تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نيّت خوب، برخاسته از سلامت درون است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829127667




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ناگفته های زندگی یک دیکتاتور


واضح آرشیو وب فارسی:الف: ناگفته های زندگی یک دیکتاتور
حمیدرضا امیدی سرور؛ 25 دی ماه 1393

تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۰۶
استالیننویسنده: ادوارد رادزینسکیمترجم: آبتین گلکارناشر: ماهی، چاپ اول ۱۳۹۳ ۶۷۶ صفحه، ۴۵۰۰۰ توماناین کتاب را در تهران فروشگاه اینترنتی شهر کتاب و در شهرستان‌ها پاتوق کتاب فردا تا یک هفته پس از معرفی، با ۱۰% تخفیف ویژه عرضه می‌کنند، در صورت تمایل در تهران اینجا و در شهرستان‌ها اینجا کلیک کنید.****پدرش می‌خواست از «سوسو» همانند خود کارگری در کفش سازی بسازد، چندی او را با خود به کارخانه برد؛ اما مادر «سوسو» (۱)زنی مذهبی بود که آرزو داشت پسرش جامه‌ی کشیشی بر تن کند. دست پسر را گرفت و به مدرسه‌ای شبانه‌روزی مذهبی برد. اما سرانجام نه این شد و نه آن.دو بار ایمان خود را به خدایش از دست داد. نخست در نوجوانی و هنگام تحصیل در مدرسه مذهبی. اما به آثار سوسیالیست‌های روس بیش از کتب اهل دین برایش جذاب بود، پس مسیح را واگذاشت و لنین را برگزید؛ لباس سیاه مردان خدا را از تن درآورد و به جریان سرخ انقلابیون سوسیالیست پیوست. خدای تازه‌اش همانند خدایان اساطیری یونان باستان شمایلی انسان واره داشت، انسانی بود که دیگران به مرتبه خدایی‌اش رسانده بودند. سخنان زیبایش از بهشتی سرشار از برابری و عدالت خبر می‌داد که نه در آسمان، در زمین برپا می‌داشتند. «سوسو» حالا «کبا» نامیده می‌شد.چنان ایمانی به خدای تازه داشت که برای تحقق وعده‌های او از هیچ کاری فروگذاری نکرد. حتی زمانی که همسر و فرزند چندماهه‌اش برای رهایی از بیماری به پول اندک نیاز داشتند، تمام آنچه از طریق راهزنی و یا (به لفظ خود) از مصادره اموال ثروتمندان به دست آورده بود، نزد لنین فرستاد. قربانی کردن همسر جوان و دختر چندماهه‌اش در پیشگاه خداوند، نه‌تنها خللی در ایمانش به وجود نیاورد که او را استوارتر ساخت. می‌گویند بزرگ‌ترین تراژدی آدم وقتی است که پی به پوشالی بودن اعتقادات خود می‌برد. سی‌وهفت‌ساله بود که ایمانش به لنین را از دست داد؛ وقتی دریافت او را که صادقانه تن به تبعید، زندان، راهزنی، مرگ نزدیکان، زندگی فقیرانه، جاسوسی دوجانبه و... داده بود، همانند یک عضو کم‌ارزش و پیش‌پاافتاده، به‌سادگی قربانی منافعی زودگذر در حزب کرده‌اند، چندی متفکرانه در خود فرورفت. سرانجام میدان را خالی نکرد، سختی‌ سالها مبارزه و دربه‌دری و نیرنگ‌های رفقای حزبی‌اش به او آموخته بود، چگونه از این شکست، فرصتی برای موفقیت بسازد. انتظارش چندان طولانی نشد، چندی بعد شعله‌های انقلاب روسیه برافروخته شد. دوباره وارد میدان شده، این بار اما نه از سر صدق که فرصت‌طلبانه. «کُبا» آن انقلابی معتقد دوآتشه در درون او مرده بود و «استالین» زاده شده بود. با پیروزی انقلاب اکتبر و تثبیت قدرت حزب رفته‌رفته موقعیت خود را از سطح یک عضو درجه‌دو حزب بهبود بخشید، قدم‌به‌قدم پیش رفت و پس از مرگ مشکوک لنین، قدرت را در اختیار گرفت و سرانجام به‌جایی رسید که حتی خوش‌بین‌ترین رفقایش نیز باور نداشتند. او همه را غافلگیر کرده بود. باوجودآنکه لنین در نامه‌ای آشکارا نوشته بود که نباید تا رتبه رهبری حزب بالا بیاید و درحالی‌که همه تروتسکی را وارث لنین می‌پنداشتند، این استالین بود که بر کرسی ریاست حزب نشست . اندک زمانی بعد با فرستادن رفقای دیروز و رقبای امروز نزد لنین، به سرعت قدرت را در دستان خود متمرکز کرد.مردی که در هنگام جنگ جهانی اول، در اوج نیاز حکومت تزار به سرباز به دلیل نقص دست چپ خود (۲) از شرکت در جنگ معاف شده بود، حالا یکی از بزرگ‌ترین ارتش‌های جهان در یَد قدرتش بود.چند سال بعد از به قدرت رسیدن وقتی دریافت مرگ مادرش دور نیست، بعد از مدتی بسیار طولانی به دیدار او رفت، مادرش را در قصر فرمانروای قفقاز سکنی داده بود، اما پیرزن تنها اتاقی محقر را برای خود انتخاب کرده بود. وقتی استالین روبه‌روی مادر ایستاد، از او پرسید: چرا در کودکی مرا آن‌گونه می‌زدی؟ مادر جواب داد: برای آنکه به‌خوبی امروز شوی.کمی بعد مادر از او پرسد: ایوسیف حالا چه‌کاره‌ای؟ استالین جواب داد: تزار را یادت هست، خب من چیزی شبیه او هستم!مادر گفت: بهتر نبود که همان کشیش می‌شدی!در سخن استالین با مادرش کنایه‌ای خودنمایانه بود، برای اینکه جایگاه خود را به مادرش گوشزد کند. تزار همان کسی بود که روزگاری روستاییانی نظیر مادرش مدام برای طول عمر او دعا می‌کردند، چنان اعتقادی به او داشتند که حتی انقلابیون مردد بودند بتوانند آن‌ها را با خود همراه کنند. استالین خود را در جایگاه تزار می‌دید؛ به قول تروتسکی زنجیره گشوده شده و زنجیری تازه بر دست و پای مردم بسته شده بود. استالین تزاری بود از جنس دیگر؛ او شیفته همه مواهبی بود که نشستن در چنین جایگاهی برایش به ارمغان آورده بود، منتهی به سبک خود. روسیه دیروز و اتحاد جماهیر شوروی جدید تزاری تازه پیداکرده بود. تزاری به نام استالین. نامی که وقتی بر خود گذاشت، پوزخند تروتسکی رفیق و رقیب روشنفکر حزبی‌اش را به همراه داشت. اما این نام نزدیک به دو دهه، لرزه بر اندام میلیون‌ها انسان می‌انداخت، مردی که علاوه بر حکومت بر یکی از وسیع‌ترین کشورهای دنیا؛ نیمی از کشورهای اروپا را نیز تحت تسلط خود داشت.چنین مردی اما نیازمند گذشته‌ای درخشان بود، گذشته‌ای که استالین به‌عنوان یکی از سکنه آسیایی‌تبار روسیه از آن بهره‌ای نداشت. نه از بزرگ‌زادگان بود (چون لنین) و نه حتی از خانواده روس تبار. ازاین‌رو با جدیت به پاک کردن گذشته خودپرداخت. حتی پذیرفت شایع شود که فرزند نامشروع بزرگ‌زاده‌ای روس تبار است و این‌چنین در افکار عمومی مردم به مادر پرهیزکاری که عاشق مسیح بود و دوست داشت پسرش به سبک مردان خدا درآید، برچسب زناکاری زده شد!کتاب «استالین» نوشته ادوارد رادزینسکی روای چنین حکایاتی ست؛ اثری که با زبانی جذاب و رویکردی تازه به ابعاد پنهان و پرداخته نشده زندگی استالین می‌پردازد. کتاب پس از ترسیم فضای کلی حاکم بر دوران حکومت استالین سؤالی کلیدی طرح می‌کند. چرا استالین با نابود کردن بخشی از اسناد حزب درصدد آن بود که گذشته واقعی خود را پنهان کرده و تصویری دیگرگونه از خود در برابر دیدگان مردم مشتاقی که چون خدا به او نگریسته و او را می‌پرستیدند، بگذارد؟ بر اساس چنین سؤالی طرح کلی کتاب شکل‌گرفته و در ضمن پاسخگویی به زندگی یکی از دیکتاتوران بی‌رحم تاریخ پرداخته می‌شود.پدر رادزینسکی که خود اهل هنر و روشنفکران شوروی بود، بسیار علاقه‌مند بود چنین اثری درباره استالین نوشته شود، حتی از پسرش نیز خواست: فکر نمی‌کنی زمانی چیزی درباره او بنویسی؟ چیزی که روزی به پاولنکو (یکی از دوستانش که جزو نویسندگان محبوب حزب به شمار رفته و نزد استالین هم رفت‌وآمد داشت) پیشنهاد کرد. پاولنکو برخلاف معمول به‌تندی سخن او را قطع کرده بود: تا آفتاب غروب نکرده نباید آن را به تصویر کشید!پاولنکو که در حلقه اطرافیان استالین بود، به‌خوبی می‌دانست چه می‌گوید. رادزینسکی معنای حرف او را چندین دهه بعد، زمانی که نه‌تنها آفتاب عمر استالین که خورشید حکومت کمونیستی هم غروب کرده بود، پس از دسترسی به اسنادی که تا آن زمان استفاده از آن‌ها غیرممکن بود به‌روشنی دریافت. زمان نوشتن فرارسیده بود، اما پدر او دیگر زنده نبود که برآورده شدن آرزویش را شاهد باشد. رادزینسکی در این کتاب کوشیده تصویر حقیقی استالین را از دل اسناد آن روزگار بیرون بکشد. تصویری که از منظرهای گوناگونی با نوشته‌های دیگر زندگی‌نامه نویسان استالین تفاوت دارد و همین نکته نیز کیفیتی منحصر به فرد به کتاب او داده است. رادزینسکی در کتاب خود به این نکته کلیدی اشاره دارد که استالین آگاهانه برای سردرگم کردن کسانی که می‌دانست روزی می‌کوشید گذشته او را از دل اسناد بایگانی حزب کمونیست بیرون بکشند، دستور داده بود اسناد مربوط به او را از بین ببرند، مگر آن‌ها که حاوی اطلاعات مخدوشی بود. او حتی بسیاری از رفقای دوره جوانی‌اش را که از فرازوفرودهای زندگی‌اش خبردار بودند، به آغوش مرگ فرستاد تا فرصت بازگویی یا نوشتن خاطراتش را نداشته باشند. اما او از این حقیقت ساده غفلت کرده بود که به‌عنوان فردی درگیر مبارزه سیاسی ، زندگی‌نامه نویسان دیگری نیز داشته، کسانی که به‌حکم حضور در نیروی پلیس دوره تزاری، در قالب اسناد اداری خود، گوشه‌های مختلف زندگی او را به‌عنوان یکی از افراد خرابکار مخالف ثبت و ضبط کرده‌اند. اما در گذشته استالین چه رازهایی بوده که او این‌چنین از آشکار شدنشان بیمناک بوده؟ این سؤالاتی ست که رادزینسکی در طول کتاب خود به آن‌ها پاسخ می‌گوید. رازهایی که نه‌فقط دانستن که سؤالاتی که دانستن آن‌ها در روزگار حیات استالین به‌سادگی می‌توانست هرکسی را حتی دوستان نزدیک او را به کام مرگ بفرستد. به همین دلیل پاولنکو نوشتن درباره دوره جوانی استالین را منوط به رسیدن دوران غروب آفتاب کرده بود. حتی وقتی خود استالین زنده بود، پیشنهاد داد بولگاکف نمایشنامه‌ای درباره روزگار جوانی‌اش بنویسد. اما همین‌که دانست بولگاکف قصد تحقیق درباره جوانی او دارد و عازم قفقاز شده تا با شاهدان زنده آن روزگار سخن بگوید، خبر رسید که کل ماجرا را تمام‌شده بداند!استالین تمام سعی خود را برای لاپوشانی کارهایش در آن روزگار کرده بود، از بین بردن اسناد، دادن اطلاعات نادرست، حتی در مورد تاریخ تولدش؛ به‌طوری‌که نزدیک به دو دهه مردم شوروی روزی را به‌عنوان سالگرد تولد استالین جشن می‌گرفتند که درواقع روز تولد واقعی او نبود.اما رادزینسکی نه‌فقط برای نوشتن زندگی‌نامه استالین، بلکه به دلیل شغلش همواره با اسناد گذشته سروکار داشته؛ بنابراین به‌خوبی آموخته که کجا و چگونه به سراغ آن‌ها رفته و با کناره‌ام قرار دادن این اسناد، گفته‌های معدود بازماندگان، و کتاب‌های باقی‌مانده از آن روزگار تا حد ممکن به واقعیت نزدیک شود.اما آیا کتاب رادزینسکی چیزی را ناگفته باقی نگذاشته، بی شک خود او نیز چنین ادعایی ندارد، هیچ محقق منصف و توانایی هم نمی‌تواند چنین ادعایی بکند. او آشکارا تمام تلاش خود را بکار برده که به کشف حقیقت نائل شود، هر جا که نسبت به آن مشکوک بوده، روایت‌های دیگر را نیز بازگو کرده و آنجا که به حدس و گمان متوسل شده، آشکارا به این نکته اشاره دارد که این‌ها برداشت‌های شخصی‌اش هستند.رادزینسکی همانند دیگر کتاب‌های زندگی‌نامه‌ای‌اش که درباره راسپوتین، آخرین تزار و... نوشته است؛ آشکارا از شیوه خشک حاکم بر اغلب کتاب‌های تاریخی دور شده و به روایت خود، شکلی داستان گویانه داده است. بهره گرفتن از صناعت‌های روایی و ادبی داستانگویانه باعث شده کتاب حاضر از منظر جذابیت گاه به رمانی پر کشش پهلو بزند. به همین خاطر می‌تواند چون رمانی تاریخی که به دلیل اشراف نویسنده‌اش جزء جزء آن بر اساس حقایق تاریخی نوشته‌شده بدان نگریست و از خواندن آن لذت بسیار برد.نویسنده کتاب اهمیتی‌ست بسیار برای فضاسازی و ارائه حال و هوای حاکم بر جامعه روسیه‌ی آن روزگار و مناسبات حاکم بر آن، به‌عنوان بستر اتفاق‌هایی که در زندگی استالین رخ‌داده قائل بوده. به همین دلیل، مخاطب کتاب گویی خواننده تاریخ سال‌های آخر حکومت رومانوف‌ها، انقلاب اکتبر روسیه و چند دهه نخست برقراری اتحاد جماهیر شوروی نیز هست، سال‌هایی که مصادف است با دوران حیات استالین، پسرِ زنی رخت‌شوی و مردی کفاش که به مقامی خدا گونه در این کشور پهناور رسید. خدایی که غضبش بیش از رأفتش بود، خدایی انسان‌خوار که بسیاری را به کام مرگ فرستاد، حتی یاران و رفقای سابق خود را و سرانجام (چنان‌که رادربنسکی نتیجه‌گیری کرده) خود نیز طی توطئه‌ای به کام مرگ فرستاده شد. جنازه‌اش بعد از حمله قلبی مرگباری ساعت‌ها کف اتاق باقی ماند تا سرانجام در میان بهت و حیرت مردمی که مرگ خدای خود را باور نداشتند تشیع شد. روایت است وقتی استالین بیمار شده بود و یکی از علاقمندانش از شنیدن اینکه آزمایش پزشکی داده متعجب شده و می پرسید مگر استالین ادرار هم می‌کند! حکایت استالین با مردم کشورش چنین حکایتی بود؛ حکایتی پرفرازونشیب از مردمی که به امید جامعه‌ای بهتر به پا خاسته بودند، اما دیکتاتوری تازه نصیبشان شده بود زندگی رنجباری از جنسی دیگر، چنان‌که استالین تزاری دیگرگونه بود!پی نوشت: ۱- نام واقعی او «جوزف ویساروویچ جوگاشویلی»، او را ایوسیف هم می خواندند. «سوسو» اسمی بود که در کودکی و نوجوانی بدان نامیده می شد، «کبا» نامی بود که در سالهای فعالیت و مبارزه توسط دوستانش بدان شناخته می شد. «استالین» را در ایام به بار نشستن انقلاب اکتبر برگزید که معنای آن به سخت و محکم همچون فولاد اشاره دارد.۲- حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه برای تامین مخارج خود در داخل و خارج کشور روسیه در مواردی متوسل به سرقت و راهزنی شده و آنها این عمل را مصادره می نامیدند، به هر حال پس از مدتی این کار به دلیل وجه نامناسبی که داشت، ممنوع شده و تصمیم گرفته شد هر کس به این کار ادامه داد، از حزب اخراج شود. اما استالین که در آن زمان به عنوان کبا نامکیده می شد به این کار ادامه می داد و پول های دزدیده شده را برای لنین می فرستاد.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن