تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):آنچه دوست ندارى درباره‏ات گفته شود، درباره ديگران مگوى. 
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821151864




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خامه خورشيد


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خامه خورشيد
خامه خورشيد نويسنده:خسرو احتشامي هونه گاني کليد واژه هاکمال الدين اسماعيل اصفهاني، ابداع، شعر فارسي، نوآوري، خلق مضمون، خلق ترکيب، خيال برتر.چکيده کمال الدين اسماعيل اصفهاني، مشهور به خلاق المعاني يکي از بزرگ ترين شاعران ايراني است. وي در اصفهان برآمد، و به سرودن شعر، اشتغال ورزيد تا اين که سرانجام به دست مغولان به شهادت رسيد. اشعار او از لحاظ عمق مضمون و گستردگي خيال بي نظيرند، به گونه اي که مضامين خلق شده در آثار او، منبع اصلي شاعران ايران زمين قلمداد مي شود. بسياري از شاعران بزرگ ايراني از سبک او الهام گرفته اند، و شگردهاي زباني، بياني و واژگان رنگين و زيباشناي او را در اشعار خويش به کار برده اند. بر اين صحيفه مينا به خامه خورشيد نوشته خوش سخني را به آب زر ديدمخلاق المعانيمغول بچه اي به هواي شکار گنجشکي تيري رها کرد، و قدم در کلبه درويشي گذاشت که از شهر بريده بود تا شايد از وحشت مرگ در امان ماند؛ اما نفريني که در دوردست، خود در حق ياران و همشهريان کرده بود، سرزده او را به مهماني مي خواند، مغولان در جست و جوي زهگير کودک، چاهي را يافتند مالامال از کالا، و شاعر را که در سکوت صوفيه بود، به چهار ميخ شکنجه کشيدند، يک لحظه صاعقه خنجري، و تا نوشتن مصرعي، شاعر هم پرپر زد؛ چنان که گنجشک مغول بچه. آفريننده ي آثاري غريب که در باريک انديشي، غناي شعري، خلق معاني، ابداع ترکيب، انديشه ي جديد، عناصر کلامي و آشنايي زدايي، نه فقط در محتوا که در قافيه و رديف هم با هيچ گوينده ي ديگري تطابق نداشت، تباه شد. مغول چه مي دانست که به مرگ چه کسي آستين بالا زده است.کمال، نخستين شهيد قلم نبود؛ اما يکي از بزرگ ترين شهيدان اين قبيله در درازناي تاريخ است؛ شاعري که غزل هاي پررنگ او با قيد رديف هاي نادر و کم ياب، همچنان از ضرباهنگ ترکيب و معني برخوردارند که نيازي براي ثبت آفريننده آن باقي نمي ماند؛ چرا که گواهي مي دهند از کيست. منتقدان، گوارندگي، و پيوستگي لفظ را در آثار کمال، ممتاز ديده اند با کشف سرزمين هاي غافلگير کننده در احساس، انديشه و خيال که هرکدام، پنجره در ادبيات شگفت قصيده ها و تغزلات او دارند. جريان خون تازه اي که با مضامين بي سابقه اون در رگ غزل و قصيده و رباعي مي دود، فاصله ي ذهنيت او را با پدر (جمال الدين عبدالرزاق اصفهاني) به روشني نشان مي دهد. تحولي عميق و ژرف که نياز به بسامد عناصر سبکي در شناخت هم ندارد؛ زيرا ترکيبات و استعارات، نمايانگر شيوه اي است که در تکامل سبک اصفهاني، سهيم اند، البته نه آن شيوه ي عام که در عصر صفوي پديد آمد؛ بلکه نوع حافظانه و صائبانه ي آن، که اوج لطافت کلام و پرواز ذهن به آن سوي استعاره است. بي گمان غزل رنگين و سهل ممتنع و قصيده ي ظريف و ابهام انگيز کمال، راه گشاي جهش هاي شاعرانه اند، و بي ترديد، اين بيشه ي رازآلود، از جويبار ابداع و تعابير خاص اين شاعر آب مي خورد؛ حتي در سرايش رباعي که پژوهشگران، او را يکي از سرآمدان اين خطه، معرفي کرده اند. طبيعت گرايي و عاشقانه سرايي او در اين قالب هم تا قرني پس از مرگ، زبان زد خاص و عام بوده است، و بي تعارف و مجامله مي توان او را از بهترين رباعي سرايان و از سرآمدان اين قالب کوچک در ادبيات پارسي دانست.کمال، شاعري نبود که با ابيات ديوان پرکن و الفاظ و ترکيبات عام پسند، هر چه را به ذهنش مي رسد، برروي کاغذ بريزد. درست که مي آفريد، و نمي توانست از تهاجم تصاوير و مضامين و معاني تازه اي که هر لحظه انديشه ي او را به محاصره مي کشيدند بگريزد؛ اما آگاه تر از آن بود که فريب اين نوع تلقين ها و خطا کاري هايي را بخورد که گذشتگان، کم و بيش بدان دچار بوده اند. کم تر مصراعي، بيتي يا واژه اي را مي توان يافت که اين شاعر با بي حوصلگي و يا سرسري از آن گذشته باشد. قصيده هاي بلند او که گاه و بي گاه در مدح به بيراهه مي افتند، و در توصيف دولتمردان عصر به دريوزگي مي رسند، و درخشندگي راستين را از ابداعات خيره کننده او مي گيرند، باز هم خواننده را مرعوب زيبايي هاي نهفته در کلمات و زنجيره پيوسته مضامين مي سازند، چندان که با همه ي دلزدگي، تا آخرين بيت، مثل برده اي مطيع، خواننده را به دنبال مي کشند، و تا نقطه ي پايان، مجال گريز را مي گيرند. اگر چه اين قصيده هاي بلند ممکن است از حيث ريخت شناسي و ساخت، و صورت و شکل موسيقيايي، هيمنه و شکوه قصايد خاقاني و سنايي را نداشته باشند، و آن جوشندگي و فوراني را که پشت الفاظ پنهان اند، القا نکنند؛ اما در تثليث، شکل، تصوير و زبان، چنان شور و صلابت نشان مي دهند که مخاطب را به تداعي ناگزير وا مي دارند، و از مقايسه، ناچار مي کنند. اين همه را بايد در تفاوت فاحش حوزه ي واژگان عاطفه و احساس شاعر ديد؛ چرا که زبان کمال، اصولا تعلق به اقليم تغزل دارد نه حماسه، بي سبب نيست که عصر او آغاز سبکي است که در بطن آن، جوشش همه گير غزل خفته است، شيوه اي که پدرش جمال الدين عبدالرزاق اصفهاني از بنيان گذاران نخستين آن بود. قصيده ي کمال با قصايد چند سده پيش از دوران کمال، يعني سده ي چهارم، پنجم و ششم مي تواند از هر زاويه اي، حتي سنت موسيقيايي قصيده هم متفاوت باشد، انديشه هاي او هم بيشتر غزلواره اي است، و کاشف نهفته هاي کلام تا مفسر آرمان هاي معمول شاعران بزرگ، بسيار به جا بود که منتقدان معاصر او شاعر را از همان آغاز شهرت و پرآوازگي، خلاق المعاني معرفي کردند، و اين ستايش، از سر بي دقتي يا تعارفات دوستانه نبود. وسعت خيال، گستره ي فکر و نوزايي ذوق در اکثر پهنه هاي ادبي، کمال را يک سر و گردن از ديگران بلندتر کرده بود که اين والايي، با پشتوانه هاي شگرف فرهنگي و ذخاير شگفت هنري و ايجاد فضاهاي احساسي و تجربي، براي نخستين بار، فقط و فقط در ديوان او حضور پيدا مي کرد. خطه ي غزل ها، رباعيات، قطعات و قصايد کمال، ساختگي و دروغين و رؤيايي نيستند. کمال، محيطي را به تصوير مي کشد که در چارچوب جغرافيايي، تاريخي، سياسي و فرهنگي آن رشد يافته، اين سرزمين که در دوران شاعران پيش از کمال ناشناخته است، نه خيالي است نه تقليدي و نه مصنوع؛ بلکه عين وجود آن اقليم است. تصويري است دقيق از شهر اصفهان، بي آن که فرمايشي، سنتي، مرسومي و کليشه اي باشد. هر چند گامي متعادل در مضمون و تفکر او آن چنان که بايد باشد، نيست؛ ولي نقش زيباشناختي شعر که در صورت گرايي و معني تا سرحد اعجاز مي رسد، اين عيوب را به خوبي مي پوشاند، و ما را به روح هنري کمال نزديک مي کند، و اين همان رازي است که غزل سرايي مانند حافظ را از خود بي نصيب نگذاشته است، چه رسد به رباعي سرايان و قصيده پردازان که شايد تا امروز هم از اين درياي بي کرانه به قدر تشنگي چشيده اند. با همه ي اين ويژگي ها و با آن که بوي حافظ، سعدي و صائب را از مجموعه اشعارش مي توان شنيد؛ اما کمال را «قله ي» غزل يا قصيده نمي توان شناخت؛ ولي در رباعي بي ترديد سر بر آسمان دارد. رسوب نوآورانه فکري او در گستره ادبيات پارسي تا امروز بيشتر نگاه ژرفاکاو و تفکر نوآيين و کشف جان مايه هاي هنري است. کمال، بنيان گذار و برپا کننده ي مکتبي است که تقريبا تا عصر مشروطيت و حتي در شعر امروز هم، سايه ي خود را تداوم بخشيده است؛ سايه اي که گاه پيدا، و گاه پنهان است، و به اعتقاد نگارنده، اين مکتب را بايد «خيال برتر» ناميد. مکتبي که بنيادش بر تخيل وسيع، استعاره ي پيچان و پرواز تا دوردست کنايه و مجاز است. البته آفرينش چنين فضايي از کم مايگان، بعيد به نظر مي رسد، کساني هم که فکر مي کنند با تصوير مي توانند به سادگي به اين قلمرو دست يابند، سخت در اشتباه اند؛ لذا جا دارد که شاعران سطح کوش و سطح نگر، از شيوه ي کمال و دنبال کنندگان او به خصوص در نوع ظريف آن دل خوشي نداشته باشند؛ چنان که شاعران بي مايه و کوچک ذهن عصر قاجار، از غزل صائب و هم فکران «سبک اصفهاني» روي برتافته بودند، و تقليد و رونويسي را بر آفرينندگي، ترجيح مي دادند. محتمل است که ناآشنايي با کليد زبان، و دشواري ورود به قصر تفکر و تخيل اين شاعر، و بسته ماندن دريچه ي هم صدايي با مخاطب، سخنور بزرگي چون او را مهجور کرده باشد، تا آن جا که در پهنه ادبيات امروز، اهالي شعر و ادب نيز کم تر با ديوان کمال، انس و الفت دارند، و گاهي مي پندارند، چون خواجه ي بزرگ حافظ، بيتي يا مصرعي از او به تضمين آورده است، همين عنايت، دليل ارزش شعر کمال است که هست؛ ولي غافل مانده اند که لسان الغيب، از شگردهاي زباني، بياني و زيباشناسي واژگان چه در حوزه ي ترکيب، و چه انتزاعي تر، در حوزه ي عاطفه از کمال، بهره ي فراوان گرفته است. اين تأثير را وقتي مي توان دريافت که با حوصله و دقت، ديوان پرحجم شاعر، مرور شود. سخن بر سر يک بيت و يا چند مصراع نيست، سخن از عصاره ي تفکر، تقطير انديشه و طرح معماري کلمات کمال است که حافظ، ساحرانه، سعدي، شاعرانه و صائب، ماهرانه آن را کسب کرده اند. آن چه در اين مختصر شيرازه بسته، اين که کمال الدين اسماعيل به هيچ وجه مقلد بزرگان پيش از خود نيست، اگر سر برافراشته تر از آنان در ساخت و صورت قصيده نباشد، و نتواند از حيث شکوه و عظمت لفظ، عنوان «قله» را کسب کند؛ اما از جنبه ي آفرينندگي، خوش ذوقي، تازگي فکر، نبوغ طرح، فضاشکني، خلق ترکيب، رنگيني واژه، عمق مضمون، گستردگي خيال و برجستگي تصوير در سراسر تاريخ دراز آهنگ فرهنگ و ادبيات ما، شاعري است نوآور و تازه پو که هر چه مي آفريند، بر اثر تجربه هاي دقيق و باريکي است که در محيط زيستن مي آزمايد يا کشف مي کند. در حقيقت، نخستين کاشف قبل از شاعران عصر صفوي در شعر، او است، و اين شيوه ي سخن براي شاعر اصفهاني ما، به اندازه ي پايگاه قصيده سرايان بزرگ پيش از او بلندمرتبه و تحسين برانگيز است. رسيدن به کمال الدين اسماعيل واقعي، منوط به رجوع مداوم به ديوان ارجمند او است، در اين راه بايد از عقايد تکراري، و نظريات بي مايه برخي از منتقدان قديم و جديد دوري جست؛ چرا که شعر کمال، بيشتر با روح و عاطفه سر و کار دارد تا با صنعت و فن شاعري و دقايق خشک عروض. البته قوافي مهجور و رديف هاي اسمي نادر را نبايد در اين دايره قرار داد، و قصايد مردف، گل، دست، چشم، سرو، بلبل، انگور، سوسن، گهر، نوروز و غنچه را هم از دريچه ي تصنع گرايي آن ديد ؛ چرا که خواجه ي شيراز هم در غزليات خويش با همين تجربه ها کم و بيش سر و کار دارد. غزل هايي با رديف غريب، عمر، خجل، چشم، شمع، درويشان، حسن، حاجت، هوس، فرخ، حيرت، دريغ، خوش، فراق و طلب در ديوان شمس الدين محمد، از همين آبشخور است، و هيچ گونه صنعتي هم به صورت متکلفانه آن در کار نيست؛ ولي نشانه قدرت شاعري در فرم را نبايد فراموش کرد که قله هاي نامور ادبيات را نيز براي ساختن چنين معجون هايي به وسوسه مي انداخت. کمال، شاعري است حساس و زودرنج، نازک دل و متغزل که به سنت روزگار احترام مي گذارد، وگرنه هستي هنري او با مردمان جامعه اي که در آن زندگي مي کند، نه تنها هم خواني ندارد که متضاد هم هست. اين احساس، هماره در تورق ديوانش به نگارنده دست داده است که شهيد شعر ما، مثل شيوه غريب شاعرانه اش در جمع نامردمان، تنها زيسته، تنها سروده، تنها گريسته و تنها مرده است. فهرست منابع و مآخذ1. اقبال آشتياني، عباس، تاريخ مغول، تهران: اميرکبير، 1347 ش.2. براون، ادوارد، تاريخ ادبيات ايران، از فردوسي تا سعدي، ترجمه غلام حسين صدري افشار، تهران: مرواريد، 1357 ش، ج2.3. ريپکا، تاريخ ادبيات ايران در زمان سلجوقيان و مغولان، ترجمه يعقوب آژند، تهران: گسترده، 1364 ش.4. صبور، داريوش، سيري در شعر پارسي، تهران: گفتار، 1370 ش.5. همو، آفاق غزل پارسي، تهران: گفتار، 1370 ش.6. صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات، تهران: ابن سينا، 1351 ش، ج2.7. کمال الدين اسماعيل اصفهاني، اسماعيل بن محمد، ديوان کمال الدين اسماعيل، چاپ از روي نسخه سنگي بمبئي، تهران: روزنه، 1376 ش.8. همو، ديوان خلاق المعاني ابوالفضل کمال الدين اسماعيل اصفهاني، به تصحيح دکتر حسين بحرالعلومي، تهران: دهخدا، 1348 ش.9. مؤتمن، زين العابدين، شعر پارسي، تهران: طهوري، 1355 ش. 10. مهيار، محمد، جان معني: زندگي و شعر کمال الدين اسماعيل، قم: باورداران، 1378 ش.منبع: مجله فرهنگ اصفهان شماره 36/خ
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 757]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن