محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829154911
فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گفتوگوی اشپیگل با اورهان پاموک در رابطه با فوتبالفوتبال هم رماننویس را تسلی نمیدهد
پاموک اهل فوتبال هم هست.اشپیگل در سال 2008 با او گفتوگویی درباره فوتبال انجام داده. او میگوید در فوتبال استعداد داشته اما بدنش، استخوانهایش و عضلاتش برای فوتبال مناسب نبوده.شاید برای همین پاموک نویسنده را میشناسیم تا پاموک فوتبالیست را.پاموک میگوید: از کودکی میدانم که فوتبال بدون مردم، فوتبال نمیشود. اما اگر مردم در رابطه با شخصیت خودشان مشکلاتی داشته باشند فوتبال نمیتواند این مشکلات را حل کند. فوتبال مثل آینهای است که این مشکلات را بزرگتر نشان میدهد.-آقای پاموک جام ملتهای اروپا را تعقیب میکنید؟بله، اما اگر ترکیه ببازد، مغزم به هم میریزد و دیگر ادامه نمیدهم. در یکچهارم نهایی لیگ باشگاههای اروپا در مسابقه چلسی و فنرباغچه در وسط بازی تلویزیون را خاموش کردم چون بچههای ما داشتند له میشدند. به راحتی که توپ را از یک بچه میگیرند، توپ را از بازیکنان ما میگرفتند.-به صورت فناتیک فوتبال را دوست دارید؟در کودکی آنگونه بودم. امروز نشانههایی از رفتار هواداران که به آن «فناتیک» میگوییم در خانواده ما هست. در «آپارتمان پاموک» عمو «آیدین» طرفدار «گالاتاسرای»1 است. شوهرخالهام «ایلهان» طرفدار «بشیکتاش»2 است. پدرم هم «فنرباغچه»ای است. ما هم البته به خاطر پدرمان فنرباغچهای بودیم. من و برادر بزرگترم. در خانه ما توی راهپلهها از فوتبال خیلی صحبت میشد. یک کلمهای که آن وقتها خیلی استفاده میشد و امروز تقریباً فراموش شده «کوا» بود. «دروازهبان کوا» یعنی دروازهبانی که خیلی گل میخورد. «کوا کردن» به این معنی بود که خیلی گل بزنند و پیروز شوند.قبل از مسابقه «فنر- گالاتاسرای» عمویم همیشه میگفت جلوی درتان یک کوا (به معنی سطل) میگذارم. وقتی هم برنده میشدند، این کار را میکرد.-آیا مسابقهها را با پدرتان میرفتید؟در کودکی استادیوم «میتهات پاشا» میرفتیم. اسم استادیوم «اینونو» وقتی در سال 1950 مندرس در حاکمیت بود و «اینونو» رهبر حزب مخالف بود، «میتهات پاشا» بود؛ چیزی که از مسابقات در ذهنم مانده است. وقتی الان گذشته را مرور میکنم، میبینم گلها و لحظات حساس نیست بلکه چیزهای دیگری هست. مثلاً وقتی تیم «فنرباغچه» از زیرزمین (به نظر من اینطور میآمد که فوتبالیستها از زیرزمین بیرون میآیند و این را اسرارآمیز میدانستم) یکدفعه وارد میدان میشد. دویدن فوتبالیستها به شکل خیلی انرژیکی به طرف دایره وسط میدان روی من خیلی تاثیر میگذاشت. این تصویر را خیلی شاعرانه مییافتم و دوست داشتم. به بازیکنان «فنر» قناریهای زرد میگفتند. هیچ وقت هم نمیگفتیم «فنرباغچهای» هستیم. میگفتیم «فنری» هستیم.-چرا فنرباغچه؟دلیل خاص و عمیقی ندارد. اسم تمام بازیکنان تیم «فنرباغچه» سال 1959 را- مثل یکی از قهرمانهای کتاب «موزه معصومیت»که حالا دارم مینویسم- میتوانم از بر بگویم. البته فنرباغچهای بودنم به پدرم و احساس نزدیکی و یگانگیای که با او داشتم مربوط میشود. ما در تریبون (جایگاه) شمارهدار نزدیک جایگاه مخصوص تشریفات، مسابقه را نگاه میکردیم. مردم اطراف ما به کاپیتالیستهای توی نوشتههای «برتولت برشت» شبیه بودند. توی دستشان یک سیگار بود که در طول مسابقه میکشیدند. باد ملایمی که از طرف «دلما باغچه» (محلهای نزدیک استادیوم) میوزید، سیگارها و دودهایش را توی چشم من میزد. همیشه در طول مسابقه از چشمهایم آب میآمد. تماشاگران ثروتمند تریبون شمارهدار مثل کاپیتالیستهایی که دائماً فحش میدادند و کارگرانشان را احمق میدانستند، از بالا دائماً به فوتبالیستها فحش میدادند و پس از آن آرام میشدند و از اینجا و آنجا و از کار حرف میزدند. فوتبال در ذهن من با فحش دادن مخلوط است. همه یکصدا دائماً به داور فحاشی میکردند. آن موقع ما ساکت میشدیم با کمی خجالت و شرم. در مسابقاتی که مستقیم از تلویزیون پخش میشد وقتی تماشاگران همه با هم داور... میگفتند، صدای استادیوم کم میشد و ما در خانه باز ساکت میشدیم.در فوتبال به تحقیر کردن فوتبالیستها و بچههای تیم مقابل را مثل «دشمنان پست» دیدن، علاقهای ندارم و در عوض پرستیدن فوتبالیستها و دوست داشتن آنها را دوست دارم. قهرمان فوتبال من فوتبالیستی است که با اینکه صدمه دیده است و پایش کمی میلنگد در دقایق آخر وارد بازی میشود و در دقیقه 79 گل میزند و تیم، مردم و همه را نجات میدهد.-به عنوان طرفدار چه کارهایی میکردید؟عکسهای فوتبالیستها را که از توی آدامسها و شکلاتها درمیآمد، جمع میکردم. این روزها برای اینکه این عکسها را توی کتاب «موزه معصومیت» به نمایش بگذارم، سعی میکنم دوباره آنها را پیدا کنم. هر دوشنبه عکسها و خبرهای مسابقه آخر هفته «فنرباغچه» را از روزنامه میبریدیم و در یک دفتر میچسباندیم.آن موقع تیمها وقتی برای مسابقه به جایی میرفتند دو مسابقه انجام میدادند. «فنرباغچه» در تور «ازمیر» روز شنبه با «کارشیاکا» بازی میکرد و روز یکشنبه با «آلتای». روز دوشنبه هم من و برادر بزرگم خیلی کار داشتیم، روزنامهها را باید میبریدیم و در یک دفتر میچسباندیم. یک مدت بعد از این کار هم خسته میشدیم. دست آخر برای یک طرفدار مسابقه فوتبال که نوجوان هم بود این میماند که آن لحظه طلایی را- لحظه ورود توپ به دروازه را- تماشا کند. همیشه عکسهایی که از پشت دروازه از لحظاتی که تور سفید، توپ را در آغوش کشیده است، نگاه میکردم.روزنامههای بعدازظهر، کروکی لحظات ورود توپ به دروازه را هم نشان میدادند و آنها را من خیلی دوست داشتم. امروز در زبان آکادمیک به اینگونه کروکیها «عکسهای گویا» میگویند. در کروکی لحظات آمادهسازی گل هم به صورت خیلی ماهرانهای نشان داده میشد. 1- ابتدا پرتاب کرنر 2- جدال سرها برای توپ 3- یک شوت نهایی و گل. نبود تلویزیون به نظر من، صفحات ورزشی را خیلی باظرافت و باشکوه میکرد. امروز بیشتر صفحات ورزشی به غیبت کردن رو آوردهاند چرا که همه مردم گلها را از تلویزیون نگاه میکنند حتی دیگر در رابطه با مسابقهها، نوشتههایی که به تصاویر خیلی تکیه کند هم نمینویسند در حالی که من هنوز هم دوست دارم یک روزنامهنگار، حتی با در نظر گرفتن تریبونها، با توضیحاتش یک مسابقه را به صورت کامل تصویر کند. در دایره وسط، داور و کاپیتانهای تیم به هم میرسند. شیر یا خط میاندازند. دروازهها انتخاب میشود. در این حال همه عکاسها پشت یک دروازه میدوند. مثل اینکه گلها میخواهد وارد این دروازه شود. تماشاگران هیجان دارند.-خودتان هم فوتبال بازی کردهاید؟در کوچهها، در حیاط مدرسه، به خصوص در تابستانها. خیابان «جهانگیر» که امروز پر است از قهوهخانهها، مغازهها و ماشینها در سالهای 1960 خالی خالی و برای بچهها و جوانها یک زمین فوتبال خیلی مناسب بود. اما فوتبال بازی نمیشد. فقط در یک جای آن در پشت سالن ورزشی و ساختمان نمایشگاه جایی که امروز سالن «جمال رشید» و ساختمان آتشنشانی وجود دارد، زمینهای خالی بود. در تعطیلات ظهر دانشآموزان برای بازی فوتبال آنجا میرفتند.-در فوتبال استعداد داشتید؟اگر حمل بر خودستایی نشود، بله داشتم، اما بدنم، استخوانهایم و عضلاتم برای فوتبال مناسب نبود. مثلاً برای یک دوره وقتی در تابستان به «بایراماوغلو» میرفتیم، خیلی فوتبال بازی میکردم. اما هیچ وقت قویترین بازیکن نبودم. برادر بزرگترم از من خیلی بهتر بود. برای من تصویر کردن بازی در ذهنم از خود بازی خیلی مهمتر بود. همیشه در ذهنم خیالپردازی میکردم که «فنرباغچه» در دقیقه 89 گل میزند.-یکی از بزرگان فعالیتهای فرهنگی آلمان، آقای «کلاوس تولیت» در کتابش توضیح میدهد که فوتبال دنیای بزرگی را به روی ما میگشاید.برای من فوتبال باعث دوستی و نزدیکی به دیگران شد. فوتبال و افسانههای آن باعث نزدیکی و دوستی من و برادر بزرگم شد، حتی وقتی فوتبال بازی نمیکردیم و تماشا هم نمیکردیم یا از رادیو به مسابقات گوش هم نمیدادیم، وضع همین طوری بود. بین ما 18 ماه تفاوت سنی بود. روی قالی با تیله یا مهرهها، تیمهای 11 نفره تشکیل میدادیم و به این صورت تمام مسابقات لیگ اروپا را زنده میکردیم. یکی از ما دو نفر درست مثل گویندههایی که مسابقات را زنده توضیح میدادند، مسابقه روی فرش را با یک جمعیت تماشاگر خیالی به صورت زنده توضیح میداد. هر تیله یا مهره به اسم یک بازیکن نامگذاری میشد. اگر یکی از ما یک چیز اشتباه میگفت، دیگری به صورت در گوشی که میلیونها شنونده متوجه نشوند او را از اشتباهش آگاه میکرد تا او آن را اصلاح کند. وقتی گل زده میشد هم صدایی را که موقع گل از رادیو پخش میشد، تقلید میکردیم. تقلید صدای فریادی که از استادیوم میآمد خیلی سخت بود. من در خانه رفتار کسی را که با یک سینی در دستش، شکلات، آبنبات و آدامس میفروخت و با طرفدارها شوخی میکرد، تقلید میکردم.-«رادیو» چرا اینقدر مهم بود؟واسطهای که فوتبال را به ما منتقل میکرد، رادیو بود. گوش دادن به رادیو- قبل از ادبیات- به من آموخته بود که چیزی را گوش بدهم و کلمهها را در ذهنم به تصویر تبدیل کنم. در اواخر قرن هجدهم «گوته»3 مسافرت مشهورش به ایتالیا را انجام داد و تابلوی «شام آخر» لئوناردو4 را دید. بعد به آلمان برگشت و این تابلو را که خیلی شناخته شده نبود با کلمهها به تصویر کشید. برای این کار در زبان یونانی یک کلمهای وجود دارد به نام «Ekphrasis» که معنی آن توضیح آثار هنری بصری با کلمات است. گویندههای فوتبال در رادیو هم با این منطق حرکت میکنند. چیزهایی را که نمیبینیم با کلمهها به ما توضیح میدهند. البته همیشه گویندهها عقب میمانند و مجبورند حرفهایشان را کوتاه و قطع کنند چراکه سرعت فوتبال از کلمات بیشتر است.-در رابطه با فوتبال هیچ فکر کردهاید که یک مطلب ادبی بنویسید؟البته استادیوم صحنهای است که در آن درام جریان دارد. یک گل نمیتواند روی کل یک جام تاثیر بگذارد و یک سال را نمایندگی کند. فوتبال «دیداری» است اما ادبیات، «گفتاری». این باعث میشود در رمان، فوتبال به سختی وارد شود. نزدیک شدن به فوتبال را به صورت روزنامهنگاری و مسائلی مثل مافیای فوتبال دوست ندارم. فوتبال را آنقدر جدی نمیگیرم که فکر کنم کارهای نامربوط وارد آن شده است. دوست دارم فوتبال همیشه در من به صورت داستانهای دوران بچگی باقی بماند. شاید به خاطر اینکه ایمان داشتن به این مساله سخت شده است، علاقهام را به فوتبال از دست دادهام.نپرسید که سال گذشته، کدام تیم قهرمان شد چراکه در ذهنم نمانده است. حتی دقت هم نکردهام. اما در «کتاب سیاه»، فوتبال نقش مهمی را بازی کرده است. این کتاب را در سال 1990 منتشر کردم و داستان آن به سالهای 1980 برمیگردد. قهرمان کتاب به نام «گالیپ» در صفحات اول رمان وقتی در کوچههای استانبول، همسرش را جستوجو میکند دائماً از رادیو مسابقه فوتبال گوش میدهد. در سالهای 1980 ترکیه دو بار 8 بر صفر مغلوب انگلیس شده بود. در «کتاب سیاه» این لگدمال شدن غرور ملی را هم میخواستم توضیح بدهم. بازیکنان انگلیسی ما را مسخره میکردند. مطبوعات انگلیس هم حالت گلی و بدون چمن استادیوم «اینونو» را «برای بزها مناسبتر» توصیف کرده و ما را تحقیر کردند. همه اینها برای من چیزهایی بود که وضعیت کشور را نشان میداد اما کتابم خیلی طولانی میشد و شاید هم در «کتاب سیاه» این تشابه آشکار نیاز نبود. از قسمتهای فوتبال «کتاب سیاه» منصرف شدم و الان هم کمی پشیمانم.-چطور از فوتبال دور شدید؟روز به روز خودم را بیشتر به نویسندگی دادم. بعد در اواسط سالهای 1980 وقتی در امریکا بودم نه از فوتبال ترکیه چیزی میشنیدم نه از جامها خبری داشتم. مسابقات ملی هم اکثراً نتیجههای بد میآورد. همهاش میباختیم به این دلیل در آن سالها قهرمانهای فوتبال ترک بیشتر دروازهبانها بودند. دروازهبانها بودند که ما را از فلاکتهای ملی نجات میدادند. وقتی در اواخر دهه 1980 برای تمام کردن کتاب سیاه به ترکیه برگشتم متوجه شدم علاقهام به فوتبال تمام شده است. خانوادهام، پدرم و برادرم که عشق فوتبال را به من میدادند همهشان پخش شده بودند. یک رماننویس تنها شده بودم که از مردم فاصله گرفته بودم. فوتبال یک چیزی است که باید همه با هم از آن لذت ببرند. فوتبال نهتنها نمیتواند موجب تسلی یک رماننویس تنها شود حتی موجب تفریح او هم نمیشود.-از فوتبال چه چیزی میتواند آموخته شود؟خیلی چیزها. میتوانیم بیاموزیم که هر کشوری موقعیت مردمش، فرهنگش، زبان مردمش و رنگ پوستشان هر چه باشد آنها هم مثل ما هستند و آنها هم هر کدام یک «فنرباغچه» دارند و باید به آنها احترام گذاشت. اما آیا این را میآموزیم؟ شک دارم. از فوتبال میتوانیم بیاموزیم که اگر یک تیم تکتک بازیکنانش ضعیف باشند در صورتی که از مغزشان استفاده کنند میتوانند یک تیم قوی بشوند و درست برعکس این مطلب نیز از فوتبال میتواند آموخته شود. حتی از فوتبال میتوانیم بیاموزیم که اگر به صورت سختی هم شکست بخوریم اینکه بعد از مسابقه یک بهانهای پیدا کرده و مشت و لگد پرتاب کنیم کار درستی نیست. اگر رئیسجمهور فرانسه «سارکوزی» بگوید «ترکیه به اروپا تعلق ندارد» میتوانیم به او یادآوری کنیم فنرباغچه پنجاه و اندی سال است که در باشگاههای اروپا بازی میکند.از کودکی میدانم که فوتبال بدون مردم، فوتبال نمیشود. اما اگر مردم در رابطه با شخصیت خودشان مشکلاتی داشته باشند فوتبال نمیتواند این مشکلات را حل کند. فوتبال مثل آینهای است که این مشکلات را بزرگتر نشان میدهد.-آلبرکامو در جایی گفته است چیزهایی را که در رابطه با اخلاق و احترام به دیگران آموختهام به فوتبال بدهکارم.این حرف برای الجزایر سال 1930 میتواند درست باشد اما امروز سادهاندیشانه است که تصور کنیم از فوتبال میتوانیم درس اخلاق بگیریم.*این مصاحبه در تابستان 2008 در روزنامه اشپیگل به چاپ رسیده است.پینوشتها:1 و 2- تیمهای ترکیه3- شاعر آلمانی4- لئوناردو داوینچیترجمه: احسان صادقیانتهیه و تنظیم: مهسا رضایی- ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 259]
صفحات پیشنهادی
فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد
فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد-گفتوگوی اشپیگل با اورهان پاموک در رابطه با فوتبالفوتبال هم رماننویس را تسلی نمیدهدپاموک اهل فوتبال هم هست.اشپیگل در ...
فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد-گفتوگوی اشپیگل با اورهان پاموک در رابطه با فوتبالفوتبال هم رماننویس را تسلی نمیدهدپاموک اهل فوتبال هم هست.اشپیگل در ...
بدون او هم قهرمان میشدیم
فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد-گفتوگوی اشپیگل با اورهان پاموک در رابطه با فوتبالفوتبال هم رماننویس را تسلی ... اشپیگل در سال 2008 با او گفتوگویی ...
فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد-گفتوگوی اشپیگل با اورهان پاموک در رابطه با فوتبالفوتبال هم رماننویس را تسلی ... اشپیگل در سال 2008 با او گفتوگویی ...
سارکوزی و همسرش در تعطیلات تابستانی+تصاویر
فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد این تصویر را خیلی شاعرانه مییافتم و دوست داشتم. ... در تعطیلات ظهر دانشآموزان برای بازی فوتبال آنجا میرفتند. ... اول رمان وقتی ...
فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد این تصویر را خیلی شاعرانه مییافتم و دوست داشتم. ... در تعطیلات ظهر دانشآموزان برای بازی فوتبال آنجا میرفتند. ... اول رمان وقتی ...
Fun. سارکوزی و همسرش در تعطیلات تابستانی+تصاویر
فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد این تصویر را خیلی شاعرانه مییافتم و دوست داشتم. ... در تعطیلات ظهر دانشآموزان برای بازی فوتبال آنجا میرفتند. ... اول رمان وقتی ...
فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد این تصویر را خیلی شاعرانه مییافتم و دوست داشتم. ... در تعطیلات ظهر دانشآموزان برای بازی فوتبال آنجا میرفتند. ... اول رمان وقتی ...
از متون ادبی تا پرده نقره ای
کتاب هایی که تحت عنوان زندگینامه داستانی، خاطره، داستان و رمان جنگ منتشر شده اند باید انتقال دهنده این حوادث باشد. این حجم .... فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد ...
کتاب هایی که تحت عنوان زندگینامه داستانی، خاطره، داستان و رمان جنگ منتشر شده اند باید انتقال دهنده این حوادث باشد. این حجم .... فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد ...
فقط او بود كه اينشتين شد
9 موضوع شگفت انگيز از زندگي آلبرت اينيشتن، كه شما هيچ گاه آنان را نمي دانستيد او با سر بزرگ متولد شد :وقتي انيشتن به .... فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد ...
9 موضوع شگفت انگيز از زندگي آلبرت اينيشتن، كه شما هيچ گاه آنان را نمي دانستيد او با سر بزرگ متولد شد :وقتي انيشتن به .... فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد ...
با تقوا بودن به چیست؟
مثل اینکه شما وقتی کفش می پوشید ، محدودیتی ایجاد نمی شود ، بلکه پایتان از کثیف شدن و شیشه و خار و خاشاک مصون می ماند . .... فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد ...
مثل اینکه شما وقتی کفش می پوشید ، محدودیتی ایجاد نمی شود ، بلکه پایتان از کثیف شدن و شیشه و خار و خاشاک مصون می ماند . .... فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد ...
ايمان قفل دارد !
خدا جون هر وقت که ازت کمک می خوام کمکم می کنی هیچ منتی هم رو سرم نمی زاری . خدا جون این تویی که بدون ... فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد · میرباقری و نمایش چهره ...
خدا جون هر وقت که ازت کمک می خوام کمکم می کنی هیچ منتی هم رو سرم نمی زاری . خدا جون این تویی که بدون ... فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد · میرباقری و نمایش چهره ...
قایم موشک
برنامه هفته هاي 13 و 14 فوتبال جام آزادگان. ... فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد ... یا رد نمی کند و مسئولیت استفاده از آنها بر عهده صاحب اثر و کاربران سایت می باشد ...
برنامه هفته هاي 13 و 14 فوتبال جام آزادگان. ... فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد ... یا رد نمی کند و مسئولیت استفاده از آنها بر عهده صاحب اثر و کاربران سایت می باشد ...
دیدار ذوب آهن و مس تکرار می شود
... تکرار خواهد شد.کار گروه ویژه رسیدگی به اتفاقات دیدار تیمهای فوتبال ذوب آهن اصفهان و مس کرمان ظهر امروز. ... ايمان قفل دارد ! فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد ...
... تکرار خواهد شد.کار گروه ویژه رسیدگی به اتفاقات دیدار تیمهای فوتبال ذوب آهن اصفهان و مس کرمان ظهر امروز. ... ايمان قفل دارد ! فوتبال هم رمان نویس را تسلی نمی دهد ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها