محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830996437
آلپ، میلاد دوبارهای برای «میلاد» شد
واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: جمعه ۱۴ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۷
میلاد حجتالاسلامی خبرنگار سابق ایسنا به همراه حسین جوادی خبرنگار روزنامه وطن امروز در سانحه هوایی پرواز شرکت هواپیمایی جرمن وینگز به دیار باقی شتافتند. تلخی این رویداد شوک آور تعطیلات نوروز 94 را بر کام جامعه رسانهای ایران خصوصا خبرنگاران ورزشی نویس تلخ کرد. به گزارش ایسنا، آنچه در ذیل میخوانید دلنوشتههای همکاران و دوستان میلاد اسلامی عزیز است. «میلاد»ی که میلاد خبرنگاریاش ایسنا بود و در فرهنگ ایسنایی پرورش یافته بود. اکنون فراق نبودنش برای ایسناییها سخت و سنگین شده است. درد فراق این همکار عزیز سنگین و غیرقابل هضم است. او این روزها در ابدیت جاودانه شده و ما را دلتنگی خود وانهاده است. *** علی متقیان - مدیرعامل خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) سلام علیکم بما صبرتم امسال در روزهای اول بهار، خبرهای متفاوتی داشتیم، درکنار همهی اخبار، شنیدن خبر سقوط هواپیمای ایرباس متعلق به شرکت هواپیمایی آلمان، موجب رنجش خاطرمان شد، بویژه اینکه اطلاع حاصل شد دوتن خبرنگار ایرانی در این سانحه آسمانی شدند. این خبر علاوه بر خانواده، برای جامعه رسانهای بسیار سخت بود و یادآور خبر سقوط دردناک C-130. این سانحه باردیگر نقش خبرنگاران را مورد توجه قرار داد، نقش سازنده ای که بواسطه پذیرفتن نمایندگی انعکاس افکار عمومی، با تهیه خبر و خبرنگاری همراه شده، آری! این حوادث نشاندهنده آن است که جامعه رسانهای در مسیری گام برداشته است که برای تحقق اهداف و رسالت اطلاع رسانی دقیق و سریع وصادقانه، باید از خود گذشتگی نشان دهد ، تا برای همنوع خود اندیشه، باور و آگاهی بیافریند. هرچنداین حادثه دردناک واحتمالا عمدی- که بردرد وآلام آن افزود- با فقدان تعداد زیادی از ملیتهای مختلف، به ماتمی جهانی تبدیل شد، اما داغ از دست دادن دو خبرنگار ورزش نویس ایرانی، که برای تهیه خبر این خطر را به جان خریدند، بیشتر آزارمان داد و تحمل این مصیبت را برما سخت تر کرد. خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) که یک بار دیگر با سقوط هواپیما، آسمانی شدن خبرنگار و عکاس خویش را تجربه کرده بود،این بار درسوگ عزیز دیگری نشست که همراه ایسنا به خبرنگاری توانا و قابل اعتماد تبدیل وسالها در ایسنا قلمفرسایی کرده بود. هرچند میلاد عزیز در سالهای اخیر در خبرگزاری تسنیم فعالیت داشت، اما به حق ایسنایی بود و ایسنا را خانه همیشگیاش میدانست. غم از دست دادن میلاد حجت الاسلامی و حسین جوادی در این پرواز ، بار دیگر یاد دوتن از دوستان ایسنایی، شهیدان عمرانی و قریب را زنده کرد. برایشان دعا میکنیم و از خداوند بزرگ میخواهیم پاداش آنان را که مهاجرا الیالله بودند، همسنگ شهیدان قرار داده و به خانواده محترم و چشم انتظارشان، جامعه اطلاع رسانی، وزرشینویسان و همکاران خوب آنان در خبرگزاری تسنیم ووطن امروز و به دوستان صمیمی میلاد در خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) صبر و اجر عطا فرماید. یادشان گرامی باد و مشمول رحمت ایزدی. *** سعید پورعلی - مدیرعامل سابق خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) همیشه بعد ازشنیدن خبر درگذشت عزیزی برای تسلی بازماندگان و تذکر به دوستان و خودم جملهای از عالم ربانی مرحوم علامه طباطبایی را با این مضمون "برای بقا خلق شده ایم نه فنا هستیم که هستیم" بر پیشانی پیام تسلیت خود مینشانم، تا بگویم مرگ ادامه زندگی و مرحلهای از مراحل حیات است که باید با آن زندگی کرد و مهم تر از همه آن را باید جدی گرفت. در گذشت میلاد اسلامی خبرنگار ورزشی دیروز ایسنا و امروز تسنیم و کسی که همیشه به ایسنای بودن خود میبالید و مفتخر بود و ایسناییها همیشه او را از خود و با خود میدیدند و میبینند دوباره و با طنین پر انرژیتری به پر انرژی میلاد در زندگی، من را به مرگ اندیشی و بقا بعد از آن انداخت. آلپ، میلاد دوباره برای میلاد شد. خبرنگاران به اقتضا مسئولیت اجتماعی شان با خطر، استرس، تهدید و مرگ بیگانه نیستند. کم نیستند افرادی که عطاء این حرفه را به همین خاطر به لقایش وانهادن. میلاد از خبرنگارانی بود که زیست در خطر و مرگ را برگوشه نشینی و عافیت طلبی با باور به مسئولیت اجتماعی و جاودانگی بقا برگزید. با این باور کمیت زندگی رنگ می بازد وکیفیت زندگی اصل میشود. چگونه زیستن مهم تر از سال های ماندن است. زیبایی مرگ میلاد زیستن در عرض زندگی بود نه در طول آن. باهمین باور است که مرگ مفهوم زندگی می گیرد و تلخی آن به حداقل کاهش می یابد. میلاد، میلاد دوبارهات زیباباد. *** یوسف اکبری – سرپرست اداره اخبار ورزشی ایسنا کسی رفت و یادش ز خاطر نرفت که بر کُنه دل، یاد او، ماندنی است هزارا، تو نامش به آواز بخوان که بس قصه مهر او خواندنی است روزهای خوب بودن با تو را نمیتوان به راحتی فراموش کرد. تو باور اراده بودی و عزم راسخ توانستن. سخت است از تو نوشتن. سخت است درباره تو گفتن. اما میلاد عزیز! خوب به یاد دارم که چگونه اشتیاق آموختن داشتی و چطور در آموختن الفبای خبر حریص بودی و ممتاز. نیک به یاد دارم که حاذق بودی و چالاک. پرکار بودی و شاداب. نام تو همواره وصف گفتههایم بود در مثل پرکاری و هیجان. نام تو اشتیاق آموختن بود و نترسیدن از خطر. میلاد عزیز! نیک به یادم دارم که چگونه آموختی و برتر شدی و نامدار. حال آسوده بخواب که نامت نیک شده و جایت ماندگار. نبودنت، باورم نیست نه اکنون و نه فردا، اما باور دارم که خاطرات حضورت در قلبها ماندنی شده است. خندههایت. گلههایت. قهرکردنهایت. رفاقتهایت. صداقتت و صدالبته مهربانیت. نیک گفته شد که پادشاه آلپ شدهای. نیک مینگاریم که میلاد دوستی بودهای. تو باور بودنی، حال آسوده بخواب که خاطرت جاودانه شد و حضورت ماندگار. *** علی فیض آسا - سردبیر ورزشی ایسنا میلاد همین نزدیکی هاست هنوز صدای خنده هایش در گوشم می پیچد. انگار همین دیروز بود که پدرش دستش را گرفت و او را به محمدرضا آخوندی معرفی کرد تا در ایسنا خبرنگاری را یاد بگیرد. چه خوب هم کارش را یاد گرفت. میلاد و محسن (معتمدکیا) شدند خبرنگارهای فوتبال ما. چه زوج موفقی. در کارش راسخ بود و با خجالت کشیدن میانه ای نداشت. در کارش زرنگ بود. گاهی هم یکدنده می شد و عوض کردن نظرش محال، اما هر چه بود دوست داشتنی بود. سالها کنار هم بودن ما را از خانواده مان به هم نزدیک تر کرده بود. برای همین است که باور از دست دادنش سخت است. اگر هر روز با او سربه سر نمی گذاشتیم روزمان شب نمی شد. برای همین است که هنوز صدای خنده های منحصر به فردش در گوشم می پیچد. اصلا باور کردنی نیست که میلاد دیگر پیش ما نیست. تصویر اشک ریختن پدرش در کوه های آلپ دلمان را کباب کرد؛ پدری که برای میلاد هم پدر بود و هم یک رفیق صمیمی، اما پدرجان! میلاد همین نزدیکی هاست، کمی بالاتر از ما. *** محسن معتمدکیا - سردبیر ورزشی ایسنا نه اغراق می کنم نه تعارف. نه انگشتانم توان تایپ کلمات را دارد و نه ذهنم یاری می کند که مانند دیگر دوستان دل نوشتهام را با شعر آغاز کنم. اینجا استوکهلم، چهار ساعت مانده به بازی ایران و سوئد. دل نوشته بچهها را میخوانم. قصد نوشتن نداشتم. یوسف اکبری چند باری از من خواست درباره میلاد بنویسم. با خودم کلنجار رفتم. چه بنویسم از میلاد؟ چه بنویسم از حسین؟ چه بنویسم از کسانی که به حق برادری را در حق من تمام کرده بودند. اشک امانم را بریده. با چشمانی خیس و دلی شکسته برای بهترین دوستانم مینویسم؛ برای کسانی که الان در استوکهلم باید کنارم میبودند اما مشیت خدا بالای اختیار ماست. عکسهای میلاد و حسین را می بینم. به صوت آخرین مکالماتم با میلاد و حسین گوش میدهم. نمیدانم از دو برادرم چه چیزی بنویسم. از کدام خاطرهشان بگویم. غم دوری از خانواده را پیش بینی کرده بودم اما مرگ حسین و میلاد را نه. با این حال وظیفه خودم دیدم که از آنچه در آخرین ساعاتم با میلاد و حسین گذشته بود را بنویسم تا بماند در آرشیو ایسنا. بین دو نیمه ال کلاسیکوی لعنتی، میلاد به من زنگ میزند. از من برای تسنیم خبر میخواهد. با لحن همیشگی با هم شوخی میکنیم. صدای قاشق و چنگال میآید. میگویم میلاد کجایید؟ با خنده میگوید در ورزشگاهیم. بعد صدای خنده جفتشان می آید. حسین می گوید: "آقا معتمد (حسین با وجود اینکه از من بزرگتر بود معمولا من را این طور صدا می زد، البته با لحنی خاص) داخل ورزشگاه راهمان ندادند." میلاد هم پشت حرف حسین میآید و میگوید: "اول رفتیم داخل ورزشگاه اما چون بلیت نداشتیم بیرون آمدیم تا مشکلی ایجاد نشود. الان هم آمدهایم در رستورانی در نزدیکی ورزشگاه". حسین هم میگوید: "ای کاش بارسلون نیامده بودیم. اینجا هواداران فوتبال خیلی بی فرهنگ هستند." بعد بازی دوباره با هم حرف میزنیم. میلاد می گوید بلیت مستقیم گیرشان نیامده و از بارسلون به فرانکفورت میروند تا بعد از آن در وین به ما اضافه شوند. این آخرین مکالمه من با حسین و میلاد بود، 10 ساعت پیش از قتل دسته جمعی توسط آن آلمانی دیوانه. صبح، پدر میلاد به من زنگ میزند و از میلاد و حسین میپرسد. جریان مکالمه دیشبمان را به آقای اسلامی میگویم و او هم در جواب می گوید: "آقا محسن! نگرانم". به او اطمینان دادم که میلاد و حسین در آن پرواز نیستند چون میلاد گفت مقصد اولیهمان فرانکفورت است و نه دوسلدورف. با این حال خودم هم نگران میشوم. از رسپشن هتل تیم ملی در وین میخواهم شماره تلفن شرکت جرمن وینگز را برای من بگیرد. بعد از چند دقیقه تماس برقرار می شود. اپراتور آلمانی اسامی میلاد و حسین را میخواهد. اطلاعات کامل را به او میدهم. بعد از چند دقیقه میگوید شما نسبتتان با این دو چیست که من هم خودم را "دوست" میلاد و حسین معرفی میکنم. او هم با لحن خشن و آلمانیاش میگوید ما تنها میتوانیم به فامیل کسانی که تماس میگیرند اطلاعات بدهیم. بعد هم تلفن را قطع کرد. او به من نگفت که میلاد و حسین هم جزو قربانیان بودهاند یا خیر اما جواب او حس بدی به من داد. با این حال شماره شرکت آلمانی را به پدر میلاد عزیز میدهم. بعد از چند دقیقه در آخرین ساعات یکشنبه شب با تماس پدر میلاد آوار روی سرم خراب شد. او گریه میکرد و میگفت: "آقا محسن بدبخت شدم. آقا محسن بی پسر شدم. به مادرش چه بگویم." شب را در سکوت دیوانه کننده وین هر طور بود به صبح رساندم. با محمدرضا آخوندی در لندن تماس می گیرم و از او میخواهم به شرکت آلمانی زنگ بزند و خودش را برادر حسین معرفی کند. پاسخی که اپراتور شرکت جرمن وینگز به آخوندی داد، تا حدودی آرامم کرد. او گفته بود که در لیست اولیه مسافران از ایران کسی دیده نمیشود. با این حال مادر میلاد چند دقیقه بعد با من تماس گرفت. گفت: "آقا محسن! این خبرهایی که در تهران پیچیده چیست؟ اینها چه میگویند؟" دیگر طاقتم طاق شد. دیگر نمیدانستم باید چه کنم. گوشی را ناخودآگاه قطع کردم. شنیدن ضجههای مادر میلاد برایم غیرقابل تحمل بود. چند دقیقه بعد برادر حسین به من زنگ زد. فریاد میزد "معتمد جان! بدبخت شدم. معتمد جان! بگو چه کنم". نمیفهمیدم از من چه می خواهد. نمی دانستم دیگر باید چه کنم. چطور میتوانستم باور کنم مرگ دو دوستم را؛ آنهایی که در سختترین شرایط زندگی کنار من و خانوادهام بودند. گذشت چند روز از این اتفاق هنوز آرامم نکرده است. در کنار تیم ملی باید مثل مرد کار میکردم. خودخوری میکردم که کسی اشکهایم را نبیند اما تلاشم بی فایده بود. در اتوبوس تیم ملی، در هتل محل اقامت تیم ملی هر وقت به میلاد و حسین فکر می کردم و خاطراتم را با این دو یادآوری می کردم، ناخودآگاه اشکهایم سرازیر می شد و وقتی بازیکنان و کادر فنی تیم ملی این غم بزرگ را در چهرهام میدیدند، دلداریم میدادند. از کیروش تا نکونام؛ همه کنارم بودند. بازی ایران و شیلی که تمام شد، در زمین چمن رو به دو دسته گلی که در جایگاه خبرنگاران به یاد میلاد و حسین گذاشته بودیم، بغضم ترکید و باز هم درغیاب خانواده و دوستانم در تهران، این بازیکنان و کادر فنی بودند که آرامم کردند اما حالا چند ساعت مانده به بازگشت به ایران، با خودم فکر می کنم که چگونه باید با جای خالی میلاد و حسین را در پرواز استوکهلم به تهران کنار بیایم. چگونه باید با مادر حسین روبه رو شوم. نمیدانم باید چطور به پدر میلاد تسلیت بگویم. اما یک حدیث نبوی آرامم میکند، آنجا که رسول الله (ص) میفرمایند: " نه تو و نه آنها برای خانۀ نیستی آفریده نشدهاید، بلکه برای خانۀ بقا آفریده شدهاید، و با مرگ از خانهای به خانه دیگر انتقال مییابید". میلاد و حسین جاودانه شدند و این آرزویشان بود. *** محمد علیجانی بائی - دبیر ورزشی ایسنا نه تو میپایی و نه کوه میوه این باغ: اندوه، اندوه گل بتراود غم ... نه تو میپایی و نه من دیده تر بگشا مرگ آمد در بگشا! تا بوده، همین بوده. در نبودنها یاد بودنها میافتیم. همان زمان که قیصر میگفت: "دیر". دیر. خیلی دیر. که زود میرسد؛ خیلی زود. حالا پس پروازی که هر اندازه منتظر بمانی، چشمها را بمالی و آسمان را بجویی و بکاوی، دیگر هرگز به زمین نخواهد نشست، باید باور کنم که دیگر هرگز میلاد و حسین را نخواهم دید. باید قبول کنم و با خودم کنار بیایم که آنها دیگر اینجا پیش ما و در کنار ما نیستند. حالا باید به جای آن که از میلاد و حسین درباره الکلاسیکو و نوکمپ بپرسم و با حسین بر سر رئال و بارسا کری بخوانم، باید از آشنایی چند ساله با میلاد و حسین بنویسم. خاطرهها از راه میرسند. یکی، یکی. کوچک و بزرگ. دور و نزدیک. خاطرهها میآیند و دست ذهن را میگیرند و با خود میبرند. در هجوم خاطرههای کوچک و بزرگ از دوستی 10 ساله با میلاد و یکی دو سال کمتر با حسین روزهای تلخ و شیرین زیادی را به یاد میآورم. خاطرههایی که در گذار روزها و شبها لبخند تلخی به لب مینشانند و اشک به چشم میآورند. همه دوستان و آشنایان میلاد به خوبی میدانند که او پسری شاد و سر زنده بود. که خنده و لبخند کمتر از صورتش محو میشد. خوش خنده بود و خوش خوراک. کمتر دوستی را بتوان یافت که میلاد را دمق و اخمو دیده باشد یا چنین تصویری از او به یاد داشته باشد، اما من روزی را به یاد دارم که بغض میلاد ترکید و اشکهایش بارید و بارید و بارید. روزی بود که همه شهر بغض داشت. میلاد! یادت هست؟ نپرس چه روزی که نمیتوانم بلند بگویم. همان عصر که با هم روی پله مرمری ساختمان قدیمی، دوست داشتنی، فراموش ناشدنی و لبریز از خاطره ایسنا نشسته بودیم. رو به روی آن درخت حیات قدیمی ایسنا. درختی که شاهد آمد و شدهای بسیاری بود و اشکها و لبخندهای زیادی را تماشا کرد. درختی که با خاطرههامان جا گذاشتیم و ... آن روز به هم نگاه نمیکردیم. با هم حرف نمیزدیم. من با خودم بودم و در خودم؛ تو با خودت بودی و در خودت. عاقبت هم این تو بودی که سکوت را شکستی و سر صحبت را باز کردی. با من که نه با خدا. گله داشتی. شکایت داشتی. ناراحت بودی. خشمگین بودی. عصبانی بودی. داد زدی. هوار زدی. فریاد کشیدی. سوال داشتی و پی جواب بودی اما کسی نبود که برای پرسش تو و من و ما پاسخی داشته باشد. همه بودند و هیچ کس نبود. روز عجیبی بود. هوا هم خاکستری بود، غمگین بود. بغض کرده بود. چنان که اخوان گفته بود، زمستان نبود ولی هوا دلگیر بود و درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان. نفسها ابر، دلها خسته و غمگین. درختان اسکلتهای بلورآجین. زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه. غبارآلوده مهر و ماه. عاقبت بغضت شکست و ضجه زدی و گریه کردی. گریهات صدا داشت. درد داشت. درد داشت. درد داشت. گریه مرد درد دارد ولی ضجهها و فریادهای آن روز تو ... میلاد یادت هست؟ میلاد آن روز گریه کرد. با همه وجودش. جای خودش و من و همه ما که سرخورده و مات و مبهوت بودیم. با همه وجودش زار میزد. برنگشتم تا نگاهش کنم ولی خوب دیدمش. تا عمق وجودش را. همه پیدا و پنهان ذهن میلاد را آن روز دیدم و شنیدم. حالا من در روزهایی که باید بودنت را در خاطرهها جستوجو کنم، به جای خندههایت، اشکهای آن روزت را بیش از همه زنده میبینم. *** مصطفی معدنی ثانی - دبیر ورزشی ایسنا میلاد نازنین با چشم های مهربانت رفتی و حالا لبخند دوست داشتنی ات را باید در پس قاب ها جستجو کنیم. نیستی اما تمام قد در قاب دل مان جا گرفتهای. مرگ برای تو بی انصافی است برای آنها که در دل می مانند، نبودن معنایی ندارد. فوتبال و رسانه هایش دیگر میلاد دوست داشتنی را ندارند. دل مان تنگ می شود برای مهربانی و رفاقتت. حالا ما ماندیم و خاطراتی نه دیر و نه دور. همین نزدیکی هستی. به اندازه چشم فرو بستن و تصور صورت مهربانت پشت پلک. داغ با زمان فراموش می شود. این را همه گفته ایم و نوشته ایم و خوانده ایم. برف های آلپ روزی آب خواهند شد، سرمای نبودن تو اما تمام نمی شود... نمی شود و نمی شود. *** محمدرضا آخوندی - دبیر سابق ورزشی ایسنا ده پرده از خبرنگار فقید، میلاد اسلامی ای هدهد صبا، به سبا می فرستمت پرده اول: سال 1382 مهدی حجتالاسلامی (پدر میلاد) که از قدیمیهای ورزش وزارت نفت و رشته هندبال بود، همراه با یکی از مدیران وزارت نفت به دعوت من به ایسنا آمدند. گفت و گوی دوستانه و خوبی بود و پس از چند ساعتی صحبت، آقا مهدی رو کرد به من و گفت: «ورود به ایسنا چطوریه؟ چطور میشه خبرنگار ایسنا شد؟ من دوست دارم پسرم هم بیاد خبرنگار بشه. خیلی بچه با استعدادیه. جنب و جوش این کار رو داره.» من هم برایش توضیحهای لازم را دادم و قرار شد هماهنگیها برای معرفی به انجمن را انجام بدهم. صحبت کوتاهی با آقای حسنزاده که مدیر آن وقت انجمن بود کردم و بعد میلاد به انجمن خبرنگاران ایسنا معرفی شد. این اولین پرده آشنایی من و میلاد و ورود میلاد به دنیای خبرنگاری بود. پرده دوم: آن سالها چندان ورود خبرنگاران به سرویسهای اصلی کوتاه و راحت نبود. بنابراین میلاد مدتی در انجمن ماند و دیگر برای خودش بین انجمنیها جزو سابقهداران شده بود. البته در این مدت با سرویس ورزشی و به ویژه حوزه فوتبال کار میکرد و انصافا با سن کم توانسته بود ارتباط مناسبی پیدا کند. میلاد آنقدر در انجمن مانده بود که چندان دوست نداشت وارد محیط سرویس ورزشی بشود. یادم هست که مدام میرفت و در انجمن مینشست و با اصرار حسنزاده بود که دیگر نتوانست به شیطانیهایش در آنجا ادامه بدهد و مجبور شد وارد سرویس ورزشی بشود. پرده سوم: حضور میلاد در سرویس ورزشی همراه شده بود با دوستی بسیار نزدیکش با محسن معتمدکیا و امیر دهرهصبح (یکی بهترین مترجمان ایسنا). این سه نفر یار همدیگر بودند و اگر در اتاق سر به سر کسی میگذاشتند، دیگر بیا و ببین. سر دسته این شلوغ کاریها هم میلاد بود که واقعا بازیگوش و شوخ بود. همه کسانی که آن روزها در سرویس ورزشی بودند، صحبتهای من و آن حال و هوا را با یاد میآورند. عجب روزهایی بود. پرده چهارم: عیش اون روزهای ما در آذر 1384 به کابوسی بزرگ تبدیل شد. هواپیمای خبرنگاران، عکاسان، گزارشگران و تصویربردارانی که به مانور نظامی چابهار میرفتند، در حوالی فرودگاه مهرآباد سقوط کرد و حسن قریب (عکاس ایسنا) و اسماعیل عمرانی (خبرنگار ایسنا) به همراه بیش از صد نفر دیگر از همکارانمان در رسانه های مختلف جان به جان آفرین تسلیم کردند. آن روزها ما خبرسازان بودیم که خودمان تیتر اخبار میشدیم. روزهای سیاه و غم انگیزی بود. میلاد شوخ که تقریبا با همه بچههای ایسنا گپ و گفتی داشت، آن روزها بسیار ناراحت بود. عکس روزی که تابوت این عزیزان را به ایسنا آوردند و میلاد نیز یکی از کسانی بود که زاری کنان بر روی تابوت افتاده بوده، نشان میدهد که چقدر در مرگ دوستان و همکارانش متاثر بود. او اینجا حدود بیست سالش بود. پرده پنجم: دو سه سالی گذشت و میلاد کم کم هم قلمش خوب شده بود، هم سوژه پردازی میکرد و انصافا براساس طینت پاکی که داشت سراغ سوژههای ویژهای میرفت. فکر می کنم سال 1385 میلاد سوژههای بسیار خوبی را پیگیری کرد و مطمئن هستم همانها امروز توشه آخرتش خواهند بود. پیگیری موضوع کشته شدگان استادیوم آزادی در بازی ایران و ژاپن، پیگیری بی خانمان شدن پانزده خانواده فقیر در گوشه مجموعه ورزشی انقلاب و پس از آن پیگیری سوژه ورزشگاههای خراب و ویران گوشه و کنار تهران که همه آنها نتیجه و تاثیر خوبی در پی داشت، از جمله مهمترین کارهای میلاد در عرصه خبر بود که حداقل در ذهن من باقیمانده است. پرده ششم: بین سالهای 1386 تا اواسط 1388 روزهای پر فراز و نشیبی برای میلاد بود. در عرصه حرفهای با تجربهتر میشد و کارهای عمیقتری انجام میداد و گزارشهای بیاد ماندنی مینوشت، اما روح کنجکاو و جستوگرش همچنان در تکاپو بود. اتفاقهای شخصی که در این دوران برای میلاد بوجود آمد، بطور حتم در آینده شغلی او تاثیر زیادی داشت. به هرحال این مسایل در جهتگیری اطرافیانش هم مهم بود و پس از این ماجراها برخی به او نزدیک و برخی دیگر از او فاصله گرفتند. شاید برخی تصمیمگیریها هنوز برای او زود بود، اما چه حیف که نتیجه تصمیمش چندان خوشایند نبود. سال 1388 از پرتلاطم ترین سالهای زندگی میلاد بود. اتفاقهای این سال اکثرا برای میلاد خوشایند نبود. برخی مسایل شخصی برایش بوجود آمد و مهمتر از همه جدایی از خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) بود. فکر میکنم روح پر تلاطم میلاد آن روزها به آرامش بیشتری نیاز داشت. او پس از حضور در بازیهای نوجوانان آسیا در سنگاپور به دلایلی از ایسنا جدا شد. جداییای که هیچگاه برخلاف میل باطنی میلاد به وصل انجام نشد. پرده هفتم: میلاد از نیمه دوم سال 1388 از ایسنا رفت. پس از رفتن میلاد و سایر موارد بوجود آمده پیرامون او، اگرچه سطح رفاقت برخی از دوستانش کم و زیاد شد، اما همچنان محسن معتمدکیا نزدیکترین و وفادارترین دوست میلاد در میان همه دوستان مطبوعاتیاش بود. میلاد پس از آن مدتی با فدراسیون هندبال و مدتی نیز پاره وقت و تمام وقت در برخی رسانهها مشغول فعالیت بود. او بعد از یکی دو سال بارها اظهار علاقه کرده بود تا دوباره به خانه خود یعنی ایسنا برگردد، اما برخی ملاحضات در بین مدیران وقت(که البته چندان هم از منطق دور نبود) همیشه مانع بازگشت او به ایسنا شد. پرده هشتم: ورود میلاد به خبرگزاری تسنیم، حیاتی جدیدی برایش بود. میلاد در یک سال پیش از آن دچار مشکلات زیادی شد که مدتی در بیمارستان بستری شد؛ اما از چهرهاش نیز مشخص بود رفتنش به تسنیم طراوت دوبارهای به او داده بود. بویژه اینکه شانس پوشش خبری جام جهانی در برزیل را هم پیدا کرد و شاید این اوج آرزوهای یک خبرنگار فوتبالی باشد. اگرچه در این سالها دور ماندن من از دنیای خبر تاحدودی ارتباطمان را کم کرد، اما از عکسهایش خوب مشخص بود که برق امید به چشمان میلاد بازگشته است. او پس از آن همراه با تیم ملی هندبال برای نخستین بار همراه پدرش برای پوشش رقابتهای جهانی این رشته به قطر رفت. پدر و پسر این بار در کنار هم بودند و ناگفته پیداست که چه کیفی داشت این همراهی. پرده نهم: چند روزی بود که می دیدیم میلاد و حسین جوادی مدام در اینستاگرام عکس میگذاشتند. از میلاد پرسیدم کجایی؟ گفت آمدم وین اتریش. بعد دیدم به همراه حسین گویا به بارسلون و باشگاه معروف این شهر رفتهاند و صفحه اینستاگرام من پر شده بود از عکسهای این دو نفر. فردای دیدن عکسهای اینها، برکینگ نیوز سقوط هواپیمای جرمن وینگز در کوه های آلپ به روی موبایلم آمد و من نیز سریع در فیسبوک به اشتراک گذاشتم. برای من این سقوط تعجبآور بود. شهرهای بزرگ اروپایی به این معروف هستند که هر موقع سرت را بالا بگیری، حداقل یک هواپیما در حال پرواز میبینی و این یعنی روزانه صدها پرواز در آسمان اروپا. سقوط این پرواز خیلی عجیب بود، اما به همان انتشار فیسبوکی اکتفا کردم. صبح روز بعد ساعت هشت صبح بود که از خواب بیدار شدم و دیدم محسن معتمدکیا چند بار زنگ زده و پیغام گذاشته بود. سریع با هم صحبت کردیم و گفت از میلاد و حسین خبری نیست و میترسیم در هواپیمای سقوط کرده باشند. گفت شما که لندن هستید با شرکت هواپیمایی تماس بگیرید و به عنوان خانواده حسین جوادی ماجرا را پیگیری کنید. ما هم زنگ زدیم و پس از 20 دقیقهای بالا و پایین کردن، فرد پاسخگو با صدایی لرزان گفت این اسم در میان لیست اولیه ما نیست، اما شما شماره تلفن و آدرستان را بدهید تا اخبار تکمیلی را به شما بدهیم. من هم همین موارد را به محسن انتقال دادم و سعی کردم دلداری اش بدهم. به یک ساعت نکشید که خبر تایید شد و آوار مصیبت بر سر ما خراب شد. پرده دهم: برای گفتن پرده دهم ریسک بزرگی میکنم. شاید برخی من را به توهم متهم کنند؛ اما تنها یک دلیل برای بیانش دارم. شاید با شنیدن این خبر، کمی دل پدر میلاد آرام بگیرد. تحمل این موضوع برای من که تنها و در شهری غریب زندگی میکنم، از سایر دوستانی که حداقل در کنار هم هستند و با صحبت کردن با هم آرامش پیدا می کنند، سختتر است. شب این ماجرا به هیچ وجه خواب درستی نداشتم و مدام در حال غلت زدن بودم. حدود نماز صبح بود. «در خواب و بیدار بودم که روح میلاد سراغم آمد. لباسی مرتب و چهرهای بشاش داشت. اثری از ناراحتی در صورتش نبود. گفتم میلاد چی شده؟ حالت خوبه؟ گفت آره؛ اینجا که میدونی همه چیز خوبه. گفتم اونجا چطوریه؟ گفت محمد اصلا با تعاریفی که ما داشتیم نمیشه اینجا رو توصیف کرد. خیلی فرق میکنه. گفتم یعنی چی؟ خوبی الان؟ با همان صورت خندان گفت آره خوبم. اما دوست داشتم پیش بچهها باشم.» این آخرین ارتباط من با میلاد عزیز بود. ای هدهد صبا، به سبا میفرستمت / بنگر که از کجا به کجا میفرستمت حیف است طایری چو تو در خاکدان غم / زین جا به آشیان وفا میفرستمت در راه عشق، مرحله قرب و بعد نیست / میبینمت عیان و دعا میفرستمت هر صبح و شما غافلهای از دعای خیر / در صحبت شمال و صبا میفرستمت تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب / جان عزیز خود به نوا میفرستمت ای غایب از نظر که شدی همنشین دل / میگویمت دعا و ثنا میفرستمت *** سمیه معظمی گودرزی - دبیر سابق ورزشی ایسنا میلاد عزیز، برادر عزیز، همکار عزیز چه بنویسم که به زیبایی گزارش هایت باشد، چه واژه ای انتخاب کنم که گویای صداقت تو باشد، خنده ها و مهربانی تو مخصوص خودت بود، جای مهربانی های تو را چه کسی پر خواهد کرد... دورهمی های کاریمان بی حضور تو معنایی ندارد... یادت می آید تا آخرین لحظه گوش به زنگ بودی دوستانی که دعوت کرده ای آمده باشند، نگفته بودی بدقول هم هستی ... ما منتظر عید دیدنی با تو بودیم ، همه سرقرارشان آمده اند؛ اما تو نیستی... می دانم می خواستی رسم ادب را به ما بیاموزی، رسم صداقت را به ما بیاموزی... ما این جا ایستاده ایم منتظر تو هستیم ... تا هر زمان که بگویی و بخواهی... بارها به تو گفته بودم ارزش تو بیشتر از اینهاست، قدر خودت را بدان. شخصیتت را ، گزارش هایت را... یادت می آید روزهایی که با هم سطر به سطر گزارش هایت را می خواندیم ، تیترهایش را انتخاب می کردیم، من می دانستم روزی خبرنگار زبده ای خواهی شد. حالا موقع به ثمر رسیدن داشته هایت بود،آخر چه کسی قدر تو را ندانست که این گونه رفتی.... میلاد عزیز، آخرین مکالمه ام با تو همین شب چهارشنبه سوری لعنتی بود ، تو قبول کردی مسوول پروژه بزرگی شوی؛ اما شروع نکردی و رفتی... برادر عزیز، بیش از ده سال است که تو را می شناسم ، تو هیچ گاه بدقول نبودی، این بار ما از تو می خواهیم که بازگردی، منتظرت خواهیم بود... می دانم، شاید ما در حضورت قدر تو را ندانستیم؛اما تو تصمیم بزرگی گرفتی که در اوج پرواز کنی تا به دنیا لیاقت خود را ثابت کنی ... به غیرت خبرنگاری ات غبطه می خورم... این آرزوی تو بود که در اوج پرواز کنی . اگرچه با مزاح می گفتی بیخیال دنیا تنها این خوبی است که در دنیا می ماند؛اما برادر عزیزم می دانم که روح زنده ات شاهد همه چیز است ... می خواهم بگویم که خوبی های تو تا ابد در دلهایمان زنده و جاودانه خواهد بود... روحت شاد و یادت گرامی *** علیرضا شاملو - مترجم ورزشی ایسنا وقتی فکر می کنم، اولین چیزی که ازت یادم میاد، مدل خندیدنته. خندهای که الان روی عکست، بی صداست. عکست، بی صداست و صدات، یه جایی خیلی دورتر از اینجایی که ماها هستیم، پیچیده توو آسمون. ماها نمیشنویمش. ما اینجایی ها. تو هنوز میخندی و میدونم که با داش حسین جوادی، اونجا هم سر به سر هم میذارین و میخندین. میلاد، میدونم تولد گرفتن بدون حضورت، هیچ به درد نمیخوره. ماها بلد نیستیم عین تو باشیم. باید به این فکر کنم که تو، اونجا با حسین داری واسه اونجایی ها یه دور همی جور میکنی. تولدی چیزی. حالا تو با همه ی کسانی که اونجا هستن، تولد بگیر و بخند به ماهایی که هنوز گیرِ این زمینیم. مایی که خندیدن توو خیلی از روزهای زندگیمونو به تو مدیونیم. *** زینب گرگین - خبرنگار سابق ورزشی ایسنا نوشته بودی سفرت معجزه خدا بود چه معجزه تلخی. چه معجزه تلخی... آقای اسلامی پر بود از طراوت و شور و استعداد, همه چیزش چه زود و ناباورانه تمام شد, همه ی آن همه استعداد و نشاط و مهربانی, همه ی آن همه سرزندگی و طراوت و تلاش چقدر زود و ناباورانه... *** محمدعلی ایزدی - خبرنگار ورزشی ایسنا دستت برا همه رو شده. پنج سال پیش وارد کار خبر شدم. ورودم به این عرصه واقعا با میل و علاقه قبلی نبود ولی یه ماجرایی پای من رو به خبرگزاری دانشجویان ایران کشوند. مدتها در انجمن خبرنگاران ایسنا کارآموزی کردم تا این که بالاخره این اجازه رو پیدا کردم که به عنوان خبرنگار تو اداره ورزشی مستقر بشم؛ اون موقع تو دیگه ایسنا نبودی ... از همون روزهای اول شروع به کارم تو اداره ورزشی اسم تو رو میشنیدم؛ میلاد اسلامی عزیزم که همیشه به یادت هستم، همیشه با خودم میگفتم این میلاد کیه که همه ازش حرف میزنن و درباره دوران حضورش تو ایسنا داستان تعریف میکنن؟ اون روزا خیلی دوست داشتم طوری کار کنم که وقتی از ایسنا رفتم درباره من هم این طوی حرف بزنن. نمیدونم دقیقا کی برای اولین بار دیدمت و باهات آشنا شدم، احتمالا توی یکی از برنامههای جلوی فدراسیون فوتبال بوده اما مهمتر از اولین دیدار ما، دوستی پایداریه که داشتیم. رفاقتی که هرگز تموم نمیشه هرچند تو رفیق نیمهراه شدی. میلاد! یادته همیشه تو برنامهها وقتایی که بیکار بودیم و منتظر تموم شدن جلسهها و نشستها، با لحن و صدای خاص آدمی که همه میشناختن میگفتی "دستت برا همه رو شده؟" یادته چقدر میخندیدیم و خوش بودیم با همین یه جمله؟ وقتی خبر سقوطت رو، نه نه، خبر پروازت رو شنیدم، همش منتظر بودم یکی بگه اشتباه شده، اونطوری وقتی میدیدمت میگفتم میلاد دستت برا همه رووو شده و باز با هم میخندیدیم. فروردین 94 رسیده بود و توی وایبر واسم پیام تبریک فرستادی؛ واسه همدیگه آرزوی سلامتی و خوشی تو سال جدید کردیم و من تو رو به خدا سپردم تا از سفرت لذت ببری. میلاد! دوست خوب من! فکر نمیکنی سفرت زیاد از حد طول کشیده؟ تو همین چند روزی که از سال جدید گذشته باید به چند تا از دوستانم تولدشون رو تبریک میگفتم اما چطور میشه میلاد یک دوست رو تبریک گفت وقتی میلادت، دوستت دیگه نیست؟ میلاد! از تو چه پنهون دوست من، همین دیروز یکی از دوستام که میخواست رفتنت رو به من تسلیت بگه و داغ تو رو آخرین غمم بدونه، اشتباه کرد و گفت: "سال آخرت باشه!" یه روزی، دیر یا زود، میام پیشت و با هم تو کوچهباغهای بهشت قدم میزنیم و هر فرشتهای رو که میبینیم داد میزنیم "دستت برا همه رو شده" و با هم به چهره متعجب فرشته خانم میخندیم. تا اون موقع، خداحافظ رفیق ... *** نیما علیپور - خبرنگار ورزشی ایسنا و شما از ذوق این ال کلاسیکوی لعنتی راهتون رو از اتریش به سمت بارسلون کج کردید، بازی رو ندیدید و کلی هم عکس از بیرون ورزشگاه گرفتید، انگار که جسمتون بیرون ورزشگاه و روحتون داخل ورزشگاه مونده باشه. از این به بعد ال کلاسیکو برای تمامی خبرنگارای فوتبال ایران دیگه یه سوپر مسابقه نیست، دیگه خبری از شب نشینی، دور همی و در نوشابه باز کردن و به هوا انداختن نیست. از این به بعد برای همه ما ال کلاسیکو 90 دقیقه کابوسه، کابوس از دست رفتن عزیزانمان. آخرین عکس میلاد آن قدر زیباست که با هربار دیدنش نفس آدم بند بند میزنه، گوشه پنجره هواپیما نشسته و به رنگین کمانی که بالای سر شهر بارسلون قد علم کرده زل زده" رنگین کمان بر فرار بارسلونا.. viva catalonia"... پسرک داخل ورزشگاه نیوکمپ با عکسی که روی فیس بوکش منتشر کرده بود روی بال دست هاش قرار گرفته و گویی یک هواپیمای یک نفره است که داره توی آسمون غلت می زنه...برای همیشه تن رعناش از بین ما محو شده ولی خاطراتش برامون سخت تداعی کننده یک صورت معصوم و یک صدای خاصه. فقط تنها چیزی که در مورد این اتفاق میشه گفت اینه که آدم توی اوج خوشحال بودن و سرخوشی هم می تونه به دل خاک بره، میشه که کلی آرزو داشت و رویا بافت ولی به هیچ کدومش نرسید، میشه هواپیمات هزاران کیلومتر اونور تر به خاطر شرایط نامتعادل یه بیمار روانی با سرعت 700 کیلومتر به رشته کوه های آلپ اصابت کنه و هیچ بقایایی از تو برای خانوادت نمونه، هیچ یادگاری از تو برای درد دل، هیچ اثری از تو برای پنج شنبه های هر هفته... شاید مرگ از رگ گردن هم به آدم نزدیک تره... *** شبنم روحی - خبرنگار ورزشی ایسنا پیش گوی قهاری بود کسی که نام تو را میلاد، پسر خورشید گذاشت. او از همان ابتدا هم میدانست که تو از همه به آسمان و خورشید نزدیک تر خواهی بود و درست در همان لحظه بود که همان جا خدا را در آغوش گرفتی راستی به گمانم اصلا توبودی که بعد از هوای بارانی، رنگین کمان را در آسمان به تصویر کشیدی. پسرخورشید... *** سایه فتحی - خبرنگار سابق آی تی ایسنا شادی و مهربانی اولین کلماتی هستند که از میلاد اسلامی در ذهنم ثبت شده است. میلاد، رفیق واقعی بود. به هر در بسته ای می خوردم، میلاد اولین کسی بود بین دوستانم که می تونستم روی رفاقتش حساب باز کنم. میلاد به هر بهانه ای بچه های قدیم و جدید ایسنا رو کنار هم جمع می کرد. در زلزله آذربایجان، این میلاد بود که پیش قدم شد و با چندتا از بچه های قدیم و جدید ایسنا بریم کمک های مردمی جمع کنیم. همیشه از کمک کردن به آدم ها لذت می برد. یادم نمی ره چقدر پیگیری کرد و با گزارش های خواندنیش در مقطعی که خبرنگار ایسنا بود موفق شد حق خانواده های جانباختگان بازی ایران و ژاپن را بگیرد. میلاد خبرنگاری خوش قلم و خوش ذوق و یکی از بهترین ورزشی نویسان نسل جوان بود. دو سال پیش وقتی به خاطر انجام یک کار خیر صدمه دید و بیمارستان رفت، همه دکترها گفتند میلاد عمر دوباره از خدا گرفته تا در این دنیا باشه اما حالا میفهمم که چرا میلاد نباید اون موقع از دنیا می رفت چون خدا می خواست میلاد اسلامی، با شکوه و عزت از دنیا بره. همیشه می گفت خواهر، غصه دنیا را نخور و شاد زندگی کن چون دنیا ارزش نداره که به خاطرش غمگین باشی. هیچ وقت یادم نمیره وقتی هواپیمای سی 130 سقوط کرد، میلاد چقدر برای حسن قریب، عکاس ایسنا و خبرنگارهای دیگر که در آن سانحه هواپیمایی جان باختند، اشک ریخت. کسی چه می دونست سال ها بعد، میلاد اسلامی مثل حسن قریب با سقوط هواپیما از دنیا و ما خداحافظی می کنه برای همیشه. *** محمد تاجیک - خبرنگار سابق هنری ایسنا میلاد اسلامی خبرنگاری بسیار پر انرژی، اکتیو و فعالی بود و از اخلاق و روابط عمومی بسیار خوبی برخوردار بود. اخلاقِ خوب او در میان اهالی رسانه بسیار مشهور بود. میلاد اسلامی از سویی دیگر، انسان بسیار جوانمرد و با مرام و معرفتی بود. فقدان او، بسیاری از اهالی رسانه و روزنامه نگاران را دچار اندوهی عمیق کرد. بعضی مواقع پیش خودم فکر می کنم ای کاش میلاد اینقدر با اخلاق و با مرام و معرفت و جوانمرد نبود تا دوستان او اینقدر اذیت نمی شدند. داشتن اخلاق خوب و مرام و معرفت و جوانمردی در این دوره و زمانه صفات کمیاب و نایابی محسوب می شوند. *** آتنا خلیلی - خبرنگار ورزشی ایسنا با خودم گفتم وقتی میلاد اسلامی میشه همسفرت باید ترسید، ترسید از اینکه