تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833763651
بیپولشدگان از تجربههایشان در بیپولی میگویند!!
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: همه ما این تجربه را پشت سر گذاشته ایم و من هم از تجربههای خودم و اطرافیانم استفاده کردم و هیچ کدام از اتفاقهای فیلم دور از واقعیت نبوده. البته... تحمل بیپولی راحت تر از فیلم بد ساختن استزوج حمید نعمت الله و هادی مقدم دوست – کارگردان فیلمنامه نویسهای بیپولی – از تجربههای خودشان در بیپول شدن میگویند.حساب کردن مخفیانه ته مانده جیب، دو دو تا کردن برای این که ببینیم چطور باید این پول لعنتی را تا آخر برج برسانیم؛ همه ما یک جورهایی درگیر این فضا هستیم (حتی آن قشر مایه دار؛ فقط تفاوت تو صفرهای حساب و محل خرج آن است.) فیلم «بیپولی» با اسم سر راستی که دارد، خیلی خوب صحنههای درگیری با این معضل را درآورده و نعمت الله بعد از «بوتیک» در فیلم دومش هم نشان داده، خیلی در فضای جامعه ایرانی میچرخد و خوب میبیند. بیپولی، بهانه خوبی بود تا بنشبینیم و با او و هادی مقدم دوست – دیگر فیلمنامه نویس بیپولی – حرف بزنیم. با این دو نفر در یک دفتر فیلمسازی در نظام آباد گپ و گعده گرفتیم تا ببینیم خودشان چقدر درگیر بیپولی شده اند. البته احتمالا ً با فروش خوب بیپولی، حالا حالا بیپولی دم پرشان نمیآید. خود شما هم بیپولی را تجربه کرده اید؟ نعمت الله: به هر حال برای همه ما دورانی وجود داشته که بی پول شده ایم. همه ما این تجربه را پشت سر گذاشته ایم و من هم از تجربههای خودم و اطرافیانم استفاده کردم و هیچ کدام از اتفاقهای فیلم دور از واقعیت نبوده. البته هیچ کدام از این موقعیتها برای من در دوران کوتاهی که بی پول بودم پیش نیامده. شما تجربه موفق این زبان تلخ را در «بوتیک» هم داشتید ولی اگر قرار بود اینجا اتفاقها به همان تلخی باشد احتمالا ً تماشاگر وقتی از سالن بیرون میآمد باید چند تا قرص دیازپام میخورد تا میتوانست بخوابد. انتخاب این سبک تعمدی بود؟ نعمت الله: بله انتخاب این لحن برای بیپولی تعمدی بود. ما فکر میکردیم این حالت تأثیر بیشتر و خاصتری روی مخاطب دارد، این حس، حس در نوسان خنده و گریه بودن و غم داشتن و شاد بودن، این تم، تم تازه ای است. اگر میخواستیم این داستان را مطلقا ً تراژیک و سیاه و تلخ نگاه کنیم به نظرم فیلم چیزی کم داشت و به اصطلاح فاز نمیداد. بنابراین به این نتیجه رسیدیم که این ترکیب تلخ و شیرین، ترکیب بهتری است.مقدم دوست: باید به این نکته هم توجه کنیم که بیپولی ذاتا ً موضوع فاجعه ای نیست چون دورانی است که بالأخره تمام میشود. وقتی یک نفر بیپول میشود ممکن است که خیلیها به او بگویند عیبی ندارد و تمام میشود، مثل بچه ای که وقتی اتفاقی برایش میافتد، دور و بریها به او میگویند بزرگ میشی، یادت میره؛ یعنی موضوع قابل حل است و این طور نیست که با چاقو خودت را بزنی و از بین ببری. نعمت الله: این که گفتم اگر میخواستیم کاملا ً تلخ نگاه کنیم فاز نمیداد؛ دقیقا ً به خاطر همین موضوع است. همه ما همین ترکیب تلخ و شیرین را تجربه کرده ایم؛ مثلا ً شما میتوانی اینجا بنشینی و برای ما از مشکلاتت حرف بزنی اما این حرفها با سر و لباس و ماشینت هماهنگ نیست که بگویی 5 هزار تومان پول نداری. حرفهایت را با تأثر و بغض میگویی، من شنونده از شنیدن درد و دلهایت ناراحت میشوم اما در حال رفاقت خنده ام هم میگیرد و پیش خودم میگویم که ببین چه وضعی شده ... ! این وضعیت متناقض شماست که خنده دار است چون به هر حال تو با قاطعیت فقیر نیستی؛ یعنی آن تصویری که از فقر وجود دارد و در تلویزیون نشان میدهند که مثلا ً کوچههای تنگ و خانههای خراب و مریضی و ... شامل حال تو نیست. چون آن تصویر، تصویر آشنایی از فقر است و به هر حال آن آدمها تکلیفشان مشخص است که هیچ چیزی ندارند. اما در طبقه ما – یعنی طبقه متوسط که وضعیت اجتماعی و موقعیت اجتماعی متفاوتی داریم – وضعیت بیپولی پیچیده است و برای همه ما هم این اتفاق مشابه ایرج میافتد ولی خوبیاش این است که کوتاه است. موضوع بیپولی که مدنظر من، شما و ایشان بود که یکهو بیپول میشویم و ممکن است یک بار هم این دوران بیپولی طولانی تر شود؛ وضعیتی که اصلا ً استثنایی نیست و فراوانیاش هم زیاد است اما سکرت میماند و همیشه پنهان است.مقدم دوست: دقیقا ً چون طرف میداند این دوران کوتاه است نمیخواهد خودش را از تک و تا بیندازد، وگرنه اگر فکر کند که این موقعیت همیشگی است حتما ً کاری میکند. به نظر میآید شما به ایرج رحم کردید. میتوانست خیلی اتفاقهای بدتری هم برای ایرج بیفتد. بعضی جاها اوضاع فانتزی است و تا ته قضیه بیپولی پیش نرفته اید.نعمت الله: خب این اوضاع خودمان است. یادم هست وقتی فیلم را میساختیم هر کدام از بچههای گروه میگفتند مشابه این اتفاق برای ما هم افتاده است. اما نکته اینجا بود که هر کدام شان وقتی از این دوران حرف میزدند طوری حرف میزدند که چیزی بوده که سپری شده و با خنده هم دربارهاش حرف میزدند با این که آن دوران حتما ً بهشان سخت گذشته. این فیلم راجع به این حال و این مدل از بیپولی بود و مطمئنا ً اگر میخواست شدیدتر و وخیم تر بشود اتفاقهای بدتری میافتاد. یک مقدار غرور هم چاشنی این بیپولی هست؛ مثلا ً اول فیلم ایرج به کارگرها تکه میاندازد که اینها با چه امیدی زنده هستند و به همه تکه میاندازد که هیچ وقت به اینجا نمیرسم؛ یعنی نمیخواهد حتی احتمال تغییر شرایط را هم بدهد. خود من از وقتی فیلم را دیده ام پیشنهادهای کاری را راحتتر میپذیرم چون به این نتیجه رسیده ام که همیشه اوضاع این طوری نمیماند. نعمت الله: کلا ً قصه همین است؛ این که انسان مشغول گذراندن اوضاع است خیلی طبیعی و راضی و در یک سطحی هم مغرور و خودستا؛ اما این روند ناگهان متوقف میشود و وقتی روند این تجربه تلخ را پشت سر میگذراند به حال بخصوصی میرسد؛ مثل شرایط بیماری. آدمهایی که دچار بیماری لاعلاجی میشوند دوران عجیبی را پشت سر میگذارند و احوالات بخصوصی را تجربه میکنند. دوران بیپولی آشناترین وضعیتی است که برای آدمهای زیادی فراوانی دارد. حالا برای بعضی کوتاهتر و برای بعضی هم طولانیتر. مقدم دوست: اما بعدش آن فرد قوی تر میشود. مثل آدمی تنومند و قوی که اگر یک مشت بخورد چیزیاش نمیشود اما اگر همان مشت را به یک آدم ضعیف بزنی آه و ناله میکند. اما اگر همان آدم ضعیف هم برود و خودش را قوی کند، دوباره که آن مشت را بخورد او هم چیزیاش نمیشود. میشود این طور نتیجه گرفت که آدمها در مواجهه با بیپولی خودشان ضعیف عمل میکنند ولی اگر قوی عمل کنند این دوران تمام شود. معمولا ً آدمهای بی پول دور هم جمع نمیشوند؛ دور یک آدم پولدار جمع میشوند تا بتوانند پولی قرض بگیرند. این آدمهایی که در شرکت منصورند دور چی جمع شده اند؟مقدم دوست: خب ما جمع بدحالان و خوشحالان داریم این هم جمع بی پولان است. آدمهای شبیه همدیگر را جذب میکنند.نعمت الله: ممکن است این آدم هم در طول روز دنبال پولدارها هم بروند، دنبال کار هم بروند؛ اما آنجا جایی است که میخواهند خلاص شوند و فقط وقتشان را بگذرانند. اما چرا ما یکهو این جمع را گم میکنیم؟ مثلا ً علی سلیمانی که آن قدر دغدغه 400 تومان را دارد یکهو گم میشود و دیگر پیگیر نیست.نعمت الله: خب میشود بعضی از این داستانها را ادامه داد؛ مثلا ً احمد رنجه میآید پولش را میگیرد. اینجا فکر میکنیم قصه احمد رنجه تمام شده اما دوباره با او برخورد میکنیم. با بیژن افراشته که دوباره سراغ ایرج میآید. با مثلا ً منصور (امیر جعفری) که جایی اشاره میکند فامیلشان است با هم پارک میروند اما چطور از قصه بیرون میروند؟ میتواند رفته باشد دنبال مواد تهیه کردن این رفتنها، رفتن واقعی آدمها از روابط است. شما ممکن است با بعضی از آدمها سه چهار ساعت گرم هم بگذرانید اما بعد دوستی تان کات میشود؛ مثل وقتی که در کوپه قطار آدمها با هم گرم میگیرند و حتی شماره هم رد و بدل میکنند اما هیچ وقت به هم زنگ نمیزنند. به نظرم این جداشدنیها مثل خود زندگی است. در سناریو این روابط بیشتر بود و موقع اجرا کم شد. فکر نمیکنید روابط خانوادگی قصه میتوانست پررنگ تر باشد؛ مثلا ً رابطه موش و گربه با باجناق میتوانست بیشتر باشد یا این که ما از شکوه هیچ سابقه طبقه خانوادگی نداریم. نمیدانیم که شکوه از چه طبقه خانوادگی و اجتماعی است. الأن فیلم بیشتر مجردی است؛ در حالی که میتوانست خانوادگیتر باشد.نعمت الله: خب همه اینهایی که میگویید میتوانست اتفاق بیفتد اما مسأله انتخاب است. این نکاتی که شما میگویید، سنتهای آشنایی است و ما ترجیح دادیم شکل متفاوتی را تجربه کنیم. مقدم دوست: اگر خانواده شکوه را نشان میدادیم ممکن بود ترس ایرج روی شکوه و خانواده شکوه محدود بشود و آن وقت فیلم خانوادگیتری میشد. در آن شرایط ترس ایرج محدود به این میشد که مبادا خانواده زنم بفهمند ولی الأن ترس ایرج گسترده تر است؛ هم از فهمیدن خانواده زنش میترسد و هم از این که دیگران بفهمند او بی پول شده. حتی روزهای اول نمیخواهد بچههای شرکت بفهمند بیکار و بیپول است. با شرایطی که شما میگویید، فیلم یک فیلم خانوادگی دیگری میشد درباره مردی که از بیپولی در برابر خانواده زنش میترسد. اما الأن فیلم درباره مردی است که از کل بیپولی دچار ترس شده. در این شرایط ایرج آن قدر از این بیپولی میترسد که وقتی کسی در خیابان پیشنهاد میدهد سرت را مجانی بزن، اعصابش خرد میشود؛ یعنی ایرج از این که مرد سلمانی بفهمد او بیپول است هم میترسد و غرورش اجازه نمیدهد حتی یک غریبه هم متوجه بیپول شدنش بشود. اگر خانواده شکوه را نشان میدادیم قصه دیگری پیش میآمد و برداشت متفاوت میشد. البته الأن از نشانههایی حس میکنیم خانواده شکوه مذهبی و سنتی است.نعمت الله : ما هم همینها در ذهن مان بوده. شکوه از طبقه متوسطی است که وضعشان از خانواده ایرج کمی بهتر است؛ یعنی ممکن است همیشه چند کیسه برنج هم در خانه داشته باشند اما پولدار نیستند و سنتی هم هستند. برای معرفی شکوه ما کدهای مختلفی داشتیم؛ از فرهنگش گرفته تا حرف زدنش، میزان شوهری بودنش تا شکل تحقیر کردنش. حضور شما در سریال و تله فیلمسازی برای فرار از بیپولی است؟ نعمت الله: خب نه دقیقا ً گرچه پولش را هم دوست دارم اما فارغ از این بحثهایی که این چند وقت جریان دارد که تله فیلمسازی و سریال سازی بد است، من فکر میکنم که میشود کار خوب هم ساخت. بیپولی برای من تحملش خیلی راحتتر از فیلم بد ساختن است. این را به دور از شعار میگویم. این که آدم بخواهد فیلم بد بسازد و درگیر فیلم بد بشود حال خیلی بدی است و من آدم این کار نیستم. اما خب نگاهی که بعضی از کارگردانها دارند این است که دو سه تا فیلم میسازند، فیلمشان نمیفروشد و میگویند میخواهند یک فیلم بسازند که قرضهایشان را بدهند و به همین خاطر فیلم بد میسازند. نعمت الله: درست است؛ چون آن شرایط هچلی است که فرد درونش میافتد و ممکن است برای نجات از این شرایط و خوب شدن فیلمش کارهای احمقانه هم انجام دهد؛ مثلا ً تمام زندگیاش را بفروشد تا بتواند عوامل خوب و حرفه ای گران سر کار بیاورد یا ممکن است برای یک داستان آخرین فرمولهای تابلو را استفاده کند تا بفروشد و بعد همه عوامل دست به دست هم بدهند که ده سال طول بکشد تا یک فیلم خوب بسازد و بعد از آن فیلم هم همه عوامل دست به دست هم میدهند که طرف نتواند فیلم خوب بسازد. این همان موقعیت «هر چی سنگه مال پای لنگه» است. شرایط بیپولی هم تقریبا ً همین است و طرف منگ میشود. نعمت الله: دقیقا ً این شرایط میتواند فرد را منگ بکند. اما ساختن فیلم تجاری خیلی با فرمولهای من صدق نمیکند. من چه بعد از بوتیک، چه الأن پیشنهاد جدی برای ساخت این طور فیلمها داشتم. من معتقدم میشود فیلم خوب ساخت. دوست دارم سریال بسازم و سریال خوب بسازم. نمیخواهم این موقعیت را به خاطر حرفهایی که دیگران درباره سریال سازی میزنند از دست بدهم. البته از نظر مالی الأن ساخت فیلم سینمایی و سود سود بیشتری دارد. همین طور اگر بتوانم تله فیلم جذابی بسازم برایم چالش جالبی است و به نوعی تفریح میکنم. من به همه اینها علاقه مندم و مدعی هم هستم هیچ کدام از کارها نه سریال، نه سینما و نه تله فیلم برای من جنبه دست گرمی و همین طوری و حالا بسازیم و یک پولی بگیریم، ندارد. سرگرمی جدی ما سینماست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 360]
صفحات پیشنهادی
بیپولشدگان از تجربههایشان در بیپولی میگویند!!
بیپولشدگان از تجربههایشان در بیپولی میگویند!! همه ما این تجربه را پشت سر گذاشته ایم و من هم از تجربههای خودم و اطرافیانم استفاده کردم و هیچ کدام از اتفاقهای ...
بیپولشدگان از تجربههایشان در بیپولی میگویند!! همه ما این تجربه را پشت سر گذاشته ایم و من هم از تجربههای خودم و اطرافیانم استفاده کردم و هیچ کدام از اتفاقهای ...
داستان خنده دار گربه
بیپولشدگان از تجربههایشان در بیپولی میگویند!! اگر میخواستیم این داستان را مطلقا ً تراژیک و سیاه و تلخ نگاه کنیم به نظرم ... این وضعیت متناقض شماست که خنده ...
بیپولشدگان از تجربههایشان در بیپولی میگویند!! اگر میخواستیم این داستان را مطلقا ً تراژیک و سیاه و تلخ نگاه کنیم به نظرم ... این وضعیت متناقض شماست که خنده ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها