واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: همت مضاعف در سیره شهدا همت مضاعف و کار مضاعف ،در سیره و سلوک رزمندگان با وجود خستگی شدید، به کارهای کوچک هم میرسید بارها او( شهید اسماعیل دقایقی) را در حال غذا پختن و یا تمیز کردن محل کارش دیدم.سطل زباله را در دستش میدیدم که به بیرون میبرد.با وجود خستگی شدید، به این کارهای کوچک هم میرسید. ابوبهاءالدین- همرزم شهید دقایقی
میگفت خسته میشوم اما فرصت استراحت کردن ندارم روزی به علیرضا عاصمی پور گفتم: «شما در تمامی جبههها از خلیج فارس گرفته تا شمالی ترین نقطه مناطق جنگی فعالیت میکنی، آیا خسته نمیشوی؟» گفت: «چرا خسته نشوم؟ من هم یک انسان هستم و با کار زیاد، خسته میشوم اما فرصت استراحت کردن ندارم.من جور آن کسانی را میکشم که به جبهه نمیآیند و در خانههایشان نشستهاند و مرتب نق میزنند.اگر مردم ایران، آنهایی که توانایی دارند، به جبهه بیایند، این تعداد دفعات رفتن به جبهه، به من نمیرسد.امروز روز کار است، روز استراحت نیست.» خواهر شهیدعلیرضا عاصمی پور ارائه راه حل های جدید علیرضا عاصمی پور، اطلاعات رزمی تخریب را به گونهای شکل داد که نظرش به عنوان یک نظر برتر، در قرارگاهها شناخته میشد و مؤید این گفتار، سلسله درسهای او در دانشکده و دوره عالی فرماندهی است. یکی از کارهای مهم علیرضا عاصمی، انجام کارهای تحقیقاتی و نمونه سازی بود که بعضی از آنها به مرحله تولید انبوه رسید.یک سری از تجهیزات نظامی را هم طراحی کرد که اکنون به کار گرفته میشود.یک سری راه حل های جدید نیز(جدا از سیستم ارتش و کتابهای نظامی) در زمینه معبر و انفجار و وسائل کمکی برای انفجار و وسایلی که نیاز مبرم به آن داشتیم، ارائه کرد. در مورد آموزش، یک کار ارزنده شهید عاصمی، چاپ کتابهایی در زمینه جنگ مین و انفجارات بود که اتفاقاً چارت آموزشی جنگ مین، از نمونههای چارت کارخانه سازندههای مین بهتر از آب در آمد.این چارتها به عنوان منبع اصلی آموزش مورد استفاده قرار گرفت. قربان علی صلواتیان – معاون شهید از بس درگیر کار بود... یک بار شب بود و شهید صیاد شیرازی مانوری را طراحی کرده بود.ما به هم علاقه داشتیم و عموماً با همدیگر کار میکردیم.تیپ 33 المهدی آن زمان که بعداً لشگر شد، قرار بود با هلیکوپتر ترابری شود.قرار شد چند دور مانور کنیم که بچهها با هلیکوپتر آشنا شوند و خلبانان نحوه سوار شدن و پیاده شدن را تمرین کنند. بعد از نماز مغرب شروع کردیم و کار را ادامه دادیم تا شب از نیمه گذشت.هلیکوپترها میرفتند و میآمدند، گردانها میرفتند و میآمدند و سوار میشدند.همین طور کار داشت پیش میرفت.دو روز بود که در خوزستان بودیم.گرچه خوزستان در منطقه گرمسیری بود، ولی زمستانهای سختی داشت.بچههای تبریز که عموماً خودشان اهل منطقه سردسیر هستند، میگفتند: «سرمای ما پوست را میسوزاند، اما سرمای خوزستان به استخوان آدم میزند.» هوا خیلی سرد بود.ساعت از 12 شب گذشته و شاید ساعت 5. 2 بود. در مورد آموزش، یک کار ارزنده شهید عاصمی، چاپ کتابهایی در زمینه جنگ مین و انفجارات بود که اتفاقاً چارت آموزشی جنگ مین، از نمونههای چارت کارخانه سازندههای مین بهتر از آب در آمد.این چارتها به عنوان منبع اصلی آموزش مورد استفاده قرار گرفتسرما طوری به ما فشار آورد که بچهها یکی یکی به اجبار رفتند و داخل ماشین نشستند و بخاری را روشن کردند.ما هم دیدیم تعارف برنمیدارد و رفتیم در ماشین نشستیم و شهید صیاد در میدان تنها ماند. یک وقت دیدم شهید صیاد دارد میآید پیش ما.عوض اینکه پیاده شویم، شیشه ماشین را دادیم پایین.سوال کرد: «آب دارید؟» من قمقمهام را در آوردم و به ایشان دادم.با خونسردی تمام، بند پوتینش را باز کرد، جورابهایش را درآورد، قمقمه را از من گرفت و آب ریخت روی دستش و وضو گرفت و مسح کشید و قمقمه را بست و جورابهایش را پوشید و با دست و صورت خیس، ایستاد به نماز خواندن.چند لحظه بعد از نماز نشست و دعا خواند و بعد با کمی عجله آمد و سوار ماشین شد. ایشان جلو و من و دو سه تا از بچهها صندلی عقب نشستیم.خدا رحمت کند شهید حاج محمود ستوده را.آن پشت داشت نان و حلوا ارده میخورد.یک کمی از حلوا را لای نان گذاشت و داد به شهید صیاد.البته مردد بودیم، چون اصلاً آدم شکمویی نبود و خیلی کم غذا میخورد و بسیار هم کم میخوابید.تعارف کردیم و گفتیم: «درجه ایشون جناب سرهنگ نان و حلواست.» شهید صیاد نان را گرفت و با میل خورد و گفت: «خیلی چسبید.خیلی خوشمزه بود.» بعداً فهمیدم از بس درگیر کار بوده، آن شب اصلاً شام نخورده بود. سردار اسدی مسئولان را مجابکرده بود تا اجازه پرواز به او بدهند شهید بابایی از سوی مسئولان امر از پرواز نهی شده بود.آقای رفسنجانیکه مسئول قرارگاه خاتم بود حتیامر کرده بود که بابایی دیگر پرواز نکند.اما بابایی یک وابستگیخاص به امام و انقلاب داشت و یک وظیفه مهمی برای خود در راه پاسداریاز آن قائل بود لذا رفته بود صحبت کرده بود تا اینکه مسئولان را مجاب کرده بود تا اجازه پرواز به او بدهند و اجازه را نیز گرفته بود. سرتیپ خلبان علی محمد نادری - از همرزمان خلبان شهید عباس بابایی در خطوط مقدم همیشه حاضر بود شهید باقری اسوه حماسه و شجاعت و فوقالعاده با استعداد بود.ایشان از یک روحیه سلحشوری و حماسی بسیار عظیمی برخوردار بود و ادامه نبرد(مخصوصاً در ثامنالائمه و طریق القدس) و شکل گیری سازمان رزم سپاه، عمدتاً بستگی به تلاش شبانه روزی ایشان داشت. شهید باقری هم در زمینه سازماندهی و هم در زمینه عملیات، استعداد فوقالعادهای داشت.همیشه ابتکارات بسیار جالبی را پیشنهاد میکرد.در وجود او روحیه شوق و شور و نشاط نسبت به جنگ دیده میشد و میل عمیقی در نبرد از خود نشان میداد و در خطوط مقدم همیشه حاضر بود. دکتر محسن رضایی منبع : روزنامه تهران امروز تنظیم : فرهنگ پایداری تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 386]