تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):كوتاه كردن ناخن، از آن رو لازم است كه پناهگاه شيطان است و فراموشى مى آورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798611369




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

طنز؛ آقای خاص به مثابه یک دوره تاریخی!


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
طنز؛ آقای خاص به مثابه یک دوره تاریخی!




ساعت از دوازده شب گذشته بود. روی تختم دراز کشیده بودم و بدنم را با لذت خاصی کش می‌دادم. کش دادن بدن جزو معدود موارد لذت‌بخشی است که خوشبختانه از چشمان تیزبین مسئولین پنهان مانده و انجام آن هنوز بلامانع است.





آیدین سیارسریع در روزنامه قانون نوشت:

ساعت از دوازده شب گذشته بود. روی تختم دراز کشیده بودم و بدنم را با لذت خاصی کش می‌دادم. کش دادن بدن جزو معدود موارد لذت‌بخشی است که خوشبختانه از چشمان تیزبین مسئولین پنهان مانده و انجام آن هنوز بلامانع است. جفت جورابم را گلوله کردم و پرتش کردم به سمت کلید برق و چراغ با موفقیت خاموش شد. لحاف را تا سرم بالا کشیدم و همین که چشمانم را بستم ناگهان در اتاق با شدت تمام باز شد و در آن تاریکی مطلق قامت مردی پیدا شد که همزمان با صدای مهیب رعد و برق می‌خندید و صدای یوهاهاها از خودش در می‌آورد. چهره‌اش معلوم نبود. وحشت زده از جایم پریدم و گفتم: تو کی هستی؟

گفت: من آقای خاص هستم.

گفتم: اومدی عقد کنی؟

گفت: نه

ترسیدم و به پاش افتادم و گفتم: جون عزیزت رحم کن! من هنوز جوونم. میخوام به فعالیت مطبوعاتی ادامه بدم.

گفت: دستتو بکش آقا. من به تو چیکار دارم؟

رهایش کردم. کتش را مرتب کرد و کلید برق را زد و فضا روشن شد. سرش را بالا گرفت و با غرور گفت: من آقای خاصم. خوزه مورینیو.

گفتم: آهان از اون لحاظ ... ولی سرمربی چلسی ... این موقع شب ... تو اتاق من ...؟

گفت: مشکلی هست؟

گفتم: نه. ولی ترجیح می‌دادم با توجه به موقعیت زمانی و مکانی‌ای که در حال حاضر توش قرار داریم نماینده‌ای از آرسنال تو اتاق حاضر بشه.

گفت: انتظاراتت رو بیار پایین. میگم دیدیه دروگبا بیادا!

گفتم: نه غلط کردم ... الان تو با من چیکار داری؟

با دست صورتش را نشان داد و گفت: ببین ... تصویر من گاهی محو میشه و دوباره بر می‌گرده. ایناهاش! راست می‌گفت. دقت که کردم دیدم صورتش گاهی شطرنجی می‌شود و دوباره به حالت عادی بر می‌گردد.

گفتم: فکر کنم به خاطر فیلترینگ هوشمند باشه.

گفت: فیلترینگ هوشمند چیه؟

گفتم: سیستم پیشرفته‌ای است که به‌صورت هوشمند ممنوع التصویر می‌کنه.

طفلی همین‌طور هاج و واج مانده بود که اینها یعنی چه. گفت: خب به چه هدفی؟

گفتم: برای این که هموطنان ما در امنیت باشند.

گفت: چرا صورت من به این شکل دراومده؟

لحاف را دوباره کشیدم روی سرم و گفتم: برو بیرون. من دیگه نمی‌تونم باهات حرف بزنم.

نزدیک‌تر آمد، جیغ کشیدم. دوباره رفت عقب.

گفتم: یه قدم دیگه نزدیک‌تر بیای زنگ می‌زنم مدیرمسئول‌مون بیاد.

بعد از آن کمی فکر کردم و دیدم جمله آخرمم بیشتر از این که تهدید باشد، یک راهکار مناسب است. زنگ زدم به مدیرمسئول و گفتم زودتر خودش را برساند. مدیر مسئول آمد و پرسید این کیه؟ گفتم آقای خاص. رنگش پرید، خواست فرار کند ولی خورد به در بسته و افتاد روی زمین. گفتم آقا نترس! مربیه. گفتم خودت بیای ببینیش، فردا مطلب منو به لیدی گاگا ندی. گفت: پس چرا صورتش شطرنجیه؟ ماجرا را برایش توضیح دادم و گفت: خوزه جان! احتمالا بچه‌های فیلترینگ کلمه آقای خاص را داده‌اند به سیستم و شما هم ناخواسته مشمول فیلترینگ شدی. چیزی نیست. صحبت می‌کنیم درست میشه.

آقای مدیرمسئول مورینیو را به گوشه‌ای برد و آرام گفت: من یه کاری می‌کنم ممنوع التصویری و تصویر شطرنجی‌ات برداشته شه، ولی در عوض یه چیزی ازت میخوام.

مورینیو گفت: چه چیزی؟

مدیرمسئول: این که کپی رایت اسمت رو در اختیار ما قرار بدی.

مورینیو: برای چی؟

مدیرمسئول: ما در حال حاضر یه سری محدودیت در نام بردن از دوره‌های تاریخی داریم. شما اگه اجازه بدی ما از اسمت به‌عنوان یک دوره تاریخی استفاده کنیم.

مورینیو: مثلا چه جوری؟

مدیرمسئول: اینجوری: دوران دولت موقت، جنگ، سازندگی، مورینیو، مهرورزی، اعتدال

مورینیو: من که نمی‌فهمم چی میگی، فقط یه کاری کن این صورت من درست شه.

مدیرمسئول چشمکی به من زد و با مورینیو از اتاق خارج شد. من هم خوابیدم. ولی چه خوابی؟ همه‌اش کابوس بود و وحشت. طنزنویسان همه فقیر و بیچاره شده بودند. با لباس‌های پاره و دمپایی کهنه در خیابان‌ها لخ لخ می‌کردند و گل و سی دی و پوستر دیوید بکام می‌‌فروختند. مدتی بود که اعلام کرده بودند شوخی کردن با مرد بهاری ممنوع است!






تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۲:۴۸





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 94]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی
uyt


پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن