واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: جايي خواندم كه انسان چيزهاي مهم را مي شمرد، اين كه چقدر تو را دوست دارم، چند تا بچه دارم، چقدر حقوق مي گيرم و ... اما نمي دانم كسي تعداد سفرهايش را مي شمرد يا نه ، اين كه مثلا چند با راهي شمال شده يا به مشهد رفته يا اينكه سري به جنوب كشور زده آن قدر مهم است كه شمرده شود ؟ وقتي تعداد سفرهاي كسي را مي شمرند يعني آن سفرها مهم است، اتفاق هايي كه در آن سفر مي افتد مهم است. در دولت نهم و دهم وقتي سفرها را دور بندي كردند، وقتي دانه دانه آنها را شمردند يعني اين سفرها، اينكه همه دولت راهي يك استان مي شود به همه روستاهايش سر مي زند، مهم است و در پيشرفت ايران تاثير گذار. و امروز نوبت سمنان است، دور سوم سفرهاي هيات دولت ، سفر هشتاد و سوم ... اگر كسي بخواهد يكي از شلوغ ترين خيابان سمنان را نام ببرد مطمئنا نام خيابان سعدي را خواهد برد ، ماشين ها در خيابان سعدي سپر به سپر حركت مي كنند ، امروز هم مثل هميشه خيابان سعدي جاي سوزن انداختن نيست اما با اين تفاوت كه اين بار آدم ها هستند كه شانه به شانه ايستاده اند و منتظر . با اينكه هواي صبحگاهي كمي به سردي مي زند اما لپ هاي گل انداخته بچه ها و لبخندهاي بزرگترها مي گويد: روز گرمي را در پيش داريم ، روزي به گرمي اشتياق يك ديدار ... مسعود با چهار پنج نفر از هم كلاسي هاي دانشگاهش به استقبالت آمده، او تو را مثل خودش مي داند حتي مي گويد: ببين او حتي مثل ما لباس مي پوشد. نرگس و شوهرش با دختر كوچكشان در خيابان منتظر تو هستند، آنها تا يكي دو ماه ديگر از هشت سال مستاجري خلاص مي شوند و در مسكن مهري ساكن خواهندشد كه تو باني آن بودي. ناصر عصا زنان به سمت خيابان سعدي مي آيد، پسرش به سمت او مي دود و از او مي خواهد در بين جمعيت مواظب خودش باشد، ناصر لبخند زنان به او مي گويد پيش استقبال كنندگان برگردد و خيالش از بابت او راحت باشد، لبخند ناصر حاكي از رضايت است ، رضايت از اينكه مي بيند پسرش بعد از مدتي بيكاري از تسهيلات بنگاه هاي زودبازده واحد توليدي كوچكي تاسيس كرده و دست چند نفر مثل خودش را هم گرفته است. سر و صداي جمعيت نشانه است، نشانه اي از آمدنت، تو را از اين بالا كه براي خبرنگاران درنظر گرفته اند مي بينم، مي بينم كه مردم مشتاق برايت دست تكان مي دهند و تو مشتاق تر دست هايشان را مي فشاري، مي بينم كه جوان ها دنبال ماشينت مي دوند و تو گاهي نگران نگاهشان مي كني كه آسيبي نبينند، مي بينم كه در همان حال باز هم به فكر مشكلات مردمي و نامه هايشان را كه به زحمت به تو مي رسانند مي گيري تا سر فرصت مشكلاتشان راپيگيري كني ... مردم را هم مي بينم كه تو را چون نگيني در بر گرفته اند، مي بينم كه از شوق فراوان اجازه نمي دهند خودروي تو حركت كند، مي بينم كه يك صدا نام تو را فرياد مي زنند طوري كه هيچ صداي ديگري درخيابان سعدي شنيده نمي شود جز يك صدا... صداي تو كه مي گويي ما مي توانيم اينجا استان سمنان است، مهد فرهيختگان و تو شاگرد اول نخبگان اين استان هستي، زاده كوچه هاي خاكي آرادان امروز طراح و مجري بزرگترين طرح اقتصادي كشور است، هدفمندي يارانه ها با توانمندي او به سرانجام رسيده، شاگرد ممتاز مسكن سازي، نمونه در بخش خودكفايي محصولات كشاورزي، علوم فضا و فناوري از بچه هاي با استعداد استان سمنان است، هماني كه امروز به زادگاهش آمده و نمي شود گفت مهمان است. آخرين باري كه اينجا بودي ارديبهشت پارسال بود و حالا پس از يك سال و اندي از آخرين ديدار ، اشتياق مردم استان سمنان براي ديدن تو ديدني است و ديدني تر از همه پيرمردي است كه با ديدنت كلاه پشمي اش را را برداشته و فرياد مي زند: هم استاني خدا قوت ...ك/4 7340/599/608
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]