واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تاراج ميراث ملي ايران توسط اسرائيليها «... اسرائيل به صورت يكي از مراكز بينالمللي خريد و فروش آثار باستاني ايران درآمده است به همين علت تجار خارجي عقيده دارند كهآثار باستاني ايران را ميتوان به قيمت مناسب در اسرائيل خريداري كرد. در دو سال اخير حدود 2000 ظرف سفالي املش به اسرائيل آورده شده و موزههاي بزرگ فرانسه، انگلستان و آمريكا و موزههاي بسيار ديگر، مساعي فراواني براي جمعآوري اين آثار به كار بستهاند...» قسمتهائي از گزارش روزنامه «داوار» چاپ اسرائيل ـ 15 آذر 1342 يكي از زواياي پنهان روابط ايران و اسرائيل و درواقع يكي از نتايج حضور جدي اسرائيليها در ايران، تاراج ملي ايران بود كه به واقع هيچ نامي غير از تاراج نميتوان بر آن نهاد. جالب اين است كه اين مسأله در دورة اقتدار حكومت باستانپرست پهلوي اتفاق افتاده است. آثار باستاني و اشياء عتيقه ايراني در ميزان و حجم بسيار زياد به اسرائيل منتقل ميشد، در مجموعههاي خصوصي نگهداري ميگرديد يا به موزههاي اسرائيلي ارائه شده و به نمايش در ميآمدند و يا توسط بعضي افراد به موزههاي بزرگ جهان منتقل ميشدند. مطلبي كه در يكي از نشريات اسرائيلي به چاپ رسيد تأسف هر ايراني را بر ميانگيزد: «اسرائيل به صورت يكي از مراكز بين المللي خريد و فروش آثار باستاني ايران درآمده است. به همين علت تجار خارجي عقيده دارند كه آثار باستاني ايراني را ميتوان به قيمت مناسب در اسرائيل خريداري نمود... طي دو سال اخير در حدود 2000 ظرف سفالي املش به اسرائيل وارد شده و اين مقدار 80 درصد كليه آثار املش را كه به معرض فروش گذارده شده، تشكيل ميدهد. ولي بسيار جاي تأسف است كه آثار مزبور از كشور خارج ميشود و ما اين موقعيت بزرگ را براي گردآوري يك مجموعة عالي هنري از دست ميدهيم در حالي كه موزههاي بزرگ فرانسه، انگلستان و آمريكا و نيز موزههاي بسيار ديگر، مساعي فراواني براي خريد آثار املش به كار ميبرند.» 1 چنانچه ملاحظه شد دردرون اسرائيل نيز از خروج اشياء باستاني ايران از اسرائيل اظهار تأسف شده اما در داخل ايران يا به دليل بيخبري يا بيتوجهي، هيچ عكسالعملي ديده نشده است.
يكي از افرادي كه نقش مهمي در انتقال آثار باستاني ايران به اسرائيل داشت شخصي بود به نام ايوب ربانو. وي در طي 45 سال تقريباً در تمام نقاط ايران دست به عمليات حفاري زد و بزرگترين مجموعه آثار باستاني ايران را گردآورد كه برخي از آثار آن در جهان بينظير بوده و ارزش آن مجموعه به 5/4 ميليون ليره اسرائيلي ميرسيد. 2 موزة بتصئيل اسرائيل، مجموعه آثار ايراني را به نمايش ميگذاشت در موزة مزبور آثار ايران، مربوط به دورهاي شامل قرن چهارم قبل از ميلاد تا نيمه قرن 18 بوده است. اين مجموعه شامل ظروف سراميك، برنز، ظروف مذهبي، آلات جنگي،ظروف نقره و طلا، از دورة هخامنشي و ساساني و نيز آثار زيادي از دورة اسلامي بود. 3 در گزارشي كه از نمايندگي ايران در تلآويو در سال 1344 در مورد كلكسيون ايراني موجود در موزه اسرائيل ارسال شده آمده است: «كلكسيون مربوط به هنر ايراني در موزه اسرائيل در نوع خود يكي از مهمترين كلكسيونهاي جهان ميباشد. به عقيده كارشناسان، ارزش آن سه ميليون دلار است. در اين كلكسيون آثاري وجود دارد كه بهايي براي آنها نميتوان تعيين كرد زيرا در جهان منحصر به فرد ميباشند... در ظرف دو سال، كلكسيوني كه در اورشليم متمركز گرديد، شامل آثاري 3000 ساله از دوران ماقبل تاريخ تا قرن شانزدهم بود...» 4 در سال 1345 نمايشگاهي از آثار باستاني ايران از طرف محسن فروغي5 در اسرائيل برگزار شد. اين نمايشگاه شامل لوازم شكار و مجسمه هاي سفالي بود كه قدمت آنها به هزاران سال بالغ ميشد. تعداد اين آثار 300 عدد بوده و در يكي از موزههاي اسرائيل به نمايش گذاشته شد. وي از اينكه توانسته بود پس از 2500 سال از انتشار منشور كوروش از وي پيروي كند اظهار سربلندي و افتخار كرده بود. 6 ميزان اشياء عتيقه و باستاني ايران در اسرائيل و به ويژه در موزة ملي بتصئيل در حدي بود كه مدير اين موزه طي نامهاي كه تسليم نمايندگي ايران در تلآويو نمود درخواست كرد كه دو تن از افرادي كه در اصلاح و تعمير آثار باستاني ايران تخصص دارند به اسرائيل اعزام شوند و خواستار آن شده كه اين امر در آيندهاي نزديك انجام شود. 7 برگزاري نمايشگاههاي متعدد از اشياء باستاني ايران در اسرائيل، توجه بعضي از مقامات حكومتي را به خود جلب كرد و البته اين مسأله فقط در حد جلب توجه باقي ماند. براي مثال در سوم بهمن 1347 وزير خارجه (اردشير زاهدي) طي نامهاي به وزارت فرهنگ و هنر، با اشاره به نمايش بعضي اشياء باستاني ايران در موزه اسرائيل مينويسد: «در مورد نحوة خروج اين اشياء از ايران اطلاعي در دست نيست ولي مرتباً در چمدانهاي يهودياني كه به اسرائيل ميروند اشياء عتيقه ايراني، بخصوص نسخ خطي كتب مختلف، مخفي شده و بدون جلوگيري پليس، وارد اسرائيل ميشود...» 8 اين سند نشان دهندة اوج بيخبري و بيتوجهي مقامات حكومت در قبال ميراث ملي ايران ميباشد. يكي ديگر از افرادي كه نقش بسيار فعال و مرموزي در زمينه سرقت اشياء عتيقه از ا يران به اسرائيل داشت، يعقوب نيمرودي وابستة نظامي اسرائيل در ايران بود. در كتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوي دربارة نيمرودي چنين آمده است: «يعقوب نيمرودي مأموريت خود را در ايران به پايان رسانيد، ولي باكتري ايراني به او سرايت كرد. خانه او در ساريون با قاليها و نقاشيها و ساير آثار هنري [ايراني] دقيقاً شبيه خانهاي است كه در ايران در آن سكونت داشت. در اين خانه فضاي خاصي وجود دارد و آن اطاقي است كه به سبك اصفهان تزئين شده و سراسر آن با آثار ايراني تزئين شده است. هر شخصيت ايراني كه براي بازديد به اسرائيل ميآيد و در اين اطاق از او پذيرايي ميشود، خود را در خانه خود احساس ميكند. گنج واقعي در خانه آقاي نيمرودي كلكسيون آثار باستاني و به ويژه ظروف سفاليني از املش متعلق به 3000 سال قبل از ميلاد همچنين آثار باستاني دوره اسلامي (700 سال قبل) وجود دارد. بدون شك خانه نيمرودي يك مركز فرهنگي و هنر اصيل ايراني محسوب ميشود كه آثار آن طي سالها تلاش خريداري شده[!]».9 يعقوب نيمرودي تا آخرين ماههاي سلطنت پهلوي با حمايت موساد محمولههاي «سري» خود را از مرزهاي ايران عبور ميداده است. طبق اسناد موجود بخش عظيمي از اين محمولهها آثار باستاني و اشياء عتيقهاي بوده كه توسط نيمرودي و سرويس جاسوسي اسرائيل از ايران به سرقت ميرفت. عملكرد نيمرودي در ايران بخشي از يك شبكه وسيع بينالمللي بود كه به قاچاق آثار باستاني و هنري براي روچيلدها ميپرداخته است. 10 در تاريخ 27/1/1357 اداره كل هشتم ساواك به رياست ساواك چنين گزارشي داد: «در تاريخ 14/1/2537 از سرويس مركزي اسرائيل در تلآويو شخصي به نام اورهام پير تلفني با منزل روبن مرخاو، رابط سرويس زيتون تماس گرفت و اظهار داشت: شخصي به نام يعقوب نيمرودي كه قبلاً در تهران بوده ولي اكنون ميليونر است امروز ميخواهد پيش ما [به اسرائيل] بيايد و با خودش چيزهايي دارد كه ما نميخواهيم با آنها اين طرف و آن طرف بگردد و كاري كنيد كه او راحت از تهران خارج شود. رابط سرويس در جواب، از مافوق خود آقاي پير پرسيد كه يعقوب نيمرودي با چه گذرنامهاي و ويزايي وارد شده است و آنگاه گفت: هواپيماي ال عال يك ساعت و نيم ديگر پرواز ميكند چرا موضوع را قبلا ً و همان موقع كه به او گذرنامه دادهايد اعلام نكردهايد زيرا تلفني نميشود در اين باره اقدام كرد...». 11 پى نوشت ها : 1ـ نشريه داوار هفتگي مورخ 6/12/1963 چاپ تلآويو، بايگاني وزارت امور خارجه، سال 43 ـ 1340، كارتن 5، پرونده 34. 2ـ هاآرتص مورخ 1/1/65 بايگاني وزارت امور خارجه، سال 1343، كارتن 5، پرونده 30. 3ـ همان سند. 4ـ گزارش 1615 مورخ 28/9/1344 از صادق صدريه (تلآويو) به وزارت امور خارجه، سال 49ـ1338، كارتن 5، پرونده 39. 5ـ پرونده 39. 6ـ گزارش شماره 1672 مورخ 15/8/45 از صادق صدر به وزارت خارجه به نقل از روزنامه يديعوت آخرونوت 25/10/66، نمايندگي تلآويو، سال 49ـ 1338، كارتن 8، پرونده 56. 7ـ نامة كارل كاتص مدير موزه ملي بتصئيل به صادق صدريه مورخ 20/2/1964، نمايندگي تلآويو، سال 43ـ 1334، كارتن 5، پرونده 34. 8ـ گزارش شماره 9 / م محرمانه مورخ 3/11/47 از وزير خارجه به وزارت فرهنگ و هنر، نمايندگي برن 2، سال 54ـ 1350، كارتن 69، پرونده 26. 9ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، خاطرات فردوست، جلد 2، صفحه 129، به نقل از مجله هاعولام، مورخ 27/2/1357. 10ـ ظهور و سقوط، صفحه 129ـ 128. 11ـ همان منبع، صفحه 128. منبع : موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به نقل از: ايران و تحولات فلسطين، علياكبر ولايتي، مركز اسناد و خدمات پژوهشي وزارت امور خارجه، ص 224ـ 228 /خ
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 199]