تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دعايى كه با بسم اللّه  الرحمن الرحيم شروع شود، رد نمى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837380382




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نظریه امر الهی در جهان اسلام و فلسفه غرب


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
نظریه امر الهی در جهان اسلام و فلسفه غرب
نظریه امر الهی، صرف نظر از تقریرهای گوناگون آن، هم در جهان اسلام و هم در فلسفه غرب طرف دارانی داشته و دارد. در میان دانشمندان مسلمان اشاعره از این نظریه دفاع کرده اند.

خبرگزاری فارس: نظریه امر الهی در جهان اسلام و فلسفه غرب



بخش دوم و پایانی عینی بودن مفاهیم ارزشی پس از اینکه نظریه آدامز را بیان کنیم، نخست باید بدانیم که وقتی گفته می شود ارزش های اخلاقی عینیت یا واقعیت دارند به چه معناست؟ محققان برای عینی بودن مفاهیم اخلاقی چهار خصوصیت را برمی شمارند: نخست، اگر مفاهیم اخلاقی عینیت داشته باشند، ادعاهای اخلاقی از دو حال خارج نیستند یا صادق اند یا کاذب؛ دوم، کلیت دارند؛ یعنی اگر چیزی خوب یا درست باشد در همه زمان ها و مکان ها خوب و درست است؛ سوم، ارزش ها محصول امیال و عواطف ما نیستند؛ برای نمونه، از خوبی صداقت یا نوع دوستی نمی توان با امیال و عواطف خود فروکاست؛ چهارم، شیء عینی عضوی از موجودات همین جهان است؛ بنابراین، ارزش ها باید شیئی از مجموعه جهان باشند؛ یعنی باید ویژگی واقعی موصوفات خود باشن (Wainwright, 1999, p. 49). آدامز این مطلب را به صراحت چنین بیان می کند: «فردی متدین مسیحی یا یهودی، معمولاً به عینیت گرایی اخلاقی غیرطبیعی قایل است؛ وقتی می گوید چیزی اخلاقاً خطاست، منظور این است که یک نوع فکت، حقیقتی دارد که من آن را حقیقیت غیرطبیعی می نامم. حقیقت غیرطبیعی به این معنا است که چه محقق باشد یا نباشد وابسته به این نیست که کسی به تحقق آن فکر کند یا نکند» (Adams, 1987, p. 105). با توجه به معنای عینیت و واقعی بودن، اکنون می توان گفت که بر اساس نظر طرف داران نظریه امر الهی سنتی، مفاهیم ارزشیء اخلاق واقعیت عینی ندارند. برای  مثال، گفته می شود خوب چیزی است که شارع، آن را تحسین و بد چیزی است که شارع، آن را تقبیح کرده است. بر اساس این نگرش مفاهیم ارزشیء غیر از امر و نهی خداوند واقعیتی ندارند. واقعیت ارزش با امر الهی انشا می شود. اما از نظر آدامز مفاهیم ارزشیء واقعیت عینی دارند. حسن و قبح اخلاقی به امر الهی بستگی ندارد. از نگاه او منشأ حسن اخلاقی ذات و صفات ذاتی خداوند است، خدا خودش ارزش و خوب به ذات است و تبلور خوب با لذات در جلوه های گوناگون همه جلوه ها را به خوبی متصف می کند.  آدامز چارچوبی افلاطونی برای نظریه خود بر می گزیند. مطابق دیدگاه افلاطون، همه  چیزهای خوب برای انتساب به خوبی مطلق، به خوب بودن متصف می شوند. آدامز نقشیء را که در تفکر افلاطونی به مثال خوبی داده می شود، برای خداوند در نظر می گیرد. با این تفاوت که خداوند یک شیء انتزاعی نیست، بلکه امری عینی است و درحقیقت یک شخص یا همانند یک شخص است. خداوند معیار و نمونه اعلای خوبی است، او نه  تنها معیار خوبی اخلاقی، بلکه معیار همه ارزش هاست. وقتی می گوییم چیزی خوب است به این معناست که خوبی متعالی در آن حاضر است و آن چیز به خدا شباهت دارد. آدامز برآن است از دیدگاه خداباوران خداوند همین نقش را دارد و این بهترین فهمی  است که می توانیم از خدا داشته باشیم. خدا برترین و بهترین خوبی است که ما می توانیم بجوییم. از دیدگاه آدامز خوبی مراتب دارد. برترین خوب یا خوب به ذات یا خوبی مطلق خداست. خوبی مطلق در هر چیز و به هر میزان که تمثل یابد آن را به همان میزان خوب می سازد. بنابراین، به هر میزان که اشیا و افعال انسان به خدا مشابهت یابد، به همان میزان به خوبی متصف می شوند. خداوند برترین خوب هاست و مشابهت با برترین خوب، برترین فضیلت است؛ فضیلت یعنی با خدا همسو بودن و برای خدا بودن. در مقابل، بدی یعنی در تقابل با خدا بودن و ضد خدا بودن. به هر میزان که یک شیء به صفات ضدخدایی متصف شود به همان میزان خوب است، و به هر میزانی که یک عمل در مخالفت با خدا انجام شود به بدی متصف می شود (Adams, 1999, p. 15- 17). این همانی الزام اخلاقی و امر الهی پیش از این اشاره شد که بر اساس نظریه امر الهی سنتی، در ابتنای مفاهیم اخلاقی بر دین میان مفاهیم ارزشی و الزامی  تمایزی نیست. بر اساس این نظریه  غیر از امر الهی هیچ منبعی برای اخلاق وجود ندارد، از  این رو، همان گونه که مفاهیم ارزشی مبتنی بر امر الهی اند، مفاهیم الزامی  نیز بر آن استوارند. اما از نظرآدامز میان این دو دسته مفاهیمْ تفاوت مشخصی وجود دارد. همان طور که بیان شد، مفاهیم ارزشی با ذات و صفات خداوند این همانی دارند، ولی الزامات اخلاقی با امر الهی این همانی دارند. ادعای آدامز این است که جمله «ارتکاب عمل الف خطاست» با این جمله که «ارتکاب عمل الف خطاست اگر خدا به انجام دادن یا به ترک آن امر کرده باشد». درواقع امر الهی هر عملی که از نظر اخلاقی الزامی  باشد، این قید در آن مستتر است که خداوند به ارتکاب یا عدم ارتکاب آن امر کرده است؛ اگرچه آن قید با زبان تصریح نشود (Adams, 1987, p. 100). برای اثبات این ادعا نخست باید ماهیت الزام اخلاقی مشخص شود و در مرحله دوم این همانی آنها اثبات شود. از نظر آدامز الزام اخلاقی پنج خصوصیت بارز دارد: 1. الزامات اخلاقی چیزی است که باید جدی گرفته شوند و باید مراقب آنها بود؛ 2. افرادی که الزام اخلاقی را زیر پا می گذارند احساس جرم می کنند و دیگران نیز وقتی از زیرپا گذاشتن آن با خبر می شوند او را ملامت می کنند؛ 3. الزام اخلاقی چیزی است که یک فرد می تواند انگیزه متابعت از آن را داشته باشد؛ 4. الزام اخلاقی باید به گونه ای باشد که دلیلی برای متابعت کردن فراهم سازد؛ 5. بخشی از نقش الزام و خطای اخلاقی این است که اجرای الزام اخلاقی و واکنش در برابر اعمال خطا باید به طور عمومی  تلقین گردد (Adams, 1999, p. 235). از ویژگی های پنج گانه ای که آدامز برای الزام اخلاقی برمی شمارد، به خوبی روشن می شود که الزام اخلاقی هویت اجتماعی دارد. خصوصیت شماره دوم و پنجم به  صراحت بر این مطلب دلالت دارند. خصوصیت سوم نیز ماهیت اجتماعی دارد؛ زیرا زمانی که یک فرد از سوی دیگران تشویق یا تقبیح می شود، انگیزه التزام او به یک عمل یا ترک آن بیشتر می شود. درست است که الزام در جامعه شکل می گیرد، اما هر الزام اجتماعی، الزام اخلاقی نیست. برای اینکه الزامات اجتماعی الزامات اخلاقی باشند لازم است سه شرط دیگر نیز در آنها محرز باشد که عبارت اند از: 1. الزامات اجتماعی باید ارزش واقعی داشته باشند؛ یعنی ارزش دادن به آنها فقط بر مبنای قرارداد اجتماعی نباشد؛ 2. خصوصیت های فردی کسانی که الزامات اجتماعی را وضع می کنند در اینکه الزامات اجتماعی از جمله الزامات اخلاقی قرار گیرند نیز نقش دارد؛ مثلاً، در فرض یک سانی دیگر عوامل، آدمی  انگیزه دارد از دستورها و فرامین کسی که حکیم و با قداست است به  راحتی متابعت کند؛ 3. انگیزه متابعت از یک دستور افزون بر اینکه به میزان خوب بودن خود آن دستور بستگی دارد، به مناسب بودن مجازات و مکافاتی که برای آن در نظر گرفته می شود، به  میزان تأثیر آن در بهبود روابط، و به میزانی که آن دستور بیانگر یک فرایند خوب یا حرکت اجتماعی باشد نیز بستگی دارد (Adams, 1999, p. 244-245; Wainwright, 2005, p. 86). اکنون این پرسش مطرح است که آیا اوامر الهی ویژگی هایی دارند که آن ویژگی ها در الزامات اخلاقی موجود است و آیا می تواند نقش الزامات اخلاقی را ایفا کند؟ آدامز برای این ادعا که اوامر الهی بهترین گزینه برای ایفای نقش الزام اخلاقی اند پنج دلیل می آورد که در ذیل به طور خلاصه بیان می شود. از ویژگی های الزام اخلاقی این است که به مکلفانش انگیزه می دهد که از حکم اخلاقی متابعت کنند. عوامل انبعاثی که برای احکام اخلاقی لازم است، در اوامر الهی به خوبی موجود است؛ زیرا، نخست آنکه وقتی کسی می پذیرد که خداوند خالق، خیرخواه و عطوف است و همه چیز از آن اوست، از باب شکر منعم، اوامر او را اطاعت می کند. دوم اینکه خداوند رحمت، فضل و کمال مطلق است. هر انسانی در برابر کمال مطلق خاضع است و این خضوع سبب می شود از امر او اطاعت کند. سوم اینکه خداوند عادل است و به طبع امری که از جانب عادل صادر شود سزاوار اطاعت است. ویژگی دیگر الزامات اخلاقی این است که امور، عینی و واقعی اند و از عواطف و قراردادهای اجتماعی سرچشمه نمی گیرند. اخلاقی که مبتنی بر امر الهی است، ذهنی نیست؛ بلکه عینیت دارد؛ برای نمونه وجوب و حرمت که از جانب خدا امر می شوند امور عینی اند که گذشته از فکر و خواست ما وجود دارد. اخلاق مبتنی بر امر الهی با باورهای پیشین ما هماهنگ است. فرد متدین معتقد است که خدای قادر متعال وجود دارد و او نیک خواه و خیر مطلق است. اوامری که از جانب خیر مطلق برای مکلف می رسد معطوف به نیکی و سعادت انسان است. وظایف اخلاقی باید طوری باشند که توظیف شدگان بر اساس آنها اعمالی را که انجام می دهند صواب و یا خطا بدانند. اوامر الهی این ویژگی  را نیز برآورده می سازند. هر متدین عمل مطابق با اوامر الهی را صواب، و مخالف با آن را خطا می داند. این خطا یا صواب بودن را خداوند می تواند کیفیت آفرینش قوای ادراکی ما، تدبیر و هدایت تاریخ انسانی، و وحی به پیامبران و هر روش دیگری به انجام رساند. از ویژگی های دیگر الزام اخلاقی این است که زیر پا گذاشتن آن سبب گناه و موجب قطع روابط می شود. اوامر الهی این خصوصیت را بهتر برآورده می سازد؛ زیرا عمل نکردن بر اساس الزام الهی موجب نکوهش از سوی خداوند و قطع رابطه با او می شود (Adams, 1999, p. 252-257). از آنچه بیان شد به  دست می آید که ویژگی های الزام اخلاقی در اوامر الهی نیز وجود دارد؛ اما آدامز گامی  از این فراتر نهاده و برآن است که اوامر الهی منشأ الزامات اخلاقی اند. استدلال آدامز را بر این مطلب می توان در دو مقدمه بیان کرد: نخست ماهیت الزام اخلاقی اجتماعی است؛ زیرا هرگونه الزام، از جمله الزام اخلاقی، در جامعه شکل می گیرد. اگر ماهیت الزام را تحلیل کنیم، در می یابیم که در الزام اخلاقی چند عنصر وجود دارد؛ نخست، مقتضای الزام این است که باید از جانب هر فردی جدی گرفته شوند؛ دوم، تخطی از آن احساس شرمندگی را در فرد خطاکار به وجود  آورد؛ سوم، فعل اخلاقی از انگیزه برمی خیزد؛ چهارم، برای انجام دادن آن نیاز به دلیل و اقناع است؛ پنجم، فردی که فعل اخلاقی انجام می دهد دیگران او را تشویق می کنند و اگر از قانون اخلاقی سر باز زند او را نکوهش می کنند؛ بنابراین، منشأ الزام اخلاقی عواطف و گرایش های ما نیست. الزام اخلاقی برخاسته از واقعیت عینی است؛ دوم: با اینکه ماهیت الزام اخلاقی اجتماعی است، اما جامعه نمی تواند منشأ آن باشد؛ زیرا، اولاً اخلاق عینی است و اگر منشأ آن جامعه باشد، عینی بودن آن را نمی تواند تأمین کند؛ زیرا اگر جامعه منشأ آن باشد می تواند نافی آن نیز باشد. مثلاً افراد جامعه می توانند قرارداد کنند که اساساً الزامات اخلاقی را وضع نکنند یا از بین ببرند؛ ثانیاً برخی الزامات اخلاقی اساساً وضع شدنی نیستند. ثالثاً اگر قرار باشد که جامعه واضع و منشأ قوانین اخلاقی باشد، در آن صورت بر اساس جوامع مختلف، قوانین گوناگون اخلاقی به  وجود می آمد (Adams,1999, p. 237-242, Wainwright, 2005, p. 84-86). با این دو مقدمه می توان نتیجه گرفت که منشأ الزامات اخلاقی اوامر الهی اند هستند. زیرا، اولاً اوامر الهی از هرگونه گرایش  و باور انسانی مستقل است و برای یک متدین تردیدی در مفید بودن و خوب بودن آنها نیست. ثانیاً، انگیزه متابعت از آنها از هر جهت شدید است. اشکالات نظریه آدامز در اینکه نظریه آدامز با نظریه سنتی امر الهی تفاوت فراوان دارد، تردیدی نیست؛ اما دلایلی که برای اثبات مدعای خود به کار برده است آیا قناعت بخش است یا نه، مطلبی است که باید بررسی شود. اشکالاتی که متوجه نظریه وی شده است در ذیل چهار قسمت بیان می کنیم. این همانی ناقص: همان گونه که پیش تر اشاره شد آدامز برای اثبات این همانی لزوم اخلاقی با اوامر الهی از شیوه تحلیل زبانی و از نظریه معناشناختی استفاده می کند. از مارک مورفی این اشکال نقل شده است که می گوید اگر آدامز فکر کند که الزامات اخلاقی با اوامر الهی این همانی دارد سخت در اشتباه است؛ زیرا بدیهی است که ویژگی های اخلاقی بر خصوصیاتی عینی و خارجی مترتب است؛ مثلاً، ناروایی ظلم مبتنی بر اثری است که بر فرد مظلوم می گذارد و روایی راستگویی برخاسته از منافعی است که بر آن مترتب است. این ترتب از دو حال خارج نیست؛ یا بی قید و شرط است یا مقید. به عبارت دیگر یا در همه جهان های ممکن آن ویژگی های عینی ملحوظ است یا در برخی از آنها؛ اما هردو صورت مردود است. زیرا در صورتی که در همه جهان های ممکن امر الهی دایرمدار ویژگی های عینی باشد، لازم است که الزامات اخلاقی با آن ویژگی ها این همانی داشته باشد. در صورتی که در جهان خاص دایرمدار ویژگی های عینی باشد، لازم می آید که خداوند در یک جهان ممکن به چیزی امر کند و در جهان دیگر به ضد آن؛ مثلاً، اگر دو نفر غواص با شروط یک سان در صحنه حاضر باشند، خداوند یکی را به نجات غریق امر کند و دیگری را امر نکند؛ بنابراین، هر چیزی که آن ویژگی عینی را داشته باشد، در هر جهان ممکنی که آن ویژگی برای آن شیء ثابت باشد، ویژگی های اخلاقی نیز در همان جهان برای آن ثابت است. برای نمونه، ثمره راست گویی شکل گیری اعتماد اجتماعی است؛ بنابراین، هرجا این خصوصیت بر راستگویی مترتب شود، می گوییم باید راست گفت. حال، اگر از سویی بپذیریم که الزام اخلاقی متوقف بر ویژگی های عینی است و از سوی دیگر معتقد باشیم که الزام اخلاقی با الزام از جانب خداوند این همانی دارند، در آن صورت مکلف شدن از جانب خدا نیز بر ویژگی هایی متوقف خواهد بود که از جانب خدا تکلیف نشده اند؛ بنابراین، اوامر الهی بی قید و آزاد نیستند، بلکه تابع مصالح و مفاسد خارجی اند. در آن صورت، این مطلب نظریه امر الهی را تزییف می کند؛ زیرا هدف اصلی از مطرح شدن نظریه امر الهی حفظ قدرت و قاهریت مطلق خداوند بوده است، به طوری که حتی الزامات اخلاقی نیز قاهریت و قدرت او را مقید نکند (Wainwright, 2005, p. 86). در دفاع از نظریه آدامز و دفع این اشکال برخی گفته اند که اشکال یادشده بر تفسیری از این همانی وارد است که مراد آدامز نیست. اگر مراد آدامز از این همانی این باشد که آن دو شیء به گونه ای عینیت داشته باشند که مانند ستاره بامدادی و ستاره شامگاهی باشند. اشکال مزبور وارد است؛ اما این تفسیر از این همانی مدنظر آدامز نیست؛ مراد آدامز این همانی در علل مقوم است؛ مثلاً، وقتی می گوییم آب به اکسدوهیژن دلالت دارد به این معناست که اکسدوهیژن آب را تشکیل داده اند و به التزامی دلالت می کند که داشتن ویژگی های ظاهری همچون بو نداشتن، مزه نداشتن، و سیلان در دمای گرم (به طور ضعیف) بر اکسدوهیژن متوقف است. از نظر آدامز الزامی  بودن با امر شدن خدا درست می شود و این بدین معناست که ویژگی های کارکردی تعریف مفهوم الزام اخلاقی بر امر شدن از سوی خدا متوقف است. این سخن که تکلیف شدن از جانب خدا متوقف است بر چیز دیگر، مانند این است که وقتی می گوییم آب از اکسدوهیژن تشکیل شده است، دلالت کند بر اینکه اکسدوهیژن آب را تشکیل داده  است (Ibid). لغویت امر الهی: از جان چاندلر اشکالی نقل شده است (Ibid, p. 89) که می توان آن را این گونه تقریر کرد؛ اگر ادعای آدامز درست باشد که الزامات اخلاقی همان اوامر خداوندند و خدای نیک خواه به افعال نیک امر می کند در آن صورت، خدای نیک خواه به طور قطع فقط به افعالی امر می کند که نیک باشند. بنابراین، باید گفت: «"الف" فعل نیک است؛ اگر و تنها اگر خدا به "الف" امر کند». از آنجایی که آدامز درست بودن اخلاقی را عین امرشدن از جانب خدا می داند این نیز درست است که بگوییم: «خدا به "الف" امر می کند اگر و تنها اگر "الف" درست (الزامی) باشد». پس، می توان نتیجه گرفت که «"الف" یک فعل نیک است اگر و تنها اگر "الف" درست (الزامی) باشد». بنابراین، اگر نیک بودن یک فعل دلیل این باشد که خدای نیک خواه به آن امر کند، همان نیک بودن ذاتی می تواند برای ما دلیل باشد که آن را انجام دهیم. محتوای اخلاقی کافی است برای اینکه بدانیم چه عملی الزامی  است و نیاز به این نیست که خدا آن را تعیین کند. در نتیجه اوامر خداوند زاید است و نظریه امر الهی آدامز بی فایده است. به این اشکال سه جواب داده شده است: نخست اینکه مقدمه اول و سوم وی فقط دوشرطی اند هستند. برخلاف برداشت چاندلر، آنها دلالت ندارند که مقدم دلیل یا توجیه توالی اند. البته اگر علم داشته باشیم که دو شرطی ها صادق اند و بدانیم که یک سوی شرطی ها محقق است، می دانیم که سوی دیگر نیز محقق است؛ ولی نمی توان از آن نتیجه گرفت که مقدم دلیل یا توجیه برای تالی است؛ مثلاً، من می دانم که دو بعلاوه دو چهار می شود، اگر و تنها اگر توپ بسکتبال شیء مادی باشد؛ اما نمی توان گفت که مقدم این شرطیه دلیل یا توجیه تالی است. دوم، حتی اگر "الف" فعل یا صفت نیک باشد، ولی ما دلیلی برای انجام دادن آن نداشته باشیم، نیک بودن آن دلیل نمی شود که خدا به آن امر کند؛ پس، نمی توان نتیجه گرفت که نیک بودن یک فعل، دلیل بر الزامی  بودن آن است؛ بنابراین، آدامز می تواند بگوید که چیزی که افعال خوب را الزامی  می سازد این است که خدا به آن امر کند. سوم، آدامز بر آن است که لازم نیست بدانیم که خدا به فعلی امر کرده است و پس از آن بدانیم که از نظر اخلاقی الزامی است. از دیدگاه آدامز بسیاری از الزامات ما می تواند با عقل، خودآگاهی یا عوامل اجتماعی و مانند آن کشف شود. نظریه آدامز یک نظریه معرفت شناسی نیست، بلکه نظریه متافیزیکی یا تبیین ماهوی درباره الزام اخلاقی است؛ یعنی منظور وی این نیست که الزام اخلاقی به لحاظ معرفت شناختی مبتنی بر امر الهی است؛ بلکه منظور وی این است که سازنده و تشکیل دهنده الزام اخلاقی امر الهی است. تبیین او در اینجا تبیینی ماهوی است. در تبیین ماهوی عوامل و عناصر تشکیل دهنده یک شیء بیان می شود؛ مثلاً، می گوییم یخ آب است؛ زیرا که یخ از اکسدوهیژن تشکیل شده است. تبیین آدامز عاطفی (زید با سیلی به صورت عمرو زد چون که از او ناراحت بود) نیز نیست. همچنین تبیین او علی (کباب سوخت زیرا زید آن را بیش از حد روی آتش گذاشت) نیز نیست. تبیین های ماهوی به ما نمی گوید که چرا یک فرد کاری انجام داد و نمی گوید که اموری که سبب یک حادثه شده است چیست؛ بلکه این دسته از تبیین ها عواملی را بیان می کنند که یک شیء را تشکیل می دهند یا به وجود می آورند (Wainwright, 2005, p. 89 – 91). در ارزیابی این پاسخ گفته شده است که این خود راه حل دیگری غیر از راه حل آدامز است. بر اساس این تفسیر آدامز می پذیرد که اگر خدایی وجود نداشت چیز دیگری می تواند معیار خطا و صواب و الزام قرار گیرد. برای سهولت بیان، ما آن معیار را «الف» می نامیم. اکنون این پرسش مطرح است که معیاری که در فرض عدم، خدا می تواند خطا و صواب و الزام را مشخص کند، چرا نتواند در فرض وجود خدا آن را مشخص کند؟! بنابراین، کذب، عهدشکنی، بی توجهی به فقرا و مانند آن خطا خواهند بود حتی اگر خدا آنها را نهی نکرده باشد. در هر صورت اوامر خدا امری زاید است. این اشکال درست نیست؛ زیرا اولاً، ادعای آدامز این است که در جهانی که خدا چنین اعمال را نهی می کند، اوامر او بهترین گزینه است که نقش «خطای اخلاقی» ایفا می کنند. جهانی که در آن خدای نیک خواه افعال مزبور را نهی نکرده باشد و چیز دیگری نقش امر الهی ایفا کند، خارج از موضوع است. از این رو، نمی توان از آن دریافت که در این جهان اوامر خدا بهترین گزینه برای ایفای آن نقش نیستند. ثانیاً، دلیل بودن غیر از علت مقوم بودن است. ممکن است برای الزامی  بودن یک عمل دلایل فراوان داشته باشیم در حالی که فقط یک چیز علت مقوم الزام باشد. درباره مثال های مزبور قضیه از همین قرار است (Wainwright, 2005, p. 91- 92). ترتب الزام اخلاقی بر صفات الهی: محتوای این اشکال این است که الزام اخلاقی بر امر الهی مترتب نیست؛ بلکه بر صفات الهی مترتب است؛ زیرا طبق نظریهآدامز خطا خصوصیتی است که افعال نادرست ما به آن متصف می شود و آن خصوصیت با امر الهی این همانی دارد. همان گونه که آب و اکسدوهیژن این همانی دارند. مشکل اینجاست که اگر اوامر و نواهی خداوند که از نیک خواهی و عدالت او سرچشمه گرفته است و باید خود این صفات را منشأ نهایی الزام اخلاقی بدانیم نه اوامر و نواهی خداوند را. روشن است که این اشکال از این اعتقاد برخاسته است که نیک خواهی خداوند را برای فرمان دادن او به امور نیک کافی بدانیم؛ در حالی که حتی اگر نیک خواهی خداوند را علت کافی اوامر و نواهی خداوند بدانیم، باز نیز تفاوتی ایجاد نمی شود؛ زیرا آدامز می تواند خطا و صواب را با نیک خواهی خداوند این همان بداند. روشن است که حتی اگر صواب و خطا را با متابعت و سرکشی از نیک خواهی خداوند این همان بدانیم باز نیز نظریه آدامز، نظریه ای خداباورانه است، زیرا، مراد نیک خواهی خداست نه مطلق نیک خواهی (Ibid). مخالف با حقایق ضروری اخلاق: اشکال چهارم این است که از نظر اخلاقی ما ملزمیم؛ مثلاً، از آزار بی گناهان اجتناب کنیم، راست بگوییم، به فقرا کمک کنیم. اگر منشأ این الزامات فقط اوامر الهی باشند و فرض کنیم که خدایی وجود نداشته باشد، یا وجود داشته باشد، اما به آنها امر نکرده باشد، در آن صورت ما ملزم نیستیم به آنها عمل کنیم و این چیزی است که بر خلاف شهود ماست. آدمی با شهود خود درمی یابد که الزامات اخلاقی به اوامر الهی بستگی ندارند. نتیجه گیری تاکنون نظریه امر الهی اصلاح شده با تقریر آدامز نقل و اشکال های واردشده بر آن مطرح شد. در نقد و ارزیابی نظریه آدامز چند مطلب گفتنی است: در نظریه امر الهی سنتی مدعا کاملاً روشن است که تا خداوند به فعل یا ترک چیزی فرمان ندهد آن چیز نه صواب است و نه خطا. هرگاه امر و نهی خداوند به چیزی تعلق گیرد، آن گاه خوبی و بدی به وجود می آید. راه کشف این صفات و راه الزامی  و غیرالزامی  بودن ارتکاب آنها نیز با امر الهی است. در واقع امر الهی علت تامه تحقق صفات اخلاقی و الزامات اخلاقی است. بر اساس این نظریه یک فرد متدین نمی تواند الزامات اخلاقی را با استقلال عقل کشف کند. دلیل عدم استقلال عقل یا می تواند این باشد که الزامات اخلاقی مبتنی بر فهم خوبی و بدی است و کشف آنها بر پایه صدور امر الهی است، یا اینکه هر دو به طور مستقل مبتنی بر امر الهی اند هستند. اما در نظریه آدامز فقط الزامات اخلاقی برپایه امر الهی اند. خوب و بد اخلاقی امور محقق و عینی اند و انسان می تواند آنها را با استقلال عقلی کشف کند. نتیجه ضمنی این سخن این است که بایدها را نمی توان از هست ها استنتاج کرد. این سخنی است که از عصر هیوم تاکنون نزد برخی فیلسوفان اخلاق پذیرفته شده است. در حالی که دلایل قانع کننده ای برخلاف این مدعا وجود دارد؛ از  این رو، قسمتی از اشکال سوم که بر نظریه آدامزوارد شده است بی پاسخ می ماند. آدامز می گوید نظریه اش را کسی معتبر می داند که متدین باشد و به وجود خدا و نیک خواهی او اعتقاد داشته باشد. پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا فرد مؤمن اجازه دارد درباره الزامی  بودن یا نبودن برخی افعال قضاوت کند یا نه؟ اگر پاسخ مثبت باشد ـ و آدامز نیز جواب مثبت می دهد ـ در آن صورت باید بپذیریم که در برخی موارد ممکن است حکم او با امر الهی مطابق نباشد و حتی برخلاف امر الهی حکم کند؛ برای مثال، شخص متدینی را در نظر می گیریم که باور دارد خدا وجود دارد و او عادل و نیک خواه است. از سوی دیگر معتقد است که امر الهی در یکی از موارد بی عدالتی است؛ در چنین مواردی ممکن است حداقل طبق امر الهی عمل نکند. برای نمونه، از نظر اشعریان مسلمان اطاعت از حاکم اسلامی  به طور مطلق، حتی اگر جایر باشد، دستوری الهی است؛ اما در تاریخ جهان اسلام موارد فراوانی هست که قیام هایی از سوی متدینان اشعری علیه حاکمان صورت گرفته است. افزون بر این، در برخی موارد ممکن است حکمی  از سوی خداوند بیان نشده باشد و کشف آن به خرد بشری واگذار شده باشد. آدامز برآن است که الزامات اخلاقی با اوامر الهی این همانی دارند. برای مثال، می گوید خطای اخلاقی همان مخالفت با امر الهی است. وی تصریح می کند که این این همانی از گونه این همانی دو اسم خاص ـ ستاره شامگاهی و بامدادی ـ نیست. همچنین از نوع این همانی طبیعی ـ نظیر آب و اکسدوهیژن ـ نیست. همچنین وی معتقد است که این این همانی از گونه این همانی میان مفاهیم عقلی ـ المعلول ما له العله ـ نیز نیست؛ اما توضیح نمی دهد که این نوع این همانی چه ویژگی هایی دارد. البته با استفاده از برخی سخنان وی، می توان این همانی موردنظر وی را از گونه این همانی دو شیء در یک نقش دانست؛ زیرا وی می گوید اوامر الهی بهترین گزینه برای ایفای نقش الزامات اخلاقی است. اما اینکه ایفای نقش از جانب دو شیء می تواند میان آن دو نوعی وحدت واقعی ایجاد کند، جای تردید است. البته آدامز در نخستین مقالات خود به گونه ای این وحدت و این همانی را تا اندازه ای روشن تر بیان کرده، می نویسد: وقتی مؤمنی می گوید: «برای "الف" خطاست که عمل "ب" را مرتکب شود» با این جمله برابر است که «از نظر "الف" مخالف امر الهی است "ب" را مرتکب شود» (Adams, 1987, p. 97). به بیان دیگر هرگونه الزام اخلاقی یک حیثیت تعلیله دارد که هرچند آن قید به زبان آورده نشود، در متن واقع آن قید در آن مستتر است؛ اما سخن این است که با مفروض گرفتن این قید می توان اشکالات نظریه امر الهی سنتی را دفع کرد؟ به نظر می رسد اگر بر اساس اصول فلسفه تحلیلی تبیین کنیم، باید بگوییم که چنین قیدی را نباید مستتر بدانیم؛ زیرا در فلسفه تحلیلی مبنای تحلیل زبان متداول و عرفی است. در زبان عرفی و متداول این گونه قیود به کار نمی رود. منابع اشعری، ابوالحسن (1421ق)، اللمع فی الرد اعلی اهل الزیغ و البدع، بیروت، دارالکتب العلمیه. شریفی، احمد حسین (1388)، خوب چیست؟ بد کدام است؟، قم، مؤسسه آموزشیء و پژوهشیء امام خمینی(ره). مروارید، محمود و احمدرضا همتی مقدم (1389)، خوبی، الزام اخلاقی و امر الهی: بررسی تطبیقی آرای آدامز و متفکران شیعه، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه. مصباح، محمدتقی (1384)، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره). _____ (1987), The Virtue of Faith and other Essays in Philosohical Theology, Oxford University press, New York adn Oxford. _____ (1996), ‘Philosophy of Religion’ in Encyclopaedia of Philosophy, second edition, v.7,  ed, Donald M. Borchert, Thomson/Gale, 2006. Adams, Robert Merrihew (1999), Finite and Infinite Goods: A Framework for Ethics, Oxford University Press, New Yrok. Carson, Thomas L. 2005, ‘Metaethics’ in Encyclopaedia of Philosophy, second edition, v.6,  ed, Donald M. Borchert, Thomson/Gale, 2006. Hare, John, 2006, “God’s Commands and Moral Realism” in The Doctrine of God and Theological Ethics, ed Alan J. Torrance and Michael Banner, Continuum, New York. Quinn, Philip L. 2005, ‘Divine command theoryes of ethics’ in Encyclopaedia of Philosophy, second edition, v.3,  ed, Donald M. Borchert, Thomson/Gale, 2006. Sagi, avi and Statman, Daniel, 1995, Religion and Morality, Rodapi, Atsnta. Wainwright,William J. 2005, Religion and Morality, USA. منبع: فصلنامه معرفت اخلاقی – شماره 12 انتهای متن/

93/12/05 - 02:46





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 144]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن