واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:
با مجتبی محرمی دفاع چپ محبوب سالهای دور اسمم بد در رفته است! بازیکن راستپایی که به عنوان یکی از بهترین چپپاهای ایران و آسیا شناخته میشد. درگیری فیزیکی او با امیر قلعهنویی بیشتر در ذهن فوتبالدوستان باقیمانده تا گلهایی که به ثمر رسانده است.
یک پرسپولیسی متعصب که بعد از پایان دوران بازیگریاش اسیر حواشی شد. مجتبی محرمی نمونهای از زوال در شهرت است. سرنوشت او شاید برای مطبوعات ورزشی تلنگری باشد. مجتبی محرمی معتاد شد. خب، مارادونا هم رو به اعتیاد آورد. کسی نمیداند در ذهن ستارهها چه میگذرد و چه فشاری را تحمل میکنند. ما فقط روی خندان و جنگجوی آنها را میبینیم.
خودتان را تعریف کنید. من که نمیتوانم از خودم تعریف کنم، شما تعریف کنید. احساس میکنم مهربان هستید. تا حدود زیادی اینطور است. چرا محرمی شدید؟ این را باید از پدرم بپرسید. مجتبی محرمی بدشانس است؟ خیلی زیاد. چرا این را میگویید؟ خب بدشانسی زیادی آوردم در زندگی. بچه تهران هستید؟ بله. محله کودکیتان کجا بود؟ راهپیما ـ گمرک. بزرگترین شرارتی که در نوجوانی کردید؟ فرار از مدرسه. با این حساب درس خواندن را دوست نداشتید؟ درسم خوب بود، اما مدرسه را دوست نداشتم. توی مدرسه تکماده هم کردید؟ خیلی هم زیاد. در چه درسهایی؟ انگلیسی و عربی را تکماده میکردم. پس در کدام درس خوب بودید؟ حفظیاتم بدک نبود. چرا آنقدر حاشیه داشتید؟ حاشیه نداشتم. ولی میگویند محرمی حاشیه داشت؟ اسم من بد در رفته است. خب چرا بد در رفته است؟ کارهای خوب زیاد انجام دادم، اما حاشیه در ذهن مردم ماندگارتر است. اسم گنده جاهل محلتان یادتان است؟ جاهل که زیاد داشتیم. مثلا یکیشان قاسم بود. بچه بودید با لباس و کفش پاره میآمدید خانه؟ آنقدر در کوچه بازی میکردیم که تمام لباسهایم خاکی بود. وقتی خانواده فهمیدند میخواهید فوتبالیست شوید؟ حمایت کردند. دوست داشتید فوتبالیست نمیشدید؟ الان دیگر نه. اگر فوتبالیست نمیشدید دوست داشتید چه کاره میشدید؟ خلبان. برای این کار استعداد هم داشتید؟ بله، درسهای ریاضی و فیزیکم خوب بود. از مطبوعات ورزشی متنفرید؟ نه. برای چه باید متنفر باشم. تا حالا علیه شما چیزی ننوشتند؟ خیلی از مطبوعاتیها حمایت کردند و تعداد کمی هم شیطنت. بهترین تعریفی که مطبوعات از شما کردند؟ یک تیتر خوب زدند که خودم خوشم آمد. چه بود؟ تیتر زدند کاری که دیاستفانو در رئال کرد، محرمی در پرسپولیس کرد. بزرگترین مربی فوتبال ایران چه کسی است؟ صلاحی و دهداری. اصلا همه مربیان خوب هستند. اهل دل هستید؟ خیلی زیاد. از کجا میشود مطمئن شد؟ اگر از شب تا صبح گریه کنید پا به پایتان گریه میکنم! چرا شما مثل همدورهایهایتان پولدار نشدید؟ شاید قسمت من هم این بود. اولین باری که بچهتان را بغل کردید؟ روزی که به دنیا آمد. چند فرزند دارید؟ یک دختر دارم که در انگلیس با مادرش زندگی میکند.
دلتان برایش تنگ نمیشود؟ خیلی. آخرین باری که دیدیش؟ تابستان امسال بود. همه فوتبالیستها شیطنتهایی دارند؟ همه که نه... چرا بعضیها تابلو میشوند؟ شاید مثل من بدشانس هستند. اصلا چرا برخی با شما پدرکشتگی دارند؟ قبلا داشتند، اما الان دیگر کاری به کارم ندارند. اعتیاد؟ خانمانسوز است. ترک کردنش چه حسی دارد؟ احساس غرور میکنید. انگار که بر سرطان غلبه کردهاید. اگه به گذشته برگردید کاری هست که انجامش ندهید؟ خیلی کارها. چه کاری مثلا؟ نمی خواهم وارد این بحث شوم. این که میگویند بعضیها جنبه شهرت ندارند؟ شهرت راحت به دست میآید و متاسفانه خیلیها خودشان را گم میکنند. وقتی آدم یک پنالتی را خراب میکند؟ یه بار تجربه کردم که خیلی بد بود. کدام بازی؟ جام ملتهای آسیا در سال 1996. ولی مردم فراموش میکنند. نه بابا. همین حالا هم دربارهاش حرف میزنند. حس «گل به خودی» زدن چیست؟ لابد حس بدی است، اما خوشبختانه تجربه نکردم. چرا قلعهنویی را زدید؟ اشتباه کردم. الان پشیمان هستید؟ خیلی. علی پروین؟ سلطان. سیروس قایقران؟ یه عشق، یه مرد. احمدرضا عابدزاده؟ دروازهبان بزرگ آسیا. سردار آزمون؟ بازیکن بااخلاقی است. رضا قوچاننژاد؟ بازیکنی در خدمت تیم، اما در یکی دو بازی نه. آن طور که باید در خدمت بازی نبود. رنگ قرمز؟ عشق است. فوتبال را دنبال میکنید؟ نه مثل گذشته، اما وقت کنم میبینم. تا به حال بعد از گل خوردن تیم محبوبتون چیزی هم شکستید؟ چیزی را نشکستم، اما دلم زیاد شکسته است. دربی؟ یک فینال که باختن تویش خیلی بد است. بهترین گلی که زدید؟ به تیم ژاندارمری بود، اما بعد از آن اتفاق بدی افتاد. چه اتفاقی؟ از زمین اخراج شدم و مطبوعات هم علیه من نوشتند. دروازهبان چه کسی بود؟ محمود خوراکچی. جلوی آینه میروید چه میبینید؟ گرد پیری. هنوز که جوان هستید. فکر میکنید! پیر شدیم رفت. وقتی چشمتان را میبندید چه میبینید؟ آینده را. دوست دارید در آینده چه اتفاقی بیفتد؟ عاقبت بخیر شوم کافی است. اردوی تیم ملی چطور جایی است؟ زمان ما فقط عشق و علاقه در آن موج میزد. الان اینطور نیست؟ خودتان هم میدانید به خوبی قبل نیست. صمیمیترین دوست کودکیتان را یادتان میآید؟ بله، محمد عبدالحسینپور. الان هم همدیگر را میبینید؟ بله، رفت و آمد داریم. حس خوبی است رفیق قدیمی داشتن؟ رفیق روزهای تنهاییام است. قلدر محله بودید؟ نه. بیش از همه از چه چیزی میترسید؟ قبلا از مرگ میترسیدم. حالا نمیترسید؟ مرگ حق است. حالا از چه چیزی میترسی؟ از بیمهریهای دوستان. بروس لی؟ جنگجو مارادونا؟ بازیکن فوقالعادهای بود. شباهت محرمی با مارادونا چیست؟ شباهتی نداریم. او شیطنتهای خاص خودش را داشته است. وقتی بازیهای قدیمیتان را میبینید؟ فقط افسوس میخورم. افسوس چه چیزی را میخورید؟ میتوانستم بهتر باشم. حال و روز فوتبالمان خوب است؟ نه. فوتبال ما وضع خوبی ندارد. حالا بعد از این همه سال وقتی پا روی زمین چمن میگذارید چه حسی دارید؟ حس بدی دارم. چرا؟ چون که دیگر نمیتوانم بازی کنم. اگر بگویند فردا صبح به همه آرزوهایتان میرسید؟ اینکه خیلی خوب است، اما رویایی بیش نیست... اصلا بزرگترین آرزوی شما برای آینده چیست؟ سلامت خودم و خانوادهام. داستان مجتبی محرمی در فوتبال کی تمام شد؟ هنوز تمام نشده است، ادامه دارد... آخر داستان زندگی شما چیست؟ مرگ! جلال بابایی / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
شنبه 11 بهمن 1393 - 10:00
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]