تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فرزندم از خواندن قرآن غافل مباش، زيرا كه قرآن دل را زنده مى كند و از فحشاء و زشتى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798600358




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفت‌و گوی خواندنی فارس با خیر مدرسه‌ساز اردبیلی آرزویم مدرسه ساختن به نیت اسرای کربلاست


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفت‌و گوی خواندنی فارس با خیر مدرسه‌ساز اردبیلی
آرزویم مدرسه ساختن به نیت اسرای کربلاست
خیری که آرزویش ساختن مدرسه به نیت اسرای کربلاست از عزم راسخش برای ورود به این امر نیک و رفع چهره محرومیت علمی و آموزشی سخن به میان می‌آورد که در نوع خود تأمل‌برانگیز است.

خبرگزاری فارس: آرزویم مدرسه ساختن به نیت اسرای کربلاست



گفت‌و گوی خواندنی و جالب خبرگزاری فارس را با خیر نام آشنا مالک جعفرزاده مقدم در پی می‌خوانید که از دوران کودکی تا حال خود مسائلی را برای ما بازگو می‌کند. آقای جعفرزاده مقدم خودتان را برای مخاطبانمان بیشتر معرفی کنید؟ بنده مالک جعفرزاده مقدم متولد 1322 هجری شمسی در محله حسینیه اردبیل در جوار میرزاده خانم به دنیا آمدم که پدرم اهل سرخانلو بیگلو بوده که ذاتاً کشاورز زاده هستم که بعد از طرح تقسیم اراضی زمین‌های کشاورزی ما را وقتی پس گرفتند به اردبیل آمدیم و دارای هفت برادر و دو خواهرم هستم که چهار نفر از آنها به رحمت خدا رفته و سه فرزند در قید حیات است و بعد از مرگ پدرم مرحوم مادرم مدیریت خانواده را بر عهده گرفت و به بهترین شکل مدیریت را انجام داد و در تربیت فرزندان نیز با تمام تلاش و کوشش خود سعی کرد تا شایسته‌ترین‌ فرزندان را تربیت کرده و تحویل جامعه دهد. از دوران کودکی‌ خود خاطره‌ای در ذهنتان است؟ بله در محله حسینیه در کارگاه فرشبافی کارگری می‌کردیم و با سختی و دشواری کمک کار معیشت خانواده بودیم به طوریکه برادر بزرگم جعفرآقا فرشبافی را یاد گرفته بود و به دیگر برادران نحوه فرشبافی را یاد می‌داد ما در کنار 60 تا 70 کارگری که در کارگاه فرشبافی بودیم فعالیتمان را انجام می‌دادیم. زمستان‌های سخت اردبیل که کوچه‌ها و حیات منزلمان پر از برف می‌شد و ما مجبور می‌شدیم از ساعت چهار یا پنج صبح بیدار شویم و چراغ‌ها را به دست گرفته و با دسته چوبی همه کارگران را بیدار کنیم تا در کارگاه حضور پیدا کنند، هیچ وقت از ذهنم بیرون نمی‌رود که در آن سوز و سرما و زوزه‌های گرگ‌ها سعی می‌کردیم تا این کار را انجام دهیم. شنیده‌ایم که شما درس هم نخوانده‌اید، واقعیت دارد؟ بله من درس نخوانده‌ام و نمی‌توانم بنویسم هر چند که دوست داشتم یاد بگیرم ولی املایم بسیار ضعیف بود و خانواده نیز اجازه نداد من ادامه تحصیل بدهم و علی‌رغم آن که دیگر برادرانم تحصیل کردند، نگذاشتند من تحصیل بکنم چرا که در آن مقطع شعاری بود که فرزند بیشتر نان‌آور بیشتر اما امروز این شعار تغییر پیدا کرده و همه می‌گویند که فرزند کمتر نان‌خور کمتر. اگر جسارت نباشد به جنابعالی باید جهادگر علم لقب داد که خود نعمت سواد را نچشیده است، قبول دارید؟ بله این واقعیت است من بیسوادی هستم که بسیار دوست دارم دیگران باسواد باشند شاید در ظاهر سواد نوشتن نداشته باشم و نتوانم بخوانم اما تمام آرزویم این است که همه فرزندان این مرز و بوم به بالاترین سطح علم و دانش برسند و بتوانند با دعای خیر پدر و مادر خودشان فرزندی شایسته برای آنها باشند چرا که جوانان ما هر موفقیتی را به دست می‌آورند در سایه احسان و احترام به پدر و مادر است چرا که امروز بنده به هر جایی رسیدم اول در سایه لطف الهی و بعد دعای پدر و مادرم بود که امروز توانسته‌ام به نان و نوایی برسم چرا که بر این عقیده‌ام بهترین ثروت هر انسان دعای پدر و مادرش است. آقای جعفرزاده چطور شد که به تهران مهاجرت کردید؟ دو برادر بنده قبل از روی کار آمدن دکتر مصدق به تهران رفتند و اخوی سوم بنده نیز حاج محمد بعد از آنها به تهران رفت و بنده نیز زمانی که 18 ساله بودم عازم تهران شدم البته باید بگویم که ما در دوران کودکی بازی‌های شیرین متعدد محلی را نیز در منطقه خرمن حسینیه انجام می‌دادیم که همواره شیرینی این بازی‌ها نظیر قیش گوتی، کلینج آقاج و دیگر بازی‌های محلی هیچ وقت از ذهنم نمی‌رود. زمانی که به تهران رفتم پیش اخوی آقا مجتبی ماندم که البته یک سالی نیز در تهران بیکار بودم و در منزل عمه‌ام و بعد از آن در منزل استیجاری سکونت گزیدیم. برادر بزرگم که از طراحان لباس زیر بود خیاطی به راه انداخته بود که بنده نیز بعد از یک سال اوایل دهه 40 در خیاطی مردانه‌ای کار کردم و بعد از شش ماه بدون اینکه حقوقی را دریافت کنم از آن خیاطی بیرون آمده و رفتم زیر دست یک فرد تولید‌کننده به کارگری مشغول شدم که در آن زمان در کوچه مهران تهران مشغول فعالیت بودم که بعد از گذراندن این دوران سخت ما به خیابان خانقاه تهران رفتیم و اتاقی را در آن جا به مبلغ 300 تومان اجاره کردیم و کم کم وضعیت درآمدی و اقتصادی ما بهتر شد. چرا خودتان کارگاهی را راه‌اندازی نمی‌کردید؟ بنده پیشنهاد کردم تا چرخ خیاطی بخرم و مشغول به این کار باشم که علی‌رغم نگرانی برادرانم که نتوانم فعالیت کنم این چرخ خیاطی را به قیمت یک‌هزار و 500 تومان خریداری کردم و شبانه‌روز تلاش کردم تا با کمک برادران یک تولیدی کوچکی را به راه اندازم به طوریکه شبانه‌روز به دوزندگی و کار تولیدی مشغول بودم، یادم هست در آن مقطع که سه ماهی به عید باقی مانده بود با تلاش و جدیت تمام 86 هزار تومان سود نصیبمان شد. همین فرآیند را ادامه دادیم و تعداد چرخ‌های خیاطیمان را زیاد کردیم و بعد از حضور اعضای خانواده در تهران آرام آرام شاهد واحد تولیدی بزرگتر و مجموعه صادراتی عظیمی در این زمینه شدیم به طوریکه با اتحاد و همدلی هفت برادر به کاری بزرگ دست زدیم و در آن مقطع این واقعیت را فهمیدم که با همدلی و انسجام می‌توان به بیشترین پیروزی‌ها و موفقیت‌ها رسید. پیشرفت‌ها همچنان ادامه داشت به طوریکه در ولیعصر تهران مغازه‌ای را خریدیم تا بنده در آن جا مشغول به کار شوم تا بعد از یک دوران حرفه‌آموزی و شاگردی ما بین سال‌های 59 تا 63 از سال 64 صاحب مغازه شدیم و تعداد آنها را نیز افزون کردیم اما تلخ‌کامی ما زمانی بود که مادرم به رحمت خدا رفت و سال 69 بود که برادران از هم جدا شدند و هر کس به دنبال کار خود رفت که البته باید بگویم که سال 58 نیز بنده ازدواج کردم که حاصل آن سه فرزند پسر است. بعد از جدا شدن برادران شما چه افکاری را برای توسعه موفقیت‌هایتان در ذهن داشتید؟ بعد از اینکه برادران از هم جدا شدند و هر کس دنبال کار خود رفت چندین پیشنهاد در ذهن داشتم که یکی از آنها روی آوردن به ساخت و ساز بود اما خودم علاقمند بودم تا نمایندگی یکی از شرکت‌های خارجی را بر عهده بگیرم. زمانی که به کره رفته بودیم تا پارچه‌ای را خریداری کنیم بنده در آن مقطع نمایندگی لوازم آرایشی سلامی را گرفتم ولی زمانی که این نمایندگی در ایران دست ما بود در مدت سه سال همیشه ضرر دادیم و بعد از سه سال که اجناس ما را به سختی خریداری می‌کردند تاجری پیدا شد تا به شکل انحصاری پخش‌‌ آنها را بر عهده بگیرد که این بار بنده سفری را به فرانسه داشتم و نمایندگی اوریشن را بگیرم که رقیب دیگر بنده رفت و او را از دست من گرفت و تصمیم گرفتم تا نمایندگی محصولات بورژوا را بگیرم و در حال حاضر این نمایندگی در اختیار ماست که سه فرزند بنده که همگی تحصیلات عالیه دارند و در کشورهای مختلف نظیر دبی و باکو نمایندگی داریم در تلاش برای توسعه این کار هستیم. رضا، مهدی و میثم هر سه تلاششان بر این بوده تا روز به روز رونق اقتصادی را به ارمغان بیاورند که بنده در حال حاضر دوران بازنشستگی خود را سپری می‌کنم و این فرزندان من هستند که با مدیریت عالی و شایسته این مجموعه را می‌چرخانند. آقای جعفرزاده چطور شد که به مدرسه‌سازی روی آوردید؟ البته باید بگویم که قبل از مدرسه‌سازی بنده در امر ساخت مسکن برای محرومان و پرداخت کمک هزینه کودکان بی‌سرپرست از 17 استان کشور مشارکت دارم به طوریکه 300 کودک بی‌سرپرست از 17 استان را بر عهده گرفتم و آنها را همچون فرزند خودم دوست دارم و همواره آرزویم این است که هیچ کودکی در این سرزمین بی‌سرپرست نباشد. برادر بزرگ من حاج محمد مدرسه‌ای را در حسن‌آباد اردبیل ساخته بود که یک روز به من گفت این موضوع را به هیچ کس نگفتم و اولین بار موضوع را با من در میان گذاشت برای اولین بار اخوی بزرگم مرا پیش حاج جواد قرآن‌نویس برد و تاکید کرد که اگر می‌توانی تو هم مدرسه بساز البته به غیر از این حضور در مجمع خیرین مدرسه‌ساز مرا به پیش مرحوم فرنام برد تا در انجمن حمایت از بیماران کلیوی که درمانگاهی را در حال ساخت داشتند، بنده مشارکت کنم که این حرکت برادرم سبب شد که دنبال این کار بیایم. بارها شنیدیم که شما قصد داشتید گمنام بمانید، درست است؟ بله من ابداً نمی‌خواستم دیگران مرا بشناسند و نیت و قصد الهی و قرب پاک من به خاطر معرفی شدن خدشه‌دار شود اما با اصرار امام جمعه اردبیل و برخی از بزرگان که گفتند این اظهار وجود می‌تواند اسباب تشویق دیگران باشد، بنده پذیرفتم تا اسمم را اعلام کنم. من مدرسه می‌سازم تا دیگران مثل من بیسواد نمانند چرا که محروم ماندن از سواد آزاردهنده است که بنده زمانی که به کشورهای اروپایی می‌روم و مترجمی را با خود می‌برم به خوبی به اهمیت علم، تحصیل و دانش پی می‌برم. آقای علیپور را می‌شناسید؟ بله مرحوم علیپور مربی من و در حقیقت مشوق من در این مسیر بود که در مدت دو سالی که در دوران حیاتش با او آشنا بودم خیلی چیزها را یاد گرفتم. آقای جعفرزاده به چه نیتی می‌خواهید به نام اسرای کربلا مدرسه بسازید؟ در یکی از مراسم‌هایی که مدرسه‌ای از مرحوم علیپور افتتاح می‌شد حقیقت‌پور استاندار وقت به من پیشنهاد کرد که بعد از علیپور که 72 مدرسه به نام شهدای کربلا می‌سازد شما نیز به نام اسرای کربلا مدرسه‌ای احداث کنید که بعد از پرس و جوی زیاد فهمیدیم که اسرای کربلا 84 نفر بودند که به همین نیت بنده با آموزش و پرورش قرارداد امضا کردم که اگر عمرم کفاف دهد این مدارس را بسازم تا مشکل سه شیفته و دو شیفته شدن مدارس برطرف شود. شیرین‌ترین و تلخ‌ترین حس شما را می‌توانم جویا شوم؟ من بیشترین لذت را از خنده کودکانی می‌برم که در کلاس‌های درس حاضر می‌شوند و نوشتن و خواندن را یاد می‌گیرند و ناراحتی من زمانی است که کمبودها و نارسایی‌ها را مشاهده می‌کنم به ویژه از محرومیت روستاییان قلبم آزرده خاطر می‌شود که چگونه روستاهای ما که زمانی خود محل تولید بوده امروز به یک استراحتگاه افراد سالخورده و پیر تبدیل شده ما امروز بیشترین آرامش و آسایشمان از تلاش کشاورزان و روستاییان است چراکه اگر تولید آنها نباشد ما نمی‌توانیم هیچ کاری را انجام دهیم که باید همه تلاش کنیم تا عقب‌ماندگی‌های آزاردهنده روستاها و نبود راه مناسب، آب، برق، گاز، وسایل بهداشتی و سایر احتیاجات آنها به نحوی برطرف شود. ما اگر این کار را نکنیم مهاجرت‌ها تشدید می‌شود که نتیجه این مهاجرت‌ها نیز جز نابسامانی چیز دیگری نیست که باید از اول در این زمینه پیشگیری کنیم تا فردا پشیمان نشویم. آقای جعفرزاده چرا در روستاها راغب به مدرسه‌سازی شدید؟ بنده خود یک روستایی‌زاده و کشاورز زاده هستم که درد و رنج آنها را با تمام وجود احساس می‌کنم و در این بین درد نخواندن و بیسوادی را کاملاً حس کردم و امروز هیچ لزومی ندارد که در یک روستا بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی به دلیل آن که مدرسه‌ای نباشد دانش‌آموزان مسافت‌های طولانی را طی کنند تا در دیگر روستاها تحصیل کنند بنده بارها از مسئولان استان خواسته‌ام تا در احداث مدرسه در محل‌هایی که واقعاً نیاز است، تلاش و جدیت کنند که البته زمانی که به مدارس سر می‌زنم نبود امکانات اولیه در آنها نیز مرا آزار می‌دهد که تاکنون سعی کردم در حد وسع و توان به تأمین تجهیزات مدارس نیز کمک کنم. بنده در این راه با اوستاکریم معامله کردم و فقط آرزویم این است که هیچ دانش‌آموزی بی‌مدرسه، هیچ کودکی بی‌سرپرست،‌ هیچ بیماری بدون همراه و پرستار و هیچ نیازمندی بدون حامی نباشد. آقای جعفرزاده شنیدیم که کارخانه‌ای نیز در حال احداث دارید، این کارخانه با چه هدفی احداث می‌شود؟ بله به دلیل نبود اشتغال جوانانمان بنده در سال‌های 86 و 87 خواستم کارخانه‌ای را در شهرک صنعتی دو اردبیل احداث کنم تا نمایندگی تولید لوازم آرایشی و بهداشتی را در این مجموعه تحت لیسانس اروپایی‌ها تولید کرده و روانه بازار کنم که در آن مقطع یک میلیارد تومان نیز برای خرید زمین و سوله اختصاص دادم اما با برخوردی که به تحریم‌ها داشتیم و کمبود بودجه احداث کارخانه به حالت نیمه‌تمام باقی ماند اما با حضور استاندار جدید اردبیل که مدیری لایق، کاردان و شایسته است در صحبت‌هایی که داشتیم قرار شد کارخانه به شکل کامل احداث شود تا بعداً زمینه تولیدی و اشتغالزایی آن فراهم آید که استاندار اردبیل قول دادند که با تکمیل شش ماهه این مجموعه از سال آینده بتوانیم این کارخانه را به هر نحوی که صلاح باشد در چهار هزار متر مربع سوله احداث شده مورد بهره‌برداری قرار دهیم. سخن پایانی و آرزویتان را برای مخاطبان ما بگویید؟ بنده به همه آرزوهای خود رسیده‌ام و آرزو دارم خداوند عمر دهد تا آبادانی روستاها را مثل شهرها ببینم چرا که دلبستگی خاصی به روستاها دارم و در کنار آن خداوند عمر دهد تا احداث مدارسم را به شکل کامل شاهد باشم و در حد وسع و توان در خدمت به خانواده‌ها به ویژه فرزندان شایسته جدیت و تلاش کنم. از خداوند می‌خواهم به حرمت امام حسین (ع) نعمت باران خود را از روی سر این سرزمین و استان اردبیل کم نکند و همه را عاقبت به خیر کند. تشکر می‌کنیم که وقتتان را به خبرگزاری فارس و این مصاحبه خواندنی دادید. من هم از رسانه شما به عنوان رسانه فراگیر و مقبول مردم تشکر می‌کنم. مصاحبه از شهرام جباری و زهرا جلالی انتهای پیام/62001/خ40

93/06/29 - 08:49





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن