واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: شيرينترين خاطره زندگيام بازگشت چند استخوان و يك پلاك بود
اين مطلب به پاس چشمانتظاري مادران غيور ايراني است كه سالها چشمانتظار فرزندان مفقودالاثرشان هستند و برخي ديدارشان به قيامت موكول شد و برخي همچنان چشم به در تا خبري از يوسفشان آورده شود، به نگارش درآمده است.
نویسنده : زينب محمودي عالمي
براي امنيت اين كشور يوسفهاي زيادي پرپر گشته و به شهادت رسيدند، هم آناني كه از جانشان گذشتند تا ايران سرآمد كشورهاي جهان باشد. شهيد بهرام اسلامي كه 13 سال مفقودالاثر بود، يكي از همين شهداست كه با معرفي ايثارگران دانشگاه افسري و تربيت پاسداري امام حسين (ع) دقايقي با مادرش خديجه نيازي همكلام شديم كه ماحصل اين گفتوگو را پيش رو داريد. براي شناخت هرچه بيشتر شهيد اسلامي، براي شروع كمي از روند مجاهدت فرزند شهيدتان بگوييد. من پنج فرزند داشتم كه بهرام فرزند دومم بود. سال1342 به دنيا آمد و 10 اسفند 62 در جزيره مجنون به شهادت رسيد. پسرم بهرام از 14 سالگي در تظاهرات و مبارزات انقلابي شركت ميكرد. از اوايل انقلاب نفت و نان را به در منازل مردم ميرساند و به فقرا كمك ميكرد. از سال 57 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد و در پادگان امام حسين (ع) ارزياب و محقق بود. بهرام از دانشآموزان فعال حزب جمهوري اسلامي و شاگرد شهيد آيتالله بهشتي و شهيد رجايي هم بود. شبي كه حزب جمهوري اسلامي منفجر شد براي خواندن درسش آمده بود منزل كه شنيديم ساختمان حزب منفجر شده است. در خصوصيات اخلاقي فرزندتان چه نكاتي وجود داشت كه او را لياقت سعادت شهادت كند؟ بهرام بين فرزندانم و اقوام تك بود. فرزند شهيدم ميگفت مادر همان طور كه خمس مالت را ميدهي من هم خمس بچههايت هستم خدا چيز خوب را براي خودش برميدارد، خيلي اهل مطالعه بود. بعد از شهادتش 700 كتابش را به مساجد هديه كردم، تسلط كامل به زبان انگليسي داشت. ديپلم تجربي بود و ميخواست به دانشگاه برود كه مصادف با انقلاب فرهنگي شد. سه سال بعد از شهادت پسرم پادگان امام حسين تبديل به دانشگاه افسري و تربيت پاسداري امام حسين (ع) شد. بهرام به حفظ بيتالمال خيلي اهميت ميداد، مدام در كلاسهاي آيتالله بهشتي بود من او را كم ميديدم، هر شب سوره واقعه را ميخواند و ميگفت من از اين دنياي فاني چيزي نميخواهم و دوست دارم خدا همه خوشيها را در سراي باقي و بهشت به من ارزاني بدارد. شهيد چطور مسير حضور در جبهههاي جنگ را برگزيد؟ بهرام خيلي دوست داشت به جبهه برود، اما محل كارش موافقت نميكردند. نهايتاً سال 61 به عنوان ارزياب خط به جبهه اعزام شد. زماني كه براي اعزامش به جبهه موافقت شد شيريني آورد منزل و خيلي خوشحال بود. موقعي كه در منطقه بود تماس نميگرفت. گفتم مادر چرا زنگ نزدي گفت بيتالمال است من زنگ نميزنم. كمي بعد يعني در سال 62 كه 20 سالش شده بود، در جزيره مجنون به خيل شهدا پيوست. 13سال مفقودالاثر بود و از پيكرش كه تنها استخوان و پلاكي از او مانده بود20خرداد سال 75 توسط ستاد مفقودين تحويل ما شد و در قطعه 50 بهشت زهرا(س) كنار همرزمانش مدفون شد. بهرام هميشه به من ميگفت برويم بهشت زهرا آپارتمان 4 واحدي بخريم. منظورش همان قبر بود. ذرهاي به اين دنيا دلبستگي نداشت. همه وجودش براي آخرتش بود. طبق آيات شريفه قرآن كه ميفرمايد شهدا زندهاند، آيا حضور پسر شهيدتان را احساس ميكنيد؟ وجود شهدا حلال مشكلات است. من حل بيشتر مشكلات زندگيام را مديون فرزند شهيدم هستم. چند سال پيش همسرم خيلي بيمار شد. پزشكان نااميدمان كردند، 10 شب بستري بود. شب دهم با بغض آمدم منزل با پسر شهيدم درد دل كردم، گفتم پسرم اگر تو خونت براي اسلام ريخته شده بايد شفاي پدرت را از خدا بخواهي، صبح روز بعد رفتم بيمارستان، پزشكان گفتند حال همسرم خوب شده و الان 8 سال است كه همسرم با دعاي پسر شهيدمان شفا گرفته و سالم است. گويا شما براي زنده نگه داشتن نام و ياد شهيدتان هر سال براي ايشان يادواره برگزار ميكنيد؟ بله، علاوه بر يادوارهاي كه دانشگاه افسري و تربيت پاسداري امام حسين(ع) براي شهداي اين دانشگاه در هفته دفاع مقدس هر سال برگزار ميكند، خود ما هم يادوارهاي را براي بهرام برگزار ميكنيم. 10 اسفند62 كه پسرم شهيد شد، ما 30 سال است كه يادواره بهرام را برگزار ميكنيم چراكه معتقديم امروز جامعه ما بيش از هر چيزي به زنده نگه داشتن نام اين جوانان پاك و مخلص نياز دارد.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۴:۵۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 93]