واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: دومین عامل مهم عدم توفیق این نمایش را میتوان در انتخاب مدیوم جستوجو كرد، مضمون و فضایی كه ابراهیمی برای اثرش انتخاب كرده مخاطب را به یاد تله فیلمها و سریالهای... نمایش «ته خط» به كارگردانی حمید ابراهیمی، این روزها در سالن سایه در حال اجراست. داستان این نمایش در دهه 50 شمسی میگذرد و در مورد پلیسی است كه دزدی را میگیرد اما او یك دزد معمولی نیست.در این نمایش رامین راستاد و خسرو احمدی به ایفای نقش میپردازند و مریم نیك روش طراحی صحنه و لباس را بر عهده دارد. نمایشنامه «ته خط» پیش از این توسط انتشارات نمایش چاپ شده و در بخش ویژه جشنواره عدالت و امید برنده جایزه طراحی صحنه و لباس شده است. در این نقد نگاهی داریم به این نمایش.«ته خط» بهرغم آنكه داستانی ساده، سرراست و صریح دارد موفق به برقراری ارتباط با مخاطب نمیشود. دلایل این عدم توفیق نیز، دلایل سادهای است كه به طور عمده میتوان آن را در چند عنصر خلاصه كرد؛ عناصری ساده و حتی ابتدایی اما در همان حال كلیدی و تاثیر گذار. اگر بخشی از این عدم توفیق به نمایشنامه اثر و نبود منطق در رویدادها و توالی آنها بازمیگردد بخش مهم و عمده آن را در اجرا و رویكردهای كارگردان میتوان باز جست. در این نوشتار سعی خواهیم كرد بیش از هر چیز بر سویههای اجرایی اثر و دلایل عدمتوفیق آن در برقراری ارتباط با مخاطب متمركز شویم. یكی از این عناصر كه بیشترین ضربه را بر پیكره اجرا وارد میآورد حضور عناصر اضافه است. این عناصر اضافه در دو سطح در اجرا نمایان میشوند: سطح نخست عناصر اضافی فیزیكی و قابل رویت است و سطح دوم عناصر ناملموس و غیرقابل رویت. در سطح اول این عناصر اضافه میتوان به پرده سفید در پسزمینه صحنه اشاره كرد؛ پردهای كه از آغاز تا پایان دورنمایی از شهر در شب بر آنجا خوش كرده و قرار است معرف فضای ته خط یا حاشیه یك شهر مثلا تهران دهه 50 باشد، حال آنكه بدون این پرده سفید و این تصویر نیز فضای موجود خود گویای چنین زمان و مكانی هست و حضور پرده سفید علاوه بر اضافی بودنش، لطمه شدیدی به فضای تلخ و تاریك اثر كه قرار است شب هنگام را نیز نشان دهد وارد میآورد. وجود عناصر اضافی در دكور به همینجا ختم نمیشود و میتوان از انبوهی عناصر اضافی دیگر نیز نام برد كه بدون هیچ كاركردی بر صحنه رها شدهاند؛ از جمله گاری دستی ولگرد، یكی از دو تیر چراغ برق، تعداد زیادی آجر و سنگ كه هیچ كدام كاركرد مشخص و هویتیافتهای در اجرا نمییابند و صرفا به عنوان عناصری تزئینی اما دست و پاگیر بر صحنه حضور دارند. حتی در همان سطح عناصر فیزیكی اضافه میتوان به شخصیت ولگرد اشاره كرد كه در عمل هیچ نقشی در كنش دراماتیك اثر و رابطه میان پلیس و مبارز ایفا نمیكند و تنها در آغاز و پایان نمایش به عنوان شاهدی بر بیعدالتی به صحنه میآید؛ بدون آنكه حضور و یاد عدم حضورش تاثیری بر رویدادهای اثر داشته باشد. در سطح دوم یعنی عناصر ناملموس اضافی نیز میتوان مثالهای عمدهای را ذكر كرد كه در عمل هیچ نقشی در پیشبرد نمایش ندارند و حتی بر آن تاثیری منفی نیز میگذارند كه بارزترین آنها پخش گزارش رادیویی بازی فوتبال در آغاز نمایش و هنگام ورود تماشاگران است كه تنها كاركرد آن معرفی زمان یعنی دهه 50شمسی است اما در عمل مخاطب را در همان بدو ورود با فضایی مواجه میسازد كه هیچ ارتباطی با فضایی كه قرار است به زودی در آن قرار گیرد، ندارد. همچنین در این سیاهه میتوان به حضور عناصری دیگر همچون استفاده از نور موضعی در هنگام ربودن اسلحه پلیس اشاره كرد كه برای یك لحظه كوتاه و تنها برای تاكید آن لحظه مورد استفاده قرار میگیرد، حال آنكه نه آن لحظه، لحظهای است كه باید به لحاظ دراماتیك بر آن تاكید نهاده شود و نه آنكه منطقی در فضای رئالیستی اثر دارد؛ همچنان كه باعث وقفهای نیز در ذهن تماشاگر میشود و عملی را كه باید به سرعت هرچه تمامتر انجام گیرد با تاخیر مواجه میسازد. دومین عامل مهم عدم توفیق این نمایش را میتوان در انتخاب مدیوم جستوجو كرد، مضمون و فضایی كه ابراهیمی برای اثرش انتخاب كرده بیش از آنكه بتواند روی صحنه حضور موفقی داشته باشد مخاطب را به یاد تله فیلمها و سریالهای تلویزیونی میاندازد و فضای صحنه حداقل در این اجرا نمیتواند ریتم و فضای پرتنش و پراضطراب اثر را به مخاطب منتقل كند و در این میان چندین عامل در كنار هم این مسئله را تشدید میكنند كه نخستین عامل به بازیهای بازیگران و به خصوص رامین راستاد باز میگردد كه با بیانی نامفهوم و نارسا برای صحنه تئاتر بیش از هر چیز یك بازی تلویزیونی ارائه میدهد. دومین عامل را نیز میتوان در طراحی حركت كارگردان سراغ گرفت چرا كه بخش عمده میزانسنهای این اجرا در وسط صحنه متمركز شدهاند و كارگردان نمیتواند از گوشهها و زوایای مختلف سالن بهره گیرد و با تمركز حركات در وسط صحنه اجرایش را به لحاظ دیداری به سمت سكون میكشاند كه با فضای پرتنش اجرا در تضاد قرار دارد. آنچه بیش از هر چیز براین تمركز اجرا در نقاط میانی صحنه اثر میگذارد وجود دیواری فروریخته در نقطه طلایی صحنه است كه بخش عمده حركات و تصاویر پیرامون آن شكل میگیرند. سومین عامل آن را نیز میتوان در تیپسازی كلیشهای خسرو احمدی از پلیس مشاهده كرد كه تصویری كاملا آشنا و تخت از پلیس را در نمایش به اجرا میگذارد. البته در كنار تمام این عوامل نمیتوان بر بسیاری از پتانسیلها و تواناییهای نمایش «ته خط» چشم پوشیده و آن را اجرایی یكسره ضعیف و فاقد قدرت قلمداد كرد؛ ازجمله بارزترین این توانمندیها میتوان به استفاده درست و آگاهانه كارگردان از سبك اشاره كرد چنان كه مگر در مواردی گذرا و جزئی همچون صحنه استفاده از نور موضعی كه به آن اشاره شد ابراهیمی موفق میشود فضای یكدست و رئالیستی اثرش را حفظ كند و آن را به عناصر مختلف اجرایش تسری دهد كه ازجمله آنها میتوان به موسیقی اثر اشاره كرد كه هر بار به بهانه رادیو پخش میشود و یا نور صحنه كه برگرفته از نور تیرچراغ برق بود، حتی در بازیهای بازیگران، ابزارهای صحنهای و طراحی لباسها این فضای یكدست رئالیستی كاملا در اثر حفظ شده بود و این در دورهای كه اغلب كارگردانان ملغمهای مغشوش را از سبكهای اجرایی در آثارشان به نمایش میگذارند میتواند نقطه روشنی برای این اجرا تلقی شود.اما این نقطه روشن كه میتوانست سرآغازی برای یك ارتباط دقیق و هدفمند با مخاطب باشد به واسطه ضعفهای متعدد اجرا كمرنگ شده تا جایی كه اجرا مجالی برای این ارتباط موفق نمییابد و «ته خط» را به شكلی واقعی به ته خط میرساند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 508]