واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:

به احترام محمد علی کلی وبلاگ > موسوی، سیدعبدالجواد - قرن بیست و یک اگرچه به نسبت قرن بیستم چیزهای سرگرم کننده بیشتری دارد و اگر اهل تماشا باشی حالا حالاها حوصله ات سر نخواهد رفت اما زیادی ملال آور است.یعنی زیادی یک دست است . آدم هایی که بتوانند علیه این ملال آوری بشورند و دیگران را نیز بشورانند ندارد.
اگر هم دارد آن قدر نچسب و قلابی و چندش آورند- مثل این جانورانی که داعیه احیای خلافت اسلامی را دارند که حالت را به هم می زنند. قرن بیست و یک هنوز اسطوره ندارد و جهان فاقد اسطوره جهان بی نمکی است.اسطوره ها علاوه بر آن که تو را به هیجان می آورند همه کمبودهایت را هم جبران می کنند. همه را هم که جبران نکنند خیلی هایش را جبران می کنند. صاحب تاریخ بیهقی گفت: عبدالکریم حکایت نویس مباش چنان باش که از تو حکایت کنند. اسطوره ها برای آن که نمی تواند و یا استعداد حکایت شدن ندارد خود حکایتی است. اسطوره ها روح یک جهان بی روحند. این تعبیر را از میشل فوکو وام گرفته ام. فوکو ایران را روح یک جهان بی روح نامیده بود. ایران عالی قاپو و تخت جمشید فیلسوف فرانسوی را سر ذوق نیاورده بود. فیلسوف فرانسوی در سال ۵۷ یعنی شلوغی های پایتخت ایران به تهران آمده بود. رستاخیز عظیم مردم ایران او را چنان از خود بیخود کرده بود که چنین تعبیر شاعراه ای را برای ایران به کار برد. اصلا یکی از کارکردهای اسطوره همین به هیجان آوردن هاست. این رفتار اسطوره ای است که می تواند حتی یک فیلسوف را آن قدر برانگیزد که چنین تعابیر شاعرانه و رمانتیکی را بر زبان آورد. اگرچه ظاهرا فوکو وقتی از آن فضای اسطوره ای فاصله گرفت به گونه دیگری سخن گفت. بگذریم.قرن بیست با همه فجایعی که به بار آورد چیزهای دوست داشتنی کم نداشت. چیزهایی که می توانستی با آن خیلی از دشواری ها را تحمل کنی. عربده مارادونا وقتی جام طلا را در دست داشت آن هم درست توی صورت رییس فیفا باعث می شد همه زد و بندهای پس پرده فوتبال را فراموش کنی و آن گل حیرت آور به انگلیس و آن جمله زیرکانه هم باعث می شد فکر کنی بریتانیای کبیر با همه عظمتش توسط یک بچه پاپتی آمریکای جنوبی تحقیر شده و این خودش خیلی بود. برای ما مردم قانع خیلی بود. وقتی چه گوارا با آن لبخند ویرانگر و سیگار برگ معروفش در سازمان ملل حاضر می شد و نظم نوین جهانی را به سخره می گرفت و به مقامات آمریکایی ماجرای خلیج خوک ها را یاد آور می شددل خیلی ها غنج می رفت که پس می توان ایالات متحده را در خاک خودش مضحکه کرد. وقتی مارلون براندو با آن زیبایی خیره کننده و درخششش در سینما از گرفتن جایزه اسکار خودداری می کرد و در عوض یک سرخپوست را به مراسم اسکار می فرستاد تا با قراءت بیانیه ای به همگان یادآوری کند که هنوز جنایات یانکی ها را فراموش نکرده خیلی ها احساس غرور و شعف می کردند. قهرمان ها و یا بهتر است بگوییم اسطوره های قرن بیست زندگی را برای ما دوست داشتنی تر می کردند و مناسبات ظالمانه جهان را یک جورهایی قابل تحمل تر.
بسیاری از ماها هنوز با خیال و خاطره آن اسطوره ها خوشیم. یکی از این اسطوره ها که مثل خیلی از اسطوره های قرن بیست دوره درخششی کوتاه اما به شدت تاثیرگذار داشت محمد علی کلی است. مردی که سال هاست با بیماری پارکینسون دست و پنجه نرم می کند و حالا خبر می رسد که اوضاع خیلی وخیمی دارد. به لطف اینترنت می توان همین الان اسم این بزرگوار را سرچ کرد و صنه هایی از مبارزه او را تماشا کرد. مردی که توانست یک ورزش خشن و فاقد هرگونه زیبایی را به یک اثر هنری بدل کند. و در کناراین ها از چیزهایی که می تواند پابرهنه ها و عدالت خواهان را خوشحال کند نیز غافل نباشد. مردی که همه امکان ها را برای اسطوره بودن داشت و از امکان هایش به بهترین شکل بهره برد. کلی سال هاست که دیگر توانایی حضور در رینگ بوکس را ندارد اما نامش چنان با بوکس گره خورده است که نام مارادونا با فوتبال. البته بعد از مارادونا فوتبالیست های نام آور بسیاری ظهور کردند اما کلی چنان سایه سنگینی بر سر بوکس انداخت که پس از او هیچ نامی نتوانست در این حوزه به اندازه او شنیده شود. او این هنر را داشت که از یک ورزش یک رسانه قوی سیاسی اجتماعی بسازد و رینگ بوکس را به آوردگاهی بدل کند که می توان درآن هم حق پایمال شده سیاهان را به دست آورد و هم سیاستمداران کاخ سفید را برای حمله به ویتنام شماتت کرد.
مسلمان شدن کلی و تغییر نام کاسیوس به محمد علی هم از این منظر قابل درک است. او همه زندگی اش را میدان مبارزه می دید. حریفان او آدم های کوچکی نبودند. او فقط با جو فریزر و جورج فورمن مبارزه نمی کرد. او در آن میدان کوچک طناب پیچ شده با نژاد پرست ها با کاخ سفید با جنگ طلبان با اسلام ستیزان و با کارتل های بزرگ اقتصادی مبارزه می کرد. نمی دانم چرا این قدر احساساتی شده ام. معمولا این حرف ها را پس از مرگ یک نفر می نویسند. کلی هنوز نمرده و امیدوارم حالا حالاها نمیرد. خبر بیماری وخیمش را که شنیدم لحظه ای جهان را بدون او و دیگر اسطوره های قرن بیستم تصور کردم. این شد که سر درد دلم باز شد. ببخشید.
دوشنبه 5 آبان 1393 - 20:56:31
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]