مبادا خبری جا بمونی انگار فکرم را خوانده بودی گفتی، " من رقیبت نیستم. گفتی من هم ایسنایی ام. گفتی در برزیل محسن معتمدکیا همیشه به من کمک میکرد حالا من هوای تو را دارم. گفتی رقابت زیاد خوشی سفر از بین می بره" این طوری شد که بجای رقیب، شدیم همسفر. در 20 روز پر خاطره هم دعوا کردیم و هم خندیدیم. دعواها فراموش شدند و تنها خندهها به یادگار ماند. آن روزها دیگه تکرار نمیشن و اکنون من و تمام خبرنگارانی که با تو همسفر بودیم تنها به خاطرات دل بسته ایم. راستی همسفر هیچ وقت فرصت قدردانی پیش نیامد، هرچند دیر شده اما ممنونم که در آن سفر معرفت را برایم معنا کردی. *** سمیه حسن زاده - خبرنگار ورزشی ایسنا پروازت را باور نتوان کرد تویی که میلادت امید پدر بود چه زود دنیا را ترک گفتی و زخمی عمیق بر دل پدرت بر جای گذاردی همچون پرندهای از آسمان به سوی جایگاه ابدیت پرکشیدی و با رفتنت داغ همیشگی بر دل خانواده و دوستان بر جای گذاشتی. میگویند پشت سر مسافر اگر آب بریزی برمیگردد، اشک که از آب زلالتر است پس چرا مسافر ما برنگشت. *** عنایتالله حسینیان - خبرنگار ورزشی ایسنا خدا به آنچه در دستان ماست قسم خورده و شاید همین قسم بوده که رسالتی سخت بر گردن ما نهاده... رسالتی که کمر کوه را خم می کند اما خبرنگار باید استوار بایستد و بجنگد، تحمل کند برای احقاق حق. همان طور که میلاد ایستاد و جنگید. تقدیر رکن پنجم دموکراسی نمیفهمد، تنها می داند آنکه دنیا تحمل خوبی اش را ندارد باید برود، به جایی بهتر. آخرین و شاید اولین باری که به طور جدی درباره رسانه با میلاد هم صحبت شدم بعد از یک برنامه پوششی دشواری بود... من از خستگی و سنگینی این رسالت گفتم نه این که او نگفته باشد، اما کلامش چیز دیگر بود؛ می گفت چند سالی هست که می خواهد از این کار خارج شود و بدون دغدغه زندگی کند حتی طرحی هم داشت اما در پایان کلامش می گفت: «نمیشه». میلاد با رسالتی که بر گردنش داشت عجین بود. اگر دست بر قلم نمیگذاشت شبش به سپیده نمی رسیده. تقدیر است دیگر. شاید کلام میلاد باید محیط کروی دنیا را میشکست و به بالا می رفت که رفت... اسرار ازل را نه تو دانی و نه من این حرف معما نه تو خوانی و نه من هست از پس پرده گفت و گوی من و تو گر پرده بر افتد نه تو مانی و نه من *** وحید طالب لو - دروازهبان سابق تیم ملی فوتبال ایران اولین دفعهای که میلاد رو دیدم رفتار خاص و بسیار محترمانه ای داشت. رفتارش در ذهنم باقی ماند ... میلاد یکی از باشخصیتهای عرصه ورزش و رسانه بود. عاشق فوتبال بود، فوتبالی که باعث شد آسمانی شود. روحت شاد پسر استقلالی. از خداوند برای بازماندگانت صبر و شکیبایی می خواهم. *** نگار میرکریمی - خبرنگار سابق اقتصادی ایسنا هیچ چیزی بدون حکمت نیست . میلاد عزیز همیشه نامت رو از بچه ها میشنیدم .خاطرات گذشتههای ایسنا ولی خب زمانی که من اومدم ایسنا یکسالی از رفتن تو گذشته بود. زلزله آذربایجان و جمع آوری کمک ها باعث آشنایی ما شد. در این سه سال و اندی که گذشت کمتر همکار و دوستی بود که مثل تو با معرفت باشه و سر هر مناسبتی مطلبی بفرسته و همیشه حواسش به دوستاش باشه. هنوز صدای خندههای از سر آزادی رو یادمه و اینکه میگفتی عاشق سفر کردن هستی. یادمه همیشه تو جمعها بین بچهها میگفتی هر کی تاجایی که میتونه باید سفر کنه. میگفتی از اینکه شغلت پر از سفر خوشحالی ... آخر هم با این سفرهات دل هممون رو آتیش زدی ... همین اردیبهشت گذشته بود که نوشتی یکسالت شده و از اون اتفاق عجیب جون سالم به در بردی....حالا ازین پس آروم باشی. ازین پس دیگه نگران هیچی نیستی...آرام شدی میلاد. خوش به حالت. *** الهام یزدیها - خبرنگار سابق ورزشی ایسنا "برای میلاد اسلامی عزیز که در بهار 94 جاودانه شد ... " رنگین کمانی محو میان کوه های به ظاهر خاکستری سپید سیاه اما این هواپبما با خنده هایت محو ... نمی شود برگرد هنوز تمام نشده این خط با دامنه های آلپ در آویخته برگرد و بخند به این خبر که در گلوی بلند ترین کوه های جهان گیر... افتاده از نفس در هشت دقیقه با بال های آهنی برگرد باور کن جاودانگی در خند های توست که بی رحمانه ما را به کشتن داد کاش می دانستی بلندترین کوه های جهان برای خنده هایت کافی نیست *** خاچیک بابایانس - روابط عمومی باشگاه آرارات میلاد عزیز سلام. تو رفته بودی از بزرگترین رویداد فوتبالی دنیا برامون خبر بیاری نه اینکه تیتر یک اخبار خبرگزاریهای دنیا بشی. از امروز دیگه چطوری با لذت بشینیم پای الکلاسیکو؟ چطوری از زیبایهای آلپ یاد کنیم که دیگه هیچ قشنگی برامون نداره؟ تو پیام آخری که برام فرستادی از پایندگی تو سال جدید برام نوشتی اما خودت اصلاً بهش پایبند بودی؟ بعد گزارش مفصلی که از وضعیت فوتبال آرارات تهیه کردی و مثل توپ صدا کرد، تو همایش شاهین اخلاق بعد از اتمام مراسم بهم گفتی برات سورپرایز دارم، پرسیدم چی؟ گفتی، خاچیک من کار خودمو کردم برو مصاحبمو تو سایت تسنیم با وزیر بخون؟ حالا دیگه نوبت شماست. گفتم دم شما گرم رفیق. فردای اون شب وقتی متن مصاحبهات رو با وزیر خوندم وقتی اون پیام سراسر مثبت رو از وزیرخوندم، برای اولین بار بعد از ٥ سال تلاشم تو باشگاه یه حس خوب بهم دست داد. یه حس شبیه رسیدن به مقصد و نتیجه گرفتن. هر چند هیچ وقت قدر فرصتی رو که برامون درست کردی ندونستیم ولی این حس خوبو واسه همیشه مدیون توام. خیلی باهم کار داشتیم رفیق ولی افسوس خیلی زود رفتی. خیلی زود... همیشه به یادتم. انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 7]
صفحات پیشنهادی
در غیاب میلاد و حسین تیم ملی فوتبال به ایران بازگشت
در غیاب میلاد و حسینتیم ملی فوتبال به ایران بازگشتتیم ملی فوتبال در غیاب دو خبرنگار فقید پس از برپایی اردو در اتریش و سوئد به ایران بازگشت به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس تیم ملی فوتبال ایران امشب از طریق فرودگاه امام خمینی ره به ایران بازگشت ملیپوشان ایران که 2 دینامهای به میلاد و حسین...
نامهای به میلاد و حسین شیلی را بردیم جایتان خالی بود همه به احترام شما یک دقیقه سکوت کردند اما می گویند همیشه سکوت جایز نیست گاهی وقتها باید حرف زد اما رضا رنجکش - سلام حال همه ی ما خوب است اما شما باور نکنید ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور با اينسردارآزمون:اولینگلمتقدیمبهحسینومیلاد
سردارآزمون اولینگلمتقدیمبهحسینومیلاد سردار آزمون هم مثل تمام أهالی فوتبال ایران از درگذشت غم انگیز دو خبرنگار ایرانی ناراحت است ورزش3 سردار آزمون هم مثل تمام أهالی فوتبال ایران از درگذشت غم انگیز دو خبرنگار ایرانی ناراحت است مهاجم ٢٠ ساله روستوف در این باره به خبرنگار ورزهاشم بیک زاده: در تیم ملی همه ناراحت هستند/جای حسین و میلاد در بازی شیلی خالی است
هاشم بیک زاده در تیم ملی همه ناراحت هستند جای حسین و میلاد در بازی شیلی خالی است ورزش > فوتبال ملی - بیک زاده که به دلیل مصدومیت جام ملت ها را از دست داد به احتمال فراوان جای پولادی را در ترکیب ایران خواهد گرفت هاشم بیک زاده مدافع چپ تیم ملی که به احتمال فراوان درپيام تسليت باشگاه بارسلونا بابت درگذشت ميلاد حجتالاسلامي
۱۲ فروردين ۱۳۹۴ ۱۶ ۴۸ب ظ پيام تسليت باشگاه بارسلونا بابت درگذشت ميلاد حجتالاسلامي موج - باشگاه بارسلونا درگذشت حجت الاسلامي را تسليت گفت به گزارش خبرگزاري موج باشگاه بارسلوناي اسپانيا با ارسال ايميلي درگذشت ميلاد حجتالاسلامي را در سانحه سقوط هواپيماي A320 تسليت گفت و ابرازمیلاد خسروی به زندان میرود یا ترکیه؟
یکشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۷ ۱۹ قرار است 15 و 16 فروردین ماه سال آینده هفت فرنگیکار ایرانی در رقابتهای بینالمللی جام وهبی امره در استانبول شرکت کنند که میلاد خسروی یکی از این فرنگیکارهاست و برای وزن 80 کیلوگرم انتخاب شده است به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا - منمیلاد: ورزشکاران آبهای آرام برای مسابقات پارا المپیکی آماده میشوند
میلاد ورزشکاران آبهای آرام برای مسابقات پارا المپیکی آماده میشوند رئیس کمیته آبهای آرام قایقرانی گفت معلولان ورزشکار پس از کلاسبندی برای مسابقات پارا المپیکی آماده میشوند محسن میلاد در گفتگو با خبرنگار ورزشی باشگاه خبرنگاران گفت برای تیم معلولین آبهای آرام قایقرانیکیروش: روح میلاد و حسین اینجاست |اخبار ایران و جهان
کیروش روح میلاد و حسین اینجاست کد خبر ۴۸۶۰۱۱ تاریخ انتشار ۰۷ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۰ ۵۳ - 27 March 2015 سرمربی تیم ملی ایران با اشاره به مرگ دو خبرنگار ایرانی در حادثه هوایی فرانسه گفت اگرچه میلاد اسلامی و حسین جوادی به لحاظ فیزیکی اینجا نیستند اما روحشان اینجاست به گزارش ایسنسردار آزمون: اولین گلم تقدیم به حسین و میلاد
سردار آزمون اولین گلم تقدیم به حسین و میلاد سردار آزمون هم مثل تمام أهالی فوتبال ایران از درگذشت غم انگیز دو خبرنگار ایرانی ناراحت است مهاجم ٢٠ ساله روستوف در این باره به خبرنگار "ورزش سه" می گوید نمی دانم چه بگویم شوکه شده ام مثل تمام اهالی فوتبال ایران دو خبرنگامجیدی: خندههای ماندگار میلاد و حسین درنیوکمپ نمادی از علاقه به فوتبال بود
بازیکن پیشین استقلال و تیم ملی ایران با انتشار پیامی درگذشت دو خبرنگار ایرانی را تسلیت گفت به گزارش خبرنگار ایلنا پس از اینکه میلاد حجتالاسلامی خبرنگار ورزشی خبرگزاری تسنیم و حسین جوادی خبرنگار ورزشی روزنامه وطنامروز دو روز پیش جان خود را در سانحه شرکت هواپیماییاشک های تلخ مدیر رسانه ای تیم ملی/هنوز کسی رفتن میلاد و جواد را باور ندارد
اشک های تلخ مدیر رسانه ای تیم ملی هنوز کسی رفتن میلاد و جواد را باور ندارد ورزش > فوتبال ملی - اشک های محسن معتمدکیا مدیر رسانه ای تیم ملی پس از پایان بازی شیلی و جمعی که او را آرام می کردند تصویری ماندگار و البته تلخ در پایان این مسابقه بود به گزارش خبرگزاری خبرآنیک دقیقه سکوت به یاد حسین و میلاد/ کی روش: روحشان اینجاست!
یک دقیقه سکوت به یاد حسین و میلاد کی روش روحشان اینجاست بازیکنان و تماشاگران دیدار دوستانه تیم های فوتبال ایران و شیلی پیش از آغاز مسابقه به یاد دو خبرنگار فقید ایرانی که در سانحه هوایی اخیر شرکت هواپیمایی آلمان در آلپ فرانسه جان باختند یک دقیقه سکوت کردند سرمربی تیم ملی نیزکیروش: روح میلاد و حسین اینجاست
جمعه ۷ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۲ ۵۴ سرمربی تیم ملی ایران با اشاره به مرگ دو خبرنگار ایرانی در حادثه هوایی فرانسه گفت اگرچه میلاد اسلامی و حسین جوادی به لحاظ فیزیکی اینجا نیستند اما روحشان اینجاست به گزارش ایسنا کارلوس کیروش پس از پیروزی تیم ملی ایران برابر شیلی در نشست خبری به ساآخرین وداع خانواده حجت الاسلامی با میلاد در فرانسه
دل نوشته پدر برای پسرش آخرین وداع خانواده حجت الاسلامی با میلاد در فرانسه شناسهٔ خبر 2524327 یکشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۳ ۱۸ ورزش > فوتبال ایران خانواده مرحوم میلاد حجت الاسلامی با حضور در نزدیکی محل سقوط هواپیمای آلمانی آخرین وداع را با میلاد انجام دادند به گزارش خبرنگار مهسقوط آزاد از برج ميلاد هم جواب نميدهد
سقوط آزاد از برج میلاد هم جواب نمیدهد سه تيم 19 امتيازي و يک تيم 20 امتيازي در انتهاي جدول رده بندي ليگ برتر هشت هفته پاياني را براي تيم هايي که در منطقه خطر حضور دارند بسيار حساس کرده است به گزارش "ورزش سه" تیم های استقلال خوزستان گسترش فولاد نفت مسجدسلیمان و راهمیلاد: فردا اولین لیگ آبهای آرام آغاز میشود/ ترکیب نهایی تیمها مشخص خواهد شد
میلاد فردا اولین لیگ آبهای آرام آغاز میشود ترکیب نهایی تیمها مشخص خواهد شد رئیس کمیته آبهای آرام فدراسیون قایقرانی از برگزاری اولین لیگ آبهای آرام خبر داد و گفت فردا نفرات اصلی تیمهای ملی آبهای آرام انتخاب خواهند شد محسن میلاد در گفتگو با خبرنگار ورزشی باشگاه خبرنگاران گفتساعت خاموشی به برج میلاد رسید
ساعت خاموشی به برج میلاد رسید دانلود با خاموش کردن یک لامپ ۱۰۰ وات در یکساعت خاموشی توسط مشترکان سراسری برق کشور در حدود سه هزار و پانصد میلیون دلار صرفه جویی می شود این اقدام موجب صرفهجویی سههزار مگاواتی مصرف انرژی میشود صرفهجویی در مصرف انرژی موجب حفظ محیط زیست میشود که ی-
ورزش
پربازدیدترینها