تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 8 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1818910828




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مديريتي كه تنش‌ها را از بين برد


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: مديريتي كه تنش‌ها را از بين برد
نویسنده : محمدجواد صاحبي 
در آذرماه 1358، امام خميني طي حكمي با عزل حجت‌الاسلام شيخ حسن لاهوتي از نمايندگي خود درسپاه پاسداران انقلاب اسلامي، آيت‌الله سيدعلي خامنه‌اي را به جاي وي منصوب كردند. اندكي بعد شوراي انقلاب نيز طي حكمي ايشان را به سرپرستي اين نهاد برگزيد. از دستاوردهاي اين دوره از مديريت سپاه، كاهش برخي جناح‌بندي و چند دستگي‌ها در اين نهاد انقلابي بود كه محصول مديريت پيش از ايشان به شمار مي‌رفت. وجود اين پيشينه ارزشمند موجب شد تا اشتغالات نظامي آيت‌الله خامنه‌اي كماكان به صورت‌هاي گوناگون تداوم يابد و آثار ارجمند آن بيشتر تبلور يابد. اين انتصاب اما، خالي از برخي بازتاب‌ها و پيامدها نبود كه لازم است شاهدان اين رويداد به روايت آن بپردازند. آنچه پيش روي داريد، خاطرات آقاي محمد‌جواد صاحبي از برخي حواشي اين رويداداست كه براي آغازين بار روايت شده است. آقاي صاحبي از اعضاي اوليه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و از متوليان نخستينِ مجله «پيام انقلاب» ارگان اين نهاد انقلابي به شمار مي‌رود و از فعل و انفعالات داخلي اين نهاد خاطراتي شنيدني دارد. ابوشريف و شيوه گزينش نيرو درسپاه درآغاز سخن، اگر بخواهم از سامان‌دهندگان اوليه سپاه نام ببرم، بايد به آقاي ابوشريف اشاره كنم. ابوشريف اصالتاً اهل دماوند و اسم واقعي‌اش عباس آقازماني بود. او ابتدا در كنار افرادي چون آقايان سيد كاظم بجنوردي، محمدجواد حجتي كرماني، ابوالقاسم سرحدي‌زاده و... عضو حزب ملل اسلامي بود و بعد از دستگيري حزب و اعلام انحلال آن به همراه برخي از دوستان حزب‌الله را تشكيل دادند. وي مدتي دستگير شد و در زندان به‌سر برد و پس از آزادي از زندان به خارج از كشور فرار كرد. در فلسطين و لبنان در مبارزات ضد صهيونيستي شركت مي‌كرد و در آستانه پيروزي انقلاب به ايران بازگشت و چون سابقه كار نظامي در فلسطين و لبنان را داشت، به عنوان فرمانده عمليات منصوب شد. وي نقاط قوت و ضعف آشكاري داشت. او و همكارانش آدم‌هاي شجاع، نترس و البته خشني بودند. به عنوان نمونه آقاي كريم امامي كه از همكاران وي محسوب مي‌شد، به من مي‌گفت:«اين شيوه گزينش در اين پادگان به درد نمي‌خورد. اينكه شما بپرسيد سابقه‌ات چه بوده است؟ چه كار كردي؟ چه كار نكردي؟ اينها جواب نمي‌دهد. در يك دقيقه اينها را گزينش مي‌كنم. به آنها مي‌گويم كنار ديوار بايستند، يك رگبار دور سرشان مي‌زنم اگر رنگ صورتشان ثابت ماند، معلوم است به درد مي‌خورند و اگر رنگشان پريد، معلوم مي‌شود اينها به درد سپاه نمي‌خورند». گفتم:«مرد حسابي! اگر اينطور باشد اولين كسي كه به درد نمي‌خورد، خود من هستم، چون طاقت چنين كاري را ندارم. اين كار اصلاً معقول نيست». اين مسئله بيشتر به اين خاطر بود كه آنها در خارج از كشور، در فاز سياسي و نظامي كار كرده بودند و كمتر به مسائل اخلاقي و عقيدتي توجه داشتند. شجاعت اينها واقعاً مثال‌زدني بود. خود ابوشريف هم در صحنه‌هاي عملياتي شركت مي‌كرد و واقعاً ترس به خودش راه نمي‌داد. در آن موقع هم جنگ‌هاي كلاسيك به‌خصوص در جنگ شهرها مطرح نبود و بيشتر جنگ‌هاي نامنظم كارايي داشت كه واقعاً شجاعت مي‌خواست، چون فرد بايد داخل خطر مي‌شد و پيه همه چيز را به خود مي‌ماليد. ضد انقلاب به جنگ‌هاي پارتيزاني كاملاً مسلط بودند و به تمام زواياي منطقه‌شان آشنايي داشتند و كمين مي‌كردند. او درس طلبگي را تا مكاسب خوانده بود و صحبت‌هايش به دل مي‌نشست. از طرف ديگر در مسئله نظامي و فكري آدم متفكري نبود. گاه بسيار ساده مي‌نمود طوري كه از خودم مي‌پرسيدم آدمي كه جهانديده است و به كشورهاي مختلف سفر كرده است، چرا اينقدر ساده‌لوحانه در باره برخي مسائل حرف مي‌زند. ايشان به آقاي لاهوتي خيلي نزديك شده بود و دو طرف همديگر را خوب جذب كرده بودند. غروب بعضي از روزها آقاي لاهوتي به پادگان مي‌آمد و با آقاي ابوشريف صحبت مي‌كرد و بينشان صفا و صميميتي برقرار بود. عزل آقاي لاهوتي و انتصاب آيت‌الله خامنه‌اي شرايط كشور در آن زمان بسيار پيچيده بود. بنابراين سادگي‌هاي آقاي ابوشريف و حضور گروه‌هاي مختلف در سپاه با اعتقادات، انگيزه‌ها و ديدگاه‌هاي متضاد بسيار خطرناك بود. امام با درك صحيح اين مسائل ادامه اين وضعيت را در سپاه به صلاح ندانستند، به همين دليل آقاي لاهوتي را از نمايندگي‌شان عزل و آيت‌الله خامنه‌اي را به‌جاي او منصوب كردند. از آنجا كه احزاب و گروه‌ها با سليقه‌هاي مختلف در سپاه مشكلاتي را به وجود آورده بودند، لذا يك فرمانده مدير، مدبر و قاطع نياز بود تا به اين وضعيت خاتمه بدهد. نصب آيت‌الله خامنه‌اي واكنش‌هاي زيادي را در پي داشت و طيف ابوشريف و شخص آقاي لاهوتي از اين خبر شوكه شدند و به‌شدت عكس‌العمل نشان دادند. آقاي لاهوتي از مسئولان سپاه دعوت كرد و جمع كثيري از اين مسئولان كه حدود 100 نفري مي‌شدند، در نمازخانه ستاد مركزي در خيابان پاسداران سلطنت‌آباد جمع شدند و قرار شد آقاي لاهوتي سخنراني كند. او گفت: نمي‌دانم اين خبر را شنيده‌ايد كه آقاي خامنه‌اي به عنوان نماينده امام و فرمانده سپاه منصوب شدند و بنده بايد به جاي ديگري بروم؟ ولي اين را بدانيد برايم جا مهم نيست. لاهوتي هر جا كه باشد لاهوتي است. در باره شخصيت من نياز به توضيح نيست. كسي هستم كه سال‌ها در رژيم مبارزه كردم و شكنجه‌هاي سختي ديدم و هيچ‌وقت تسليم نشدم و امام درباره‌ام فرمود اين لاهوتي يك شخص استثنايي است، قدرش را بدانيد و آن ستايش‌هايي كه از من كرده شايد از هيچ‌كس نكرده است. بنابراين آدم زهوار در رفته‌اي نيستم كه با اين بادها بلرزم. شخصيت خودم را دارم و هر جا كه باشم لاهوتي هستم و شما با من همين رابطه را داريد. ولي يك چيز هست و آن آنكه به شما، سپاه و انقلاب علاقه‌مندم، اگر فكر مي‌كنيد بودنم در سپاه مفيد و مؤثر است راهش اين است كه برويد و از امام بخواهيد مرا ابقا كند... من در اين جلسه حضور داشتم و از صحبت‌هاي وي تعجب كردم. يكسري از بچه‌هاي ساده سپاه كه با ايشان ارتباط داشتند، گريه مي‌كردند و مي‌گفتند: نه، ما نمي‌گذاريم! بعد از پايان جلسه من و برخي ديگر به عنوان اعتراض به اين صحبت‌ها به سراغ آقاي لاهوتي رفتيم. به او گفتم: آقاي لاهوتي سوابق و شخصيتتان ايجاب مي‌كند در اينگونه حوادث با متانت و وزانت ويژه‌اي برخورد كنيد. اين نوع برخورد با جايگاه و شخصيت شما تناسبي ندارد. او عصباني شد و تعبير ناجوري هم كرد و به شخصيت‌هاي انقلاب و مسئولان حزب جمهوري اسلامي توهين كرد. اينها عليه ما يكسري توطئه كرده‌اند. افرادي كه هيچ اعتقادي به روحانيت ندارند، مثل همين جواد منصوري و محمدزاده كه عليه من توطئه كرده‌اند. اينها مخالف آخوند و روحاني هستند. اگر اينجا بيايند قلم پايشان را مي‌شكنم. ديدم قضيه بدتر شد و هر چه مي‌خواهيم اوضاع را تلطيف كنيم، نمي‌شود و بدتر اينكه توهين هم مي‌كند. ديدار حاميان و مخالفان آقاي لاهوتي با امام‌خميني هنگامي كه از ساختمان بيرون مي‌آمدم جمعي در حال سوار شدن به ميني‌بوس بودند. پرسيدم:«كجا مي‌رويد؟» جواب دادند: «براي طرح خواسته‌هايمان خدمت امام مي‌رويم». به آقاي گراميان كه كارهاي تبليغاتي سپاه را انجام مي‌داد، گفتم:«اگر اينها پيش امام بروند اين مسئله به اسم ما هم تمام مي‌شود. پس ما هم همراه اينها برويم و اعلام كنيم با اينها همصدا نيستيم». ايشان هم پذيرفت و ما هم سوار شديم. شب را در مسجد محمديه قم به صبح رسانديم. آقاي خطيبي و دوستان ابوشريف گفتند:«ما به امام خواهيم گفت فقط آقاي لاهوتي را مي‌پذيريم و شما نبايد فرد ديگري را منصوب كنيد». گفتم:«طرح خواسته به اين شكل از امام نه معقول است و نه مشروع. نمي‌توان به امام تكليف كرد شخص خاصي را نصب كند. بهتر است يك پيش‌نويس آماده كنيم و اگر همه موافق بوديد و امضا كرديد آن را خدمت امام ارائه مي‌كنيم». من و آقاي گراميان در آن پيش‌نويس اينگونه طرح مطلب كرديم كه اگر چه جمع حاضر اغلب به آقاي لاهوتي علاقه‌مندند، اما همه مطيع امر حضرتعالي هستند. آنها اين متن را نپسنديدند و گفتند ما مي‌خواهيم آقاي لاهوتي باشد. در حالي كه همه حاضر مي‌شديم خدمت امام برسيم اخبار راديو اعلام كرد امام تمامي ملاقات‌هايش را لغو كرده است و كسي را به حضور نمي‌پذيرد. مثل اينكه خبر به امام رسيده بود و ايشان براي اينكه تنش و چالشي ايجاد نشود ملاقات‌هايشان را لغو كردند، ولي اين جمع متقاعد نشدند و گفتند: بايد امام را ملاقات كنيم. جلوي منزل امام به ما گفته شد ملاقات‌ها لغو شده است. اينها شعار دادند ما طالب ملاقات امام هستيم. بعد حاج احمد آقا آمد و گفت امام فرمودند: به داخل بياييد. ما به اتاق جلوي منزل هدايت شديم. امام تشريف آوردند و بدون اينكه به چهره كسي نگاه كنند، رفتند و كنار ديوار نشستند و بعد از اينكه ميكروفن براي ايشان گذاشته شد، مجال صحبت به كسي ندادند و بدون تأمل صحبت‌هايشان را شروع كردند. ايشان بعد از بسم‌الله گفتند: تظاهرات خوب است، نه هميشه و نه همه جا. شرايط حساس است. شما هر چه فرياد داريد بايد بر سر امريكا بكشيد. انتظارم از شما اين است كه نيرو تربيت كنيد. 20 ميليون تفنگدار تربيت كنيد. ملتي كه 20 ميليون مسلح و تفنگدار داشته باشد شكست نمي‌خورد. امروز وقت تربيت نيروست. اين آقايي كه دوستش داريد ـ منظور آقاي لاهوتي بود ـ من هم دوستش دارم، لكن ايشان بيمار و مريض است. بايد معالجه شود و كسي را كه بيمار است اگر دوستش داريد نبايد كار بيشتري به عهده او بگذاريد. بايد سعي در معالجه‌اش بكنيد. البته ظاهراً بيشتر اشاره به بيماري‌هاي روحي آقاي لاهوتي بود. همين كه امام بلند شدند، ما هم متني را كه نوشته بوديم خدمت ايشان داديم و امام هم آن را گرفتند و در جيبشان گذاشتند. پيش خودم گفتم ايشان بايد بدانند همه بچه‌هاي سپاه اينطور نيستند. سپاه به‌طور غالب مطيع امام‌ و تنها برخي از اين جمع طرفدار آقاي لاهوتي هستند. بدين ترتيب در آن جلسه ديگر فضايي براي صحبت دوستان آقاي لاهوتي باقي نماند. بعد اعلام شد ظاهراً امام طي حكمي آقاي لاهوتي را براي سركشي و رسيدگي به مسائل بندرعباس به آنجا فرستادند. اين حكم بيشتر جنبه حيثيتي و دلجويي داشت و البته يادم نيست آقاي لاهوتي آن مأموريت را انجام داده باشد. آقاي لاهوتي فرداي آن روز يا چند روز بعدش در حزب جاما متعلق به دكتر سامي سخنراني كرد. اين تغيير موضع سريع او كه مدتي نمايندگي امام را در سپاه به عهده داشت، خيلي خلاف انتظار بود. در مجموع اين قضيه براي آقاي لاهوتي گران آمد و در موضع مخالف افتاد و بيمار شد و شرايط روحي بسيار ناجوري پيدا كرد كه منجر به فوت ايشان شد. رفتارهاي طرفداران آقاي لاهوتي آيت‌الله خامنه‌اي با حكم امام به سپاه تشريف آوردند. طرفداران آقاي لاهوتي از اين قضيه ناخشنود شدند و از ايشان خواستند به پادگان ولي‌عصر محل نيروهاي عملياتي سپاه بيايد و به اعتراضات آنها پاسخ دهد. در مسير آمدن ايشان آنها سر و صدا و شلوغ‌كاري كردند، اما ايشان سريع متوجه شد و به من فرمود به سمتشان بروم. من هم رفتم و ايشان به آنها گفت: چون الان شرايط صحبتم فراهم نيست و شما هم در اين فرصت نمي‌توانيد مطالبتان را بيان كنيد، پس بهتر است هر سؤال يا اشكالي داريد بنويسيد و به ايشان ـ اشاره به من ـ بدهيد و من پاسخ آنها را به ايشان مي‌گويم تا به شما منتقل كند. آنها هم اين كار را كردند. سؤالات را جمع كردم. ايشان هم پس از توقف كوتاه در دفتر پادگان به طرف ستاد مركزي سپاه حركت كردند و من هم در معيت ايشان بودم. در ماشين فرمود سؤالات را برايشان بخوانم و گفتند: لازم نيست جواب‌ها را كتبي بنويسيد، همين‌طور شفاهي در ذهنتان باشد و به عنوان نظر من اعلام كنيد. وقتي به ستاد مركزي رسيديم ايشان پياده شد و همان ماشين مرا به پادگان برگرداند. وقتي برگشتم هنوز جمعيت نمازخانه متفرق نشده بودند. به آنها اعلام كردم پاسخ‌هاي آقاي خامنه‌اي را آورده‌ام. آنها هياهو كردند و من گفتم: اگر كسي پاسخ مي‌خواهد بايد سكوت را رعايت كند. سؤالات را همراه پاسخ‌هايشان مطرح كردم و جمع زيادي متقاعد شدند و بقيه هم چون فضا را براي اعتراض مناسب نديدند، سكوت كردند. تغييرات در سپاه توسط آيت‌الله خامنه‌اي آن زمان سپاه به صورت شورايي اداره مي‌شد، يعني مجموعه افرادي كه واحدها و قسمت‌هاي مختلف سپاه را مديريت مي‌كردند، شوراي فرماندهي سپاه را تشكيل مي‌دادند. آيت‌الله خامنه‌اي تغييراتي را در سپاه ايجاد كرد، از جمله در كادر فرماندهي و شوراي فرماندهي آن جابه‌جايي‌هايي صورت داد. آقاي محسن رضايي مسئول اطلاعات سپاه، ابوشريف فقط مسئول عمليات آن و آقاي جواد منصوري جايگزين آقاي بشارتي در مسائل فرهنگي سپاه شد. مسئوليت روابط عمومي سپاه به عهده آقاي فروتن بود كه به آقاي سيد‌مهدي هاشمي سپرده شد و او هم بعد از مدت كوتاهي رفت و مسئول واحد نهضت‌هاي سپاه شد و مسئوليت روابط عمومي به سيد‌مسعود جزايري كه اكنون از سرداران سپاه است، منتقل شد. بعد از آن هم مدتي آقاي مبلّغ اين مسئوليت را به عهده داشت. آقاي فروتن هم مسئول ارتباطات سپاه و آقاي داودي شمسي مسئول امور اداري و مالي سپاه شد. آقايان كلاهدوز و ديگران هم عهده‌دار مسئوليت‌هاي ديگري شدند كه عناوينشان خاطرم نيست. به ابوشريف اعلام شد از اين به بعد فقط در بخش عمليات آن هم زير نظر خود آيت‌الله خامنه‌اي كه علاوه بر نمايندگي امام فرماندهي سپاه را نيز به عهده داشتند، فعاليت كند. البته كم و بيش تنش‌هايي وجود داشت و افراد ابوشريف اين تغييرات را تحمل نمي‌كردند، ولي مديريت آيت‌الله خامنه‌اي توانسته بود اين تنش‌ها را كنترل كند و به ناهماهنگي‌ها درون سپاه خاتمه دهد. در اين دوره مسئوليت بخش عقيدتي- سياسي نيروهاي عملياتي در پادگان ولي‌عصر(عج) را عهده‌دار بودم و علاوه بر مديريت اين بخش روابط عمومي پادگان را هم اداره مي‌كردم و به‌‌رغم همه مشكلات براي تدريس هم مي‌رفتم و با موتور هوندايي كه در اختيارم بود به آموزش نيروهاي داخل پادگان ولي‌عصر و نيروهاي مستقر در اوين و خليج مي‌پرداختم. روزانه 50، 60 كيلومتر راه را براي آموزش اين بخش‌ها طي مي‌كردم. اندكي كه مشكلات كاهش يافت فرصتي شد تا من هم در كلاس‌هايي كه در مسجد نارمك برگزار مي‌شد شركت كنم، مثلاً آقاي دكتر شهيدي كلاس تاريخ اسلام داشت، آقاي محي‌الدين حائري شيرازي در همان جا اعتقادات و آقاي مجتبي تهراني هم در منزل خود كلاس‌هاي اخلاق را برگزار مي‌كردند و من و ديگران از آنها بهره‌مند مي‌شديم.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۳۹۳ - ۱۵:۳۷





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن