تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 4 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام علی (ع):بزرگ ترين مصيبت ها، نادانى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1869314607




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

وقتی که درب زندان باز شد اما هیچ کس توان فرار نداشت!


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



وقتی که درب زندان باز شد اما هیچ کس توان فرار نداشت!
چنان ضعیف و ناتوان شده بودیم که اگر می گفتند آن طرف سیم های خاردار خانه تان است، میلی به رفتن نشان نمی دادیم. جرأت داشتیم، اما قدرتی برای ایستادن نداشتیم.



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز: خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده سورن هاکوپیان است.   اواخر شهریورماه۱۳۶۷، تقریباً بعد از یک ماه، برای اولین بار در کشویی سوله ی ما که عراقی ها به آن «قفس۱» می گفتند و محل تعمیر تانک های عراقی بود، تا انتهای دیوار کنار رفت. چند ردیف سیم های خاردار حلقوی که جلوی در روی هم انداخته شده بودند، اولین تصویری بود که از دنیای بیرون، مقابل چشمان مان ظاهر شد. روبه رو، صحرای بی آب وعلف، خودش را توی  دامان خسته ی چند کوه پهن کرده بود و خارهای خشک، توی حلقه ی سیم های خاردار، با هم روبوسی می کردند.   در که کامل باز شد، باد تند خودش را داخل سوله هل داد. با اینکه هوا به شدت گرم بود، نمی دانم چرا سردم شد ومثل چند نفر دیگر، توی خودم پیچیدم. مدت ها بود با دنیای بیرون ارتباط نداشتیم و شاید یادمان رفته بود چطور باید ذوق کنیم.   نگهبان های مسلح، یکی یکی و چند تا چند تا، وارد سوله شدند و آماده شلیک، روبه روی مان صف کشیدند. کسی تمایل به دیدن شان نداشت و سعی می کردیم از فضای بین آن ها که کم کم بسته می شد، معاشقه ی خار و سیم خاردار را ببینیم. اما سر نیزه ها، بی رحم و تیز، نگاه مان را بریدند و همان لذت کوتاه را از ما گرفتند. «تعال. تعال.»   آن چنان ضعیف و ناتوان شده بودیم که اگر می گفتند آن طرف سیم های خاردار خانه مان است، میلی به رفتن نشان نمی دادیم. جرأت داشتیم، اما قدرت ایستادن نداشتیم.   در که باز شد، هراس داشتیم از ضعف و سبکی زیاد، با وزش باد، مثل بادکنک به هوا بلند شویم. گرسنگی و بیماری، رمق همه را گرفته بود. از دارو و دکتر خبری نبود. هنوز نمی دانستیم چند نفریم و آیا اسرای دیگری هم در اردوگاه هستند یا نه. هر روز چند نفر نگهبا ن ما را مثل گوسفند می شمردند و کسانی را که جان داده بودند با نشان دادن انگشت از آمار کم می کردند.   تا آن روز، چند نفرمان جان داده و به شهادت رسیده بودند. روزهای اول و دوم، هرچه التماس کردیم اجساد را از میان ما ببرند، کسی گوش نکرد. آخرین بار که التماس شان کردیم، کسی رغبت نمی کرد دست به آن ها بزند و بیرون شان ببرد. مایع سیاه رنگی از زیر پیکر یکی از آن ها راه گرفته بود و بوی تعفن تندی، فضای اطراف را پر کرده بود. تا دو روز بعد از اینکه اجساد را بیرون برده بودیم، مجبور بودیم روی محلی که جسدها قبلاً در آنجا قرار داشتند، خاک بمالیم تا بوی تند و تیزش، آزارمان ندهد.   این گونه آزارها و شکنجه ی عراقی ها، از همان روز اول که مقابل پرچم شان نایستادیم، شروع شد. فرمانده اردوگاه، سرگرد خشنی بود که از همان موقع، قدم های اول را برای اذیت و آزارمان برداشت. توی غروب آفتاب، به گارد پرچم دستور داد پرچم را بالا ببرند. چند بار سرمان فریاد کشید خبردار بایستیم، اما کسی گوش نمی کرد. حتی پایین آوردنش هم برای مان مشمئز کننده بود.   سایت جامع آزادگان  




۱۸/۰۷/۱۳۹۳ - ۰۷:۱۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن