واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درباره: قرمز همیشه انار نیستکارکردهای بدیع ادبی در حوزه زبان
مجموعه شعر «قرمز همیشه انار نیست» سروده رویا شاهحسینزاده را می توان از اتفاقات خوشایند ادبی دانست که توسط انتشارات هنر رسانه اردیبهشت روی داد. این کتاب که حاوی 100 قطعه شعر سپید است؛ مجموعهای مضمون محور که البته از توجه به دغدغههای فرمی و زبانی نیز خالی نیست. توجه به فرم و محتوا در اغلب شعرهای این مجموعه حالتی متعادل دارند و کمتر پیش میآید که یکی از طرفین، دیگری را تحت الشعاع قرار دهد اما همان نمونههای اندک، اغلب شعرهایی هستند که در آنها دغدغه توجه به فرم بیشتر به چشم میخورد تا نگرانیهای مضمونی، مخصوصا اگر توجه افراطی به فرم در کنار غفلت از زمینه های عاطفی اثر باشد.ساختار بخش قابلتوجهی از شعرهای این مجموعه بر مبنای قلب ماهیت مالوف است که منجر به خلق مضامین معکوس شده است و نیز ساختار علی و معلولی که در اغلب شعرها با الزام به نتیجه گیری همراه است از موارد حائز اهمیت در این مجموعهاند که به آنها می پردازیم .
مضامین معکوساز ساختارهای محتوایی این مجموعه چه در شعرهای کامل و چه در تصاویر منفرد، میتوان به مضامین معکوسی اشاره کرد که با قلب ماهیت مضامین متعارف و آشنا با ذهن مخاطب شکل میگیرد. به عنوان نمونه در شعر اول کتاب، شعر با سطر« دشنه ات را پنهان کن» شروع می شود که برمبنای آن اولین گزینه ای که در ذهن مخاطب شکل می گیرد راوی مقتول است اما مخاطب در سطرهای پایانی با شاید همین فردا/ لکه های خون تو/ گل های دامن من باشد مواجه شده و تصویر ذهنی اش کاملا دگرگون می شود .در شعر دوم کتاب نیز این ساختار محتوایی بسیار بارز است : عشق آنقدر بزرگ بود/ که در قاب کارهای نیکمان جا نمیگرفتقلبش چنان بزرگ بود/ که هیچ کار نیکی در آن جا نمی گرفتو در شعر سوم : قصه تو نبودی/ من بودم/ با هزار و یک شبی که قصه من نیستم/ تویی/ با انگشتهایی پشیمان و همینطور در شعرهای پنجم و بیست و یکم. اما استفاده هنری از این ساختار محتوایی را می توان در شعرهایی دید که شاعر در آنها تا حد چشمگیری توفیق اختفای این شگرد ادبی را داشته و برخلاف مثال های ذکر شده در شعرهای قبل، بهجای به کارگیری این ساختار در دو جمله مشابه - بهلحاظ دستورزبانی - طرفین متناقض را دریک جمله جمع کرده است. مثلا شاعر در شعر پانزدهم کتاب دیگر نمیگوید باد بادبادک را می برد تا در چند سطر بعد با استفاده از شگردی آشکار، ساختار ذهنی مخاطب را دگرگون کند و بگوید:بادبادک باد را می برد بلکه از همان ابتدا تمام تلاشهای ذهنی اش را در یک جمله متمرکز کرده و می گوید : نخ پاره می شود/ بادبادک باد را می برد. از همین نوع است شعر پنجاه : بادبادکی که بادها را برد مال منشعر سی و شش : اینجا نشانی فراموش شده ای/ هر غروب/ دنبال نامه های تو می گردد ساختار علی و معلولی و الزام به نتیجه گیریاز دیگر ساختارهای محتوایی این مجموعه الزام به نتیجه گیری در پایان شعرهایی است که منطق علی و معلولی بر آنها حاکم است و همین الزام به نتیجه گیریهاست که ساختاری مشابه به شعرهای این مجموعه بخشیده، به گونه ای که مخاطب پس از خواندن پنج شعر از این کتاب، با شروع شعر ششم می تواند حدس بزند که شعر چگونه تمام می شود. گرچه الزام به نتیجه گیری در پایان شعرهای این مجموعه نیز خود سه مسیر کاملا مجزا را می پیماید :1 - در تعدادی از شعرهای این مجموعه، نتیجهگیری انتهای شعر لازمه ساختار درونی شعر است مثل شعر ششم : هستی/ کوچه کوچکی است که ما را / همسایه می کند2-در تعدادی دیگر از شعرها شاعر ضمن اینکه الزام به نتیجهگیری را سرلوحه کار خود قرار داده، پایانی باز برای شعر رقم زده، مثل شعر یازدهم و شصت و نه که با ( با این همه ... ) و (اما در فاصله تولد و عشق/ مرگ ... ) به پایان می رسند و منجر به تلاش ذهنی بیشتری برای مخاطب می شوند.3-اما در تعداد بیشتری از شعرهای این مجموعه الزام به نتیجه گیری فعالیت ذهنی مخاطب را مسدود کرده و به شعر ضربه زده است، از آن حیث که نتایج درست درجایی که نباید، آمدهاند. به عنوان نمونه شعر 39 کتاب را ذکر می کنم و برای جلوگیری از اطاله کلام از ذکر مثال های اشعار 5/ 9/ 29/ 39/ 90/ 91/ و 100 می گذرم .کلمات/ گاه چنان مهربان اند/ که تمام تلخی این کره بزرگ را/ در کام تو شیرین کنند/ و گاه چنان بیرحم/ که چون تیغی در قلبت فرو روند/ کلمه مهربانی بودی/ اما/ در قلب منی/ حالا این مجموعه از حیث ساختارهای زبانی و ساختارشکنی هایی که به جرات می توان آنها را به دو گروه اقلیت موفق ( شهر خبر را میآشوبد/ شعر 83 ) و اکثریت ناموفق ( شانه هایش را گیسو می زند/ شعر 5 ) تقسیم کرد نیز در خور توجه و بررسی و تعمق بیشتری است همینطور از حیث توجه به کارکردهای دستورزبانی به ویژه در طرز استعمال افعال ( صحنه آنقدر تاریک بود/ که من دارم پیر می شوم/ شعر 68 ) و نیز از حیث مواجهه با زبان به ویژه در استفاده افراطی از ضمایر اشاره (این پرده های توری/ این پریشانی بی آغاز و پایان/ این عصر جمعه/ این زن توی آینه/ این سرنوشت/ این خش خش برگ ها/ و ...) . اما زیربنای مضمونی شعرهای این مجموعه که میتوان گفت ریشه در الگوهای ذهنی مشترک بشر دارند بسیار در خور توجه است. توجه و بلکه حتی توجه افراطی به کهن الگوهایی archytipe نظیر گذرعمر، پیری، مرگ، یادکرد گذشته و تمایل به جهانی برتر otopia زیربنای محسوس و نامحسوس بسیاری از شعرهای این کتاب را شکل داده اند که در حد بضاعت به آنها می پردازیم . گذر عمر و پیریتوجه به گذر عمر و پیری و متعاقباً مرگ از مضامین پرکاربرد در این مجموعه است. شاعر اشاره های درخور توجهی به گذر عمر دارد :در شعر 15 : تو رفته ای/ و در شهر/ همه آدم ها بزرگ شده اند .../ و من دارم این فعل سی ساله را/ صرف می کنم. این اشاره ها وقتی توام با کارکردهای ادبی در حوزه زبان می شوند بسیار بدیع به نظر می رسند: در شعر 16 : گاهی فعل ها چنان سریع ماضی می شوند/ که باور نمی کنی/ می گوید/ گفت/ می شود/ شد. و هنگامی که توام با عادت زدایی های مضمونی می شوند تا حد زیادی به ماندگاری ادبی نزدیک می شوند، مثل شعر 94 که به جهانی گذرا اشاره دارد و شاعر با توجه به این امر، تنها به اعمال قدرت و نفوذ در حیطه روابط عاطفی خود خرسند است: اسبها میدوند/ دشت می دود/ بیشه میدود/ رود می دود/ زندگی به سرعت می گذرد/ بایست/ میخواهم به چشمهایت خیره شوم مرگاندیشه گذر عمر و پیری و مرگ لازم و ملزوم یکدیگرند و مرگ بهگونه ای نتیجه منطقی پیری و گذر عمر است و شاید الزام به نتیجهگیری در پایان اغلب شعرهای این مجموعه که پیشتر نیز ذکر شد منجر به نفوذ اندیشه مرگ به عنوان بخش جدایی ناپذیر اندیشه پیری و گذر عمر در شعرهای این کتاب شده باشد : دیر یا زود/ مرگ از راه می رسد/ و عصرهای جمعه را از من می گیردبیا این عصر جمعه را/ عاشق هم باشیم/ و پیش از آنکه مرگ بیاید/ من برایت چای بریزم ...در کدام اسفند/ آگهی تسلیت مرگ من/ در کدام روزنامه باطله/ بغض کدام پنجره را/ پاک خواهد کرد ؟ [ مادرم ] انگار می دانست بیست و سه سال بعد/ توفانی از مرگ همان ماهی/ ویرانم خواهد کرد/گفتی : همیشه فرصت هست/ و ندیدی مرگ را/ که از آن سوی شمشادها نگاه مان می کرد یادکرد گذشتهبرخی از سطرهای این مجموعه نظیر :در من هنوز/ دخترک ساده هفت ساله ای/ تاب آورده استآهای !/ کسی این دختر بچه هفت ساله را به یاد ندارد ؟/ که اسمش را فروخته استمستی/ گاهی از گوشواره های آلبالویی شروع میشود/ که در هفت سالگی ات گم شدای هفت سالگی/ ای لحظه شگفت عظیمت/ بعد از تو هرچه رفت در انبوهی از جنون و جهالت رفت. اشاره به هفت سالگی و اشاره به کودکی ریشه در ذهنیت شاعر دارد و آن را نمی توان صرفا تاثیرپذیری از شعرای به نام دانست. تی.اس.الیوت از نخستین نوشته های انتقادیاش طرفدار نظری جامع درباره شاعر بوده است که بنا بر آن نظر، شاعر لایه های تاریخ نژادش را از نو فراهم می کند و به وسیله شعرش ارتباط خود را با دوران کودکی و نژادش حفظ می کند . جهان برترشاید نمونه آوردن از این کتاب برای نشان دادن تمایل شاعر به جهانی برتر کار بیهوده ای باشد. من این مجموعه را اثری رمانتیک می دانم و شاعران و نویسندگان رمانتیک اصولا در آثار خود درپی خلق جهانی برترند که فقدان آن را حس می کنند و از نبود آن رنج می برند . مثلا در شعر : در سرزمین من/ هیچ کوچه ای/ به نام هیچ زنی نیست جستجوی دنیایی آرمانی به وضوح دیده میشود.لیلا کردبچهتهیه و تنظیم: مهسا رضایی- ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 420]