تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اگر بنده «خدا» مى‏دانست كه در ماه رمضان چيست [چه بركتى وجود دارد] دوست مى‏داشت كه تم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805240318




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پس از 23 سال، مادرم را پيدا کردم + عکس


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
پس از 23 سال، مادرم را پيدا کردم + عکس مرد جوان زماني که نوزادي 20 روزه بود به دليل جدايي پدر و مادرش از يکديگر از مادرش دور افتاد اما بالاخره بعد از 23 سال جست‌وجو توانست او را پيدا کند

اين جوان 23 ساله که «مهدي بدر» نام دارد و ساکن شهرستان «گرمي» واقع در استان اردبيل است اوايل سال 70 زماني که نوزادي 20 روزه بود از مادرش «شاه خانم» جدا شد. پدر و مادر مهدي با يکديگر اختلاف داشتند همين موضوع سبب شد، مادرش ديگر درخانه آنها جايي نداشته باشد از آن به بعد مهدي با پدر و نامادري‌اش زندگي مي‌کرد و وقتي بزرگ‌تر شد به دنبال يافتن مادرش بود اما هيچ‌کس به درستي نمي‌دانست مادرش کجاست و در چه وضعيتي زندگي مي‌‌کند با وجود اين پيدا کردن مادر به رويايي براي مهدي تبديل شده بود تا اين که چندي قبل يک حادثه اين روياي قديمي را محقق کرد.
پس از 23 سال، مادرم را پيدا کردم
آن روز زني ناشناس به خانه مهدي رفت و ادعا کرد خاله اوست هر چند ابتدا مهدي حرف‌هاي زن غريبه را باور نمي‌کرد اما نشاني‌هايي که او مي‌داد همه درست بود. او گفت خواهرش زنده است و در خانه سالمندان زندگي مي‌کند مرد جوان که حالا ديگر ازدواج کرده است با شنيدن اين خبر به مرکز نگهداري سالمندان حضرت ابوالفضل (ع) در اردبيل رفت و سراغ مادرش شاه خانم را گرفت. بعد از آن که مهدي شناسنامه‌اش را که نام مادرش در آن نوشته شده به مدير خانه سالمندان نشان داد، مددکاران او را به اتاقي برده که مادرش در آن زندگي مي‌کرد. مرد جوان حالت عجيبي داشت از يک سو خوشحال بود که بالاخره، بعد از 23 سال مادرش را پيدا کرده و از سوي ديگر نگران بود که نکند مادرش او را نخواهد. در چنين شرايطي مادر و فرزند در برابر يکديگر قرار گرفتند. مهدي دست و صورت مادرش را بوسه‌باران کرد و او را در آغوش گرفت. شاه خان فکر مي‌کرد پسرش آمده تا فقط او را ببيند اما وقتي فهميد مهدي مي‌خواهد او را به خانه‌اش ببرد از خوشحالي در پوستش نمي‌گنجيد.مهدي درباره سرگذشت عجيبش  مي‌گويد من يکسال است که ازدواج کرده‌ام و زندگي مستقلي دارم اما هميشه جاي مادر در زندگي‌ام خالي بود. حالا خوشحالم که سايه مادرم را بالاي سرم احساس مي‌کنم و به او دلگرم هستم. اين جوان ادامه مي‌دهد: من همه اين ماجراها را از ديگران شنيدم من 2 برادر بزرگتر از خودم دارم که آنها هم نتوانستند شرايط خانه پدري را تحمل کنند و به تهران آمدند اما من تا 15سالگي در خانه پدرم ماندم بعد ترک تحصيل کرده و به تهران آمدم و در يک مغازه پيتزافروشي مشغول به کار شدم. سال‌هاي سختي بود و هميشه حسرت حضور مادر بر دلم بود به سختي کار کردم تا زندگي‌‌‌ام را بسازم در اين بين از هر کس که مي‌توانستم سراغ مادرم را مي‌گرفتم هر کس چيزي مي‌گفت. يکي مي‌گفت او فوت شده، يکي ديگر مي‌گفت ازدواج کرده و ديگري مي‌گفت در تيمارستان بستري شده. نمي‌دانستم چه کار کنم. تا اين که دوباره به شهرمان برگشتم و ازدواج کردم در مراسم ازدواجم جاي مادرم خالي بود اما هميشه دلم روشن بود که بالاخره روزي او را پيدا مي‌کنم، مهدي ادامه مي‌دهد بزرگترين مشوق من براي پيدا کردن مادرم، همسرم بود او هميشه خودش در اين باره پرس‌وجو مي‌كرد و من را تشويق مي‌کرد تا مادرم را پيدا کنم اما هيچ نشانه‌اي نداشتم، تا اين که يک روز زني به خانه‌مان آمد و گفت خاله‌ام است. او که با صاحبخانه‌ام نسبت فاميلي دارد گفت که يک روز وقتي با صاحبخانه‌ام درباره خواهرش صحبت مي‌کرد ياد من افتادند و به اين نتيجه رسيدند که ممکن است خواهر او مادر من باشد.

چهارشنبه 26 شهریور 1393 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 82]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن