محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827059455
شهادت ومفقودالاثر شدن فرزندان یک مادر
واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: شهادت ومفقودالاثر شدن فرزندان یک مادر
در عرض کمتر از یک ساعت، حزب بعث هفت جوانم را از من گرفته بود: پنج فرزند و دو دامادم را. آنها را برده بودند بدون این که کوچکترین نشانی از آنها برایم بهجا بگذارند.
تسنیم: «مؤسسه فرهنگی هنری جنات فکه» در آخرین شماره خود گفتوگویی با «بانو صدقی» مادر پنج شهید و مفقودالاثر صورت داده است که تمام فرزندان او از فعالان مذهبی ایرانی ساکن در بغداد بودند اما با شروع جنگ ایران و عراق صدام او را مانند دیگر ایرانیهای ساکن در عراق، اخراج کرده و به ایران میفرستد. متن کامل این گفتوگو به شرح ذیل است: آنچه پیش رو است برگ جدیدی از کتاب جنایات صدام و حزب بعث است. اگرچه از جنایات متعدد او خاطرات تلخ زیادی گفته و شنیده شده، اما حکایت شهید و مفقود شدن پنج جوان از خانواده صدقی علیرغم تمام تکرارها، همچنان بکر باقی مانده. شاید همین موضوع هم سبب شد تا با وجود نواقص موجود در ضبط خاطرات مادر این شهیدان و مفقودان بزرگوار، نتوانستیم آن را کنار بگذاریم. نیمهحرفهای بودن کار و ناتمام ماندن زوایای روایتگری این مادر از نحوه شهادت و مفقود شدن فرزندانش به اندازه کافی نویسنده را مجاب به انصراف از ادامه میکند، اما عظمت داستان، نمیگذارد حکایت پرپر شدن گلستان خانوادةه صدقی و داغی که بر دل این پدر و مادر پیر نشسته نادیده گرفته شود. من خودم اصالتاً یزدی هستم و همسرم؛ ابراهیم اهل ساری است. سالها پیش، خانوادههای ما برای استفاده از فضای معنوی عتبات عالیات و علمای آنجا، ایران را ترک کردند و ساکن کربلا شدند. من و همسرم هم در کربلا ازدواج کردیم. تا 50 سال بعد، یعنی در آستانه شروع جنگ تحمیلی من و همسرم و بچههایم در کربلا زندگی میکردیم. به لطف خدا صاحب هشت فرزند شده بودیم. حسین، فائز، فؤاد و فاضل پسرهایم بودند و فائزه، فاضله، فاکهه و قائمه هم دخترهایم. دخترها مخصوصاً فاضله همیشه به اسمهایی که رویشان گذاشته بودیم، اعتراض داشتند و میگفتند: مادر! این چه اسمهایی است که روی ما گذاشتهاید؟ ای کاش القاب حضرت زهرا و اسامی مادران ائمه را انتخاب میکردید. حسین؛ پسر بزرگم فارغالتحصیل رشته مهندسی الکترونیک از دانشگاه بغداد بود و در کارخانه سیمان کوفه کار میکرد. او از لحاظ مذهبی حکم راهنما را برای خواهرهایش داشت و برایشان خوراک فکری تهیه میکرد. همزمان با ایام انقلاب اسلامی در ایران، در دل بچههای ما هم طوفانی به پا شد. بچهها یکسره رادیو اهواز را میگرفتند و وقایع ایران را تا پیروزی انقلاب دنبال میکردند. بین دخترها هم فاضله از همه فعالتر و مذهبیتر بود. او هم دانشجوی مهندسی برق دانشگاه بغداد بود. با این که دانشگاه بغداد، دانشگاه آزادی بود و دخترهایش بدون حجاب بودند، اما فاضله ذرهای از حجابش پا پس نکشید. علاوه بر این با توجه به این که خونگرم بود و چهره بشاشی داشت، همیشه سعی میکرد همکلاسیهای بیحجابش را جذب کند. پدرشان در کربلا نمایندگی یک شرکت کفش را داشت و با توجه به فقری که در آن زمان دامن مردم عراق را گرفته بود، خدا را شکر ما اوضاع اقتصادی بدی نداشتیم. پدرشان ماهیانه برای بچهها مبلغی در نظر میگرفت و پیش من میگذاشت تا به آنها بدهم. وقتی آنها از دانشگاه میآمدند، من هم پولی را که دستم داشتند به آنها میدادم. فاضله میپرسید: مادر! تمام این پول مال ماست؟ وقتی میگفتم: بله، شما هر کار که بخواهید میتوانید با پولتان انجام بدهید. با خواهرهایش میرفتند بازار کربلا و چند توپ پارچه میخریدند و خودشان چادر نماز میدوختند و با مهر و تسبیح برای همکلاسیهایشان میبردند. من خیلی نگران آنها بودم. همهاش میترسیدم کار دست خودشان بدهند. به فاضله میگفتم: مادر! نکنید این کارها را، من برایتان میترسم. اما او میگفت: نترس مادر! توکلت به خدا باشد. ما چطور میتوانیم ساکت بنشینیم و تماشا کنیم؟ خدا راضی هست به این سکوت؟! مادر! نمیدانی توی دانشگاه چه خبر است؟ دخترها همه بیحجاب میآیند. شبها که توی خوابگاه هستیم، میبینیم که پسرها میآیند دنبالشان و دم صبح آنها را برمیگردانند. وقتی بهشان نزدیک میشویم و یکطوری سر حرف را به اسلام میکشانیم، آنها با دهان باز نگاهمان میکنند و میگویند: به خدا قسم تا به الان کسی درباره این چیزها با ما حرف نزده. اصلاً ما چیزی درباره محرم و نامحرم، گناه و حرام بودن این چیزها نشنیدهایم. دخترها اکثر شبها تا صبح توی اتاق بیدار بودند. خیلی وقتها پدرشان میآمد و به من میگفت: پس چرا اینها نمیخوابند! مگر فردا صبح نمیخواهند بروند دانشگاه؟! برو ببین دارند چهکار میکنند؟ وقتی میرفتم توی اتاقشان میدیدم که چهار نفری سر سجاده نشستهاند و نماز و دعا میخوانند. تا صبح اشک میریختند و قرآن و مفاتیح دستشان بود. وقتی بهشان میگفتم: بخوابید، فردا صبح میخواهید بروید دانشگاه یا مدرسه، میگفتند: مادر! وقت برای خوابیدن زیاد است. این همه تا الان خوابیدیم چه شد؟ جز غفلت اطرافیانمان از خدا و اسلام، از خواب چه گیرمان آمده؟! وقت ازدواجشان رسیده بود، اما زیر بار نمیرفتند. فائزه دختر بزرگم بود. دوست حسین او را یکی، دو بار دیده بود و از حسین خواستگاریاش کرده بود. حسین میگفت دوستش پسر خیلی خوب و مؤمنی است و مطمئن است که میتواند فائزه را خوشبخت کند، اما فائزه قبول نمیکرد. فکر میکرد با ازدواج، از عبادت و کارهای مذهبیاش میافتد. حسین کلی با او صحبت کرد تا بالاخره قبول کرد. خدا را شکر همان هم شد و زندگی خوبی داشتند. همسر فاضله هم یکی از بستگان دورمان بود که به واسطه رفت و آمد خانوادگی، بیشتر با هم آشنا شده بودیم. او کارمند وزارت بهداشت بود و فوقدیپلم داشت. بعد از چند جلسه صحبت، فاضله هم تصمیم به ازدواج گرفت. مراسم ازدواجشان در نهایت سادگی انجام شد. البته روز عقدش از صبح تا شب منتظر داماد ماندیم تا بیاید برای مراسم عقد، اما هیچ خبری از او نشد تا یک هفته. تمام بیمارستانها و زندانها را سر زدیم، اما هیچ خبری از او نشد. بعد از یک هفته در حالی که دست راستش فلج شده و از کار افتاده بود، پیدایش شد. معلوم شد در این مدت توسط حزب بعث زندانی شده. میگفت 24 ساعت اول، از دست راست از پنکه آویزانش کرده بودند. وقتی فاضله عقد کرد، بدون هیچ جهیزیهای رفت خانه شوهرش. هرچند پدرش میخواست لوازم اولیه زندگیشان را فراهم کنم، اما او اجازه نداد. شوهرش یک فرش و یک کمد و یک اجاق گاز داشت. میگفت: با همینها زندگیمان را شروع میکنیم، بعد هم خدا بزرگ است. طلا و زیورآلات هم نخرید. البته خریدنش هم فایده نداشت چون هم خودش و هم خواهرهایش همان چند تکه طلا را هم که پدرشان برایشان خریده بود، ذرهذره به فقرا دادند و چیزی برای خودشان نماند. فائزه و فاضله بعد از ازدواج هم دست از فعالیتهای مذهبی و ضد رژیم بعثی برنداشتند. فاضله در خانهاش کلاس قرآن برگزار میکرد و همکلاسیهایش را دعوت میکرد. شبهای جمعه، برادرم با خانم و بچههایش میآمدند کربلا. وقتی شاممان را میخوردیم، من و خانم برادرم با دخترها میرفتیم حرم امام حسین(ع). من از این که بدون مرد میرفتیم، میترسیدم و میگفتم: بگذارید کسی از مردها همراهمان بیاید، اما فاضله قبول نمیکرد. میگفت: مادر! ما چند نفریم، چه خطری دارد؟ در حرم امام(ع) هر چهار خواهر تا صبح نماز و زیارتنامه میخواندند و اشک میریختند. حال قشنگی داشتند. حالی که من بارها و بارها به آن غبطه میخوردم. فاضله خیلی دلداریام میداد. هروقت دلم برایشان شور میزد، مینشست و کلی برایم حرف میزد. میگفتم: مادر، من طاقت ندارم اذیت شدن شما را ببینم. تو را به خدا احتیاط کنید. چند وقتی میشد که حزب بعث چندتا از دوستانشان را گرفته بود. دخترها هم مدام میرفتند و به خانوادههای آنها سر میزدند. چند وقتی هم میشد که به خانوادههایی که حزب بعث سرپرستهایشان را دستگیر کرده بود، سر میزدند و تا آنجا که در توان داشتند نیازهای مالی آنها را تأمین میکردند. سر این رفت و آمدها من خیلی دلشوره داشتم. میترسیدم از خودشان رد پایی جا بگذارند و حزب بعث هم آنها را شناسایی کند. فاضله میگفت: مادر، شهیدشدن لیاقت میخواهد. ما که این لیاقت را در خودمان نمیبینیم، اما اگر هم اینطور شد و ما توفیق شهادت پیدا کردیم، مطمئن باش که خدا قبل از آن صبرش را به شما میدهد. شهریور سال 59 برابر با 1980 زمانی که جنگ عراق علیه ایران شروع شد، صدام شروع کرد به اخراج ایرانیهایی که در کشور عراق زندگی میکردند. میگفت: برگردید پیش خمینی. او باید شما را تحویل بگیرد و سر و سامان بدهد. در همین گیر و دار، یک روز از طرف حزب بعث ریختند خانه ما و حسین و دو دختر دیگرم را بردند. هرچه التماس کردیم، هیچکس جوابگویمان نبود. اصلاً نمیدانستیم آنها را کجا بردند. نگران فاضله بودم چون او دو ماهه باردار بود. سریع رفتیم خانهشان. آنجا بود که فهمیدم او و شوهرش را هم دستگیر کرده و بردهاند. رفتیم سراغ فائزه. از او هم هیچ خبری نبود. او را همراه شوهرش گرفته بودند. در عرض کمتر از یک ساعت، حزب بعث هفت جوانم را از من گرفته بود: پنج فرزند و دو دامادم را. آنها را برده بودند بدون این که کوچکترین نشانی از آنها برایم بهجا بگذارند. حال عجیبی داشتم. اصلاً نمیدانستم باید چهکار کنم. بماند که صدام اصلاً اجازه نداد کاری برای بچههایم بکنم. دو روز بعد از دستگیری بچهها هم ریختند خانهمان و ما را هم بیرون کردند. به ایران که آمدیم، برای زندگی قم را انتخاب کردیم. توی قم، هم تعدادی فامیل داشتیم، هم دلمان به حضرت معصومه(س) گرم بود. دلم پیش بچههایم جا مانده بود. تمام هوش و حواسم در عراق بود. اصلاً نمیدانستم چه بلایی سر بچههایم آمده. چند سال بعد، وقتی برای زیارت به مشهد رفته بودیم چند تا از همکلاسیهای فاضله را در حرم دیدم. با دیدنم زدند زیر گریه. آنها میگفتند از طریق یکی از دوستانشان خبر شهادت حسین و فاضله را شنیدهاند، اما از بقیه بچههایم خبری ندارند. الان 34 سال از آن روزها میگذرد. هروقت که میخواهم راجع به بچههایم حرف بزنم دلم نمیآید به شهادتشان فکر کنم. با این که عقل و شواهد حاکی از شهادت آنها و بقیه فرزندان مفقود خانوادههای مذهبی و مبارز عراق است، اما همیشه چشمم به راه است بلکه خبری از آنها بشود.
تاریخ انتشار: ۲۵ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۹:۲۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]
صفحات پیشنهادی
شهادت و مفقودالاثر شدن ۵ فرزند جوان یک مادر
روایت یک مادر شهادت و مفقودالاثر شدن ۵ فرزند جوان یک مادر در عرض کمتر از یک ساعت حزب بعث هفت جوانم را از من گرفته بود پنج فرزند و دو دامادم را آنها را برده بودند بدون این که کوچکترین نشانی از آنها برایم بهجا بگذارند به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز «مخبر متواری شدن عامل اسیدپاشی اصفهان صحت ندارد/ شهادت گروهبان داناییفر قطعی نیست
معاون امنیتی انتظامی وزیر کشور در جمع خبرنگاران خبر متواری شدن عامل اسیدپاشی اصفهان صحت ندارد شهادت گروهبان داناییفر قطعی نیست معاون امنیتی انتظامی وزیر کشور گفت شناسایی عامل اسیدپاشی اصفهان هنوز قطعی نشده است و خبر متواری شدن این فرد صحت ندارد به گزارش خبرنگار دولت باشگاه خمادر جوان و دخترش در خانه شان حلق آویز شدند
توسط پلیس امریکا اعلام شد مادر جوان و دخترش در خانه شان حلق آویز شدند مأموران پلیس امریکا اجساد حلقآویز شده یک مادر و دخترش را در خانهشان واقع در شهر براکتون ماساچوست پیدا کردند به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از ایران احتمالاً آریانا روسا مادر 32 سالهخانواده عروسکی صاحبخانه شدند/ مرضیه برومند مادری کرد - اخبار ایران و جهان |
با حضور چهره هاى تئاتر عروسكى خانواده عروسکی صاحبخانه شدند مرضیه برومند مادری کرد شناسهٔ خبر 2489783 یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۹ ۱۷ هنر > تئاتر خانه عروسك در شامگاه زمستانى ١٨ بهمن ماه و با حضور هنرمندان تئاتر عروسكى با اميد به آينده اى روشن و موفق آغاز به كار كرد به گزارشیک عمر زیارت و حج میرویم اما نمیفهمیم نماز یعنی چه؟/ توصیه ای برای نماز خوان شدن فرزندان
آیت الله ضیاءآبادی در جلسه تفسیر قرآن یک عمر زیارت و حج میرویم اما نمیفهمیم نماز یعنی چه توصیه ای برای نماز خوان شدن فرزندان چقدر اشعار را در دلمان جای میدهیم که سعدی چه گفته حافظ چه گفته ببینیم خدا چه گفته است به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران آیتالجانشین فرماندهی انتظامی خوزستان در گفتوگو با فارس: شهادت ٢ مامور پلیس در عملیات تعقیب سارقان مسلح در لالی/مجر
جانشین فرماندهی انتظامی خوزستان در گفتوگو با فارس شهادت ٢ مامور پلیس در عملیات تعقیب سارقان مسلح در لالی مجرمان دستگیر شدندجانشین فرماندهی انتظامی خوزستان گفت ٢ مامور پلیس در عملیات تعقیب سارقان مسلح در لالی شهید شدند سید محمد صالحی لحظاتی پیش در گفتوگو با خبرنگارخانواده قربانیان جنایت «چپل هیل» آمریکا: چون فرزندانمان مسلمان بودند، کشته شدند
خانواده قربانیان جنایت چپل هیل آمریکا چون فرزندانمان مسلمان بودند کشته شدند پدر مادر و خواهر قربانیان جنایت چپل هیل که در آن ۳ دانشجوی مسلمان به دست یک افراطی نژادپرست آمریکایی به قتل رسیدند در یک کنفرانس خبری در این باره صحبت کردند به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنذوالفقاری در جمع خبرنگاران: شهادت یا زنده بودن گروهبان داناییفر قطعی نشده/متواری شدن عامل اسیدپاشی صحت ندارد
ذوالفقاری در جمع خبرنگاران شهادت یا زنده بودن گروهبان داناییفر قطعی نشده متواری شدن عامل اسیدپاشی صحت نداردمعاون امنیتی انتظامی وزارت کشور با بیان اینکه هنوز عامل اسیدپاشی شناسایی نشده است گفت قضیه متواری شدن عامل اسیدپاشی صحت ندارد به گزارش خبرنگار حوزه دولت خبرگزاری فتوصیه آیت الله ضیاء آبادی برای نماز خوان شدن فرزندان
مفسر قران کریم توصیه آیت الله ضیاء آبادی برای نماز خوان شدن فرزندان قبل از اینکه ارزش پول را نشان دهید ارزش خدا را نشان دهید از پنج سالگی شروع کنید که حرف نماز بزنید و از هفت سالگی به نماز ترغیبشان کنید به گزارش سرویس فرهنگی آیتالله سیدمحمد ضیاءآبادی مفسر قرآن کفرزندان مادران بی سواد با انگیزه ترند!
پورعزت در دانشگاه یزد فرزندان مادران بی سواد با انگیزه ترند عضو هیات علمی دانشگاه تهران گفت فرزندان مادران تحصیل کرده آسیب پذیرتر از مادران بیسواد هستند زیرا مادران بیسواد تجربه چندین ساله خود را به پای فرزندانشان میریزند به گزارش سرویس فرهنگی جام نیوز دکتر پورعزت عضو همعاون امنیتی انتظامی وزارت کشور: شهادت یا زنده بودن گروهبان داناییفر قطعی نشده/متواری شدن عامل اسیدپاشی صحت ن
معاون امنیتی انتظامی وزارت کشور شهادت یا زنده بودن گروهبان داناییفر قطعی نشده متواری شدن عامل اسیدپاشی صحت ندارد معاون امنیتی انتظامی وزارت کشور با بیان اینکه هنوز عامل اسیدپاشی شناسایی نشده است گفت قضیه متواری شدن عامل اسیدپاشی صحت ندارد به گزارش نامه نیوز حسین ذوالفرئیس کمیته امداد شهرستان دشتستان: فرزندان مددجویان تحت پوشش کمیته امداد دشتستان از خدمت سربازی معاف شدند
رئیس کمیته امداد شهرستان دشتستان فرزندان مددجویان تحت پوشش کمیته امداد دشتستان از خدمت سربازی معاف شدندرئیس کمیته امداد شهرستان دشتستان گفت تعداد 54 نفر از فرزندان مددجویان تحت پوشش کمیته امداد دشتستان از خدمت سربازی معاف شدند به گزارش خبرگزاری فارس از دشتستان رمضان غلامی پیشقبل از مادر شدن این آزمایشات را انجام دهید !
اگر شما جزو آن گروه از زوجهایی هستید که در هر سن و سال برای باردار شدنتان برنامهریزی دارید بهطور قطع به اهمیت مشاوره پیش از بارداری و ضرورت چکاپ کامل خود پیش از باردار شدن پی بردهاید اما آیا تا به حال نام تستهای پرهناتال را شنیدهاید و آنها را میشناسید ما گفتگویی با دکتمرگ مادر و فرزندان براثر انتشار گاز آبگرمکن
مرگ مادر و فرزندان براثر انتشار گاز آبگرمکن مادری 43 ساله به همراه پسر 14 ساله و دختر 12 سالهاش در حال استراحت در خانهشان در اثر نشتی گاز آبگرمکن دیواری جان باختند سرهنگ دلیری رئیس پلیس بروجرد گفت روز سهشنبه در تماس تلفنی با مرکز 110 مبنی بر مرگ مادر و دو کودکش در بروجرد-امام(ره) خبر شهادت شهید اندرزگو را به مادرم دادند
فرزند شهید اندرزگو امام ره خبر شهادت شهید اندرزگو را به مادرم دادند سید مهدی اندرزگو در برنامه عیار 24 افزود ما فکر میکردیم که پدر همراه امام ره به ایران باز میگردد زیرا از شهادت ایشان باخبر نبودیم بعد از شهادت پدر به همراه مادر مادرم در زندان اوین زندانی بودیم بهروایت روزهای آخر قبل از شهادت مغنیه از زبان مادرش: مقاومت قویتر از قبل است
روایت روزهای آخر قبل از شهادت مغنیه از زبان مادرش مقاومت قویتر از قبل است مادر شهید عماد مغنیه ضمن تشریح روزهای آخر قبل از شهادت حاج رضوان به تاثیر وی در ترسیم خط مقاومت و قوی تر شدن آن پرداخت به گزارش نامه نیوز آمنه سلامه مادر شهید عماد مغنیه در گفتگو با خبرگزاری مهر درباره مراهی برای نماز خوان شدن فرزندان
راهی برای نماز خوان شدن فرزندان خداوند حکیم آن کسانی را که از آیات الهی باخبرند و در عین حال عملاً اعراض میکنند را توبیخ و تهدید کرده است به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران آیتالله سیدمحمد ضیاءآبادی مفسر قرآن کریم در جلسه این هفته تفسیر خود در مسجد علی بن الحسین ع با اشار-
گوناگون
پربازدیدترینها