واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: آمریکا؛ مولف داعش نه موسس!
ایالات متحده آمریکا در دهه 1990 میلادی با چالشهای استراتژیک و جدی روبرو شد.
مهدی مطهرنیا* فروپاشی نظام دوقطبی حاکم بر جهان، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسالیستی و تخریب دیوار برلین چالش هایی بودند که روبروی استراتژین های آمریکا قرار گرفت.
در مرحله نخست برای عبور از این چالش، تئوری برخورد تمدنها مطرح شد و در استمرار آن تروریسم به عنوان دشمن اصلی ایالات متحده و چالش استراتژیک این کشور در دستور کار قرار گرفت.
در همین راستا تلفیق دو عنصر برخورد تمدنها و تروریسم در سازمانهایی مانند القاعده و داعش استمرار پیدا کرد و جغرافیای استراتژیک دکترین امنیتی پیشدستی به عنوان هشتمین دکترین امنیتی آمریکا، خاورمیانه و مقصد نهایی آنها در خاور دور یا آسیای شرقی را در دستور کار قرار داد که در مرکز ثقل آن چین قرار می گیرد.
چین هدف اصلی یا اولویت استراتژیک آمریکا در نیمه نخست قرن بیستم میلادی است. اگر این مسائل را مدنظر قرار دهیم حضور امریکا در منطقه خاورمیانه ضرورت و اولویت استراتژیک آمریکا در این قرن محسوب می شود.
از این رو آمریکا باید برای حضور در منطقه خاورمیانه توجیه قابل توجهی برای افکار عمومی داشته باشد. وجود گروههای تروریستی با رویکرد ایدئولوژیک و محورهای خشونتبار مذهبی زمینه ساز ایجاد بستر افکار عمومی برای حضور کشورهای فرادستی، فرامنطقهای و نیروهای نظامی آنها در منطقه خاورمیانه محسوب می شود.
لذا داعش را باید در این زمینه دید. داعش در واقع یک امر تاسیسی از سوی ایالات متحده آمریکا نیست، من نمیتوانم بگویم که صددرصد آنچه در ارتباط با داعش وجود دارد در چارچوب تئوری توطئه و محصول ایالات متحده آمریکاست اما می توانم بر این تحلیل تاکید کنم که اگرچه نمی توان گفت ایالات متحده موسس داعش است اما می توان گفت که آمریکا به دلایلی که برشمرده شد و اطلاعات گوناگونی که در این بستر وجود دارد، «مولف داعش» است و این تالیف از آن جهت گرد آمده است که بتواند زمینههای حضور قدرتمندانه نظامی ایالات متحده در منطقه خاورمیانه به عنوان اولویت استراتژیک آمریکا جهت کنترل قدرتهای آسیایی بویژه آسیای جنوب شرقی را فراهم کند.
از این جهت است که کنترل این گروهها مانند القاعده و داعش در چارچوب دکترین مدیریت ناامنی در خاورمیانه و انتقال آن به مدیریت نسبی در چارچوب ائتلاف خواهد توانست حضور نظامی آمریکا در منطقه خاورمیانه را پررنگ تر و نهادینه کند، ائتلاف بین المللی نظامی را فرهم کند و بعد از انتقال مدیریت ناامنی و امنیت نسبی در منطقه خاورمیانه موجب گسیل داشتن این گروههای تروریستی از خاورمیانه به شرق آسیا و زمینه سازی در جهت مبارزه با آنها در منطقه شرق اسیا را فراهم ساخته و آمریکا را به نزدیکی مرزهای چین برساند. بدین ترتیب حوزه نفوذ عملیاتی آمریکا در کل کمربند طلایی یعنی از شاخ آفریقا تا هندوستان را فعلیت بخشد.
اما ائتلافهایی که این روزها برای مبارزه با داعش در حال شکلگیری است، از چند منظر باید مورد توجه و دقت قرار گیرد. اگر ورود به این ائتلافها از منظر نگرشهای نظری و دلایل منطقی مورد توجه باشد باید بپذیریم که ورود به این ائتلاف ها ورود به بازی جهانی در زمینه ساخت نظم آینده بینالمللی است و تقابل با آن به معنای تقابل با این نظم است.
از زاویه دیگر باید برخورد عملیاتی با این گونه ائتلافها را هم منظر قرار داد. گاه به نظر میرسد که بین آنچه از بعد نظری مطرح است با آنچه در منظر عینی مطرح است نوعی اصطکاک وجود دارد. به طور مثال در حالیکه می دانیم تحرکات موجود در این امر، زمینه پرور حضور ایالات متحده آمریکا است اما ممکن است که عدم حضور در این ائتلافها، هزینههای بیشتر عملیاتی و نظری را برای کسانی که در این ائتلافها شرکت نمی کنند، به همراه داشته باشد.
در اینجاست که تصمیم گیری بسیار مشکل می شود و باید به یک نوع محاسبه دقیق عملیاتی در ارتباط با آینده رویدادها و روندها توجه شود، چرا که اگر بدون برنامه حساب شده به این ائتلافها وارد شویم باید بپذیریم که حوزه تحرک در این زمینه می تواند اراده دیگران را بر ما پیشه کند. لذا ورود و خروج از این ائتلاف ها باید با یک نوع هویت سنجی، ظرفیت سنجی و هدف سنجی معین صورت گیرد.
*کارشناس مسائل بینالملل
۲۵ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۰:۰۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]