واضح آرشیو وب فارسی:4jok: خاطرات خنده دار
عاقا ما ی بابا بزرگ داریم ...خعلی رو مهمون جماعت حساسه جونش براشون میده.....جونم برات بگه ما بچه بودیم ...خودمو دختر عمویه محترمه شیطان اغفالمون اقفالمون کرد ک بریم و سر به سر بابا بزرگمون بزاریم...هیچ دیه من رفتم عینک ته کاسه ای بابا بزرگمو برداشتم خدا شاهده از صورتم بزرگ تر بود کوتشم پوشیدم استیناش تا زیر کفشام بود و مانتو ...کفشاشم پوشیدم ...عاقااااا دختر پرید تو اتاق بابا بزرگم ک ....باباییییییییی مهمون اومده
بابا بزرگ ماهم تو هوا پرید بهبه خوش اومدی شای اومدی چ عجب از ای طرفا بفرما ببرمایید تو دم در چرا ...
منم در همی موقع تق تق رفتم تو گفتم یالا یالا ...بابا بزرگم مارو دید ...دیگ کسی مارو ندید ....زدمون کم محو شدیم :( :(
فرستنده : mina |59590|j 168751 |
---------------------
خاطرات خنده دار
دوسته کچلم میگه : یکی از بدبختیهای ما کچلها اینه که ، اگه توی جمع کراوات زده باشی باز هم وقتی میخوان به آدم اشاره کنن ، میگن : اون یارو ! کچله !
حالا این تو سرشون بخوره ! اگه با شخص بغل دستی شما کار داشته باشن ، میگن : اون یارو که بغل کچله نشسته !
:|
فرستنده : ❤✿✘محمد موحدی✘✿❤ |11399|j 168750 |
---------------------
جوک جدید
>> آقاي خاص فرستنده : أشتَران |48351|j 168749 |
---------------------
جوک متفرقه
پسری که زن میخواد و روش نمیشه بگه شروع میکنه
.
.
.
.
.
.
.
.
سفره پاک کردن
دیدم که میگما!
فرستنده : آسپرین |58538|j 168748 |
---------------------
دقت کردین
تا حالا دقت کردین مامان خانومی های ما وقتایی که ما شیطونی میکردیم
اراده میکردن میتونستن یه جایی ما رو زندانی کنن
انباری،آشپزخونه از همه جا ترسناک تر حموم با اون کاشی های ترک خورده
اما حالااااا انباری ها ۳۰ طبقه پایین تره ،آشپزخونه ها اوپن،حموم ها هم که حموم نیستن هتلن !
فرستنده : lobip |40190|j 168747 |
---------------------
اس ام اس عاشقانه
چـــشـــمــامــــو بــــســــتــــم از کـــنــــارش رد شــــدم
چـــشـــمــاشــو بــــســـــتـــه تـا نـــبـــیــنــــه رد شـــدم
هـــــر کـــــاری مـــیــــکــــنــــم ازم نــــمــــــیــــگـــــــــذره
حــــســی کــه بــــیـــن مــاســت از عـــشــق بــیـــشــتــره
فرستنده : MaMaD |44015|j 168746 |
---------------------
جوک دوستانه
عاغا من حاضرم اورانیوم خالص مخلوط با نفت خام و بوی لیوانی که وقتی تخم مرغ خوردی توش آب میخوری و بوی سگ مرده تنفس کنم ولی بوی ماه مهر به مشامم نرسه.
فرستنده : n@sim brt |61142|j 168745 |
---------------------
اس ام اس زیبا
یـــــــه پـــســــر بــــایــــد اونـــقــــدر مــــــرد باشــــه...
کـــــه وقــتـــی زنــــگـــ مـــیزنــــه به عــشقـــش
دخــــتـــــره بـــــگــــه!
وای خـــــاکــــ بـــــه ســــرم آقــــامـــــون زنــــگـــــ زد...
نـــــه ایــنـــکــــه دخـــتــــــره بــــگـــــه
.
.
.
.
.
ای جــــــونــــــم جــــوجــــــوم داره مـــــیزنـــــگـــــه :|
فرستنده : fateme1994 |61095|j 168744 |
---------------------
اس ام اس ولادت امام رضا (ع)
میدونم شفاعت بی منتت زبون زده
به همین امید دلم به مشهد تو اومده
فرستنده : مژگان |60760|j 168743 |
---------------------
خاطرات خنده دار
انقدر که تو تلوزیون دوربین مخفی پخش کردن آدم هر اتفاقی که تو خیابون براش میوفته فکر میکنه دوربین مخفیه.یه روز داشتم از خیابونی رد میشدم یه دفعه یه پسر بچه اومد گفت عمو بهم پول میدی برم گوجه بخرم،منم فکر کردم دوربین مخفیه یه ده هزارتومنی بهش دادم،وقتی رفت هرچی صبر کردم کسی نیومد بگه شما در مقابل دوربین مخفی هستید.تازه فهمیدم واقعی بود دویدم هرجوری بود پیداش کردم و پولم رو گرفتم.داشتم سکته میکردم :|
فرستنده : M O J T A B A |59415|j 168742 |
---------------------
جوک متفرقه
ديگر امیدی به زندگی نداشت
دیگر امیدی به ادامه تحصیل نداشت
می خواست ترک تحصیل کند
پنج تا تجدید داشت تا اینکه...
امید به زندگی پیدا کرد
.
.
.
.
و همه ی اینها رو مدیون کفش تن تاک است که توانسته با خیال راحت برود مدرسان شریف
فرستنده : Samar |59587|j 168741 |
---------------------
جوک جدید
یادش بخیر بچه که بودیم یکی از علایقمون این بود که بشینیم پشت وانتو دهنمونو وا کنم تا خشک شه بعد که دهنمونو میبستیم کلی حال میکردیم...بعله یه همچین تفریحاته سالمی داشتیم ما
یادش میفتم دوس دارم انگشت کوچیکه ی پامو بکوبم به دیوار یعنی جلبک خشک شده آی کیوش از ما بیشتر بود :|
فرستنده : Nhd |57670|j 168740 |
---------------------
جوک دوستانه
با32سال سن،فقط ی بار خواستم ببینم ک ایا شامپو بچه واقعا چشمارو میسوزونه یا ن؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بله الان دارم با چشمای کور تایپ میکنم.وای ب حال بچه.از شدت درد داشتم شیههههه میکشیدم ،عرعر میکردم.راستی جیغ بنفش یادم رفت بگمO_O
فرستنده : میلاد |61704|j 168739 |
---------------------
اعتراف میکنم
اعتراف میکنم بچه که بودم علاقه ی شدیدی به تشنج داشتم!!!
واسه همینم قرص جوشان مینداختم تو دهنم و یهو خودمو پرت میکردم زمین و شروع میکردم به لرزیدن در همین موق اون قرص جوشان کف میکرد و کفش از دهنم میزد بیرون!!! ^_^
حالا مامانم یه بار به طور اتفاقی با این منگل بازی من رو برو شد،بنده خدا فکر کرد واقعا" تشنج کردم، انقدر هول(حول) کرد داد زد: یا بسم الله الرحمن الرحیم !!بعد پرید روم و یقمو گرفت!!حالا فکر کن من با دهن کفی دارم به مامانم توضیح میدم که مامان من خوبم این یه بازیه و مامانم همین طوری داره با دادو بیداد انواع و اقسام نام های خدارو میبره!!هیچی دیگه مامانم اون روز بلایی سرم آورد که دیگه از قرص جوشان میترسم!!!
فرستنده : **بادمجون سرخ کرده** |61524|j 168737 |
---------------------
جوک دوستانه
عاغا من به این نتیجه رسیدم که در آینده اصلا قرار نیست بچه دار بشم...
.
.
.
آخه از بس جون بچمو قسم دروغ خوردم..!!!
من D-:
بچه هام :((
پدر علم ژنتیک o_O
فرستنده : پسر اسفند20 |61187|j 168736 |
---------------------
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: 4jok]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 108]