محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855471161
پروردگارا! چابکسوار من محمد (ص) را برگردان... تو خود او را محمّد نامیدی
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
پروردگارا! چابکسوار من محمد (ص) را برگردان... تو خود او را محمّد نامیدی وبلاگ > جعفریان، رسول - ولادت محمد (ص) بین یکی از روزهای 12 و 17 ربیع الاول است و یکی از بهترین نامگذاری ها برای این ایام، همین تعبیر هفته وحدت است، وحدتی که امروز مسلمانان بیش از همیشه به آن نیاز دارند، نیازی به موازات نیاز به اصل «رحماء بینهم» که برگرفته از وصف بزرگ رسول از زبان خداوند به «رحمة للعالمین» است. ای کاش مسلمانان به هم رحم می کردند و با هم بر محور «محمد» یک صدا می شدند. این گزارش داستان ولادت محمد (ص) و دوره کودکی اوست، ساده و بی آلایش، اما بر پایه منابع.
ازدواج عبدالله با آمنه عبدالله در میان فرزندان عبدالمطلب كوچكترین اما عزیزترین فرزندان بزرگمرد قریش بود. مادرش فاطمه دختر عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم است. تعداد زیادی زن با نام «فاطمه» در میان اجداد مادری حضرت محمد (ص) وجود دارد كه ابن سعد در طبقات به نقل از هشام كلبی نامشان را آورده است. بر اساس این نقل، در جده های شناخته شده پیامبر، ده نفر با نام عاتكه (به معنای طاهره) و ده نفر به عنوان فاطمه هستند.[1] شرف خاندان آنان ایجاب میكرد تا زنی از خاندانی همطراز با آن خانواده، به عقدعبدالله درآید. عبدالمطلب در اندیشه زن گرفتن برای عبدالله افتاد و به خواستگاری آمنه رفت. درهمان مجلس كه عبدالمطلب دختر وهب بن عبدمناف را برای فرزندش عبدالله گرفت، خودش نیز دختر وهیب بن عبدمناف را خواستگاری و با او ازدواج نمود. این دختر كه هاله نام داشت، مادر حمزه بن عبدالمطلب بود. حمزه علاوه بر آن كه عموی محمد(ص) است برادر رضاعی او هم محسوب میشود. بر اساس رسم عرب، زمانی كهعبدالله با آمنه ازدواج كرد، سه روز در خانه آنها ماند. در برخی از نقلهایی كه سیوطی در خصائص الكبری آورده، گفته شده است كه عبدالله با خواست نامشروع آن زن مخالفت كرد و از وی دو بیت شعر در این باره كه او كار حرام نخواهد كرد نقل شده است. آمنه دختر وَهْب بن عبد مناف بن زُهْرَه بن كِلاب بن مُرّة از طایفه بنی زُهْرَه بودند.سعد بن ابی وقّاص از همین بنیزهره و بنابرین در نسب نزدیك به خاندان بنیهاشم بود.وهب بن عبدمناف، از بزرگان بنی زهره بود و كسی در تیره آنان از او برجسته تر نبود. آمنه در این وقت، دختری نیكو و خردمند شناخته میشد. به هر روی، ازدواج صورت گرفت و آمنه به زودی حامله گردید. مادر آمنه، بَرّه دختر عبدالعُزّی بن عثمان بن عَبْدُالدّار (از تیره بنیعبدالدار باز ازتیرههای قریشی نزدیك به بنیهاشم) بود. در اینجا حكایتی نقل كردهاند كه در منابع به چندین صورت مختلف درج شده است. نوشتهاند: در وقتی كه عبدالله همراه پدرش عبدالمطلب به خواستگاری آمنه میرفت، نُفَیله خواهر ورقة بن نوفل از تیره بنی اسد (از تیرههای قریش) عاشق جمال و كمالعبدالله شد و این از آن روی بود كه نوری در پیشانی او به نظرش آمد و سخت به عبدالله دل بست. این زن كه ثروتمند بود، از عبدالله خواست در برابر گرفتن صد شتر، یعنی به اندازه همان شترانی كه عبدالمطلب در برابر جان عبدالله، فدا كرد، كه به او میدهد وی رابه زنی بپذیرد. عبدالله گفت همراه پدر است و میبایست همراهیش را حفظ كند. پس از مراسم ازدواج عبدالله با آمنه و اقامت سه روزه او در خانه عروس ـ بر طبقرسم آن روز عرب ـ خواهر ورقة بن نوفل، دیگر تمایلی به عبدالله نشان نداد. عبدالله علت را پرسید، وی گفت: آن زمان كه تو را خواستم، نوری در جبین تو دیدم، اما امروزآن نور را نمیبینم. گویند كه این نور، همان نور نبوت بود كه با حامله شدن آمنه بنتوهب، از پیشانی عبدالله برفت. برخی هم گفتهاند كه ورقه این مطلب را به خواهرش گفته بود و او انتظار آن داشت كهاگر خبری هست، بر دامن او باشد. پیداست كه اینها غالبا داستان است نه تاریخ. كسانی هم گفتهاند كه عبدالله دو همسر داشت و وقتی نور در پیشانی او یافت شد، نزدآمنه رفت، در حالی كه همسر دیگر او چنین میخواست و نشد. بسا این حكایت، تنها عبارت از نوعی دلبستگی یك زن به یك جوان باشد كه بعدها گرفتار این تعبیرات و تغییرات شده است. آنچه هست این كه شكلهای دیگری هم روایت مزبور نقل شده و نام آن زن را ایضا فُتَیله هم گفتهاند. در نقلی دیگر گفته شدهاست كه آن زن فاطمه دختر مرّ بود و چون كتابهایی خوانده بود در چهره عبدالله پرتو نبوت دید. پیشنهاد خود را مطرح كرد، اما عبدالله گفت كه به حرام حاضر نیست. سپس نزد آمنه رفت و بعد از آن، آن زن گفت كه نور نبوّت از پیشانی او رفته است. این زن كه بهخاطر این پیشنهاد در معرض سخنان مردم قرار گرفته بود، اشعاری سرود و ضمن آن گفت: ابری بارانزا دیدم كه با دانههای پربركت میدرخشید. آب آن ابر پرتوی داشت كههمچون سپیده دم اطراف خود را روشن میساخت. آن را شرفی دیدم كه پنداشتم به آندست مییابم ولی هر آتشزنهای روشن نمیشود. به خدا سوگند كه آن زن قبیله زهره(آمنه) تنها جامههای تو را بیرون نیاورده است، چه چیزی از تو ربوده است و تونمیدانی.[2] بارداری آمنه به محمّد (ص) حاملهگی آمنه دختر وهب، از زبان او چنین نقل شده است: وقتی به فرزندم حامله شدم، ندایی شنیدم كه گفت: ای آمنه! میدانی به كی آبستنی؟ تو به آخرین پیامبر آبستن هستی. بر توست كه وقتی او را روی زمین مینهی این تعویذ بر او بخوانی: از شرّ هر حسودی بهخدای واحد پناه میبرم، سپس او را محمّد نام كنی. گویا وقتی حكایت آمدن فرشته را برای دیگران گفته بود، آنان به وی توصیه كردند چیزی از آهن و غیره (برای تعویذ) به بازو و گردنش بیاویزد. آمنه گوید: چنین كردم، اماچند روز بعد دیدم افتاده است و دیگر نبستم. همچنین از آمنه روایت شده است: از وقتی به فرزند خود آبستن شدم تا هنگامی كهزاییدم هیچ سختی و ناراحتی ندیدم. درگذشت عبدالله عبدالله پدر محمد (ص) 25 ساله بود كه درگذشت. در گزارشی آمده است: عبدالله همراه كاروانی از قریش برای بازرگانی به شام و غزّه رفت. چون از بازرگانی آسودهشدند به سمت مكه برگشتند. زمانی كه به یثرب رسیدند، عبدالله بیمار بود و به همین جهت نزد داییهای خود از طایفه بنوعدی بن نجار ماند. كاروان به مكه بازگشت و خبربیماری عبدالله را به عبدالمطلب دادند. وی فرزندش حارث را به سراغ او فرستاد، اماوقتی به یثرب رسید، به او گفتند كه عبدالله درگذشته و در خانه مردی از بنونجار به نام نابغه دفن شده است. قبر او در سمت چپ خانه نابغه بود. حارث به مكه بازگشت و خبرمرگ عبدالله را به پدر داد. با انتشار خبر درگذشت عبدالله، عبدالمطلب و فرزندانش به سوگواری پرداختند. این زمان، هنوز محمد (ص) متولد نشده بود.[3] واقدی این خبر رادرست میداند و گزارشی كه میگوید عبدالله پس از آن كه 28 یا 27 ماه از تولد فرزندشمحمد (ص) درگذشت را نادرست میداند. از عبدالله كنیزی با نام امایمن و پنج شتر نر وتعدادی گوسفند به ارث به محمد (ص) رسید. امایمن تا زمان رسالت آن حضرت، درخانه آن حضرت بود. آمنه در مرگ شویش اشعاری سرود: سرزمین بطحا از وجود پسر هاشم خالی شد و اومیان بانگ شیون در گوری خارج از این سرزمین آرمید. مرگ از او دعوت كرد و او هم پذیرفت و مرگ هیچگاه كسانی چون پسر هاشم را باقی نمیگذارد. ولادت محمّد (ص) تولد رسول خدا (ص) در روایت ابن اسحاق، روز دوشنبه 12 ربیع الاول «عام الفیل»دانسته شده است. این در حالی است كه بر اساس محاسبه محمد حمیدالله، سالروز دقیق تولد آن حضرت، 17 ربیع الاول دانسته شده است.[4] قیس بن مَخْرمه گوید: من و رسولخدا عام الفیل به دنیا آمدیم و (كه اصطلاحا به این قبیل موارد) برای همین جهت به ما«لِدان» گفته میشود.[5] بعدها خود پیامبر (ص) فرمود كه روز دوشنبه روزی است كه من درآن متولد شدم و در آن روز مبعوث گشتم.[6] محل تولد پیامبر در شعبی قرار داشت كه به شعب ابیطالب مشهور بود و در پایین ابطح در فاصله یك صد تا یك صد و پنجاه متری كعبه قرار داشت. محل فعلی آنكتابخانه و مشهور به مولد النبی (ص) است و مردمان بعدها در آنجا نماز میگذاردند.[7] امروز این شعب را شعب علی مینامند. همین جا بود كه بنی هاشم زندگی میكردند و درسالهای فشار قریش نمیتوانستند از این محل خارج شوند[8]. فاكهی میگوید مردم مكه براین باورند كه این شعب از آن بنی هاشم بود كه سپس به فرزندش عبدالمطلب رسید و اومیان فرزندانش تقسیم كرد و محمد (ص) هم حق پدرش را از آنجا داشت.[9] گفتهاند كهآن حضرت حق خود را بخشید و بیشتر یا همه شعب زمانی از عقیل بن ابیطالب بود.گفتهاند كه معراج پیامبر هم از شعب ابیطالب بوده است.[10] واقدی از امام باقر (ع) روایت كرده است كه محمد (ص) روز دوشنبه دهم ربیع الاول تولد یافته و اصحاب فیل در محرم آن سال بود كه به مكه آمدند و میان آمدن اصحاب فیل و تولد حضرت 55 شب فاصله بوده است. ابومعشر مدنی، سیره نویس دیگر مدنی، روز تولد پیامبر را دوشنبه دوم ربیع الاول دانسته است. برخی از منابع دوازده ربیع الاول و برخی هفدهم آن ماه را روز تولد محمد (ص)دانستهاند. در حال حاضر، دوازدهم را اهل سنت و هفدهم را شیعیان جشن میگیرند. همه منابع متفق هستند كه محمد (ص) در عام الفیل به دنیا آمده است. آمنه میگوید: در وقت زاییدن فرزندش، همراه او نوری آمد كه كاخها و بازارهایشام را روشن كرد و من گردن شتران را در بُصْری میدیدم. او گفت: در وقت ولادتفرزندم، گویی شهابی از من سر زد كه تمام زمین را روشن كرد. همچنین نقل شده است كه بعد از ولادت، سرپوشی بر او گذاشتم، سرپوش به یكطرف افتاد. نگاه كردم، دیدم چشم گشوده و به آسمان مینگرد. ابن اسحاق میگوید: وقتی آمنه وضع حمل كرد، به عبدالمطلب كه همراه برخی ازبزرگان قریش در حِجْر اسماعیل نشسته بود، پیغام فرستاد كه فرزندی برای تو متولد شده، بیا و او را بنگر. او آمد و به غلام نگاه كرد و آمنه آنچه را كه در وقت حمل دیده بود و به او گفته شده بود و آنچه به او در باره نامگذاری فرزندش به او دستور داده شده بود كه نامش را احمد بگذار، برای عبدالمطلب بیان كرد. برای نوزاد، نام محمد و احمد و كنیه ابوالقاسم برگزیده شد. بعدها كه فرزندی براییكی از انصار به دنیا آمد، نامش را محمد گذاشت. دیگران گفتند كه باید از پیامبر (ص) بپرسیم. وقتی پرسیدند، فرمود گذاشتن نام من بر دیگران رواست. ابن اسحاق میگوید: ]راویان[ چنین میپندارند كه عبدالمطلب او را گرفت، به داخل كعبه برد و در آنجا ایستاده دعا كرد و به خاطر آنچه به او اعطا گشته شكر گزاری نمود. پس از آن بچه را نزد مادرش آورد و به او داد و به دنبال دایه برای رسول خدا (ص) گشت. خرگوشی در شرف النبی (متن فارسی، ص 28) نوشته است: در آن وقت (وقت تولد محمد (ص)) قریش در قحطهای بسیار بودند، چون آمنه حامله شد، به رسول (ص)، آن سال را سال فتح خواندند و زمین سبز شد و درختان بارور گشتند و عبدالمطلب هر روزمیرفتی و طواف خانه میكردی و ابن عباس گفت از دلیل حمل رسول (ص) آن بود كه هر چهارپایی كه قریش را بود در آن سال به آواز آمد و گفتند كه بار گرفتند به رسول(ص) و به خدای كعبه سوگند میخوردند و میگفتند كه رسول (ص) امان اهل دنیاست وروشنایی دنیا. در روایات تاریخی آمده است كه در هنگام تولد محمد (ص) آثاری در اوضاع واحوال كواكب پدیدار شد. این اخبار به لحاظ تاریخی قابل اثبات نیست، اما میان مورخان بعدی اسلامی شهرت دارد. یكی از علائم آن است كه ایوان كسری تكان شدیدی خورده و سیزده كنگره آنفروریخت. دومین حادثه آن بود كه آتشكده فارس كه برای هزار سال روشن مانده بود خاموش گشت. سومین حادثه خشك شدن دریاچه ساوه در ایران یا سماوه در جنوب عراق (بعضی به دریاچه طبریه اشاره كردهاند). چهارمین رخداد خواب دیدن موبذ موبذان بود. ابوسعید خرگوشی نوشته است: روایت كردهاند كه آن شب كه رسول علیه السلام بزاد از مادر، ایوان كسری بیفتاد وچهارده كنگره بیران شد و آتش فارس بمرد و پیش از آن به هزار سال نمرده بود و دریای ساوه به زمین فرو شد، و موبد موبدان به خواب دید كه شتری چند میرفتند و اسبان تازی را به قود میبردند. چون كسری از بامداد آمد از آن خواب بهراسید و تجلد مینمود و برآن صبر میكرد و فرا نمینمود. پس با وزیر در میان نهاد. چون از حد برفت بزرگان لشكررا جمع كرد و تاج بر سر نهاد و بر تخت نشست و گفت: میدانید كه شما را از بهرِ چه جمع كردهام؟ گفتند: تا ملك بفرماید و تا ایشان در این سخن بودند نامهای برسید كه آتش فارس بمرد. كسری را غم زیادت گشت و ایشان را خبر داد از آنچه در خواب دیده بود واز آن هراسیده[11] وی در خواب چنین دید كه شتران عربی، اسبان سختكوشی را چندان كشیدند تا از دجله گذشته و در سرزمین ایران پراكنده شدند. این زمان، زمان حكومت انوشیروان بود. وی در پی تعبیر این خواب شگفت برآمد. كاهنی با نام سطیح در شام بود. انوشیروان از نعمان بن منذر حاكم عراق خواست تا كسیرا نزد او بفرستد تا كاهن مزبور خواب موبذ موبذان را تعبیر كند. واسطهای كه فرستادهشده یك مسیحی با نام عبدالمسیح بود. وقتی عبدالمسیح به شام و شهر جابیه كه محل زندگی كاهن بود رسید، سطیح در بستر مرگ افتاده بود. بلند در گوش او گفت كه برای شاه مشكلی پیش آمده است. سطیح با نثر مسجّع كه معمول كاهنان بود به او گفت: تو ازطرف كسری آمدهای و در باره خرابی ایوان كسری، خاموشی آتشكدهها و خواب موبذموبذان میخواهی پرسش كنی. سپس گفت: ویرانی سیزده كنگره اشاره به حكومت سیزده پادشاه و تمام شدن كار ساسانیهاست. او همچنین گفت كه دریاچه ساوه هم خشك خواهد شد و تلاوت قرآن در تهامه آشكار خواهد گردید. پس از آن از دنیا رفت. به نوشته ابن سعد، سالها بعد كه محمد (ص) در مدینه حكومت اسلامی تأسیس كرد، مردی نزد وی آمد در حالی كه لرزان بود. حضرت به او فرمودند: آرام گیر و آسوده باش.من پادشاه نیستم، كسی از قریشم كه گوشت در آفتاب خشك كرده میخورد! از آمنه روایت شده است: وقتی به فرزندم حامله شدم، نوری از من جدا شد و جمله عالم را منور ساخت. از نخستین روشنایی آن نور، كاخهای شهر بصری كه در سرزمین شام است پدیدار گشت چنان كه من در مكه آن را دیدم. به نقل ابن سعد، از امام باقر (ع) نقل شده است كه پیامبر (ص) فرمود: از زمان آدم، من، همواره از نسلی كه ازدواج شرعی میكردهاند، متولد شدهام و هیچ از زنا و سنتهایجاهلی نسب مرا مخدوش نساخته و با طهارت مرا زاییدهاند. در یكی از این روایات آمده است كه مخزوم بن هانی از پدرش روایت كرده است كه: چون رسول (ص) متولد شد، ایوان كسری بلرزید و چهارده كنگره از آن بیفتاد، آتش مجوس فارس كه هزار سال بود تا نمرده بود، باز مرد، دریاچه ساوه ناقص شد و به روایتیآن كه به زمین فرو شد.[12] حلیمه سعدیه دایه رسول خدا (ص) پس از آن كه محمد (ص) متولد شد، شاید طبق رسم یا دلیل دیگری، برخی از زنانخاندان كه بچههای شیر خوار داشتند، به محمد (ص) شیر دادند. از آن جمله ثُوَیبه، كنیزابولهب یكی از آنهاست كه چند روزی به آن حضرت شیر داد. وی پیش از آن هم بهحمزه شیر داده بود و به همین جهت، حمزه و محمد (ص) برادر شیری بودند. (برایهمین با این كه بعدها علی بن ابیطالب با وصف زیبایی دختر حمزه از رسول خدا (ص)خواست تا او را به عقد خود درآورد، حضرت فرمودند: حمزه برادر شیری من است وآنچه از راه نسب، مَحْرم و ازدواج با او حرام است، از راه شیر هم مَحْرم و ازدواج با اوحرام است.[13] ابوسلمة بن عبدالاسد مخزومی ـ شوهر قبلی امسلمه هم كه بعدها به عقدپیامبر درآمد ـ از ثویبه شیر خورده و برادر شیری محمد (ص) بود. این ثویبه، موردعنایت پیامبر (ص) بود. یكبار خدیجه از ابولهب خواست تا ثویبه را به او بفروشد تا آزادش كند، اما ابولهب چنین نكرد. بعد از هجرت، ابولهب ثویبه را آزاد كرد و پیامبر(ص) هم برای او از مدینه، پول و جامه میفرستاد. ثویبه سال هفتم هجرت درگذشت. رسمی میان اهل مكه بود كه فرزندان خویش را به دایگان میدادند تا آنان را درون قبایل و سرزمینهای عربی برده به آنان شیر دهند و پرورش یابند، زیرا حال و هوای آننواحی، به ویژه برای كودكان از مكه بهتر بود. ابن اسحاق گوید: زنی از بنوسعد بن بكر با نام حلیمة دختر ابوذؤیب دایگی محمد راپذیرفت. ابوذؤیب همان عبدالله بن حارث بن شجنة... بن سعد بن بكر بن هوازن از طایفه قیسعیلان است. برادران رضاعی آن حضرت، عبدالله بن حارث، و اُنَیسه و حذافه دختران حارثهستند. زنان بوسعد با شواهرانشان به مكه آمدند تا شیرخوارهای از خانوادههای توانگر مكه بگیرند. عبدالله بن جعفر بن ابیطالب گوید: حلیمه دختر ابوذؤیب سعدیه، مادر رضاعی رسول خدا (ص) چنین میگفت كه او همراه شوهر و فرزند شیرخوارش از بلادشانخارج شدند به همراه تنی چند نفر از زنان تا بچهای برای شیردادن بیابند. حلیمه میافزاید: من سوار الاغ سفیدی بودم و شتر پیری هم با ما بود كه قطرهای شیر نداشت. ماآن شب را از گریه بچه كه به خاطر گرسنگی بود، به خواب نرفتیم. در پستان من هم چیزیكه او را سیر كند نبود؛ چنان چه شتر ما هم چیزی نداشت تا او را سیر گردانیم، اما امید فرج داشتیم. من سوار الاغ بودم در حالی كه از ضعف و گرسنگی توان راه رفتن نداشت و ازكاروان عقب میافتاد و دیر به مكه رسیدم. وقتی به مكه رسیدیم، كودكان خانوادههای توانگر را گرفته بودند و ما همچنان دنبال بچه برای شیر دادن میگشتیم. رسول خدا (ص)را بر تك تك زنان همراه ما عرضه كردند اما كسی نپذیرفت. چرا كه گفته میشد او یتیم است. ما به هر حال، قصدمان گرفتن خیری از پدر بچه بود، اما برای یك بچه یتیم، جد ومادرش چه میكردند؟ برای همین از پذیرفتن بچه كراهت داشتیم. سایر زنان هر كدام بچهای گرفتند و ما هرچه جستجو كردیم بچه توانگری نیافتیم. وقتی خواستیم برگردیم، به شوهرم گفتم: من نمیخواهم در میان زنان همراه، دستخالی برگردم و هیچ بچهای نگیرم. میروم و همین یتیم را میگیرم. شوهرم گفت چنین كن، شاید خداوند به خاطر او بركتی به ما بدهد. حلیمه گوید: رفتم و بچه را گرفتم در حالی كه تنها دلیل گرفتن او این بود كه هیچ بچه دیگری برای شیر دادن به او در مكه وجود نداشت. بچه را گرفته به سوی كاروان آوردم. وقتی او را در دامن خود گذاشتم، دیدم پستانهایم پر از شیر شد. چندان خورد كه سیرا بشد. برادرش هم چنین. هر دو خوابیدند. ما هم قبل از آن با بچه نخوابیده بودیم. آنگاه شوهرم برخاست و به سوی شتر رفت. دید پستان او هم پر از شیر است. از آن دوشید و ما خوردیم. آن شب را به آرامی با كودك خودم كه شب قبل از ناسیری گریه میكرد، خوابیدیم. در این وقت، شوهرم گفت: به خدا سوگند كه یك بچه مباركی را به دستآوردی. گفتم: به خدای سوگند امیدوارم چنین باشد. آنگاه حركت كردیم و من سوار خر ماده خود شدم در حالی كه بچه با من بود. دیدم الاغ از كاروان جلو افتاد در حالی كه شتران آنها به او نمیرسیدند. زنان بنوسعد به منگفتند: ای دختر ابوذؤیت! به خاطر ما منتظر بمان. آیا این همان خر لاغری نیست كه با اومیآمدی؟ گفتم: به خدای كه همان است. گفتند: به خدا كه شأنی تازه یافته است و حلیمه گفت كه این به بركت این پسر است. حلیمه گوید: آنگاه به منازلمان در بلاد بنوسعد آمدیم كه چندان بیعلف بود كه گوسفندان گرسنه بر میگشتند و رمههامان همه لاغر بودند. از وقتی این كودك آمد، گوسفندان همه سیر و پر شیر گشتند و ما آنها را میدوشیدیم و مینوشیدیم. حلیمه میگفت: به بركت مصطفی در نعمت و راحت افتادیم و حق درِ فراخی وروزی بر ما برگشاد و هر روز نعمت ما مجدد میشدی و كرامتی ظاهر میگشتی. پس از گذشت دو سال، او را از شیر باز گرفتیم و از بس خیر و بركت از او دیدیم، دلمان نمیآمد او را به مكه بازگردانیم. دیگر زنان بنوسعد بچههایی را كه از شهر مكه گرفته بودند، بازپس بردند. من هم به اجبار بردم، اما به آمنه گفتم: ای آمنه، هوای مكه هوائی وخیم است و هوای ما سبكتر و خوشتر. اگر دلت رضا میدهد فرزندت را به من باز ده تا چندی دیگر پیش من باشد. آمنه پذیرفت، بچه را به من باز پس داد و من او را به قبیله آوردم. اندكی بعد حلیمه نگران شد كه مبادا برای فرزند آمنه مشكلی پیش آید. او را برداشتو نزد مادرش آورده به او داد. گفتهاند كه سبب آوردنش آن بود كه جمعی از نصارا بچه را دیدند و گفتند: ما صفت این شخص در انجیل دیدهایم و او پیغمبر آخر الزمان خواهد بود. این سخن حلیمه رانگران كرد كه مبادا مشكلی برای محمد پیش آید. از این رو او را به مكه برد و به آمنه بازگرداند. در نقلی دیگر آمده است كه جمعی از یهود او را دیدند و حلیمه برخی از مطالبی را كه از آمنه، هنگام وضع حمل محمد (ص) شنیده بود، از قول خود برای آنان نقل كرد وآنان پرسیدند آیا یتیم است؟ گفت نه، آنان گفتند: اگر یتیم بود او را میكشتیم! در اینکه این اخبار دقیق و درست باشد تردید داریم. رسول خدا (ص) تولد خویش را اجابت دعاهای ابراهیم (ع) میدانست و میفرمود:من مولود اجابت دعای ابراهیم و بشارتی هستم كه عیسی به آمدنش بشارت داده و مادرموقت تولد من، به واسطه نور من قصرهای شام را دیده است. پیامبر از این كه در میان قبیله بنوسعد پرورش یافته بود، ابراز شادمانی میكرد ومیفرمود: من عرب اصیل هستم، من قرشی هستم و در میان بنوسعد بن بكر دورهشیرخوارگی را پشت سرگذاشتهام. وقتی حلیمه برای بار دوم محمد را به مكه آورد، عبدالمطلب بچه را گرفت و او را بهطواف كعبه برد و دعاها خواند و بر وی دمید و آنگاه پیش مادرش برد. واقدی گوید: وقتی آمنه فرزندش را به حلیمه سپرد، این اشعار را خواند: او را در پناهخداوند كه دارای جلال است قرار میدهم از شرّ آنچه در كوهستانها میگذرد، امیدوارماو را در حالی ببینم كه بُرْدهای گران قیمت پوشیده و نسبت به بردگان خوشرفتاری میكندو نسبت به همه مردم نیكورفتار است.[14] محمد (ص) بعدها از این كه قریشی است و لهجه عربیاش از بنوسعد بن بكر است، خود را یك عرب واقعی میخواند.[15] حلیمه، بعدها كه محمد (ص) با خدیجه ازدواج كرد، به مكه آمد و از خشكسالی ونداری گلایه كرد. خدیجه به توصیه شویش، چهل گوسفند و شتری راهوار برای سواریدادن به زنها به او هدیه كرد. بعدها در مدینه هم نزد محمد (ص) آمد و وقتی به آنحضرت خبر آمدنش را دادند مادر مادر گویان، ردای خود را گستراند و او را روی آننشاند.[16] محمد (ص) در جنگ با هوازن هم پس از فتح، مواجه با سخن یكی از آنجماعت شد كه به وی گفت: ای محمد (ص) در این سایهبانها خواهران و عمهها وخالهها و عموها و دختر خالههای (شیری) شمایند و دورترین آنان به شما نزدیك است. پدر و مادرم به فدای شما باد، این زنها شما را در دامن خود پروراندهاند و از پستان خود بهشما شیر دادهاند و شما را در كودكی بر زانوی خود نشاندهاند و تو از همگان برتری. محمد (ص) به خاطر ایشان، بر آنان منت نهاد و زنان و كودكان آنان را آزاد ساخت. وفات آمنه زمانی كه محمد (ص) شش ساله شد، آمنه درگذشت. وی كه برای دیدار از یثرب به اینشهر آمده بود تا محمد را به داییهایش بنو عدی بن نجار نشان دهد. آمنه كه به همراهامایمن آمده بود، یك ماه در یثرب ماند. محمد (ص) بعدها برخی از خاطرات كودكی خود را در این سفر به یاد داشت. وقتی پس از هجرت به مدینه آمد، به برجهای محله بنوعدی نگریست و آنجا را شناخت و فرمود: من با اُنَیسه دختركی از انصار در این جابازی میكردیم و همراه برخی از پسر بچههای داییهایم پرندگانی را كه در این جامینشستند میپراندیم. سپس به خانه كه در آن اقامت داشتند نظر كرد و گفت: مادرم مرا در این خانه منزل داد و در این غرفه، گور پدرم قرار دارد و در استخر آب چاه بنوعدی بن نجار شنا كردن را بهخوبی آموختم.[17] این باید صحنه های گریه آوری برای محمد (ص) بوده باشد. سالها بعد، وقتی محمد (ص) در عمره حدیبیه از كنار منطقه ابواء ـجایی از منطقه «الفُرْع» كه متعلق به مدینه است ـ گذشت، فرمود خداوند به پیامبرشاجازه داده است تا گور مادرش را زیارت كند. آنگاه كنار قبر مادر آمد، آن را اصلاح كرد و گریست. مسلمانان هم به گریستن آن حضرت، گریستند. حضرت در علت گریستن خود فرمود: به یاد مهربانی او افتادم و گریستم. گفتنی است نخستین غزوه پیامبر (ص) هم غزوة الابواء نام داشت كه سر یك سال از هجرت اتفاق افتاد و طرف پیامبر بنیضمرهبودند كه البته درگیری پیش نیامد. به هر روی، آمنه در راه بازگشت از یثرب به مكه در منطقه ابواء درگذشت. آنان درشهر مدینه، در دارالنابغه جایی كه مقبره عبدالله در آن بوده سكونت داشتند. گفتنی است كهآن زمان رسم دفن كردن افراد در خانههای مسكونی برقرار بوده و قاعدتا آن خانه، متعلق به داییهای پیامبر (برادران زن هاشم بن عبدالمطّلب كه نامش سَلْمی دختر عمرو بن زیدبن... نجار بوده) بوده است. محل این خانه در نزدیكی مسجد النبی (ص) جایی بوده كهاز لحاظ تاریخی متعلق به بنوعدی بن نجار بوده است. ابواء تقریباً در میانه راه مكه و مدینه قرار دارد؛ قریهای است آباد و زراعی، درنزدیكی وادی ودان كه میان آن وادی و شهر ابواء، ده كیلومتر راه است. نیز گفته شدهاست كه ابواء در 37 كیلومتری جحفه در سرزمین متعلق به قبایل بنوضمره قرار دارد. در منابع اخباری هم وجود دارد كه با اشاره به درگذشت آمنه در ابواء نوشتهاند كه اورا در مكه دفن كردند و قبرش در شعب ابیدب، یا در ثنیه اذاخر نزدیك باغ خرمان بودهاست.[18] اما سخن اول مشهورتر است.
محمد (ص) در دامان عبدالمطّلب پس از وفات آمنه، مسؤولیت محمد (ص) با عبدالمطلب كه جد ایشان بود، قرار گرفت.عبدالمطلب كه بزرگ بنی هاشم بود و فرزندان رشیدی داشت، هر بامداد در سایه كعبه، فرشی میگستراند، روی آن مینشست و مردمان شاخص مكه در اطرافش مینشستند وگفتگو میكردند. پسران عبدالمطلب حرمت پدر داشتند و نزدیك ایشان نمینشستند. محمد (ص) بیمهابا میآمد و در دامان عبدالمطلب مینشست. پسران عبدالمطلب او را از وی دور میكردند اما عبدالمطلب میگفت: بگذارید هر كجا میخواهد بنشیند كه ویمانند شما نیست. او هر روز میآمد، پهلوی جد خود عبدالمطلب مینشست و وی بر اوبوسه میزد. در این وقت، هرچه محمد (ص) میكرد، عبدالمطلب آن را خوشمیداشت و هیچ بار بر سر او فریاد نزد و سخن درشت نگفت.[19] پدربزرگها معمولا با نوادگان چنین هستند، عبدالمطلب که روح بلند و آسمانی داشت، جای خود دارد. واقدی هم گفته است: چون آمنه درگذشت، عبدالمطلب محمد (ص) را به خانه خودآورد و چندان توجه و مراقبتی نسبت به آن حضرت مبذول میداشت كه نسبت به هیچیك از فرزندان خود چنان نبود. او نوادهاش را به خود نزدیك ساخت آن چنان كه هر گاهعبدالمطلب در خلوت بود یا خوابیده بود، محمد (ص) پیش او میرفت و بر فراشعبدالمطلب مینشست و عبدالمطلب میگفت: این پسرم را آزاد بگذارید كه به سروری انس میگیرد. برخی از بنی مدلج هم به عبدالمطلب گفتند: مراقب این پسر باشد كه ما هیچ پایی راجز پای او مشابه جای دو پای ابراهیم ندیدهایم. عبدالمطلب به ابوطالب گفت: درستبشنو كه اینها چه میگویند و ابوطالب هم در حفظ و حراست از رسول خدا (ص) كمالمواظبت را میكرد. عبدالمطلب به امایمن هم میگفت: ای بركه! از این پسرم غافل مشو، من او را با پسر بچههای دیگر كنار درخت سدر دیدم و حال آن كه اهل كتاب در كمین اویند و تصورشان این است كه این پسرم پیامبر این امت است. عبدالمطلب معمولا هیچغذایی نمیخورد مگر این كه میگفت: پسرم را پیشم بیاورید، و محمد (ص) رامیآوردند.[20] دعای باران عبدالمطّلب با حضور محمد (ص) هشام كلبی از برخی از منابع وابسته به خاندان بنیزهره كه از همپیمانان بنی هاشم بودند، نقل كرده است كه رُقَیقه دختر ابوصیفی بن هاشم بن عبدمناف، (كه این رقیقه هم سن وسال عبدالمطلب بود) نقل كرده است كه گفت: سالی چند به طور پیاپی در مكه خشكسالی شد، چندان كه اموالشان از میان رفت و مشرف بر هلاكت شدند. رقیقه گوید:من در خواب دیدم كه ندایی میرسد كه ای قریشیان! در این نزدیكی پیامبری از میان شما مبعوث خواهد شد و وجود او سرسبزی و فراوانی برای شما خواهد بود. بنگرید ومردی را كه نسباش از همه برتر است و قامت بلندی دارد سپید چهره و تنومند و پیوستهابرو و برگشته مژه و پیچیده مو و صاف گونه و ظریف بینی است بنگرید و برگزینید تا بههمراه تمام فرزندانش خود را غسل دهند و عطر زنند و حجر الاسود را استلام كنند و برفراز ابوقبیس بروند و طلب باران كنند و شما آمین بگویید كه به زودی باران خواهد آمد.وقتی بیدار شدم و خواب را گفتم، دیدند كه این صفات به عبدالمطلب میماند. پس اوهمراه خانوادهاش بر ابوقبیس بالا رفتند و محمد (ص) هم كه بچه كوچكی بود، همراهشان بود. عبدالمطلب جلو ایستاده، دست به دعا برداشت: خداوندا! این خشكسالی را از میان ما بردار و نعمت و سرسبزی برای ما فراهم فرمای. رقیقه گوید: هنوز از كوه به زیر نیامده بودند كه باران سرازیر شده در همه مسیلها جاری گردید. رقیقه در این باره شعری هم سرود كه در آن آمده است كه خداوند به خاطر شیبة الحمد یعنی عبدالمطلب شهر ما را سیراب ساخت.[21] یكی از اخبار نقل شده از دوران جاهلی، خبر دیدار وفدی از مكه به سرپرستیعبدالمطلب با سیف بن ذی یزن حاكم یمن است. پس از آن كه ابرهه در مكه كشته شد، پسرش یكسوم حاكم یمن شد، اما ظلم و ستم حبشیان در یمن، زمینه ظهور سیف بن ذییزن را فراهم كرد. او ابتدا از قیصر روم كمك خواست كه به او مددی نرساند. سپس از آل منذر كه در عراق حاكم بودند، كمك خواست و آنان وی را نزد كسرای ایران خسروپرویز فرستادند. شاه ایران نیرو (چند هزار نفر از زندانیان ایرانی را) در اختیار او گذاشتو وی با كمك آنان به یمن حمله كرد و یمن را از چنگ حبشیان درآورد. (در وقت ظهوراسلام شماری ایرانی با عنوان الابناء در یمن زندگی میكردند). روزگاری گذشت تا آن كه وفدی از مكه برای تبریك و تهنیت به یمن رفت. در این سفر عبدالمطلب با سیف بن ذی یزن دیدار كرد. سیف آنان را به عنوان قریش می شناخت و به همین جهت، آنان را به حضور پذیرفت. در یك ملاقات خصوصی میان سیف و عبدالمطلب، عبدالمطلب از زبان سیف اوصاف پیامبر بعدی را شنید كه كاملا بانواده محمد (ص) تطبیق میكرد. اینجا هم جملات به صورت مسجع از زبان سیف بیان شده است. او به عبدالمطلب گفت كه فرزندی از نسل تو متولد خواهد شد كه نامش محمد و احمد است. این زمان، زمان تولد اوست، و شاید اكنون متولد شده باشد. پدر ومادر او میمیرند و جد و عمویش سرپرستی او را بر عهده خواهند گرفت. این خبر هم بسان دیگر اخبار این دوره، قابل اثبات تاریخی نیست، اما در منابع قدیمی سیره مانند سیره ابن هشام و دلائل النبوه ابونعیم اصفهانی و بیهقی و متون بعدی آمده است. در برخی نقلها، به جای سیف بن ذی یزن، از فرزندش معدیكرب كه پس از پدرحاكم یمن بود، سخن نام برده شده است. در خبری آمده است كه یكبار وقتی محمد كودك بود و همراه جدش عبدالمطلب زندگی میكرد، عبدالمطلب او را در پی شتری فرستاد. اما هرچه صبر كردند بازنگشت. این سبب نگرانی عبدالمطلب شد. او كه سخت نگران شده بود، كنار كعبه آمد و ضمناشعاری گفت: پروردگارا! چابكسوار من محمد را برگردان، او را برگردان و یار و یاورمن قرار ده. این تویی كه او را بازوی من قرار دادهای. روزگار او را هرگز از من دورنگرداناد، و تو خود او را محمد نامیدی. وقتی محمد (ص) برگشت، عبدالمطلب او را درآغوش گرفت و گفت كه دیگر تو را برای هیچ كاری نخواهم فرستاد.[22] محمد (ص) هشت ساله بود كه عبدالمطلب درگذشت. وی پیش از درگذشت خود،از شش دخترش با نامهای صَفیه، بَرّه، عاتكه، ام حكیم البیضاء، اُمَیمه و اَرْوی خواست تا برای او نوحه سرایی كنند. طبق رسم، آنان اشعاری در رثای عبدالمطّلب خواندند وگریستند. عبدالمطّلب از این نوحه سرایی خوشش آمد و گفت همین گونه بگریید. عبدالمطلب در وقت رحلت، ابوطالب فرزند دیگرش را خواست و محمد (ص) را بهاو سپرد. ابوطالب از پدر و مادر با عبدالله (پدر پیامبر) مشترك بودند. بنابر این عبدالمطلب آگاه بود كه ابوطالب در حق محمد (ص) مهربانی بیشتری خواهد كرد و غم او را بیشترخواهد خورد. وی در این باره با تأكیدی مؤكد با او سخن گفت و افزود می بایست همچون كبد خود از او مراقبت كند و در هر كجا، با زبان و جان و مالت از او به دفاعبرخیزد. نوشتهاند كه عبدالمطلب به ابوطالب گفت: این كودك آیندهای درخشان دارد. او راپاس دار و حفظش كن كه وجودی منحصر است. برای او مانند مادر باش و اجازه نده كوچكترین صدمهای به او برسد.[23] وقتی ابوطالب خواهش عبدالمطلب را پذیرفت، اوچشم بر هم نهاد و گفت اكنون راحت شدم. در خبر واقدی هم آمده است: چون مرگ عبدالمطلب فرا رسید، به ابوطالب در موردحفظ و حراست از پیامبر (ص) سفارش كرد. عبدالمطلب 82 سال داشت كه درگذشت و در حجون دفن شد. برخی گفتهاند كه یك صد و ده سال عمر كرد. بعدها از محمد (ص) پرسیدند: زمان درگذشت عبدالمطلب را به خاطر دارد؟ حضرت گفت: آری من در آن زمان هشت ساله بودم. امایمن میگوید:رسول خدا (ص) را دیدم كه پشت تابوت عبدالمطلب گریه میكرد.[24]
محمد (ص) و ابوطالب ابوطالب با وصیت عبدالمطلب به عنوان چهره برجسته بنی هاشم شناخته شد و سمت ریاست آنان را بر عهده داشت. وی میان مكیان و قریشیان بسیار عزیز بود و به رغم آن كه ثروت كافی نداشت، از نفوذ كلام بالایی برخوردار بود. سپردن محمد (ص) به ابوطالب هم ازاین بابت بود كه وقتی ابوطالب از سوی عبدالمطلب به عنوان جانشین خویش تشخیص داده شد، محمد (ص) هم كه عزیزكرده عبدالمطلب بود، باید به وی سپرده میشد. نوشتهاند كه ابوطالب سقایت حجاج را نیز داشت، اما زمانی از برادرش عباس كه درمكه رباخواری میكرد، پولی قرض گرفت و تعهد كرد كه اگر نتوانست پرداخت كند، سقایت را به او واگذارد؛ و چنین شد كه سقایت به عباس رسید. در خبر ابن اسحاق چناناست كه گویی پس از عبدالمطلب، مستقیما حكم سقایت و رفادت حاج به عباس واگذارشد. پس از اسلام هم، همچنان در دست عباس و آلعباس بماند. این در حالی كه بود كهحجابت مكه در دست فرزندان و نوادگان عبدالدار باقی ماند. با این حال، عظمت و اهمیت ابوطالب بسته به سقایت نبود و همچنان در میان مكیانعزت و شرف خویش را حفظ كرد. پس از عبدالمطلب مسؤولیت مراقبت از محمد (ص) در اختیار ابوطالب قرار گرفت و چنان که گذشت، این به توصیه و وصیت عبدالمطلب بود. ابوطالب، برادرزاده را سخت دوست میداشتو یك آن از خود جدا نمیكرد. در روایات تاریخی آمده است: چون عبدالمطلب درگذشت، ابوطالب، محمد (ص) را پیش خود برد و حضرت با او بود. ابوطالب ثروتی نداشت و در عین حال نسبت به محمد (ص) چنان دوستی و محبت شدیدی ابراز می داشت كه هیچ یك از فرزندان خودرا تا آن درجه دوست نمیداشت. محمد (ص) در كنار ابوطالب میخوابید و هرگاهابوطالب بیرون میرفت، محمد (ص) همراهش بود و چنان دلبستگی شدیدی به محمد(ص) داشت كه نسبت به هیچ كس چنان نبود و خوراكهای خوب را ویژه آن حضرت قرار میداد. خاندان ابوطالب هرگاه تنها یا دسته جمعی غذا میخوردند و محمد (ص) حاضر نبود، احساس سیری نمیكردند و هرگاه همراه ایشان غذا میخورد، احساسراحتی و سیری میكردند و معمولا هنگامی كه خانواده ابوطالب میخواستند غذا بخورند، ابوطالب میگفت خودتان میدانید، بهتر است تا آمدن پسرم ـ یعنی محمد(ص) ـ صبر كنید. و چون پیامبر (ص) میآمد و همراه ایشان غذا میخورد چیزی ازغذای ایشان اضافه میآمد و اگر همراه ایشان غذا نمیخورد آنها سیر نمیشدند. وابوطالب به محمد (ص) میگفت: تو فرخنده و مباركی. معمولا چشمهای پسر بچهها هرصبح كه از خواب بر میخیزند چرك آلود و كثیف بود و حال آن كه چشمهای محمد(ص) سرمه كشیده و روغن زده مینمود.[25] در نقلی آمده است: ابوطالب ثروتی نداشت، تنها صاحب چند شتر بود كه در عَرَنه بودند و گاه نزد آنها میرفت و شیر آنها را دوشیده برای خانواده خود میآورد. زمانی كهخانواده ابوطالب به تنهایی غذا میخوردند، سیر نمیشدند، اما وقتی محمد (ص) با آنها بود سیر میشدند. وقتی ابوطالب برای آنها غذا میآورد میگفت: صبر كنید فرزندم بیاید. وقتی محمد (ص) میآمد و با آنها غذا میخورد، اضافه هم میآمد. وقتی غذایشان شیر بود، اول محمد (ص) میخورد و آنان بعد از وی از آن ظرف مینوشیدند.[26] در خبر دیگری آمده است: یكبار قحطی در مكه آمد. مردم به سراغ لات و عزّی ومنات میآمدند و هرچه ناله و فریاد و تضرّع سر دادند به جایی نرسید. كسی به آنان گفت:چرا به سراغ باقی مانده نسل ابراهیم و سلاله اسماعیل نمیروید و از او نمیخواهید تااستقساء به درگاه الهی كند؟ گفتند: آیا مقصودت ابوطالب است؟ گفت: آری. همگی بهدرخانه ابوطالب رفتند. در این وقت مردی زیبا روی در حالی كه ازاری بر تن داشت، دربرابر در ظاهر شد. همگی فریاد زدند: ای ابوطالب، قطحی همه این وادی را فراگرفته وخانوادهها در زحمت هستند، آیا استسقاء نمیكنی؟ ابوطالب پذیرفت در حالی كه دستمحمد (ص) كه كودكی بود گرفته بود و جمال روی او مانند خورشیدی میدرخشید، ازخانه بیرون آمد. كودك را گفت تا پشت خود به كعبه تكیه دهد، دستهایش را به سوی آسمان بلند كند و برای آمدن باران دعا كند. آنگاه بود كه درهای رحمت باز شد و بارانباریدن گرفت.[27] در این ایام كه ابوطالب، بزرگ بنی هاشم، مراقبت برادرزاده را داشت، طالع بینی درمكه رفت و آمد داشت (و به این قبیل افراد عائف میگفتند) كه مردم فرزندانشان را نزد وی میبردند تا طالع آنان را بازگو كند و از آینده ایشان خبر دهد. ابوطالب هم به قاعده مردم مكه، محمد (ص) را نزد آن كاهن طالع بین كه آن زمان شمارشان در مكه فراوان بود و از اطراف هم به آنجا میآمدند، برد. مرد طالع بین با دیدن محمد (ص) سخت دروی خیره شد و نگاهش را از وی بر نداشت. بعد از آن باز خود خواست تا محمد (ص) رانزد او برند و گفت: طالع او قوی است و از دست وی كارهای بزرگ ظاهر خواهد شد. اصرار او در بردن محمد (ص) سبب برانگیختن تردید ابوطالب شد كه مبادا آن كاهن قصد دارد تا محمد (ص) را سحر كند. برای همین جهت این بار درخواست او رانپذیرفت و به مراقبت بیشتر از محمد (ص) پرداخت. بركت وجودی محمد (ص) برای ابوطالب كاملا آشكار بود. هرگاه محمد (ص) سرسفره ابوطالب بود، همگی سیر میشدند و ابوطالب این نشانهها را دریافته بود. بنابر اینهر گاه سفرهای پهن میشد، ابوطالب میگفت: تا فرزندم نیامده است، كسی لب به غذانزند. ابوطالب به محمد (ص) میگفت: انك لمبارك. كاهنان در آن روزگار، كسانی بودند كه مدعی داشتن علم آینده و پنهان بوده و به كارقضاوت میان مردم برپایه این نوع از دانایی خود می پرداختند. آنان سخنانی سجعگونه كه شنونده را جذب میكرد بر زبان میآوردند و از این طریق جاذبهای خاص در كلام خویش ایجاد میكردند. برخی از این كاهنان یهودی بودند. بعد از ظهور اسلام، مشركان به اعتبار آن كه از سویی آیات الهی از غیب خبر میدادند و از سوی دیگر نثر قرآن تا اندازهای مسجّع بود، آن را شبیه سخن كاهنان میدانستند. به نقل قرآن مشركان میگفتند :«این جز جادویی كه دیگرانش آموختهاند، هیچ نیست. این جز سخن آدمی نیست.»[28]و خداوند در برابر آن به رسول خود فرمود: «پندشان ده كه تو به بركت نعمت پروردگارت نه كاهن هستی و نه مجنون».[29] و در جای دیگر فرمود: «قرآن سخن شاعرنیست؛ چه اندك ایمان میآورید. و نیز سخن كاهنی نیست، چه اندك پند میگیرید، ازجانب پروردگار جهانیان نازل شدهاست.».[30] [1] . طبقات: 51.2
[2] . طبقات: 86.1، تاريخ طبري: 174.2
[3] . طبقات: 89.1
[4] . محمد رسول خدا (ص)، شيمل، ص 11
[5] . السيرة النبويه: 142.1
[6] . سبل الهدي:226.2
[7] . اخبار مكه فاكهي: 269.3
[8] . اخبار مكه: 264.3
[9] . فاكهي: 265.3
[10] . فاكهي: 267.3
[11] . شرف النبي (ص): 236
[12] . نهاية المسؤول في رواية الرسول: 128.1
[13] . طبقات: 99.1
[14] . طبقات: 100.1
[15] . طبقات: 103.1
[16] . طبقات: 103.1
[17] . طبقات: 105.1
[18] . شرف المصطفي (ص): 32.2 ـ 33
[19] . سيرت: 155.1
[20] . طبقات: 107.1
[21] . طبقات: 79.1
[22] . طبقات: 102.1
[23] . المجالس السنية: 36.4
[24] . طبقات: 108.1
[25] . طبقات: 109.1
[26] . شرف المصطفي: 391.1
[27] . الغدير: 346.7
[28] . مدثر، 24 و 25
[29] . طور، 29
[30] . الحاقه، 43 ـ 41
دوشنبه 15 دی 1393 - 23:52:10
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]
صفحات پیشنهادی
محمد اصفهانی از جدیدترین آلبوم خود رونمایی کرد
محمد اصفهانی از جدیدترین آلبوم خود رونمایی کرد آلبوم شکوه با حضور محمد اصفهانی روز شنبه ۱۳ دیماه با حضور چهرههای فرهنگی و ادبی در خبرگزاری مهر رونمایی شد آفتاب به گزارش خبرنگار مهر در مراسم رونمایی آلبوم شکوه علاوه بر اصفهانی علیرضا کهندیری پدرام کشتکار و عبدالجبار کاپیام رزمایش محمد رسولالله/نیرویهوایی سالهاست به خودکفایی رسیده است -
امیر چیتفروش پیام رزمایش محمد رسولالله نیرویهوایی سالهاست به خودکفایی رسیده است شناسهٔ خبر 2448020 سهشنبه ۲ دی ۱۳۹۳ - ۱۲ ۴۰ سیاست > امنیتی و دفاعی سخنگوی نیروی هوایی در رزمایش مشترک محمد رسول الله ص ارتش گفت بزرگترین پیام و دستاورد این رزمایش مخابره این پیام به دنیاجمالی ششمین جشنواره فیلم دانشجویی به کار خود پایان داد/ پورمحمدی غایب مراسم
اجمالیششمین جشنواره فیلم دانشجویی به کار خود پایان داد پورمحمدی غایب مراسمششمین جشنواره فیلم دانشجویی بدون حضور مهمان ویژهاش یعنی علیاصغر پورمحمدی معاون سیما برگزار شد به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون خبرگزاری فارس مراسم اختتامیه ششمین جشنواره فیلمهای دانشجویی که امسابازتاب رزمایش محمد رسول الله در رسانههای خارجی ایران توانمندی نظامی خود را به رخ میکشد/گستردهترین حضور پرسن
بازتاب رزمایش محمد رسول الله در رسانههای خارجیایران توانمندی نظامی خود را به رخ میکشد گستردهترین حضور پرسنل نظامی ایران در رزمایش محمد رسول اللهرسانههای خبری تحلیلی بینالمللی ضمن اشاره به آغاز رزمایش بزرگ ایران در آبهای خلیج فارس بر آمادگی توان دفاعی ایران در برابر هرگونهفرامرزی، قزل پدیده ای شدند، محمدرضایی قرارداد خود را فسخ کرد/حضور سرپرست پدیده در تمرینات سپاهان
خبرهایی از باشگاه پدیده فرامرزی قزل پدیده ای شدند محمدرضایی قرارداد خود را فسخ کرد حضور سرپرست پدیده در تمرینات سپاهان علی فرامرزی و سعید قزل قرارداد خود را با باشگاه پدیده به ثبت رساندند محمد رضایی نیز قرارداد خود را با پدیده فسخ کرد به گزارش خبرنگار ورزشی باشگاه خبرنگارانامیر خلبان چیتفروش مطرح کرد وارد شدن نسل سوم فرماندهان نیروی هوایی در مدیریت رزمایش محمد رسول الله (ص) / خودک
امیر خلبان چیتفروش مطرح کردوارد شدن نسل سوم فرماندهان نیروی هوایی در مدیریت رزمایش محمد رسول الله ص خودکفایی نظامی ایران مهم ترین پیام رزمایشسخنگوی نیروی هوایی در رزمایش مشترک محمد رسول الله ص ارتش جمهوری اسلامی ایران گفت از ویژگی های بارز این رزمایش وارد شدن نسل جدیدی امعاون تیپ 12 قائم آل محمد (عج) سمنان: اروپا در نقشههای اقتصادی خود شکست خورده است
معاون تیپ 12 قائم آل محمد عج سمنان اروپا در نقشههای اقتصادی خود شکست خورده استمعاون تیپ 12 قائم آل محمد عج سمنان گفت اروپا در نقشههای اقتصادی خود و همچنین در بازارهای اقتصادیاش سیاست مشخص و با ثباتی ندارد و شکست خورده است به گزارش خبرگزاری فارس از سمنان حجتالاسلامنامه سلیمی نمین به آیت اله سیدمحمد خامنه ای:عجیب است بعد از سه دهه اشتباه خود را تکرار می کنید
نامه سلیمی نمین به آیت اله سیدمحمد خامنه ای عجیب است بعد از سه دهه اشتباه خود را تکرار می کنید عباس سلیمی نمین در نامهای به آیتالله محمد خامنهای نسبت به اظهارات اخیر وی که در یک نشریه منتشر شده است واکنش نشان داد به گزارش نامه نیوز سلیمی نمین در نامه خود مینویسد بعد از سلانتقاد موسسه حفظ و نشر آثار امام خمینی از محمد خامنه ای: نه به عکس امام بلکه به خود امام توهین شده است!
انتقاد موسسه حفظ و نشر آثار امام خمینی از محمد خامنه ای نه به عکس امام بلکه به خود امام توهین شده است سایت جماران با انتشار مصاحبه ای با حمید انصاری قائم مقام موسسه حفظ و نشر آثار امام خمینی به سخنان اخیر سیدمحمد خامنه ای پاسخ داد به گزارش نامه نیوز متن این گفتوگو به این شرحمعاون سیاسی تیپ 12 قائم آل محمد (عج) سمنان: اروپا در نقشههای اقتصادی خود شکست خورده است
معاون سیاسی تیپ 12 قائم آل محمد عج سمنان اروپا در نقشههای اقتصادی خود شکست خورده استمعاون سیاسی تیپ 12 قائم آل محمد عج سمنان گفت اروپا در نقشههای اقتصادی خود و همچنین در بازارهای اقتصادیاش سیاست مشخص و با ثباتی ندارد و شکست خورده است به گزارش خبرگزاری فارس از سمنان حجت&سید محمد خاتمی: اصلاحطلبان بارها گفتهاند با براندازی و براندازان مخالفند/ روحانی و دولتش بر شعارهای خود ایس
سید محمد خاتمی اصلاحطلبان بارها گفتهاند با براندازی و براندازان مخالفند روحانی و دولتش بر شعارهای خود ایستادهاند رئیس جمهور اسبق کشورمان با بیان اینکه دانشجویان باید به نقد مجهز شوند و خود جامعه و قدرت را نقد کنند گفت نقد جامعه لازم است آیا اندیشیدهایم که اگر مردم سالارمحمد اصفهانی از جدیدترین آلبوم موسیقی خود رونمایی کرد -
به میزبانی خبرگزاری مهر محمد اصفهانی از جدیدترین آلبوم موسیقی خود رونمایی کرد شناسهٔ خبر 2455043 شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۳ - ۱۵ ۳۱ هنر > موسیقی و هنرهای تجسمی آلبوم شکوه با حضور محمد اصفهانی روز شنبه 13 دیماه با حضور چهرههای فرهنگی و ادبی در خبرگزاری مهر رونمایی شد به گزارش خبرنگابازتاب رزمایش محمد رسولالله در رسانههای خارجی: پیام مشترک ایران به دوستان و دشمنان/ ایران توانمندی نظامی خود
بازتاب رزمایش محمد رسولالله در رسانههای خارجی پیام مشترک ایران به دوستان و دشمنان ایران توانمندی نظامی خود را به رخ میکشد ایران در تلاش برای ارسال پیام به دوستان و دشمنان خود بزرگترین رزمایش نظامی تاریخ خود را برگزار کرد به گزارش نامه نیوز سایت روزنامه ینت نیوز اسرائیل دفرامرزی، قزل پدیده ای شدند، محمدرضایی قرارداد خود را فسخ کرد
خبرهایی از باشگاه پدیده فرامرزی قزل پدیده ای شدند محمدرضایی قرارداد خود را فسخ کرد علی فرامرزی و سعید قزل قرارداد خود را با باشگاه پدیده به ثبت رساندند محمد رضایی نیز قرارداد خود را با پدیده فسخ کرد به گزارش خبرنگار ورزشی باشگاه خبرنگاران علی فرامرزی و سعید قزل قرارداد خودحضور فرماندهان ارتش در منطقه رزمايش بزرگ محمد رسولالله (ص)
۳ دي ۱۳۹۳ ۹ ۵۱ق ظ حضور فرماندهان ارتش در منطقه رزمايش بزرگ محمد رسولالله ص صبح امروز جانشين فرمانده کل ارتش و فرماندهان نيروهاي زميني دريايي هوايي و همچنين فرمانده قرارگاه پدافند هوايي خاتمالانبيا ص در منطقه رزمايش حاضر شدند به گزارش خبرگزاري موج با توجه به آغاز رسميخودروسازان کوچک ادغام میشوند
خودروسازان کوچک ادغام میشوند وزیر صنعت معدن و تجارت از خودروسازان کوچک خواست با یکدیگر ادغام شده و خودرویی را با تیراژ بیش از صد هزار دستگاه تولید کنند ایسنا هماکنون چندین شرکت خودروسازی کوچک از جمله مدیران خودرو کرمان خودرو دیار خودرو خودروسازی راین خودروسازی مرتببیتوجهی خودروسازان به تاکیدات نعمتزاده
بیتوجهی خودروسازان به تاکیدات نعمتزادهتاریخ انتشار چهارشنبه ۳ دی ۱۳۹۳ ساعت ۱۰ ۲۶ اگرچه وزیر صنعت بارها تاکید کرده که خودروسازان باید در کنار تنوع تولید محصول کیفیت را ارتقاء دهند اما مردم همچنان ناراضی از کیفیت خودروهاهستند و به نظر میرسد کیفیت فدای افزایش تیراژ تولی-
گوناگون
پربازدیدترینها