تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خير دنيا و آخرت با دانش است و شرّ دنيا و آخرت با نادانى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820332656




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفتني‌هايي از رضاخان و شيوه‌ حكمراني او


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: گفتني‌هايي از رضاخان و شيوه‌ حكمراني او
تدوين و انتشار خاطرات «سرتيپ محمدعلي صفاري» از واپسين فعاليت‌هاي تاريخ‌پژوهانه استاد احمد سميعي معروف به (ا. شنوا) به شمار مي‌رود.
نویسنده : احمدسميعي 
استاد سميعي از شاهدان و تدوينگران تاريخ معاصر به ويژه مقطع نهضت ملي ايران به شمار مي‌رود كه تاكنون آثار ارجمندي را به بازار نشر عرضه داشته است. آنچه پيش روي داريد مقالي از ايشان است كه درباب انتشار خاطرات سرتيپ صفاري به رشته تحرير درآورده‌اند. اميد آنكه مقبول افتد. آگاهي نسل جوان از وقايع و اتفاقات ايام گذشته مي‌تواند چراغ راهي براي روشن شدن ذهن نيروهاي فعال جامعه در هر شرايطي باشد. آنچه در آينه جوان بيند پير در خشت خام آن بيند خوشبختانه در اين روزگار كه عملاً نسل كهنسال خانه‌نشين هستند يا به علل گوناگون ترك يار و ديار كرده و سرزمين‌هاي ديگر را براي ادامه حيات فاني برگزيده‌اند، در هر حال و احوالي كه به سر مي‌برند، تفنن نوشتن آنها را وادار به نگارش زندگينامه‌ها كرده است. تا آنجا كه خوانندگان كتاب هر روز كه به كتابفروشي‌ها مراجعه مي‌كنند، با آثاري از اين دست روبه‌رو هستند. متأسفانه در اندكي از اين نوشته‌ها آنچه بيشتر مورد نظر نويسندگان است خودنگري و سپس خودستايي‌هاست، در حالي كه زندگينامه در صورتي خواندني و ماندني است كه حاوي مطالب بكر و بازگو نشده باشد تا خواننده جوان حداقل پس از مطالعه اثر امكان آگاهي از مسائلي را بيابد و بر اطلاعات شخصي خود، اعم از تاريخي، سياسي يا اجتماعي نكته‌هاي تازه‌اي را بيفزايد. بديهي است در گذشته و دوران پهلوي‌ها هم اين شيوه نگارش در ميان خواص مرسوم بود. با اين تفاوت كه معمولاً تعدادي از خاطره‌نويس‌ها، به صورت مقالاتي موجز و كوتاه در نشريات اطلاعات و آگاهي‌هاي خود را مطرح مي‌كردند. با اين برداشت كه با نوشته خود ناني به حاكمان وقت قرض داده باشند و روز ديگر آب دستي از آنها بازستانند. در حالي كه امروز همان مقاله‌نويس‌ها كتاب خاطرات به بازار عرضه مي‌دارند و برخلاف آنچه در گذشته نوشته‌اند، بي‌پروا شلاق افترا و تهمت را بر سر حاكمان معزول فرود مي‌آورند و از خود ترمه جدا بافته‌اي تحويل خواننده مي‌دهند. خاطرات دكتر علي‌اكبر سياسي، خاطرات دكتر جلال عبده، خاطرات ابوالحسن ابتهاج و خاطرات محمدعلي جمال‌زاده و... نمونه‌هايي از اين دست هستند. در نتيجه روز به روز از ارزش اين قبيل كتاب‌ها كاسته مي‌شود، چون هر كس كه از انتشار اينگونه آثار آگاه مي‌شود، اولين نكته‌اي كه ذهنش را مشغول مي‌دارد اين است كه با خود مي‌گويد: باز هم خودمحوري ديگر به بازار كتاب عرضه شده است. با اين مقدمات امروز مي‌خواهم معرفي خاطرات سرتيپ محمدعلي صفاري را به صورت مقاله، تقديم خوانندگان كنم. اين نگراني را دارم كه بينندگان اين اثر در ويترين كتابفروشي‌ها تصور كنند، كتابي از همان دست كه متذكر شدم به بازار آمده است. در حالي كه چنين نيست و در اين كتاب خواننده با خاطرات مردي آشنا مي‌شود كه امروز روي در نقاب خاك دارد. مردي كه بيش از 60 سال در عرصه سياست ايران در مشاغل گوناگون خدمت كرده است و آنچه بازگو مي‌كند و امروز شما خواننده عزيز از آن مطلع مي‌شويد، نكاتي خواندني و ماندني و چراغ راهي در زمينه‌هاي مختلف اجتماعي و سياسي است، زيرا در مجموعه آنچه از او نقل شده است كوچك‌ترين اثري از خودستايي يا چاپلوسي ديده نمي‌شود. محمدعلي صفاري فرزند مرحوم محمدحسين خان منظم‌السلطنه در سال 1280ش. در خطه گيلان متولد شد. تحصيلات مقدماتي را در مدارس محلي شهرستان رشت آغاز كرد. با ادبيات فارسي و عربي به‌طور كامل آشنا شد و سپس براي تحصيل در رشته نظام به روسيه تزاري رفت، ولي قبل از آنكه از دانشكده‌اي كه در آنجا به فراگيري فنون نظامي مشغول بود فارغ‌التحصيل شود، توفان كمونيسم بنياد حكومت تزاري را در هم نورديد و او هم براي فرار از آنچه مردم روسيه را به خود مشغول ساخته بود، از همه جا رانده و مانده به رشت با توشه‌اي از ادبيات روسي و تا حدي آشنايي با فرهنگ فرانسه بازگشت. اين در ايامي است كه قواي ميرزا كوچك خان با قواي دولت مركزي در حال جنگ و گريز است و اكثريت جوانان مسلمان و غيور گيلان طرفدار ميرزا كوچك خان و افكار و عقايد وي هستند. محمدعلي خان هم كه جواني پرشور بود به طرفداري از ميرزا با ياران وي عهد و پيمان بست، غافل از اينكه روزهاي پاياني عمر ميرزا نزديك شده است، چون بعد از مدتي كه فعاليت خود را آغاز كرد و با مجاهدين نرد دوستي باخت، بر در و ديوار شهر اين اعلان توجه عمومي را به خود جلب كرد. به تمام اتباع ميرزا كوچك خصوصاً و تمامي اشخاصي كه در جنگل مسلح و جزو متمردين شناخته شده بودند عموماً اعلام شد چون فرماندهان اردوي نظامي مطابق امر صريحي كه به آنها داده‌ام مجبور به تسويه امور جنگل هستند و اين فرمان تغييرپذير نيست و از طرف ديگر دولت هم هيچ مقصودي جز انتظام مملكت و آسايش اهالي آن ندارد، با هيچ‌كس قصد و غرض خصوصي نخواهد داشت. (1) بنابراين قبل از اينكه اردوها شروع به عمليات كنند، هرگاه هر يك از نفرات در مقام تسليم برآيد و اسلحه خود را تحويل فرماندهان اردو كند، به موجب همين اعلاميه جان و مالش در امان من و از هرگونه تعرضي محفوظ خواهد بود و برعكس اگر اردوها وارد عمليات شدند و پس از آن كسي در صدد تقاضاي تأمين برآيد، ديگر به احدي امنيت مالي و جاني داده نخواهد شد و تمام آنها در رديف متمردين نسبت به دولت محسوب خواهند شد. اين آخرين اتمام حجت است كه مي‌شود و پس از اين ديگر در اين باره اعلاميه انتشار نخواهد يافت. وزير جنگ رضا لازم به ذكر است در ارديبهشت ماه سال 1300 سردار سپه، رضاخان از سوي رئيس‌الوزرا سيد ضياءالدين به وزارت جنگ منصوب شد. رضاخان پس از صدور اين اعلان از بندر انزلي وارد رشت شد. محلي را كه براي اسكان او در نظر گرفته بودند، خانه مرحوم محمدحسين خان منظم‌السلطنه بود كه يكي از فرزندانش در رديف ياران نزديك ميرزا كوچك خان بود. به همين مناسبت رضاخان پس از استقرار در آن خانه دستور زنداني كردن محمدعلي خان را در يكي از اتاق‌هاي خانه داد. در شب دوم اقامت در خانه منظم‌السلطنه رضاخان در اوايل شب پس از صرف شام دستور داد صاحبخانه زنداني شده را به خدمتش بياورند. صفاري مي‌گفت رضاخان از من پرسيد:«در روسيه كه بودي چه كار مي‌كردي؟» در پاسخ گفتم:«تعليم نظام مي‌گرفتم». بعد پرسيد:«آيا روسي هم حرف مي‌زني؟» جواب مثبت دادم. بعد سؤال كرد:«آيا تخته نرد هم بازي كرده‌اي؟» در پاسخ گفتم:«بله». همين ملاقات‌ها و آگاهي وزير جنگ از تحصيلات محمدعلي صفاري موجب مي‌شود ميان زنداني‌ و زندانبان الفت و دوستي برقرار شود و در چند شبي كه رضاخان در آن خانه سكونت داشت، هر شب با محمدعلي به بازي نرد مي‌نشست. تا اينكه موقع عزيمت وزير جنگ فرا رسيد. صفاري نقل مي‌كرد: من در يكي از اتاق‌ها به عنوان زنداني مشغول مطالعه بودم كه خدمتكاري به من مراجعه كرد و گفت محمدعلي خان! قزاق‌ها به دستور سردار تمام لوازم و اشيايي را كه در آبدارخانه بود جمع كردند و با خود بردند. سراسيمه از اتاق بيرون آمدم و به ميداني كه مقابل خانه‌مان بود رفتم. جمع كثيري از مردم اجتماع كرده بودند. خودم را به يكي از همراهان رضاخان كه بعدها فهميدم كريم آقاي بوذرجمهري بود رساندم و گفتم اين همه آزار و اذيت كافي نبود كه حالا خانه ما را هم غارت مي‌كنند؟ شخصي كه با او گفت‌وگو مي‌كردم در حالي كه مرا دعوت به آرامش مي‌كرد، گفت جوان! اگر رضاخان صداي تو را بشنود، دستور خواهد داد خودت را هم كت بسته همراه ببرند. برو خدا را شكر كن تا به حال چنين دستوري نداده است. چاره نداشتم به خانه بازگشتم. تا اينكه پس از يكي دو ماه به همراه برادرم از رشت به تهران آمديم. آن روزها لباس اكثريت مردها سرداري با عبا بود. يكي از روزها كه در خانه بودم اطلاع دادند چند قزاق از طرف وزير جنگ آمده‌اند تا مرا خدمت ايشان ببرند. در ابتدا تصور كردم موجب ديگري براي بازداشتم فراهم شده است، ولي پس از شرفيابي معلوم شد وزير جنگ برنامه ديگري با توجه به سوابق تحصيلي‌ام در روسيه برايم در نظر گرفته است، زيرا به من دستور داد همان روز به مغازه (كنتوارفرانس) واقع در خيابان لاله‌زار آن روزگار بروم و براي خودم «لباس نظامي و كلاه كاسكت» بخرم. در اجراي دستور با درشكه به محل مورد نظر رفتم و يك فرنج و شلوار نظامي با يك جفت چكمه چرمي به مبلغ 120 ريال به پول آن زمان خريداري كردم و ملبس به آن لباس با درشكه‌اي كه رفته بودم به خدمت وزير جنگ بازگشتم. رضاخان هنگامي كه مرا در كسوت جديد ملاحظه و معاينه كرد، دستور داد براي معلمي با درجه رسدبان يك(2) به مدرسه بريگارد، گارد تيرانداز ديوزيوين قزاق بروم و 60 قزاق را كه قبلاً انتخاب كرده بود، با فنون جديد نظامي آشنا كنم. صفاري مي‌گويد به اين صورت وارد خدمت دولت شدم و مشاغلي را به اين ترتيب يكي پس از ديگري طي كردم؛ معاون نقليه ارتش، كفيل شعبه سوم ركن يكم ستاد ارتش، رئيس امور بحريه، رئيس دايره كابينه نظامي وزارت جنگ، معاونت شهرداري تهران، معاونت و رياست حسابداري دربار، فرماندار نظامي گرگان، سرپرست املاك اختصاصي گرگان، بعد از وقايق شهريور 1320 در سمت‌هاي مديركل نخست‌وزيري، مأمور ايجاد اداره كل منع احتكار در وزارت دارايي، رياست اداره كل نان، عضويت هيئت مديره شيلات، رياست شهرباني كل كشور در دو دوره، يكي در نخست‌وزيري قوا‌م‌السلطنه و بار دوم در نخست‌وزيري ساعد مراغه‌اي، نمايندگي مجلس شوراي ملي در دوره‌هاي 18، 19 و 20، از لنگرود ولاهيجان، استانداري مازندران، خوزستان و آذربايجان شرقي، شهردار تهران و دو دوره سناتور انتخابي از رشت در دوره‌هاي پنجم و ششم مجلس سنا. سرتيپ صفاري در مشاغلي كه به عهده مي‌گرفت در تمام مراحل به مردمداري و نيك‌نامي مشهور بود تا آنجا كه دكتر ميليسپو رئيس سابق دارايي ايران در كتابي كه به زبان انگليسي در امريكا منتشر كرد، ضمن شرح تاريخچه اقامت خود در ايران از تنها فردي كه با نظر احترام و نيكي ياد كرده سرتيپ صفاري است. ميليسپو در فصلي از كتاب خود مي‌نويسد: من در ميان كارمندان مطلع ايراني مردي كه داراي لياقت، شهامت و كياست صفاري باشد نديدم و بدين جهت بود كه يكي از پست‌هاي حساس وزارت دارايي را به او سپردم. در اين كتاب خواننده آثار مكتوب سرتيپ محمدعلي صفاري را با نقل ‌قول‌هايي از او كه براي نويسنده بازگو شده است مي‌خواند. باشد كه اين مطالب موجبي براي آشنايي بيشتر با جريانات روز و نحوه برداشت و تفكر دولتمردان آن روزگار باشد كه سال‌ها در اين مرز و بوم در مشاغل عاليه بسزا يا ناسزا بر اريكه قدرت تكيه داشته‌اند. در مورد سرتيپ محمدعلي صفاري گفتني است به تصديق كساني كه او را مي‌شناختند، اهل مال‌اندوزي نبود و روزي كه دعوت حق را لبيك گفت مايملكي از ضياع و عقار از خود به جاي نگذاشت و تا روزي كه مصدر كار بود هيچ‌گاه به مال دنيا نظر نداشت. به همين مناسبت هم آنچه از پدر به ارث برده بود در زمان حياتش به مصرف رساند. خدايش رحمت كند. صفاري با احاطه‌اي كه بر ادبيات فارسي، عربي و چند زبان اروپايي داشت هيچ‌گاه از خواندن و نوشتن كوتاهي نمي‌كرد. آثار چاپ شده‌اي كه از او باقي مانده به اين شرح است: ـ تاريخ خان گيلان، مشتمل بر سوانح سقوط سلطنت خان احمد گيلاني ـ لكه‌هاي سياه يا قرباني‌هاي محيط ـ عشق خونين ـ مستحفظ راه ـ جنگ هرمز ـ در چنگال اهريمن ‌ پي‌نوشت‌ها: (1) جنبش ميرزا كوچك خان، بنا بر گزارش‌هاي سفارت انگليس گردآورنده و مترجم غلامحسين ميرزا صالح ـ نشر تاريخ ايران، ص 69 (2) اسامي درجات قبلاً از اين قرار بود كه بعداً با تصويب فرهنگستان به اين صورت تغيير پيدا كرد: رسدبان سه = ستوانه سه، رسدبان دو = ستوان دو، رسدبان يك = ستوان يك، سلطان = سروان، ياور = سرگرد، پاسيار دو = سرهنگ دوم، پاسيار = سرهنگ و سرپاس = سرتيپ

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۲۶ آذر ۱۳۹۳ - ۱۷:۱۵





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن