تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 2 دی 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):ما اهل بيت، وعده‏هاى خود را براى خودمان، بدهى و دِين حساب مى‏كنيم، چنانكه رسول اكر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1842865352




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

هم رفیق معتاد دارم، هم مهندس/ اکثر مدیران فوتبال سیاه‌باز هستند/ به قطبی یاد داده بودند دست و پا شکسته حرف بزند!/ باعث شدم محمد دایی یک ویلا در کرج بخرد


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:


تی وی اسپورت؛
هم رفیق معتاد دارم، هم مهندس/ اکثر مدیران فوتبال سیاه‌باز هستند/ به قطبی یاد داده بودند دست و پا شکسته حرف بزند!/ باعث شدم محمد دایی یک ویلا در کرج بخرد
رضا مامانی در جدیدترین مصاحبه اش حرف هایی به زبان آورده که می تواند حواشی جدیدی را در فوتبال ایران به وجود آورد.



به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز، مصاحبه او با تی وی اسپورت را در زیر می خوانید.

 رضا مامانی این روزها چه می کند؟
هیچی. تمرین می کند و خانه نشین شده.
 در چند سالگی؟
در 32 سالگی
 چرا؟ بازیکنان مسن تر با 37،36 سال سن در تیم های مطرح ایران بازی می کنند. دلیلش چیست که رضا مامانی 32 ساله این روزها خانه نشین شده است؟
 خواست خداست و بی معرفتی بعضی از دوستان و آقایان.
 بهتر است از زمان قطبی شروع کنیم. مربی ای که به شدت با دچار مشکل بودی؟
من با قطبی مشکلی نداشتم. اما او هر روز با من جلسه می گذاشت و تاکید می کرد که استیلی و مرزبان را ول کن و با من کار کن و با من باش. اینقدر با من جلسه گذاشت که من معروف شدم به "آقای جلسه"!
 مگر تو چه قدرتی داشتی که قطبی این قدر دوست داشت تو را به گروه خودش بکشاند؟
به هر حال من بازیکن فیکس پرسپولیس بودم و با تمام بچه ها رفیق. با لیدرها ارتباط خوبی داشتم و در چند مقطع حرکت هایی در تیم برای نزدیک کردن بچه ها انجام دادم که خودش دید و متوجه شد که می توانم کمکش کنم. به همین خاطر سعی داشت من را به طرف خودش بکشاند چون فکر می کرد که من بر علیه اش کار می کنم. این هم یک نظریه مسخره بود که یکی، دو نفر از مشاوران مطبوعاتی اش که خیلی هم معروف و تابلو هستند و ابایی هم ندارم تا اسمشان را بیاورم، در گوشش می خواندند.
 اما با محسن خلیلی که صحبت می کردیم تاکید می کرد که باندی در پرسپولیس وجود نداشته.
خب بنده خدا راست گفته. اصلا باندی نبود. مشکل شکاک بودن قطبی بود مربی ای که آنقدر دروغگو و سیاه باز بود که فکر می کرد همه بر علیه اش کار می کنند و علیه او باند تشکیل داده اند. مگر می شود ما علیه او باند تشکیل دهیم. می دانید چرا؟
 چرا؟
می دانید اولین تمرین پرسپولیس با چند نفر تشکیل شد؟ با چهار نفر. من، علی نیکی (نیکبخت واحدی)، کریم باقری و فرشید کریمی.  در زمین گلف تمرین می کردیم با استیلی و مرزبان. یادم می آید شیث هم نبود و راهی آلمان شده بود. بعد ما که 4 نفری با این همه تعصب تمرین پرسپولیس را شروع کرده بودیم می توانستیم در کار تیم بگذاریم!
 چرا قطبی تو را مافیا قلمداد می کرد؟
 این هم کلمه ای بود که هر چند وقت یک بار علیه من به کار می برد یادم نمی رود در درفشی فر که چمن مصنوعی داشت مشغول تمرین بودیم. از کنار من، شیث و نیکبخت رد شد و هنگامی که داشت مانع در زمین می چید، با صدایی آرام گفت: "رضا تو مافیای پرسپولیس هستی. مافیا!" من هم جواب دادم اگر من مافیا هستم بهتر است با من کل کل نکنی چون آخرش می میری!
این داستان که تو قطبی را سرجوخه اعلام کردی، چه بود؟
 باز هم جلسه گذاشته بود. در رختکن. محمود خان بود، حمید اسیلی، من و مرزبان. خود قطبی هم بود. از من سوال کرد می دانی خیلی بازیکنان بهتر از تو هستند که حق شان است در پرسپولیس بازی کنند؟ من جواب دادم بله، خوب هم می دانم. اما خواست خدا این است که فعلا من بازی کنم. اما آقای قطبی می دانی چقدر سرمربی بزرگتر از تو هستند که لیاقت نشستن روی نیمکت را دارند؟ این را که گفتم عین اسپند روی آتش پرید و عصبانی شد. گفت "خفه شو!" من پرسیدم چه گفتی؟ دوباره تکرار کرد. باز هم پرسیدم محمود خان، با من است؟ آقای قطبی چه گفتی؟ شروع کرد به فحش دادن که ساده ترین آن خفه شود بود.
 اما قطبی با آن لهجه شیرین اروپایی اش که فارسی را به زور صحبت می کرد، بعید بود چنین دشنام هایی بدهد.
 به قرآن قسم همه اش فیلم بود. افشین قطبی بزرگترین آکتور تاریخ سینمای ایران بود. تمام این کارها را سرپرست تیم مان آقای احمدی به او یاد داده بود. در همان مقطعی که محمودخان (خوردبین) برای انجام عمل جراحی به بیمارستان رفته بود و کاشانی هم از این فرصت استفاده کرد و دوستش احمدی را سرپرست تیم کرد. همین آقای احمدی به قطبی یاد داده بود جلوی دوربین های تلویزیونی به لکنت بیافتد، فارسی را دست و پا شکسته صحبت کند، پرچم پرسپولیس را ببوسد، از قلب شیر و قلب پلنگ بگوید و طوری حرف بزند که انگار یک مربی آسمانی است اما ما که با او کار کرده بودیم می دیدیم که چه دشنام هایی بلد است.
 خب ادامه بده. داشتی در مورد داستان سرجوخه بودن قطبی می گفتی.
 بله. سه بار به من گفت خفه شو من هم جواب دادم خودت خفه شو! از رختکن بیرون آمدم و بلند فریاد زدم: ما در زمین می دویم، عرق می ریزیم و خودمان را می کشیم بعد تو امپراتوری؟ نه آقای قطبی تو سرجوخه هم نیستی!
 بعد از این قضیه اخراج شدی؟
نه، داستان اخراج چیز دیگری اگر دوست دارید تعریف کنم؟
 می شنویم!
چهار بازی مانده بود تا مسابقات لیگ به پایان برسد. تیم ها سایه به سایه هم پیش می رفتند. کمیته انضباطی باشگاه من را دعوت کرد و 5 میلیون تومان جریمه برایم در نظر گرفت. قرار شد به تمرین برگردم. اما تلفنم زنگ خورد. حبیب کاشانی پشت خط بود. با همان تومأنیه خاصی که دارد به من گفت: "رضا جان قطبی با من صحبت کرده گفته اگر رضا به تمرین بیاید، من تمرکزم را از دست می دهم. ما می خواهیم قهرمان شویم خودت هم می دانی بعد از بازی ها قطبی را می اندازند بیرون و تو سال بعد دوباره برمی گردی و با پرسپولیس قرارداد می بندی.
اما اینطوری نشد؟
 بله چون حبیب کاشانی من را سیاه کرد. بعد از قهرمانی پرسپولیس باز هم حمید استیلی در 15، 20 روزی که برای بستن تیم فرصت داشت، هیچ پیشنهادی به من نداد. فقط یک بار تماس گرفت گفت بیا فرحزاد. رفتم فرحزاد در حالی که قلیان می کشید به من گفت: "آقا رضا! به سلامت دنبال تیم باش."
چرا استیلی تو را جذب نکرد؟
 چون بی معرفت بود. بعد از آن سال که پرسپولیس قهرمان شد و قطبی برگشت من به پاس همدان رفتم و بیش از 20 بازی هم برای این تیم انجام دادم اما یک تلفن به من نزدند که بلند شو بیا و به پرسپولیس برگرد. دو سال بعد از قهرمانی آقای استیلی و مرزبان آمدند و تیم فوتبال استیل آذین را گرفتند. خیلی برایم جالب است. 8 نفر از تیم پگاه گیلان که به لیگ یک رفته بود، جذب شدند. اما مرا برنداشتند. خودم هم مانده ام که چرا چنین کردند. آنقدر مشغول کاسبی بودند که 8 بازیکن از پگاه گیلان آوردند و من را برنداشتند. بازیکن ذخیره من در پاس همدان را به استیل آذین بردند. اما به من زنگ هم نزدند خب چرا؟ مگر من کم گذاشته بودم، آقای استیلی، آقای مرزبان من کم گذاشته بودم؟
 با این اوصاف شاید اگر حرف قطبی را گوش می کردی و به تیمش می رفتی، برایت بهتر بود؟
نمی دانم، شاید.
 در تمرینات واقعا به حرفهایش گوش نمی دادید؟
 بستگی داشت. چون چیزی بلد نبود، مثل دو روز قبل از بازی به بچه های فشار بدنی سنگینی می آورد. حمید استیلی و مرزبان در گوش ما می گفتند که زیاد به بدنتان فشار نیاورید. ما هم فشار نمی آوردیم و قطبی فکر می کرد ما با او لج می کنیم و توی کارش می گذاریم.
 هیچ وقت استیلی و مرزبان صراحتا از تو یا بازیکنانی مثل شیث، نیکبخت، نصرتی، کعبی، رودباریان، آقایی و چند نفر دیگر که در باند مخالف قطبی بودند، به صورت علنی خواسته بودند که علیه قطبی کار کنید؟
نه همان طور که گفتم اینگونه نبود. موضوع این بود که قطبی هیچ چیز نمی دانست و مرزبان و استیلی در تمرین در کار او دخالت می کردند تا او کار درست انجام دهد همین باعث شده بود تا کدورت هایی بین آنها ایجاد شود.
 داستان حضور تو در ترکیب پرسپولیس و احساس نیمکت استقلال در بازی دربی مبنی بر اینکه شما 12 نفر هستید، خیلی جالب است. داستانی که شیث رضایی تا حدی آن را تعریف کرد. خودت در مورد آن روزها بگو.
من ندیدم. اما شنیدم که امیر قلعه نویی سر تمرین استقلال گفته باید غیرت و تعصب را محمدرضا مامانی یاد بگیرید.
 خب، جواب سوال ما این نبود؟ چه شد بازی با استقلال را بازی کردی و چه شرح وظایفی داشتی که قلعه نویی شما را 12 نفر می دید؟
استقلال 2-5-3 بازی می کرد و ما با سیستم 2-4-4 که در حمله 3-3-4 می شدیم. کرانچار به من تاکید کرد که علی نیکبخت برای دفاع کردن برنمی گردد. پس زمانی که ما حمله می کنیم تو بلافاصله به زمین استقلال پیشروی کن و بین امیرحسین صادقی و نیکبخت واحدی که با سیستم 2-5- 3 بازی می کردند، قرار بگیر.  همین مساله باعث شده بود که استقلال برای من نتوانست بازیکنی را با عنوان یارگیر در نظر بگیرد. به همین خاطر آنها در چند دقیقه ابتدای بازی فکر می کردند ما 12 نفریم!
 در همان بازی با نیکبخت دعوا کردی؟
من هم با نیکبخت در آن بازی دعوا کردم هم با سیاوش اکبرپور هم با خیلی از استقلالی ها.
به داستان محسن خلیلی برسیم. این درست است که به محسن خلیلی پاس نمی دادید؟
همه اش چرت است. مگر می شد به او پاس ندهیم. اگر پاس نمی دادیم چطور آقای گل شد؟
اما قبول کن رابطه خوبی با هم نداشتید.
من مشکلی با محسن نداشتم. کسی که با محسن مشکل داشت، نیکبخت بود.
 چون خلیلی طرفدار قطبی بود، این اتفاق به وجود آمد؟
 نه محسن طرفدار قطبی نبود. اما یک اتفاقی افتاد که همه ما را ناراحت کرد. متاسفانه یکی از روزنامه های ورزشی خبری مگو را از رختکن ما به بیرون منتشر کرد. یعنی خبر را لو داده بودند. خیلی ناراحت شدم و قضیه را پیگیری کردم. بعد هم متوجه شدم که محسن خلیلی در اقدامی عجیب این خبر را به روزنامه ها داده است. برای همین خیلی از او ناراحت شدم و با خودش هم گفتم.
خبر چه بود؟
 از همان خبرهای الکی که من و نیکی و شیث و چند نفر دیگر در یک دورهمی خانگی تصمیم گرفتیم علیه قطبی کار کنیم.
 اختلاف نیکبخت و خلیلی برای چه بود؟
به خاطر شیطنت چند رسانه. در آن سال هم محسن خوب گل می زد هم علی. اما برخی رسانه ها آنقدر بین این دو نفر شایعه انداختند که اختلاف بینشان ایجاد و هر روز هم بیشتر می شد. به هر حال این مسائل در فوتبال طبیعی است. به همین خاطر نیکبخت و خلیلی اصلا با هم دوست نبودند و همیشه علیه هم موضع می گرفتند. هر چند که آنها را یک بار به منزل خودم آوردم و آشتی شان دادم.
 شیث و نیکبخت چرا دچار مشکل شدند؟
 آن هم شیطنت برخی رسانه ها و همکاران شما بود! سر حرف های الکی و پوچ که خوشبختانه به دوستی و آشتی ختم شد.
حالا خیلی ها منتظرند ببینند که رضا مامانی پسر خوبی شده و بالاخره به فوتبال ایران برمی گردد یا نه؟
رضا مامانی از همان اول هم بچه خوب و گلی بود. شاید اگر به برخی ها پول می دادم وضعیتم این نمی شد. شاید اگر دوست خبرنگار بیشتر داشتم این رخدادها سرم نمی آمد. حرف من این است که تا به مربی می گویی چه بازیکنانی را جذب می کنی جواب می دهد که دنبال بازیکنی می گردم که پسر خوبی باشد. خوب اگر این طور است بروند 20 نفر از دانشگاه شریف بیاورند! پسر خوب باید بازیکن خوب هم باشد.
 چند باری شنیده شد که از طریق دوست مداح نام آشنا، عبدالرضا هلالی که ارتباط بسیار صمیمانه ای با تو دارد، به بعضی از تیم های لیگ برتری و مدیر باشگاه ها پیشنهاد شدی. آیا این موضوع حقیقت دارد؟
 از این حرفها زیاد است. 90 درصد مدیرعاملان ما سیاه باز و درغگو هستند. یعنی بدون استنثاء با هر مدیرعاملی که من کار کردم، یا دروغگو بود یا سیاه باز!
 اما شاهدان عینی می گویند که هلالی با حبیب کاشانی صحبت هایی انجام داده بود.
اینکه شما شنیده اید، داستان متفاوتی دارد. داستان از این قرار بود که علی دایی شده بود سرمربی پرسپولیس. گویا به کاشانی پیغام داده بود که من رضا مامانی را می خواهم تا خط هافبکم را قوی کنم. اما کاشانی به او گفته بود پرسپولیس فعلا نیاز به مهاجم دارد. پس بهتر است به جای مامانی هاشمیان را جذب کنیم. این داستان می دانی چه زمانی اتفاق افتاد؟ همان زمانی که پرسپولیس 5 باخت پیاپی آورد و بیچاره شیث را خراب کردند تا خودشان را آباد کنند. شب تاسوعا بود که حبیب کاشانی جلوی حاج رضا هلالی این حرف را به من زد. کاشانی به من گفت: " تو وجدانت قبول می کند پدرت قهرمان نشود و ببازد و رتبه اش پایین تر از تیم های رقیب باشد؟" من هم جواب دادم: "نه" کاشانی دوباره جلوی تمام بچه های هیئت و حاج رضا هلالی به من گفت: "اول فصل بعد میارمت پرسپولیس." اما اول فصل بعد هم شد و خبری از من نگرفتند. آنجا بود که به حاج رضا هلالی گفتم دیدی حبیب کاشانی هم دروغ می گوید و سیاه بازی می کند.
 به راه آهن برسیم. تو در راه آهن شاگرد دایی بودی و بازی های زیادی هم برایش انجام دادی. چرا زمانی که دایی به پرسپولیس آمد، تو را به پرسپولیس نیاورد؟
 به خاطر محمد دایی و پسرش! من در راه آهن عالی کار کردم دایی هم از من خیلی راضی بود. اما محمد دایی بین ما را به هم ریخت. آنقدر علیه من حرف زد تا علی دایی نظرش نسبت به من برگشت. همه هم دایی را می شناسند که چقدر تحت تاثیر برادرش است.
چرا محمد دایی رابطه تو و علی دایی را به هم زد؟
 به خاطر پسر ناتنی اش مهرزاد و مهرداد کفشگری. مهرزاد با محمد دایی قهر کرد و چند وقتی همراه من بود. محمد دایی هم در گوش علی دایی خواند که رضا مامانی مهرزاد را از من دور کرده. در حالی که من نه سر پیاز بودم نه ته پیاز. کفشگری هم که عشق محمد دایی بود و اگر محمد نبود، شاید کفشگری فوتبالیست نمی شد، دیدید که به خاطر محمد دایی کفشگری به پرسپولیس آمد. هر چند که سال بعدش محمد دایی از من عذرخواهی کرد و گفت در مورد من اشتباه کرده. اما چه فایده؟ فقط تاثیرش این بود که من کمک کردم تا در کرج یک ویلا بخرد.
 خیلی ها می گویند رضا مامانی به خاطر رفاقت بیش از حدش فوتبالش را تباه کرد. این مساله را قبول داری؟
صد درصد.
 هنوز هم رفیق بازی؟
زیاد! خیلی زیاد من همه نوع و از همه صنف ها رفیق دارم. از معتاد تا مهندس. اگر کمکی از دستم بربیاید برای هر کدامشان انجام می دهم. جالب اینکه کنار دوست مهندسم بودم من را نمی دیدند اما زمانی که کنار دوست معتادم بودم تا کمکش کنم می گفتند رضا مامانی خلاف می کند. آن هم خلاف سنگین! من تا جان در بدن دارم رفیق بازم. چون شخصیت من همین است.
 شایعه ای مطرح شده بود مبنی بر اینکه تو، نیکبخت و شیث به خانه مرزبان رفت و آمدهای زیادی داشتید. شایعه ای که خود مرزبان هم آن را چند بار به دوستان خبرنگارش مطرح کرده بود.
 آقای مرزبان حرف زیادی زده اند. او بود که همیشه در خانه من بود. من خودم خانه داشتم. نیکبخت و شیث هم که خانه داشتند. اینها از همان حرف هایی است که نه سر داشت نه ته.
 صحبت خاصی باقی مانده؟
نه ممنون. این مصاحبه و تماس شما نشان داد که هنوز هم برخی از رسانه ها سراغی از بازیکنان قدیمی تیم های بزرگ می گیرند و از شما ممنونم.
سوال های یک کلمه ای
قطبی: دروغگو، هیچی بلد
استیلی: بی معرفت
مرزبان: بی معرفت تر
کاشانی: بی معرفت
نیکبخت: اونم بی معرفت
شیث: بچه باحال و با معرفت
استقلال: دشمن، شکست خورده
پرسپولیس: عشق، قهرمان
راه آهن: شروع و پایان
جایگاه 36: طوفان، زلزله
کمیته انضباطی: مزخرف
محسن خلیلی: آقای گل
محمد دایی: چرا؟
علی دایی: مرد 110



۱۴/۱۱/۱۳۹۳ - ۲۲:۰۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 94]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


ورزش

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن