيد بندگى نگاه مى‏دارد، دو نهاد عمده ازدواج و مادرى است. او ازدواج را نوعى فحشاى عمومى و عامل بدبختى زنان مى‏دانست.

او مى‏گفت: كسى زن به دنيا نمى‏آيد، بلكه زن مى‏شود.

اندره ميشل در كتاب جنبش اجتماعى زنان در بزرگداشت سيمون دوبوار با تأييد اين مطلب مى‏نويسد: سيمون دوبوار بر ضرورت اين امر كه زنان به منظور دستيابى به استقلال بايد به كارى اشتغال داشته باشند، تأكيد بسيار داشت. او الهام بخش مبارزه فمينيستى بنيانگذاران آمريكايى و فرانسوى جنبش‏هاى آزادى زنان بود.

4ـ سوسيال فمينيسم:
اين جريان كه پس از دهه هفتاد شكل گرفت، متأثر از فمينيسم راديكال است. سوسياليست‏ها معتقدند هم نظام جنسيتى و هم نظام اقتصادى در ستم بر زنان نقش دارند و جنس، طبقه، نژاد، سن و مليت همگى ستمديدگى زنان را پديد مى‏آورد.

فقدان آزادى زنان حاصل اوضاعى است كه زنان در آن در حوزه‏هاى عمومى و خانگى به سلطه در مى‏آيند، و رهايى زنان تنها زمانى فرا خواهد رسيد كه تقسيم جنسى كار در تمام حوزه‏ها از بين برود، به بيان ديگر، روابط اجتماعى‏اى كه مردم را به صورت كارگران و سرمايه‏داران، و نيز زنان و مردان در مى‏آورند، برچيده شوند.

از اولين زنان فمينيست سوسياليست فلوراتريستان، فرزند نامشروع پدرى اسپانيايى - پرويى و مادرى فرانسوى بود. فلورا در تهيدستى بزرگ شد و حرفه‏اش نقاش كنده‏كارى بود. در پاريس با اتحاديه‏هاى صنفى صنايع دستى قديمى آشنا شد و اتحاديه كارگران را به وجود آورد.

هايدى هارتمن نيز از مهم‏ترين نظريه‏پردازان اين گروه به شمار مى‏رود.

5 ـ فمينيسم پست مدرن:
از دهه هفتاد به بعد گروهى با نام فمينيست‏هاى جديد و متأثر از ديدگاه‏هاى پست مدرنيستى ظهور كردند كه با تكيه بر روان‏شناسى رفتارگرايانه بر حفظ ويژگى‏هاى زنانه تأكيد مى‏ورزيدند. اينان معتقدند زن نيازمند خانواده، همسر و فرزند و نوع روابطى كه از بدو تولد ميان دختر و پسر وجود دارد، منشأ تفاوت و سلطه بر زنان است، نه نقش ازدواج و نقش مادرى. اين گروه نظريه مردان و زنان با تعاريف جديد را پيشنهاد مى‏كنند و معتقد به تشابه حقوق زن و مرد در خانواده و محيط اجتماعى‏اند. حذف نمادهاى جنسى از كتب درسى از جمله مواردى است كه فمينيست‏هاى جديد بر آن اصرار مى‏ورزيدند. فمينيسم مدرن بر اين عقيده است كه نبايد ايده واحد و نسخه مشتركى براى همه جوامع و فرهنگ‏ها و زنان قائل شد. هر مدلى براى يك فرد يا گروه مناسب است، پس مى‏توان گفت به تعداد زنان جهان، فمينيسم وجود دارد.

6ـ فمينيسم اسلامى:
برخى از روشنفكران غربزده مسلمان معتقد به امكان برقرارى سازش بين دين و فمينيسم هستند و تأكيد بر خانواده، انتقاد از فردگرايى افراطى و لزوم توجه به شرايط فرهنگى و منطقه‏اى زنان هر كشورى جزء ديدگاهشان است. اين گرايش، تفسيرى زن مدارانه از اسلام است كه نتيجه التقاط انديشه اسلامى و فمينيستى است. اين گروه مردسالارى را مشكل اصلى زنان در خانواده، اجتماع، اقتصاد و سياست مى‏دانند و احكام متفاوت دينى را در مورد زن و مرد، تبعيض‏آميز و مخالف با حرمت و آزادى انسان و حقوق بشر و برابرى زن و مرد به حساب مى‏آورند. اينها سعى مى‏كنند با قرائت جديدى از آيات و روايات دينى، تصويرى از اسلام نشان دهند كه با الگوى غربى و فمينيستى نزديك است.

سخن پايانى
نظام اجتماعى در مغرب زمين بر پايه سكولاريزم، فردگرايى افراطى و اصالت نفع بنا شده است و حكومت‏ها ملتزم شده‏اند بستر كامجويى را براى همه افراد - تا جايى كه با آزادى ديگران منافات نداشته باشد - تأمين و تضمين نمايند. به موازات فردگرايى، حقوق فردى احيا و روز به روز گسترش يافت و در عوض ستاره اخلاق و دگرخواهى در غرب افول كرد.

با وجود اختلافات و سلايق فراوان در ديدگاه‏هاى فمينيستى، همه آنها يافته‏هاى بشرى را منبع و معيار تشريع و قانونگذارى مى‏دانند. همگى فرزندان شايسته و خلف نهضت رنسانس و اغراض سرمايه‏دارى و تفكرات اومانيستى‏اند و خانواده هسته‏اى را كه بر سرپرستى مرد استوار است، آماج حملات خود قرار مى‏دهند و خواهان رفع تمام تمايزات جنسيتى در همه حوزه‏هاى سياسى اجتماعى، حقوقى و فرهنگى هستند.

آندره ميشل مؤلف فمينيست كتاب جنبش اجتماعى زنان مى‏نويسد:

در قلمرو زندگى خصوصى، فمينيست‏ها با طرد اين انديشه كه در زندگى روزمره خود بين زندگى خصوصى و زندگى عمومى، بين تعهدات ايدئولوژيك و اعمال روزانه سندى بنا نهند؛ امتناع ورزيدند. آمار تمام كشورهاى غربى مبين كاهش ازدواج، زاد و ولد و همچنين افزايش طلاق بخصوص از سوى زنان است. توسعه ازدواج آزاد، خانواده تك والدينى، جست‏وجوى زندگى عاشقانه بدون ازدواج، راههاى ديگرى به جاى ازدواج سنتى هستند كه فمينيست‏ها در نوشته‏ها و اعمال روزانه خود پيشنهاد كرده‏اند. انقلاب در رسوم اخلاقى با انقلاب فمينيستى همراه است.

با اين ديدگاه، طلاق نه تنها مذموم نيست، بلكه راهى براى شادمانه زيستن زنان و رهايى آنان از تلخ‏كامى زندگى مشترك است.

رواج فردگرايى و لذت‏خواهى و نهادينه شدن در تار و پود نظام سكولار جوامع صنعتى غرب، موج‏هاى سهمگينى را در لايه‏هاى مختلف زندگى برانگيخت.

روابط آزاد جنسى خارج از چارچوب ازدواج، رواج و گسترش طلاق و جدايى با بروز كمترين ناملايمات، استقلال و تنهايى همسران و افزايش اختلافات و ناسازگارى‏ها، نتيجه چندين دهه مبارزات جنبش سكولار و تساوى‏طلبانه زنان و ديدگاه‏هاى فمينيستى است.

شالوت گيلمن، فمينيست قرن نوزدهم، در سال 1897 مى‏نويسد: ما زندگى را به شكلى ترتيب داده‏ايم كه يك مرد مى‏تواند داراى خانه، خانواده، عشق، مصاحبت، زندگى خانوادگى و مسئوليت پدرى باشد و در عين حال شهروند فعال دوران و كشور خود نيز باشد. از سوى ديگر، زندگى را به گونه‏اى ترتيب داده‏ايم كه يك زن مجبور به انتخاب است؛ او يا بايد در تنهايى و انزوا، بدون عشق، بدون همدم، بدون كسى كه مراقبش باشد، بدون خانواده و بچه و فقط با كار خود به عنوان تنها تسلى بخش، زندگى كند؛ و يا آنكه شغل خود را به خاطر لذت عشق، مادر بودن و رسيدگى به كارهاى خانه رها كند.

اگر شكل‏گيرى فمينيسم در آغاز، نشانه وجود ستم ناروا در حق زنان بود، گوناگونى و پيدايش مكتب‏هاى نو به نو فمينيستى، دليل عدم كارايى اين حركت و روش‏هاى بكار رفته در دفاع و تأمين حقوق از دست رفته زن است، پس از چهار قرن تلاش، در كارنامه فمينيسم، عوارض و جرايمى چون: انحراف مسير مبارزه و دسترس‏ناپذير شدن حقوق حقيقى زنان، تحريف حقايق علمى و افزايش ابهام در حقوق، از دست رفتن پشتوانه‏ها و پناهگاههاى اخلاقى، دينى و سنتى، تشديد تخاصم بين دو جنس زن و مرد در نهايت تنزل منزلت انسانى زن با توجه به عدم نيل زن به شأنى در خور جوامع كنونى، ثبت است.

مقاله را با گفتار شيوا و روشنگرانه شهيد مرتضى مطهرى به پايان مى‏بريم:

«در اين نهضت «فمينيسم» به اين نكته توجه نشده كه مسائل ديگرى هم غيراز تساوى و آزادى هست. تساوى و آزادى شرط لازم‏اند نه شرط كافى. برابرى حقوق زن و مرد از نظر ارزش‏هاى مادى و معنوى يك چيز است و همانندى و همگنى و همسانى چيز ديگر. در اين نهضت «فمينيسم» سهواً يا عمداً تساوى به جاى تشابه كار مى‏رود و برابرى با همانندى يكى شمرده مى‏شود و كيفيت، تحت الشعاع كميت قرار مى‏گيرد و انسان بودن زن موجب فراموشى زن بودن وى مى‏گردد. بدبختى‏هاى قديم غالباً معلول اين جهت بود كه انسان بودن زن به فرموشى سپرده شده بود و بدبختى‏هاى جديد از آن جهت است كه عمداً يا سهواً زن بودن زن و موقعيت طبيعى و فطرى‏اش، رسالتش، تقاضاهاى غريزى‏اش، استعدادهاى ويژه‏اش به فراموشى سپرده شده است».
منابع: ــــــــــــــــــــــــــ
1ـ تقوى دهاقانى، سيد حسين، آسيب‏شناسى دينى فمينيسم، قم، مؤسسه فرهنگ منهاج، چ اول، 1381.
2ـ مؤسسه فرهنگى طه، نگاهى به فمينيسم، قم، چ اول، 1377.
3ـ منصور نژاد، محمد، مسئله زن و اسلام و فمينيسم، تهران، برگ زيتون، چ اول، 1381.
4ـ مشيرزاده، حميرا، تاريخ دو قرن فمينيسم، تهران، نشر و پژوهش شيرازه، چ اول، 1382.
5 ـ مطهرى، مرتضى، نظام حقوق زن در اسلام، صدرا، قم.
6ـ دبيرخانه همايش سراسرى زنان، فمينيسم در آمريكا تا سال 2003، قم و تهران، دفتر نشر معارف، چ دوم، 1383.
7ـ زيبايى نژاد، محمدرضا، محمد تقى سبحانى، درآمدى بر نظام شخصيت زن در اسلام، ج 1، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، قم، دارالثقلين، چ اول، 1379.
8 ـ كتاب نقد، فصلنامه انتقادى و فلسفى و فرهنگى، تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، ش 17، زمستان 1379.
9ـ ماهنامه آموزشى معارف، نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، ش 51، آذر 1386.
.........................................................................................
منبع: ماهنامه پيام زن، شماره 193
 سه شنبه 31 ارديبهشت 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 598]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن