واضح آرشیو وب فارسی:4jok: جوک دوستانه
یه عمر صبر کردیم تا عموی ما یه آیفون5خرید تا باهاش سلفی عکس بگیریم حالا لامصب هرکار میکنیم آینه پیدا نمیکنیم یعنی تورو خدا بدشانس تر ازما دیده بودین؟ :((
فرستنده : sali zelzele |64007|j 178209 |
---------------------
خاطرات خنده دار
عاقا یکی از بدترین سوتی هامو اوایل محرم دادم
برامون نظری اوردن منم رفتم که بگیرمش
دختره یه سینی دایره ای بزرگ دستش بود که توش 6-7 تا آش جا میشد و فقط دو تاش مونده بود منم جای اینکه یه آش وردارم کلا سینی رو ازش گرفتم:/
طفلک بهم گفت سینی اش رو برام میاری منم گفتم باشه می رم بالا میام رفتم بالا مامیم توجیهم کرد برگشت سینی و اونیکی آش رو بهش دادم گفت براتون دوتا کشیده بودما گفتم ممنون یکی کافیه
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نخند
فرستنده : امین |62529|j 178208 |
---------------------
اعتراف میکنم
اعتراف میکنم وقتی که ۷،۸ سالم بود، یه روز ظهر بابام داشت میخوابید به من گفت که برو برام پتو بیار، آقا من یه دختر عمو دارم اسمش بتوله و خونشون هم کنار خونه ی ماست، رفتم بتول رو صدا زدم گفتم بیا بابام کارت داره، اون هم پاشد اومد خونمون، به بابام که خواب و بیدار بود میگه عمو کارم داشتی؟ بابام با همون حالت منو نگاه کرد و با یه کم عصبانیت بهم گفت: من بهت میگم برو پتو بیار رفتی بتول رو آوردی ؟!
فرستنده : یه بنده خدایی |55627|j 178207 |
---------------------
خاطرات خنده دار
یادمه یه بار میخواستم برم مدرسه.
حاضر شدنم طول کشید یکم دیرتر از خونه زدم بیرون و منتظر سرویس شدم. یهو چشمم افتاد به یه پیکان سبز. تو شک و دودلی بودم ک این خودشه یا نه. کم کم رفتم سمتش که دنده عقب اومد. منم پا گذاشتم به فرار! چند بار ک این حرکت تکرار شد آخر راننده سرویسم پیاده شد دو دستی زد تو سرش و داد زد :
-بیا دیگه دوساعته اوسگولمون کردی بچه!
بعععله.
اندر حکایات ترسوندن زیاد بچه از بچه دزد!
فرستنده : kiana007+hamivision |61030|j 178206 |
---------------------
خاطرات خنده دار
مدتیه بدجوری آلزایمر گرفتم هر چیزی دست من بهش بخوره کلا مفقود میشه
یه چیزی رو که ازم میخوان باید کل خونه رو زیرو رو کنم تا پیداش کنم.
آقامون میگه تو اگه سنجاب بودی از گرسنگی تلف میشدی،چون جای فندقایی که تابستون انبار کردی رو نمیتونی پیدا کنی..
من:/
فندق؛))
بقیه سنجابا :0
فرستنده : سکوتم ازرضایت نیست |63265|j 178205 |
---------------------
فک و فامیله داریم
جاتون خالی شام آبگوشت داشتیم مامانمم توش ران گوسفندی گذاشته بود بعد سر شام بابام اونو گذاشته تو کاسه من میگه : بیا. حالا مثل اسب بخور
مامانمم مثلا خواست طرفداریمو بکنه میگه : مگه اسب استخون میخوره؟؟؟
من |:
بابام ^_^
مامانم :)
فرستنده : erisa |60750|j 178204 |
---------------------
اس ام اس سرکاری
اگه یه روز فکر میکنی که یه نفر هر جاکه میری دنبالته و هر مشکلی که واست پیش میاد واسش مهمه و میخواد کمکت کنه
.
.
.
.
مطمئن باش که من نیستم.^_^
فرستنده : سانتانیا |63707|j 178203 |
---------------------
خاطرات خنده دار
روز قبل قرعه کشی:
خب با این صد میلیونی که برنده میشم میتونم گوشی که دوست دارم بخرم ماشین بخرم و کارایی که ارزوشو داشتم انجام بدم^_^
.
.
.
روز قرعه کشی:
خانم یهدا شما برنده ی یک دستگاه خودکار شده اید بهتون تبریک میگم.....
من !_! نهههههههههه
دنیا نگه ندار گاز بده هممونو بنداز ته دره.......
یادم گرامی باد
فرستنده : یهدا |54478|j 178202 |
---------------------
جوک دوستانه
دیروز مخاطب خاصم اس داده دوست دارم منم جواب دادم منم
بعد اس داده وای یعنی تو هم منو دوس داری؟!!!!
جواب دادم ن الان جفتمون منو دوس داریم ...
خدایا این عشق های شیرین عقلو از ما نگیر :|
بگو امین :|||
فرستنده : هی وای من |56924|j 178201 |
---------------------
خاطرات خنده دار
دوستم با دختر 2 سالش اومده بود خونم كه درس بخونيم با هم يه برگه هم داده بوديم دست دخترش كه نقاشي بكشه.....
دخترش يهو اومد برگه رو گذاشت رو كتاب من داد زد آله نگاشي نگاشي(يعني خاله نقاشي بكش) گفتم چي بكشم عزيزم؟؟؟؟
گفت: بابايي
من : بسم الله بچه حالا من باباي تو رو چجوري نقاشي كنم؟؟؟
ديدم دوستم داره ريسه ميره از خنده
گفتم به چي ميخندي بگو چجوري باباشو نقاشي كنم؟؟؟؟
گفت منظورش ببعيييييييييييي!!!!!!!!
دوستم^_______^ قلبون دخمل نازم برم كه اينقده خوجمزه حرف ميزنه
بچه:بابايييييييييييييييييييي
من:به نظرتون باباشو شكل ببعييي بكشم يا ببعيييييي رو شكل باباش بكشم*_^
فرستنده : روزهاي زندگيمون |59759|j 178199 |
---------------------
اس ام اس عاشقانه
نه
هوا سرد نیست…
سرمای کلامت دیوانه ام میکند…
بی رحــــم!
شوق نگاهم را ندیدی؟!
تمام من به شوق دیدنت پر میکشید…
ولی…
همان نگاه بی تفاوتت
برای زمین گیر شدنم کافی بـــــــــــــود…
فرستنده : ابوالفضل |63702|j 178198 |
---------------------
جوک جدید
(*^*گچساران بام نفت ایران*^*)
ﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﺎ « ﻣﻐﺰ» ﻧﺒﺎﺷﯿﻢﻫﺎ
ﻧــــــــــــــﻪ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺧﺴﺘﻪﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ « ﻓـــــــﺮﺍﺭ » ﮐﻨﯿﻢ
ﺑﺎﺯ ﺍﻗﻠﻦ «ﻗِﻞ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻣﻐﺰﻫﺎ » ﺑﻮﺩ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﺸﺎﺭﮐﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ...!
فرستنده : ★خوشتیپ خاندان★ |18031|j 178197 |
---------------------
جوک دوستانه
امروز یه لواشک گرفتم
بهش نمک زدم
بالاي ميز کامپيوتر زدمش به ديوار ^_^
اينجوري هر وقت تشنم شد
يه نگاهش ميکنم
و با آب دهنم تشنگيم رفع ميشه!
.
.
اصن خودمم موندم چرا تا حالا ترور نشدم! ^_^
فرستنده : ظَــحـرا :) |56078|j 178196 |
---------------------
جوک متفرقه
توی خونهی ما اینطوریه
وقتی موبایل کسی زنگ میخوره همه گوشاشون تیز میشه
وقتی تلفن خونه زنگ میخوره همه کر میشن
وقتی زنگ دَرو میزنن همه فلج مادرزاد میشن :|
حتی خود من گاهی تشنج میکنم یا سکته میزنم میفتم کف پذیرایی!
فرستنده : mohamad90 |8416|j 178195 |
---------------------
اس ام اس دوستانه
روزی ملانصرالدین خواست سوار بر اسبی بشود، اما نتوانست. گفت: افسوس از جوانی! بعد نگاهی به اطرافش کرد و کسی را ندید. گفت: خودمانیم، در جوانی هم چیزی نبودیم!
.
.
.
یعنی یه همچین آدم روان پریشی بوده این آدم... مثه الان ما...
فرستنده : 3point |63968|j 178194 |
---------------------
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: 4jok]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]