تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835900415
نوشتاری دردناک از مرحوم سید جعفر شهیدی درباره ظلم عظیم به دخت پیامبر(ص)
واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: نوشتاری دردناک از مرحوم سید جعفر شهیدی درباره ظلم عظیم به دخت پیامبر(ص)
یکی از کتاب های ماندگار درباره ی دخت گرامی پیامبر اسلام (س) کتاب "زندگانی حضرت زهرا (س) نوشته ی مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی است. آنجه در پی می آید فرازهایی از این کتاب است:
به گزارش نامه نیوز از شفقنا، «و انه لیعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى» (على علیه السلام)خانه عایشه ماتم کده است.على (ع) فاطمه ، عباس، زبیر، فرزندان فاطمه حسن، حسین، دختران او زینب و ام کلثوم اشک مىریزند.على به مکارى اسماء بنت عمیس مشغول شست و شوى پیغمبر است. در آن لحظه هاى دردناک بر آن جمع کوچک چه گذشته است؟خدا مى داند.کار شستشوى بدن پیغمبر تمام شده یا نشده بانگى بگوش مىرسد: الله اکبر.
على به عباس:
-عمو.معنى این تکبیر چیست؟
-معنى آن اینست که آنچه نباید بشود شد، دیرى نمى گذرد که بیرون حجره عایشه همهمه و فریادى بگوش مىرسد.فریاد هر لحظه رساتر مىشود:
-بیرون بیائید!بیرون بیائید!و گرنه همه تان را آتش مىزنیم!دختر پیغمبر به در حجره مىرود. در آنجا با عمر روبرو مىشود که آتشى در دست دارد. -عمر!چه شده؟چه خبر است؟
-على، عباس و بنى هاشم باید به مسجد بیایند و با خلیفه پیغمبر بیعت کنند!
-کدام خلیفه؟ امام مسلمانان هم اکنون درون خانه عایشه بالاى جسد پیغمبر نشسته است.
-از این لحظه امام مسلمانان ابو بکر است.مردم در سقیفه بنى ساعده با او بیعت کردند.بنى هاشم هم باید با او بیعت کنند.
-و اگر نیایند؟.
خانه را با هر که در او هست آتش خواهم زد مگر آنکه شما هم آنچه مسلمانان پذیرفته اند به پذیرید.
-عمر.مىخواهى خانه ما را آتش بزنى؟
آرى " ".
-این گفتگو بهمین صورت بین دختر پیغمبر و صحابى بزرگ و مهاجر و سابق در اسلام صورت گرفته است؟یا نه خدا مىداند.
اکنون که مشغول نوشتن این داستان هستم کتاب ابن عبد ربه اندلسى (عقد الفرید) و انساب الاشراف بلاذرى را پیش چشم دارم داستان را چنانکه نوشته شد از آن دو کتاب نقل مىکنم.بسیار بعید و بلکه ناممکن مى نماید چنین داستانى را بدین صورت هواخواهان شیعه یا دسته هاى سیاسى موافق آنان ساخته باشندچه دوستداران شیعه در سده هاى نخستین اسلام نیروئى نداشته و در اقلیت بسر مىبرده اند.چنانکه مى بینیم این گزارش در سندهاى مغرب اسلامى هم منعکس شده است. بدین ترتیب احتمال جعل در آن نمى رود.در کتابهاى دیگر نیز مطالبى از همین دست ملایمتر یا سختتردیده مىشود. طبرى نویسد:انصار گفتند ما جز با على بیعت نمىکنیم. عمر بن خطاب به خانه على (ع) رفت طلحه و زبیر و گروهى از مهاجران در آنجا بودند.گفت بخدا قسم اگر براى بیعت با ابو بکر بیرون نیایید شما را آتش خواهم زد. زبیر با شمشیر کشیده بیرون آمد پایش لغزید و برو در افتاد مردم بر سر او ریختند و او را گرفتند. " ".
راستى در آن روز چرا چنین گفتگوهائى بین یاران پیغمبر در گرفت؟اینان کسانى بودند که در روزهاى سخت به یارى دین خدا آمدند. بارها جان خود را بر کف نهاده بکام دشمن رفتند.چه شد که بزودى چنین بجان هم افتادند؟.
على و خانواده پیغمبر چه گناهى کرده بودند که باید آنانرا آتش زد.بر فرض که داستان غدیر درست نباشدبر فرض که بگوئیم پیغمبر کسى را به جانشینى نگمارده است. بر فرض که بر مقدمات انتخاب سقیفه ایرادى نگیرند. سر پیچى از بیعت در اسلام سابقه داشت- بیعت نکردن با خلیفه گناه کبیره نیست.حکم فقهى سند مىخواهد.سند این حکم چه بوده است؟ آیا این حدیث را که از اسامه رسیده است مدرک اجتهاد خود قرار داده بودند.لینتهین رجال عن ترک الجماعة اولا حرفن بیوتهم " ".
بر فرض درست بودن روایت از جهت متن و سند آیا این حدیث بر آن جمع قابل انطباق است؟ این حدیث را محدثان در باب صلوة آورده اند.
پس مقصود تخلف از نماز جماعت است. از اینها گذشته آنهمه شتاب در برگزیدن خلیفه براى چه بود؟و از آن شگفت ترآن گفتگو و ستیز که میان مهاجر و انصار در گرفت چرا؟
آیا انصار واقعه جحفه را نمىدانستند یا نمىپذیرفتند؟آیا مى توان گفت از صد هزار تن مردم یا بیشتر که در جحفه گرد آمدند و حدیث غدیر را شنیدند هیچیک از مردم مدینه نبودو این خبر به تیره اوس و خزرج نرسید؟.
از اجتماع جحفه سه ماه نمىگذشت.رئیس تیره خزرج که خود و کسان او صمیمانه اسلام و پیغمبر اسلام را یارى کردند چرا در آن روز خواهان ریاست شدند؟و چرا به مصالحه با قریش تن در دادند و گفتند از ما امیرى و از شما امیرى؟مگر امارت مسلمانان را چون ریاست قبیله مىدانستند؟.
چرا این مسلمانان غمخوار امت و دین نخست به شستشو و خاک سپردن پیغمبر نپرداختند؟ شاید چنانکه گفتیم مىترسیدند فتنه برخیزد.ابو سفیان در کمین بود.ولى چرا از بنى هاشم کسى را در آن جمع نخواندند؟آیا ابو سفیان و توطئه او براى اسلام آن اندازه خطرناک بود که چند ساعت هم نباید از آن غفلت کرد؟ابو سفیان در آن روز که بود؟حاکم دهکده کوچک نجران؟اگر اوس خزرج مهاجران و تیره هاى هاشمى و بنى تمیم و بنى عدى و دسته هاى دیگر با هم یکدست مىشدند ابو سفیان و تیره امیه چکارى از پیش مىبردند؟و چه مىتوانستند بکنند؟هیچ!آیا بیم آن مىرفت که اگر امیر مسلمانان بزودى انتخاب نشود پیش آمد ناگوارى رخ خواهد داد؟در طول چهارده قرن یا اندکى کمتر صدها بار این پرسشها مطرح شده و بدان پاسخها دادهاند چنانکه در جاى دیگر نوشتهام این پاسخها بیشتر بر پایه مغلوب ساختن حریف در میدان مناظره استنه براى روشن ساختن حقیقت.بنظر مىرسد در آنروز کسانى بیشتر در این اندیشه بودند که چگونه باید هر چه زودتر حاکم را برگزینند و کمتر بدین مىاندیشیدند که حکومت چگونه باید اداره شود . و به تعبیر دیگر از دو پایه اى که اسلام بر آن استوار است (دین و حکومت) بیشتر به پایه حکومت تکیه داشتند. گویا آنان پیش خود چنین استدلال مىکردند:چون تکلیف حکومت مرکزى معین شد و حاکم قدرت را بدست گرفت دیگر کارها نیز درست خواهد شد. درست است و ما مىبینیم چون مدینه توانست وحدت خود را تامین کنددر مقابل مرتدان ایستاد.و آنانرا سر جاى خود نشاند.و پس از فرو نشاندن آشوب داخلى آماده کشور گشائى گردید.ولى آیا اصل حکومت و انتخاب زمامدار را مىتوان از دین جدا ساخت؟بخصوص که شارع اسلام خود این اصل را تثبیت کرده باشد؟بهر حال نزدیک به چهارده قرن بر این حادثه مىگذرد.آنان که در آن روز چنان راهى را پیش پاى مسلمانان نهادندغم دین داشتند یا بیم فرو ریختن حکومت را نمىدانم.
شاید غم هر دو را داشتند و شاید پیش خود چنین مىاندیشیدند که اگر شخصیتى برجسته عالم پرهیزگارو از خاندان پیغمبرآن اندازه تمکن یابد که گروهى را راضى نگاهدارد ممکن است در قدرت حاکم تزلزلى پدید آید.این اشارت کوتاه که در تاریخ طبرى آمده باز گوینده چنین حقیقتى است:
«پس از رحلت دختر پیغمبر چون على (ع) دید مردم از او روى گرداندند با ابو بکر بیعت کرد» . آرى چنانکه فرزند على گفته است«مردم بنده دنیایند...چون آزمایش شونددینداران اندک خواهند بود.»
چنانکه در جاى دیگر نوشته ام من نمىخواهم عاطفه گروهى از مسلمانان جریحه دار شود نمىخواهم خود را در کارى داخل کنم که دسته اى از مسلمانان براى خاطر دین یا دنیا خود را در آن در آوردند. . آنان نزد پروردگار خویش رفته اندو حسابشان با اوست.اگر غم دین داشته اند و از آن کردارها و رفتارها خدا را مىخواسته اند پروردگار بهترین داورست.اما سخن شهرستانى سخنى بسیار پر معنى است که «در اسلام در هیچ زمان هیچ شمشیرى چون شمشیرى که بخاطر امامت کشیده شد بر بنیاد دین آهیخته نگردید.» . باز در جاى دیگر نوشته ام که اگر نسل بعد و نسلهاى دیگردر اخلاص و فداکارى همپایه مهاجران و انصار بودند امروز تاریخ مسلمانان بگونه دیگرى نوشته مىشد.
تصرف فدک ازجانب حکومت
«بلى کانت فى ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء» .
روزى چند از این ماجرا نگذشته بود که حادثه دیگرى رخ داد.:دهکده فدک ملک شخصى نیست و نباید در دست دختر پیغمبر بماند!حاکم مسلمانان بمقتضاى راى و اجتهاد خود نظر مىدهد:آنچه بعنوان (فىء) در تصرف پیغمبر بودجزء بیت المال مسلمانان است و اکنون باید در دست خلیفه باشد.بدین جهت عاملان فاطمه (ع) را از دهکده فدک بیرون راندهاند.
فدک چنانکه نوشتیم چون با نیروى نظامى گرفته نشدو مردم آن با پیغمبر آشتى کردند خالصه او بحساب مىآمد. وى نخست در آمد این مستغل را بمصرف مستمندان بنى هاشم شوى دادن دختران داماد کردن پسران آنان و مصرفهاى دیگر مىرسانید.سپس آنرا بدخترش فاطمه داد . اکنون خلیفه چنین تشخیص داده است که پیغمبر بعنوان رئیس مسلمانان در آن مال تصرف م ىکرده است نه بعنوان مالک.پس حالا هم حق تصرف در آن با حاکم استنه با دختر پیغمبر.فاطمه (ع) ناچار نزد ابو بکر رفت و گفتگوئى چنین میان آنان رخ داد:
-ابو بکر!وقتى تو بمیرى ارث تو به چه کسى مىرسد؟
-زنان و فرزندانم!
-چه شده است که حالا تو وارث پیغمبرى نه ما؟
-دختر پیغمبر!پدرت درهم و دینارى زر و سیم بجا نگذاشته!
-اما سهم ما از خیبر و صدقه ما از فدک چه مىشود؟
-از پدرت شنیدم که«من تا زنده هستم در این زمین تصرف خواهم کرد و چون مردم مال همه مسلمانان خواهد بود» .
-ولى پیغمبر در زندگانى خود این مزرعه را به من بخشیده است!
-گواهى دارى؟
-آرى.شوهرم على (ع) و ام ایمن گواهى مىدهند.
-دختر پیغمبر مىدانى که ام ایمن زن است و گواهى او کامل نیست.باید زنى دیگر هم گواهى دهد.
یا مردى را گواه بیاورى.
و بدین ترتیب فدک بتصرف حکومت در آمد.
آیا گفتگو به همین صورت پایان یافته؟آیا پیغمبر فدک را بدخترش نبخشیده است؟آیا راویان عصر بنى امیه و عباسیان و گروههاى دیگر تا آنجا که توانسته اند داستان را شاخ و برگ ندادهاند.حدیثها نساخته و عبارتهاى حدیث را فزون و کم نکردهاند؟چنانکه بارها نوشته ام روایت سازى و یا دگرگون ساختن متن روایتها در آن دوره ها کارى رایج بوده است. نقادان حدیث شمار روایتهاى ساخته شده را افزون از چهار صد هزار نوشتهاند اینجاست که براى دریافت حقیقت باید از قرینه هاى خارجى کمک گرفت.
ما مىدانیم در طول دویست سال پس از این واقعه فدک چند بار دست بدست گشته است. عثمان آنرا تیول مروان بن حکم کرد . و بقولى معاویه آنرا تیول مروان ساخت .و همچنان تا پایان حکومت امویان این مزرعه در دست آنان مىبود.
چون عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید گفت: فدک از آن پیغمبر بود.خود به قدر نیاز از آن برمى داشت و مانده را به مستمندان بنى هاشم مى بخشیدو یا هزینه عروسى آنان مىکرد. پس از مرگ پیغمبر فاطمه از ابو بکر خواست فدک را بدو دهد وى نپذیرفت.عمر نیز چون ابو بکر رفتار کرد.گواه باشید.من در آمد فدک را به مصرفى که داشته است مىرسانم .
در سال دویست و ده هجرى مامون فدک را به فرزندان فاطمه (ع) برگرداند.فرمانى که از جانب او به قثم بن جعفر عامل مدینه نوشته شده چنین است:
امیر المؤمنین از روى دیانت و بحکم منصب خلافت و بخاطر خویشاوندى با رسول خدا صلى الله علیه و سلم از دیگر مسلمانان به پیروى سنت پیغمبرو اجراى امر اوو پرداخت عطایاو صدقات جارى به مستحقان و گیرندگان آن سزاوارترست.خدا امیر المؤمنین را توفیق دهد و از لغزش باز دارد.و او را بکارى که موجب قربت اوست و دارد.
رسول خدا (ص) فدک را به فاطمه دختر خود صدقه داد.این واگذارى در زمان پیغمبر امرى آشکار و شناخته بودو خاندان پیغمبر در آن اختلافى نداشتند.فاطمه تا زنده بود حق خود را مطالبه مىکرد.امیر المؤمنین لازم دید فدک را به ورثه فاطمه برگرداند و آنرا بایشان تسلیم نمایدو با اقامت حق و عدالت و با تنفیذ امر رسول خدا و اجراى صدقه او به پیغمبر تقرب جوید.امیر المؤمنین دستور داد این فرمان را در دیوان ها ثبت کنند و به عاملان وى در شهرها بنویسند.هر گاه پس از آنکه رسول خدا از جهان رفترسم چنین بوده است که در موسم (ایام حج) در جمع مسلمانان اعلام مىکردهاند:
هر کس صدقه اى یا بینه اى یا عده اى دارد سخن او را بشنوید و به پذیریدفاطمه رضى الله عنها سزاوارتر است که گفته او درباره آنچه پیغمبر براى او قرار داده است تصدیق شود.امیر المؤمنین به مولاى خود مبارک طبرى مىنویسدفدک را هر چه هست و با همه حقوقى که بدان منسوب است و هر چند برده که در آن کار مىکند و هر مقدار غله که درآمد آن مىباشد و نیز دیگر متعلقات آن به ورثه فاطمه دختر پیغمبر برگرداند.
امیر المؤمنین تولیت فدک را به محمد بن یحیى بن حسین بن زید بن على بن حسین بن على بن ابى طالب و محمد بن عبد الله بن حسن بن على بن حسین بن على بن ابى طالب مىدهدتا در آمد آنرا به مستحقان آن برسانند.توقثم بن جعفر!از دستور امیر المؤمنین و طاعتى که خدا وی را بدان ملزم ساختو توفیقى که در تقرب خود و پیغمبر خود نصیب او فرمود آگاه باش و کسان خود را نیز از آن آگاه ساز.و محمد بن یحیى و محمد بن عبد الله را بجاى مبارک طبرى بگمار.و آنانرا در کار افزون کردن محصول فدک و آبادانى نمودن آن یارى کن ان شاء الله.روز چهار شنبه دوم ذو القعده سال دویست و ده. " 53 " دعبل خزاعى شاعر شیعى مشهور قرن دوم و نیمه اول قرن سوم در این باره گفته است:
اصبح وجه الزمان قد ضحکا - برد مامون هاشم فدکا " 54 ".
در فرمان مامون جمله اى مىبینیم که اهمیتى فراوان دارد:
«واگذارى فدک به فاطمه (ع) در زمان پیغمبر امرى آشکار و شناخته بوده است.و خاندان پیغمبر در آن اختلافى نداشته اند»
این فرمان در آغاز قرن سوم هجرى یکصد سال پیش از مرگ طبرى و یکصد و سى سال پیش از مرگ بلاذرى نوشته شده.فرمان خلیفه اى است به مامور خودیعنى فرمانى رسمى و سندى دولتى است.از مضمون آن جمله که در فرمان آمده است چنین فهمیده مىشود که آنچه در روزهاى نخستین پس از مرگ رسول خدا رخ دادمصلحت بینى هاى سیاسى بوده.و این مصلحت بینى سنت جارى را تغییر داده است.اگر غرض مامون تنها دلجوئى از خاندان على (ع) و جلب عواطف شیعیان آنان بودمى بایست کارى نظیر آنچه عمر بن عبد العزیز کرد انجام دهد.و تنها درآمد فدک را به فرزندان فاطمه (ع) واگذاردو نیازى نمىبود که خط بطلان بر کردار گذشتگان بکشد.
از این گذشته اگر فدک صدقه اى بوده که پیغمبر به موجب شئون امارت مسلمانان در آن دخالت مىکرده است چگونه بفاصله ربع قرن پس از مرگ وى خلیفهاى آنرا تیول خویشاوند خود مىکند.بر فرض که به تشخیص عمر بن عبد العزیز (اگر آنچه بلاذرى نوشته است رست باشد) ملکیت دختر پیغمبر بر این مزرعه مسلم نباشدصدقه اى بوده است که باید باو و پس از او به فرزندان او برسد چنانکه خود وى هم در فرمانى که در این باره صادر کرد چنان نوشت. بارى چنانکه در آغاز کتاب نوشتیم گفتگوئى که در طول تاریخ بر سر این مساله در گرفته و فصلى از کتابهاى کلامى تاریخ و سیره بدان اختصاص یافته بخاطر این نیست که این دهکده باید در دست دختر پیغمبر و فرزندان او باشد یا در دست حکومت وقت.و اگر فاطمه (ع) نزد خلیفه وقت رفت و از او حق خود را مطالبه کردنه از آن جهت بود که نان خورش براى خود و فرزندانش مىخواست.مشکل او این بود که این اجتهاد مقابل نص نخستین و آخرین اجتهاد نیست.فردا اجتهادى دیگر پیش مىآید و همچنین...آنگاه چه کسى ضمانت خواهد کرد که خلیفه دیگرى با اجتهاد خود دگرگونىهاى اساسى در دین پدید نیاورد؟ چنانکه مدعیان او نیز چنین تشخیص دادندکه اگر بموجب ادعا و گذراندن گواه امروز مزرعه اى را که مطالبه مىکند بدو برگردانندفردا مطالبه دیگر حقوق خود را خواهد کرد. پیش بینى فاطمه (ع) درست درآمد.چهل سال پس از این حادثه تغییراتى بنیادى در حکومت پدید آمد که هم مخالف سنت پیغمبر و هم بر خلاف سیرت جارى عصر راشدین بود.
درباره نتیجه گیرى از رفتار مدعیان دختر پیغمبر (ص) ابن ابى الحدید معتزلى نکتهاى را با ظرافت طنزآمیز خود چنین مىنویسد:
از على بن فارقى مدرس مدرسه غربى بغداد پرسیدم:
فاطمه راست مىگفت؟
-آرى!
اگر راست مىگفت چرا فدک را بدو برنگرداندند؟وى با لبخندى پاسخ داد:
-اگر آنروز فدک را بدو مىداد فردا خلافت شوهر خود را ادعا مىکرد و او هم مىتوانست سخن وى را نپذیرد.چه قبول کرده بود که دختر پیغمبر هر چه مىگوید راست است.
بارى چون دختر پیغمبر دانست که خلیفه از راى و اجتهاد خود نمى گذردو آنرا بر سنت جارى مقدم مى داردمصمم شد که شکایت خود را در مجمع عمومى مسلمانان مطرح کند.
مرکز دادخواهان
«اطلع الشیطان راسه من مغرزه صار خالکم فوجدکم لدعائه مستجیبین» از خطبه دختر پیغمبر)
در عصر پیغمبر (ص) و صدر اسلام مسجد تنها مرکز دادخواهى بود.هر کس از صاحب قدرتى شکایتى داشت هر کس حقى را از دست داده بودهر کس از حاکم یا زمامداررفتارى دور از سنت پیغمبر مى دیدشکوه خود را بر مسلمانان عرضه مى کردو آنان مکلف بودند تا آنجا که مىتوانند او را یارى کنند و حق او را بستانند.از دختر پیغمبر حقى را گرفته و با گرفتن این حق سنتى را شکسته بودند.او مى دید نزدیک است حکومت در اسلام رنگ نژاد و قبیله را بخود بگیرد. (کارى که سى سال بعد صورت گرفت) مهاجران که از تیره قریش اند انصار را از صحنه سیاست بیرون راندند.انصار که خود یاوران پیغمبر بودندپس از وى خواهان زمامدارى گشتند.قریش در دوره پیش از اسلام خود را عنصرى ممتاز مىدانست و امتیازاتى براى خویش پدید آورد.با آمدن اسلام آن امتیازها از میان رفت.اکنون این مردم بار دیگر گردن افراشته اند و ریاست مسلمانان را حق خود مىدانندآنهم نه بر اساس امتیازات معنوى چون علم تقوى و عدالت بلکه تنها بدین جهت که از قریش اند.دختر پیغمبر (ع) مىتوانست برابر این اجتهادها یا بهتر بگوئیم نوآورى هاآرام و یا خاموش بنشیند.باید مسلمانان را از این سنت شکنى ها برحذر دارداگر پذیرفتند چه بهتر و اگر نه نزد خدا معذور خواهد بود.
این بود که خود را براى طرح شکایت در مجمع عمومى آماده ساخت.در حالیکه جمعى از زنان خویشاوندش گرد وى را گرفته بودند روانه مسجد شد.نوشته اند:چون بمسجد مىرفت راه رفتن او براه رفتن پدرش پیغمبر مى ماند.ابو بکر با گروهى از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود.میان فاطمه (ع) و حاضران چادرى آویختند.دختر پیغمبر نخست نالهاى کرد که مجلس را لرزاند و حاضران به گریه افتادندسپس لختى خاموش ماند تا مردم آرام گرفتند و خروشها خوابید آنگاه سخنان خود را آغاز کرد .
این سخنرانىتاریخىشیوابلیغگلهآمیزترساننده و آتشین است.قدیمترین سند که نویسنده این کتاب در دست داردو این خطبه در آن ضبط شده کتاب بلاغات النساء گرد آورده ابو الفضل احمد بن ابى طاهر مروزى متولد 204 و متوفاى 280 هجرى قمرى است.
کتاب او چنانکه از نامش پیداست مجموعهاى از خطبه هاگفته ها و شعرهاى زنان عرب در عهد اسلامى است.کتاب با خطبه اى نکوهش آمیز از عایشه دختر ابى بکر آغاز مىشودو دومین خطبه از آن گفتار زهرا (ع) است.
احمد بن ابى طاهر این خطبه را بدو صورت و با دو روایت ضبط کرده است اما در سندهاى متاخر از او هر دو فقره در هم آمیخته است و خطبه بیک صورت که شامل هر دو قسمت است دیده مىشود. نویسنده در رعایت کلمات او نوشته احمد بن ابى طاهر و در رعایت ترتیب متن از کشف الغمه نوشته على بن عیسى اربلى متوفاى 693 هجرى قمرى پیروى کرده است.
درباره سند و متن این خطبه از دیر باز (سالها پیش از احمد بن ابى طاهر) گفتگوها رفته است.احمد بن ابى طاهر گوید:
به ابو الحسن زید بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب گفتم:مردم گمان دارند این خطبه با چنین بلاغت از آن فاطمه نیست و بر ساخته ابو العیناء است.
وى در پاسخ گفت:
من پیر مردان آل ابو طالب را دیدم که این خطبه را از پدران خود روایت مىکردندو به فرزندان خویش تعلیم مىدادند.
پدر من از جدم این خطبه را از دختر پیغمبر روایت کرده است.بزرگان شیعه پیش از آنکه جد ابو العیناء متولد شودآنرا روایت مىکردند و بیکدیگر درس مىدادند.سپس گفت:
چگونه آنان خطبه فاطمه را انکار مىکنند و خطبه عایشه را بهنگام مرگ پدرش مىپذیرند. .
ابن ابى الحدید نیز این گفتگو را بهمین صورت از سید مرتضى و او از مرزبانى و او باسناد خود از عبید الله پسر احمد بن ابى طاهر آورده است .
چنانکه دیدیم به نقل مؤلف بلاغات النساء (در هر سه نسخه کتاب که در دست نویسنده است) این گفتگو بین او و ابو الحسن زید بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب رخ داده.
لیکن پذیرفتن این روایت با این سنددشوار مىنمایدبلکه غیر قابل قبول است.زید بن على بن الحسین به سال یکصد و بیست و دو شهید شده و احمد بن ابى طاهر چنانکه نوشتم به سال 204 هجرى قمرى بدنیا آمده پس نمىتوان گفت او چنین پرسشى را از زید بن على بن حسین (ع) کرده است.
مسلما نویسندگان حدیث را در ضبط سند سهوى دست داده است.تا آنجا که تتبع کرده ام تنها عالم رجالى معاصر آقاى شیخ محمد تقى شوشترى این اشتباه را دریافته و نوشته است این گفتگو بین احمد بن ابى طاهر و زید بن على بن الحسین بن زید است. و مؤید این نظر این است که مؤلف بلاغات النساء در جاى دیگر کتاب خود حدیثى از زید بن على بن حسین بن زید العلوى آورده و این هر دو زید یکى است .
و شگفت است که چنین اشتباه در دو چاپ بلاغات النساء باقى مانده و شگفت تر اینکه در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید نیز راه یافته است.
بهر حال این خطبه گذشته از این سند قدیمى در کتابهاى معتبر علماى شیعه و سنت و جماعت ضبط است.
گمان دارم بعض نویسندگان سیرت و محدثان سنت و جماعت (اگر خداى نخواسته دستخوش هواى نفس نشدهاند) از آنجهت چنین خطبهاى را بر ساخته دانسته اندکه فراوان از آرایشهاى لفظى و معنوى و مخصوصا صنعت سجع برخوردار است.اینان مىپندارند هر گاه سخنرانى در جمع مردم خطبه بخواندگفتار او نثر مرسل خواهد بود.بخصوص که گوینده در مقام طرح شکایت و دادخواهى باشد.
اگر موجب توهم همین است و خردهگیرى اینان نه از راه حسد و کین استباید گفت حقیقت نه چنین است.در خطبه دختر پیغمبر تشبیه استعاره و کنایه بکار رفته است.نظیر چنین صنعت هاى لفظى و معنوى را در گفتارهاى کوتاه صحابه و مردم حجاز در صدر اسلام فراوان مىبینیم چه رسد به خانواده پیغمبر.از صنعت هاى لفظى موازنه ترصیع تضاد و بیشتر از همه سجع در این سخنرانى موجود است.
هنر سجع گوئى در خاندان پیغمبر امرى طبیعى بوده است.ما مىدانیم پیش از اسلام سخن به سجع گفتن در مکه رواج داشت.نخستین دسته از آیات مکى قرآن کریم فراوان از این صنعت برخودار است.
دختر پیغمبر و شوى او على بن ابى طالب و فرزندان او بحکم وراثتو نیز تحت تاثیر آیه هاى قرآن به سجع گوئى خو گرفته بودند.
در خطبه هاى على علیه السلام کمتر عبارتى را مىبینیم که مسجع نباشد.فرزندان او نیز چنین بوده اند.هنگامى که زینب (ع) در مجلس پسر زیاد به زشتگوئى او پاسخ مىداد گفت:
-مهتر ما را کشتى!از خویشانم کسى نهشتى!نهال ما را شکستى!ریشه ما را از هم گسستى! اگر درمان تو این است آرى چنین است»!. .
ابن زیاد گفت سخن به سجع مىگوید پدرش نیز سخن هاى مسجع مىگفت گذشته از خاندان هاشم بیشتر مردان و زنان تیره عبد مناف نیز از این هنر برخوردار بودند.روزى که معاویه مىخواست فرزندش یزید را نامزد خلافت کند از عبد الله پسر زبیر پرسید چه میگوئى؟پاسخ داد:
-فاش میگویم نه در نهان.آنرا که راست گوید برادرت بدان.پیش از آنکه پشیمان شوى بیندیش!و نیک بنگر آنگاه قدم نه فرا پیش!چه پیش از قدم نهادن نگریستن بایدو پیش از پشیمان شدن اندیشیدن شاید.معاویه خندید و گفت روباه مکارى در پیرى سجع گفتن آموختهاى نیازى بدین سجع دراز نیست ".
بارى نویسنده کوشیده است در برگردان این خطبه به نثر فارسى تا آنجا که میتواند هنرهاى لفظى و معنوى را نگاه دارد.مخصوصا هنر سجع را تا حد ممکن رعایت کرده است و اگر در فقره هائى از ترجمه لفظ به لفظ منصرف شده بخاطر رعایت این ظرافت ها بوده است:
ستایش خداى را بر آنچه ارزانى داشت.و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت.سپاس بر نعمتهاى فراگیر که از چشمه لطفش جوشید.و عطاهاى فراوان که بخشید.و نثار احسان که پیاپى پاشید.نعمتهایى که از شمار افزون است.و پاداش آن از توان بیرون.و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون.
همه چیز را از هیچ پدید آورد.و بى نمونهاى انشا کرد.نه بآفرینش آنها نیازى داشت.و نه از آن خلقت سودى برداشت.جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد.و آفریدگان را بنده وار بنوازد.و بانگ دعوتش را در جهان اندازد.پاداش را در گرو فرمانبردارى نهاد.و نافرمانان را به کیفر بیم داد.تا بندگان را از عقوبت برهاندو به بهشت کشاند.
گواهى مىدهم که پدرم محمد بنده او و فرستاده اوست.پیش از آنکه او را بیافریند برگزید.و پیش از پیمبرى تشریف انتخاب بخشید و به نامیش نامید که مىسزید.
پس خداى بزرگ تاریکىها را به نور محمد روشن ساخت.و دلها را از تیرگى کفر بپرداخت.و پردههائى که بر دیدهها افتاده بود بیکسو انداخت.سپس از روى گزینش و مهربانى جوار خویش را بدو ارزانى داشت.و رنج این جهان که خوش نمىداشت از دل او برداشت.و او را در جهان فرشتگان مقرب گماشت.و چتر دولتش را در همسایگى خود افراشت.و طغراى مغفرت و رضوان را بنام او نگاشت.
درود خدا و برکات او بر محمد (ص) پیمبر رحمت امین وحى و رسالت و گزیده از آفریدگان و امتباد.سپس به مجلسیان نگریست و چنین فرمود:
شما بندگان خدا!نگاهبانان حلال و حرامو حاملان دین و احکامو امانتداران حق و رسانندگان آن به خلقید.
حقى را از خدا عهده دارید.و عهدى را که با او بستهاید پذرفتار.ما خاندان را در میان شما بخلافت گماشت.و تاویل کتاب الله را بعهده ما گذاشت.حجتهاى آن آشکار استو آنچه درباره ماست پدیدار.و برهان آن روشن.و از تاریکى گمان بکنار.و آواى آن در گوش مایه آرام و قرار.و پیرویش راهگشاى روضه رحمت پروردگار.و شنونده آن در دو جهان رستگار. " 66 " دلیلهاى روشن الهى را در پرتو آیتهاى آن توان دید.و تفسیر احکام واجب او را از مضمون آن باید شنید.حرامهاى خدا را بیان دارنده است.و حلالهاى او را رخصت دهنده.و مستحبات را نماینده.و شریعت را راهگشاینده.و این همه را با رساترین تعبیر گوینده.و با روشنترین بیان رساننده.سپس ایمان را واجب فرمود.و بدان زنگ شرک را از دلهاتان زدود " 67 ".
و با نماز خودپرستى را از شما دور نمود.روزه را نشان دهنده دوستى بى آمیغ ساخت.و زکات را مایه افزایش روزى بى دریغ.و حج را آزماینده درجت دین.و عدالت را نمودار مرتبه یقین.و پیروى ما را مایه وفاق.و امامت ما را مانع افتراق.و دوستى " 68 " ما را عزت مسلمانى.و بازداشتن نفس " 69 " را موجب نجاتو قصاص " 70 " را سبب بقاء زندگانى. " 71 " وفاء به نذر را موجب آمرزش کرد. و تمام پرداختن پیمانه و وزن را مانع وفاء به نذر را موجب آمرزش کرد.و تمام پرداختن پیمانه و وزن را مانع از کم فروشى و کاهش.فرمود مىخوارگى نکنند تا تن و جان از پلیدى پاک سازند و زنان پارسا را تهمت نزنندتا خویشتن را سزاوار لعنت " 72 " نسازند.دزدى را منع کرد تا راه عفت پویند.و شرک را حرام فرمود تا باخلاص طریق یکتاپرستى جویند«پس چنانکه باید ترس از خدا را پیشه گیرید و جز مسلمان ممیرید!»آنچه فرموده استبجا آرید و خود را از آنچه نهى کرده بازدارید که«تنها دانایان از خدا مىترسند» " 73 ".
سپس گفت: مردم.چنانکه در آغاز سخن گفتم:من فاطمهام و پدرم محمد (ص) است«همانا پیمبرى از میان شما بسوى شما آمد که رنجشما بر او دشوار بودو بگرویدنتان امیدوار و بر مؤمنان مهربان و غمخوار».
اگر او را بشناسید مىبینید او پدر من استنه پدر زنان شما.و برادر پسر عموى من است نه مردان شما.او رسالتخود را بگوش مردم رساند.و آنانرا از عذاب الهى ترساند.فرق و پشت مشرکان را بتازیانه توحید خست.و شوکتبت و بتپرستان را درهم شکست " 74 ".
تا جمع کافران از هم گسیخت.صبح ایمان دمید.و نقاب از چهره حقیقت فرو کشید.زبان پیشواى دین در مقام شد.و شیاطین سخنور لال.در آن هنگام شما مردم بر کنار مغاکى از آتش بودید خوار.و در دیده همگان بیمقدار.لقمه هر خورنده.و شکار هر درنده.و لگد کوب هر رونده.نوشیدنیتان آب گندیده و ناگوار.خوردنیتان پوست جانور و مردار.پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایه و همجوار.تا آنکه خدا با فرستادن پیغمبر خودشما را از خاک ذلتبرداشت.و سرتان را باوج رفعت افراشت.
پس از آنهمه رنجها که دید و سختى که کشید.رزم آوران ماجراجوو سرکشان درنده خو.و جهودان دین بدنیا فروش و ترسایان حقیقت نانیوش از هر سو بر وى تاختند.و با او نرد مخالفت باختند . هر گاه آتش کینه افروختند آنرا خاموش ساخت.و گاهى که گمراهى سر برداشت یا مشرکى دهان به ژاژ انباشت برادرش على را در کام آنان انداخت.على (ع) باز نایستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت.و کار آنان با دم شمشیر بساخت.
او این رنج را براى خدا مىکشید.و در آن خشنودى پروردگار و رضاى پیغمبر را مىدید.و مهترى اولیاى حق را مىخرید.اما در آن روزهاشما در زندگانى راحت آسوده و در بستر امن و آسایش غنوده بودید.
چون خداى تعالى همسایگى پیمبران را براى رسول خویش گزیددو روئى آشکار شد و کالاى دین بى خریدار.هر گمراهى دعویدار و هر گمنامى سالار.و هر یاوه گوئى در کوى و برزن در پى گرمى بازار.شیطان از کمینگاه خود سر بر آورد و شما را بخود دعوت کرد.و دید چه زود سخنش را شنیدید و سبک در پى او دویدید و در دام فریبش خزیدید.و بآواز او رقصیدید.
هنوز دو روزى از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته آنچه نبایست گردید.و آنچه از آنتان نبود بردید.و بدعتى بزرگ پدید آوردید .
به گمان خود خواستید فتنه بر نخیزدو خونى نریزد اما در آتش فتنه فتادید.و آنچه کشتید بباد دادید.که دوزخ جاى کافرانست.و منزلگاه بدکاران.شما کجا؟و فتنه خواباندن کجا؟دروغ مىگوئید!و راهى جز راه حق مىپویید!و گرنه این کتاب خداست میان شما!نشانه هایش بى کم و کاست هویدا.و امر و نهى آن روشن و آشکارا.آیا داورى جز قرآن مىگیرید؟یا ستمکارانه گفته شیطان را مىپذیرید؟«کسیکه جز اسلام دینى پذیردروى رضاى پروردگار نبیند.و در آن جهان با زیانکاران نشیند» .
چندان درنگ نکردید که این ستور سرکش رام و کار نخستین تمام گردد.نوائى دیگر ساز و سخنى جز آنچه در دل دارید آغاز گردید!مى پندارید ما میراثى نداریم.در تحمل این ستم نیز بردباریم.و بر سختى این جراحت پایداریم.
مگر به روش جاهلیت مىگرایید؟و راه گمراهى مىپیمایید؟«براى مردم با ایمان چه داورى بهتر از خداى جهان»؟
اى مهاجران!این حکم خداست که میراث مرا بربایند و حرمتم را نپایند؟پسر ابو قحافه!خدا گفته تو از پدر ارث برى و میراث مرا از من ببرى.؟این چه بدعتى است در دین مىگذارید! مگر از داور روز رستاخیز خبر ندارید .
اکنون تا دیدار آن جهان این ستور آماده و زین بر نهاده ، ترا ارزانى! وعده گاه روز رستاخیز! خواهان محمد (ص) و داور خداى عزیز!آنروز ستمکار رسوا و زیانکار و حق ستمدیده برقرار خواهد شد!بزودى خواهید دید که هر خبرى را جایگاهى است و هر مظلومى را پناهى.پس به روضه پدر نگریست و گفت:
اى گروه مؤمنین!اى یاوران دین!اى پشتیبانان اسلام!چرا حق مرا نمىگیرید؟چرا دیده بهم نهاده و ستمى را که بمن مىرود مىپذیرید؟مگر نه پدرم فرمود احترام فرزند حرمت پدر است؟چه زود رنگ پذیرفتید.و بى درنگ در غفلت خفتید.پیش خود مىگوئید محمد (ص) مردآرى مرد و جان بخدا سپرد!مصیبتى است بزرگ و اندوهى است سترگ.شکافى است که هر دم گشاید.و هرگز بهم نیاید.فقدان او زمین را لباس ظلمت پوشاندو گزیدگان خدا را به سوک نشاند.شاخ امید بى بر و کوهها زیر و زبر شد.حرمتها تباه و حریمها بى پناه ماند.اما نه چنانست که شما این تقدیر الهى را ندانید و از آن بىخبر مانید.قرآن در دسترس ماست شب و روز مى خوانید.چرا و چگونه معنى آنرا نمىدانید؟که پیمبران پیش از او نیز مردند و جان بخدا سپردند .
محمد جز پیغمبرى نبود.پیغمبرانى پیش از او آمدند و رفتند.اگر او کشته شود یا بمیرد شما بگذشته خود باز مىگردید؟کسی که چنین کند خدا را زیانى نمىرساند.و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.
آوه!پسران قیله پیش چشم شما میراث پدرم ببرند!و حرمتم را ننگرند!و شما همچون بیهوشان فریاد مرا نانیوشان؟حالیکه سربازان دارید با ساز و برگ فراوان و اثاث و خانه هاى آبادان .
امروز شما گزیدگان خداپشتیبان دینو یاوران پیغمبر و مؤمنین و حامیان اهل بیت طاهرینید!شمائید که با بت پرستان عرب در افتادید!و برابر لشکرهاى گران ایستادید!چند که از ما فرمانبردارو در راه حق پایدار بودیدنام اسلام را بلندو مسلمانان را ارجمندو مشرکان را تار و مارو نظم را برقرارو آتش جنگ را خاموش و کافران را حلقه بندگى در گوش کردید. اکنون پس از آنهمه زبان آورى دم فرو بستیدو پس از پیش روى واپس نشستید . آنهم برابر مردمى که پیمان خود را گسستند.و حکم خدا را کار نبستند.«از اینان بیم مداریدتا هستید. از خدا بترسید اگر حق پرستید!»اما جز این نیست که به تن آسانى خو کرده اید.و به سایه امن و خوشى رختبردهاید.از دین خسته اید و از جهاد در راه خدا نشسته اید و آنچه را شنیده کار نبسته بدانید که:
گر جمله کاینات کافر گردند بر دامن کبریاش ننشیند گرد .
من آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم.اما مىدانم خوارید و در چنگال زبونى گرفتار.چکنم که دلم خونست؟و بازداشتن زبان شکایتاز طاقت برون!و نیز مىگویم براى اتمام حجت بر شما مردم دون!بگیرید!این لقمه گلوگیر به شما ارزانى و ننگ و حق شکنى و حقیقت پوشى بر شما جاودانى باد.اما شما را آسوده نگذارد تا به آتش افروخته خدا بیازارد!آتشى که هر دم فروزد و دل و جان را بسوزد.آنچه مىکنید خدا مىبیند.و ستمکار بزودى داند که در کجا نشیند.من پایان کار را نگرانم و چون پدرم شما را از عذاب خدا مى ترسانم.بانتظار به نشینید تا میوه درختى را که کشتید بچینید و کیفر کارى را که کردید به بینید .
در بخش دیگری از این کتاب آمده است:
دختر پیغمبر در بستر بیماری
«صبت على مصائب لو انها صبت على الایام صرن لیالیا» .
منصوب به فاطمه (ع)
مرگ پدرمظلوم شدن شوهراز دست رفتن حق و بالاتر از همه دگرگونى هائى که پس از رسول خدا-به فاصله اى اندک-در سنت مسلمانى پدید گردید روح و سپس جسم دختر پیغمبر را سخت آزرده ساخت.چنانکه تاریخ نشان مىدهد او پیش از مرگ پدرش بیمارى جسمى نداشته است.
نوشته نمى گوید زهرا (ع) در آنوقت بیمار بود .!بعض معاصران نوشتهاند فاطمه اساسا تنى ضعیف داشته است
نوشته مؤلف کتاب«فاطمة الزهراء»هر چند در بیمار بودن او در چنان روز صراحتى ندارد لکن بى اشارت نیست.عقاید چنین نویسد:
«زهرا لاغر اندام گندمگون و رنگ پریده بود.پدرش در بیمارى مرگ او را دید و گفت او زودتر از همه کسانم به من مىپیوندد . هیچیک از این دو نویسنده سند خود را نیاورده اند.
ظاهر عبارت عقاید این است که چون پیغمبر (ص) دخترش را نا تندرست و یا کم بنیه دید بدو چنین خبرى داد.نمىخواهم چون بعض گویندگان قدیم بگویم فاطمه (ع) در هر روزى بقدر یکماه و در هر ماهى بقدر یکسال دیگران رشد مىکرد . اما تا آنجا که مىدانم و اسناد نشان مىدهد نه ضعیف بنیه و نه رنگ پریده و نه مبتلا به بیمارى بوده است.بیمارى او پس از این حادثه ها آغاز شد.وى روزهائى را که پس از مرگ پدر زیست رنجور پژمرده و گریان بود. او هرگز رنج جدائى پدر را تحمل نمىکرد.و براى همین بود که چون خبر مرگ خود را از پدر شنید لبخند زد.او مردن را بر زیستن بدون پدر شادى خود مىدانست.
داستان آنان را که بدر خانه او آمدند و مىخواستند خانه را با هر کس که درون آنست آتش زنندنوشتیم.چنانکه دیدیم سندهاى قدیمى چنان واقعه اى را ضبط کرده است.خود این پیش آمد به تنهائى براى آزردن او بس است تا چه رسد که رویدادهاى دیگر هم بدان افزوده شود.آیا راست است که بازوى دختر پیغمبر را با تازیانه آزرده اند؟ آیا مىخواسته اند با زور بدرون خانه راه یابند و او که پشت در بوده است صدمه دیده؟در آن گیر و دارها ممکن است چنین حادثه ها رخ داده باشد.اگر درست است راستى چرا و براى چه این خشونتها را روا داشته اند؟چگونه مىتوان چنین داستان را پذیرفت و چه سان آنرا تحلیل کرد؟.
مسلمانانى که در راه خدا و براى رضاى او و حفظ عقیدت خود سختترین شکنجه ها را تحمل کردندمسلمانانى که از مال خود گذشتند پیوند خویش را با عزیزترین کسان بریدندخانمان را رها کردند به خاطر خدا به کشور بیگانه و یا شهر دور دست هجرت نمودند سپس در میدان کارزار بارها خود را عرضه هلاک ساختندچگونه چنین حادثه ها را دیدند و آرام نشستند. راستى گفتار فرزند فاطمه سخنى آموزنده است که:«آنجا که آزمایش پیش آید دینداران اندک خواهند بود». ".
از نخستین روز دعوت پیغمبر تا این تاریخ بیست و سه سال و از تاریخ هجرت تا این روزها ده سال مىگذشت.در این سالها گروهى دنیاپرست که چارهاى جز پذیرفتن مسلمانى نداشتند خود را در پناه اسلام جاى دادند.دستهاى از اینان مردمانى تن آسان و ریاست جو و اشراف منش بودند.طبیعت آنان قید و بند دین را نمى پذیرفت. اگر مسلمان شدند براى این بود که جز مسلمانى راهى پیش روى خود نمىدیدند.
قریش این تیره سرکش که ریاست مکه و عربستان را از آن خویش مىدانست پس از فتح مکه در مقابل قدرتى بزرگ بنام اسلام قرار گرفت.و چون از بیم جان و یا بامید جاه مسلمان شد مىکوشید تا این قدرت را در انحصار خود گیرد.بسیار حقیقت پوشى و یا خوش باورى مىخواهد که بگوئیم اینان چون یک دو جلسه با پیغمبر نشسته و به اصطلاح محدثان لقب صحابى گرفته انددر تقوى و پا بر سر هوى نهادن نیز مسلمانى درست بودند.
از هم چشمى و بلکه دشمنى عربهاى جنوبى و شمالى در سده هاى پیش از اسلام آگاهیم. مردم حجاز به مقتضاى خوى بیابان نشینى مردم یثرب را که از تیره قحطانى بودند و بکار کشاورزى اشتغال داشتند خوار مى شمردند.قحطانیان یا عربهاى جنوبى ساکن یثرب پیغمبر اسلام را از مکه به شهر خود خواندندبدو ایمان آوردندبا وى پیمان بستند.در نبردهاى بدر، احد، احزاب و غزوههاى دیگر با قریش در افتادندو سرانجام شهر آنان را گشودند.قریش هرگز این خوارى را نمىپذیرفت.از این گذشته مردم مدینه در سقیفه چشم به خلافت دوختند.تنها با تذکرات ابو بکر که پیغمبر گفته است «امامان باید از قریش باشند»عقب نشستند.اگر انصار چنانکه گرد پیغمبر را گرفتند، گرد خانواده او فراهم مىشدند و اگر حریم حرمت این خانواده همچنان محفوظ مىماندچه کسى تضمین مىکرد که قحطانیان بار دیگر دماغ عدنانیان را بخاک نمالند.اینها حقیقتهائى بود که دست درکاران سیاست آنروز آنرا بخوبى مىدانستند.ما این واقعیت را بپذیریم یا خود را بخوش باورى بزنیم و بگوئیم همه یاران پیغمبر در یک درجه از پرهیزگارى و فداکارى بودهاند و چنین احتمالى درباره آنان نمىتوان داد، حقیقت را دگرگون نمىسازد.دشمنى میان شمال و جنوب پس از عقد پیمان برادرى بین مهاجر و انصار در مدینه موقتا فراموش شد و پس از مرگ پیغمبر نخستین نشانه آن دیده شد.و در سالهاى بعد آشکار گردید.و چنانکه آشنایان به تاریخ اسلام مىداننداین درگیرى بین دو تیره در سراسر قلمرو اسلامى تا عصر معتصم عباسى بر جاى ماند.
من نمىگویم خداى نخواسته همه یاران پیغمبر این چنین مىاندیشیدند.در بین مضریان و یا قریشیان نیز کسانى بودند که در گفتار و کردار خود خدا را در نظر داشتند نه دنیا را و گاه براى رعایتحکم الهى از برادر و فرزند خود هم مىگذشتند،اما شمار اینان اندک بود.آیا مىتوان بآسانى پذیرفت که سهیل بن عمروعمرو بن عاصابو سفیان و سعد بن عبد الله بن ابى سرح هم غم دین داشتند؟بسیار سادهدلى مىخواهد که ما بگوئیم آنکس که یک روز یا چند مجلس یا یک ماه یا یکسال صحبت پیغمبر را دریافت مشمول حدیثى است که از پیغمبر آورده اند«یاران من چون ستارگانند بدنبال هر یک که رفتیدراه را یافته اید». من بدین کارى ندارم که این حدیث از جهت متن و سند درست است یا نه، این کار را به عهده محدثان مىگذارم آنچه مسلم است اینکه در آنروزها یا لا اقل چند سال بعد اصحاب پیغمبر رو بروى هم قرار گرفتند.چگونه مىتوان گفت هم آنان که بدنبال على رفتند و هم کسانى که پى طلحه و زبیر و معاویه را گرفتند راه راست را یافته اند.
خواهند گفت خلیفه و یاران او از نخستین دسته مسلمانان و از طبقه اول مهاجرانند.درست است.اما از خلیفه و یک دو تن دیگر که بگذریم پایه حکومت را چه گروهى جز قریش استوار مىکرد؟و مجریان حکومت کدام طایفه بودند؟براى استقرار حکومت باید قدرت یک پارچه شود.و براى تامین این قدرت باید هر گونه مخالفتى سرکوب گردد و بسیار طبیعى است که با دگرگونى شرایط منطق هم دگرگون شود.
زنان انصار در خانه پیغمبر
«الذین ضل سعیهم فى الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا» " 8 ".
(الکهف:104)
دختر پیغمبر نالان در بستر افتاد.در مدت بیمارى او از آن مردان جان بر کفاز آن مسلمانان آماده در صفاز آنان که هر چه داشتند از برکت پدر او بودچند تن او را دلدارى دادند و یا به دیدنش رفتند؟هیچکس!جز یک دو تن از محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان.
اما هر چه باشد زنان عاطفه و احساسى رقیقتر از مردان دارندبخصوص که در آن روزها زنان بیرون صحنه سیاست بودند و در آنچه مىگذشت دخالت مستقیم نداشتند.
صدوق به اسناد خود که به فاطمه دختر حسین بن على (ع) مىرسد نویسد :
زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند.اما در عبارت احمد بن ابى طاهر تنها (زنان) آمده است از مهاجر و انصار نامى نمى برد.
اگر هم از زنان مهاجران کسى در این دیدار شرکت داشته مسلما وابسته به گروه ممتاز و دست در کار سیاست نبوده است.اما انصار موقعیت دیگرى داشتهاند.آنان از آغاز یعنى از همان روزها که پیغمبر را به شهر خود خواندندپیوند خویش را با خویشاوندان او نیز برقرار و سپس استوار ساختند.
و چنانکه اشارت خواهم کردبیشتر آنان این دوستى را با على و فرزندان اوو خاندان او به سر بردند.به هر حال پاسخى را که دختر پیغمبر به پرسش آنان داده است نشان دهنده روحیه رنگ پذیر مردم آن زمان استکه با دیگر زمانها یکسانست.دختر پیغمبر از رفتار مردان آنان گله مند است.
گفتار زهرا (ع) پاسخ احوال پرسى نیست.خطبه اى بلیغ است که اوضاع آن روز مدینه را روشن مى سازدو از آنچه پس از یک ربع قرن پیش آمد خبر مىدهد.دیرینه ترین متن این گفتار را که نویسنده در دست دارد کتاب«بلاغات النساء»است.اما این گفتار در کتابهایى چون امالى شیخ طوسى کشف الغمهاحتجاج طبرسى و بحار الانوار مجلسى و دیگر کتابها آمده است.من عبارت احمد بن ابى طاهر را بفارسى برگردانده ام و چون این گفتار نیز صنعت هاى لفظى و معنوى را در بر دارد کوشیده ام تا ترجمه نیز از آن زیورها عارى نباشد. لکن:
گر بریزى بحر را در کوزهاى چند گنجد قسمتیک روزهاى.
-دختر پیغمبر چگونه اى؟با بیمارى چه مىکنى؟
.
ناچار کار را بدان ها واگذارو ننگ عدالت کشى را بر ایشان بار کردم نفرین بر این مکاران و دور بوند از رحمتحق این ستمکاران.
واى بر آنان.چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد؟و خلافت بر پایه هاى نبوت استوار ماند؟
آنجا که فرود آمد نگاه جبرئیل امین است.و بر عهده على که عالم بامور دنیا و دین است.به یقین کارى که کردند خسرانى مبین است.بخدا على را نه پسندیدند چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایدارى او را دیدند.دیدند که چگونه بر آنان مىتازد و با دشمنان خدا نمىسازد .
بخدا سوگنداگر پاى در میان مى نهادندو على را بر کارى که پیغمبر بعهده او نهاد مىگذاردند آسان آسان ایشان را براه راست مىبرد.و حق هر یک را بدو مى سپرد چنانکه کسى زیانى نبیند و هر کس میوه آنچه کشته است بچیند.تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیر و زبونان در پناه صولت او دلیر مىگشتند.اگر چنین مىکرد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 78]
صفحات پیشنهادی
كتاب دختر پيامبر (ص) آیتالله جاودان با طرح جلد جديد به چاپ رسيد
كتاب دختر پيامبر ص آیتالله جاودان با طرح جلد جديد به چاپ رسيد شناسهٔ خبر 2520187 سهشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۳ ۱۸ دین و اندیشه > آیین ها و تشکل های مذهبی کتاب دختر پیامبر ص از آخرین آثار منتشره از آیت الله محمدعلی جاودان می باشد و دربردارنده تحقیقاتی نوین پیرامون تاریخ زندگکتاب دختر پيامبر (ص) حجت الاسلام جاودان به چاپ رسيد
۲۶ اسفند ۱۳۹۳ ۱۰ ۵۱ق ظ کتاب دختر پيامبر ص حجت الاسلام جاودان به چاپ رسيد موج - کتاب دختر پيامبر ص از آخرين آثار منتشره حجت الاسلام و المسلمين محمد علي جاودانکه دربردارنده تحقيقاتي نوين پيرامون تاريخ زندگاني و شهادت آن بانوي نمونه ي اسلام س است با طرح جلد جديد به چاپ رسيدکتاب دختر پیامبر (ص) حجت الاسلام جاودان به چاپ رسید
با طرح جلد جدید کتاب دختر پیامبر ص حجت الاسلام جاودان به چاپ رسید کتاب دختر پیامبر ص از آخرین آثار منتشره حجت الاسلام و المسلمین محمد علی جاودانکه دربردارنده تحقیقاتی نوین پیرامون تاریخ زندگانی و شهادت آن بانوی نمونه ی اسلام س است با طرح جلد جدید به چاپ رسید به گزارش سرویزمان و مکان برگزاری مراسم تشییع و ترحیم مرحومه سیده فاطمه حسینی خامنهای
در اطلاعیه تسلیت رئیس دفتر مقام معظم رهبری اعلام شد زمان و مکان برگزاری مراسم تشییع و ترحیم مرحومه سیده فاطمه حسینی خامنهای رئیس دفتر مقام معظم رهبری در اطلاعیهای با عرض تسلیت به رهبر معظم انقلاب اسلامی زمان و مکان مراسم تشییع و ترحیم آن مرحومه را در قم و تهران اعلام کرد بهفارس از مهمترین حوادث سال 93 گزارش میدهد از سقوط هواپیما و طوفان مرگبار در تهران تا اسید پاشی اصفهان/دردناکتر
فارس از مهمترین حوادث سال 93 گزارش میدهداز سقوط هواپیما و طوفان مرگبار در تهران تا اسید پاشی اصفهان دردناکترین فدارکاری تاریخسال 93 در حالی کوله بارش را برداشته و خداحافظی می کند که حوادث زیادی را دیده است حوادث تلخی مثل سقوط هواپیمای آنتونوف در تهران تصادفات مرگبار رانندگی وچرا دخت پیامبر را در آسمان «منصوره» و در زمین «فاطمه» است؟
چرا دخت پیامبر را در آسمان منصوره و در زمین فاطمه است گفتم ای حبیب من جبرئیل چرا او در آسمان منصوره و در زمین فاطمه است به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران قال رسول الله صلیاللهعلیهوآله قُلْتُ حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ وَ لِمَ سُمِّيَتْ فِي السَّمَاءِ الْمَنْصُورسقوط هواپیما و طوفان مرگبار در تهران تا اسید پاشی اصفهان/ دردناکترین فداکاری تاریخ
سقوط هواپیما و طوفان مرگبار در تهران تا اسید پاشی اصفهان دردناکترین فداکاری تاریخ سال 93 در حالی کوله بارش را برداشته و خداحافظی می کند که حوادث زیادی را دیده است حوادث تلخی مثل سقوط هواپیمای آنتونوف در تهران تصادفات مرگبار رانندگی و فداکاری ناتمام یک معلم به گزارش نامه نیوزتازه ترین بیانیه اتحادیه اروپا درباره مذاکرات/ عزم وزرای خارجه سه کشور اروپایی و موگرینی برای رسیدن به توافق ب
تازه ترین بیانیه اتحادیه اروپا درباره مذاکرات عزم وزرای خارجه سه کشور اروپایی و موگرینی برای رسیدن به توافق با ایران اتحادیه اروپا در بیانیهای اعلام کردمسئول سیاست خارجی این اتحادیه و وزرای خارجه سه کشور اروپایی بر عزم خود برای توافق با ایران تاکید کردهاند طبق این بیانیه خانکات مهم و حساس درباره به بلوغ رسیدن بچه ها!
نکات مهم و حساس درباره به بلوغ رسیدن بچه ها برخی معتقدند که هنگام بلوغ نوجوان برای ازدواج و تشکیل خانواده از لحاظ نیروی عقلانی و اعمال هوش ضعیف است در صورتی که آمادگی دارد اما باید توجه داشت که بلوغ روانی نیز در این زمینه اهمیت دارد 1ـ به اعتقاد بیشتر مردم مرحله بلوغ دورهامرحوم سید احمد خمینی یکی از مدافعان اصلی حریم ولایت بود
بیانیه شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی مرحوم سید احمد خمینی یکی از مدافعان اصلی حریم ولایت بود شناسهٔ خبر 2519292 دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۱ ۴۹ سیاست > سایر شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی در سالگرد درگذشت سیداحمد خمینی تاکید کرد آن مرحوم یکی از مدافعان راستین انقلاب و خط امام رهروانچی: درباره تحریمها هنوز به اتفاق نظری نرسیدهایم/زمان دستیابی به توافق هنوز معلوم نیست/برای بازگشایی سفار
روانچی درباره تحریمها هنوز به اتفاق نظری نرسیدهایم زمان دستیابی به توافق هنوز معلوم نیست برای بازگشایی سفارتخانهها در لندن و تهران نیاز به مصوبهای نداریمعضو تیم مذاکرهکننده با بیان اینکه در رابطه با موضوعات فنی با 1 5 هنوز در یکی دو مورد اختلاف نظر داریم گفت درباره موضوعسیدیاسر جبرائیلی نکاتی درباره اظهارات آقای یونسی
سیدیاسر جبرائیلینکاتی درباره اظهارات آقای یونسیدوستان و برادران مسلمان ما در منطقه بدانند نمایندگان ما نه آقای علی یونسی و امثال ایشان که کسانی هستند که برای یاری برادران خود دوشادوش آنان بی هیچ مزد و منتی در خون سرخ خویش می غلتند جناب آقای علی یونسی وزیر اطلاعات دولت اصلاحدرباره تحریمها به اتفاق نظری نرسیدهایم
درباره تحریمها به اتفاق نظری نرسیدهایم عضو تیم مذاکرهکننده با بیان اینکه در رابطه با موضوعات فنی با 1 5 هنوز در یکی دو مورد اختلاف نظر داریم گفت درباره موضوع تحریمها نیز هنوز نتوانستهایم به اتفاق نظری دست پیدا کنیم هنوز زمان دستیابی به توافق معلوم نیست به گزارش فرهنگ نیادعای عجیب بغدادی درباره گفتگو با پیامبر(ص)
ادعای عجیب بغدادی درباره گفتگو با پیامبر ص خلیفه خود خوانده داعش مدعی شد که پیامبر اسلام ص به خوابش آمده و به وی گفته که از موصل خارج شوند به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر ابوبکر البغدادی سرکرده تروریستهای تکفیری داعش به نزدیکانش گفته که پیامبر اسلام ص به خواب ویجام جم ایام - گزارش روزنامه روسی در سال 1887 درباره سیدجمال
ده سال پیش از درگذشت سید جمال الدین در استانبول در سال 1275 ش یک روزنامه روسی در سال 1887 گزارشی درباره سیدجمال نوشته که متن آن برای ظل السلطان ترجمه شده بود دارالترجمه ظل السلطان در اصفهان به طور مرتب مقالات و اخبار روزنامه های هندوستان و عثمانی را به فارسی ترجمه کرده و در اختیفیلم / سخنان حاج سید احمد خمینی درباره رهبری آیت الله خامنه ای
فیلم سخنان حاج سید احمد خمینی درباره رهبری آیت الله خامنه ای در این فیلم نظر سید احمد خمینی درباره حکم رهبری آیت الله خامنه ای را مشاهده می کنید دانلود فیلم لینک را کپی کنید دانلود فیلم 93 12 24 - 12 32 - 2015-3-15 12 32 18تجاوز بیرحمانه نوجوان 14 ساله به دختر همسايه / مرگ دردناک قربانی 11 ساله با بالشت
مهم ترین حوادث غربی سال 93 تجاوز بیرحمانه نوجوان 14 ساله به دختر همسايه مرگ دردناک قربانی 11 ساله با بالشت دختر 11 ساله پس از تجاوز بیشرمانه از جانب نوجوان 14 سالهای که در همسایگی آنان ساکن بود توسط وي با بالشت خفه شد به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران به نقل از اس-
گوناگون
پربازدیدترینها