واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: آقای مایلی کهن؛ چند صفحه ؟
متاسفانه فریادها تکراری است و این چرخه بی توجه به گذشته و هویت ایرانی باز هم می چرخد.
مهدی محبعلی-یک- 15 سال پیش زمین خاکی شهید پاک نژاد؛ پیرمرد 20 نوجوان را دور خود جمع کرده، عصایش را می کوبد روی زمین و فریاد می زند: اینها که فوتبالیست نیستند. کاش بودید و می دیدید که چطور امثال بهزادی بدون حقوق، سرشان را زیر لگد حریف می گذاشتند تا مبادا اخم کند اکرامی . تا مبادا هوادارش آخر بازی از زور غصه اسیر چاقو دشته با هوادار حریف نشود. کاش بودید و می دید که اگر درسی را زیر هفده می شدند، چطور لیچار می شنیدند از مربی که سنگ از خجالت آب می شد. به این ها می گویید فوتبالیست؟ این ها تیله باز هم نیستند. کجا بودید وقتی کلانی درباره کامو و جین آستین و ادبیات فاخر حرف می زد بعد صبح فردا با قیچی برگردان، دروازه بان حریف را می دوخت به زمین جلوی شش قدم؟ به این ها می گویید فوتبالیست؟ این ها هر را از بر تشخیص نمی دهند، آن وقت تئوری 4-3-3 برای من می بافند؟ اگر امیر جعفر نامدار داور بود جرات داشتند جیک بزنند؟ دست به ورق نزده اند. دست به کتاب نزده اند. نه می دانند جلال آل احمد که بود، نه می دانند فوتبال تمامش شعر است به مثال حافظ. این ها گرگ شده اند در لباس الگوی ورزشی . اما فوتبال همه اش این ها نیستند. فوتبال شمایید که فردا مهندس می شوید و دکتر و حقوق دان. بعد از آن گرم کردیم و بی توجه به سخنان ابتدایی مربی پیر، برای دریدن یکدیگر در زمین جولان دادیم. دو- غصه اش می گیرد آدم. تا ساعت 2 نیمی از جمعیت ایرا نبیدار می نشیند که کدام دعوا را ببیند؟ دعوای دایی و مایلی کهن؟ دعوای سیاسی و رحیمی ؟ چرا اصلا این همه خشونت لفظی جذاب شده ؟ کدام رسانه است که از این همه بلبشو اذت نبرد؟ خود می شود یک گزارش و چند خبر پر بازدید برای افزایش مخاطب دیجیتالی؟ کدام ادبیات در این خبرها، در این دعوا ها یک کلمه بر دانش جامعه ورزش کشور می افزاید؟ کجایش بوی فوتبالی را می دهد که در مدحش هزاران قصه گفته اند ؟ فوتبال فارسی وقتی سراسر لمپنیسم هم بود لااقل بوی جوانمردی که می داد. این روزها با چه دلیلی روشن تر از احوال امروزمان می شود فریاد زد که این جماعت سال هاست که دیگر کتاب نمی خوانند. که درس و مشق که شوخی است، خبرهای سایت و روزنامه ها را به زور می توانند هجی کنند؟ مدرک های تربیت بدنی را قاب کنید دوستان به دیوار خانه تان که صداقت را با عربده کشی در محضر خانواده ها اشتباه گرفته اید؟ که توهین و افترازنی را جزو لاینفک فوتبال ایرانی کرده اید. که ... متاسفانه فریادها تکراری است و این چرخه بی توجه به گذشته و هویت ایرانی باز هم می چرخد. سه- فقط نگاه کرد. کظم غیظ کرد. فریادش را فرو خورد تا نوجوانی که پای برنامه اش نشسته، دچار اشمئزاز نشود. سکوت کرد. توهین را شنید و لبخند زد. به بی محتوایی خندید و به فریادها اجازه تعره شدن داد. فردوسی پور شب گذشته در برنامه نود درس اخلاق داد. درسی از جنس فوتبال ایرانی اصیل که امثال دهداری و اکرامی و صدقیانی پرچمدارش بودند. درسی داد که دوست عزیزی که ادعاهایت هر روز گوش فلک را ترکانده است. راستی در روز چند صفحه می خوانی که واژه هاست این همه زشت است و تاسف برانگیز؟ راستی چند صفحه ؟ چهار- زمان که می گذرد سر مزار پیرمرد عهد می بندم که هر روز کتاب را بخوانم. توی زمین که می دوم شعر های سعدی را زمزمه کنم و در ذهنم گل را بنویسم بعد شوت کنم. عهد بسته ام که در زمین اگر دیدم کسی افتاد رفتارم بر اساس آن چیزی باشد که در کتاب آسمانیم توصیه شده، صبر و گذشت. اگر چشم دیدن کسی را ندارم، زمین نزمنش با ناجوانمردی. اگر داور عادلانه رفتار نکرد ببخشمش. اگر حریف تکل رفت زیر پایم از مثنوی معنوی درس بگیرم، اگر فرصت تحقیر حریف را داشتم، فردوسی را به یاد بیاورم و رستمش را و اگر قلمم چرخید برای نابودی یک ورزشکار، وجدانم را به مانند امثال "مشایخی " و "صدیقی" و "افشار" ها به دست قضاوت بدهم. مهدی محبعلی / خبرنگار کتاب
۲۵ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۶:۴۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]