تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834797669
دستور صدام برای پیکر یک شهید+ عکس
واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
دستور صدام برای پیکر یک شهید+ عکس
محکم به قابلمه چسبیده بود و آن را به سمت دهانش میکشید و اسیر دیگر سمت دیگر آن را گرفته بود تا نتواند آب نخورد.طولی نکشید که دستش از قابلمه جدا شد و پیکرش بر زمین افتاد.
به این مطلب امتیاز دهید
به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، جملات بالا بخشی از خاطرات منتشر نشده در مورد نحوه شهادت محمدرضا شفیعی(شهیدی که بعد از ۱۶ سال با پیکری سالم پیدا شد) است که حسین محمدیمفرد، از غواصان «لشکر ۵ نصر» و واحد تخریب در دوران دفاع مقدس بیان کرده است. محمدیمفرد که چهارم دیماه سال ۱۳۶۵ در «عملیات کربلای ۴» و در سن ۱۴ سالگی در منطقه شلمچه به اسارت نیروهای بعثی دشمن درآمده بود خاطراتی از نحوه شهادت شهید شفیعی را بیان کرد. عملیات کربلای ۴ سوم دیماه سال ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه آغاز شد و در صبح دهم دیماه همان سال توسط دشمن اسیر شدم و با توجه به جراحاتی که داشتم بعد از اذیت و شکنجههای بسیار، ششم دیماه به همراه تعدادی از اسرای ایرانی به بیمارستان نظامی در شهر بصره منتقل شدیم. به سرباز عراقی گفت عکس صدام را پایین بیاور از آنجایی که مدت طولانی از زمان مجروحیت من میگذشت و در طول این مدت نیز اذیت و آزارهای دشمن توان جسمیام را ضعیف کرده بود اتفاقات ساعات اولیه حضور در بیمارستان را به خاطر ندارم ولی اولین چیزهایی را که به یاد دارم شهید شفیعی است که در تخت سمت چپ من بستری شده بود. بعد از به هوش آمدنم تنها صدایی که شنیدم صدای او بود که در حال صحبت با هم اتاقیهایمان بود اما من هنوز به شرایط دلگیر اسارت عادت نکرده بودم و غمگین و ناراحت بودم چون از سرنوشت آیندهام اگاهی نداشتم؛بنابراین سکوت را بهتر میدانستم تا حرف بزنم و فقط نگاه میکردم. ساعت بین ۴ و ۵ بعد از ظهر بود که یک سرباز عراقی وارد اتاق شد و مستقیم به سمت محمدرضا رفت و محمدرضا با این سرباز بسیار خودمانی شروع به صحبت کرد. با زبان اشاره به آن سرباز میگفت عکس روی دیوار که در بالای درب ورودی بود را بردارد (عکس صدام) و سرباز عراقی با کلام اشاره میگفت: نه نه. این حرفها را نزن که سرت را میبرند و سر من را هم میبرند. ولی محمدرضا با لحن جدی و با چاشنی به شوخی میگفت نه عکس را بده تا من زیر پایم بشکنم و بلند بلند به صدام مرگ میگفت و درود بر خمینی را میگفت و سرباز را هم مجبور می کرد که بگوید. من از صحبتهای محمدرضا و سرباز عراقی تعجب کردم که این چه رفتاری است. وقتی سرباز عراقی از اتاق خارج شد به محمدرضا گفتم: مگر این سرباز را میشناسی که اینقدر راحت با او حرف میزدی؟. گفت: نه. گفتم: پس با چه جرأتی اینگونه صحبت میکردی؟. گفت: من از کسی ترسی ندارم. به عراقیها گفتهام که پاسدار هستم. این عراقیها هستند که باید از من بترسند. آنها اسیر ما هستند نه ما اسیر اینها. همنیطور که صحبت میکرد من با خودم گفتم گفته بودن موجی، ولی ندیده بودم این موج با این اسیر ایرانی چه کرده است. من محمدرضا هستم با توجه به داروهایی که خورده بودم به خواب رفتم. نمیدانم چه مقدار زمان بود که نالههای محمدرضا از خواب بیدارم کرد. پرسید چه شده؟ گفت: درد دارم. بر روی تخت نشسته بود و از درد به خودش میپیچید و عراقیها را صدا میکرد که کمکش کنند. پرستار آمد و آمپولی به او زد و رفت. اسمش را تازه پرسیدم و سعی کردم او را بیشتر بشناسم که گفت:اسمت چیست؟ گفتم:حسین.گفت: حسین من زنده نمیمانم جراحت من بسیار زیاد است. من را فراموش نکن. من محمدرضا پاسدار و بچه شهر قم هستم. اجازه ندادم حرفش تمام شود و صورتم را برگرداندم و گفتم: لطفا بگیر بخواب... . دوست ندارم در این مورد حرفی بشنوم چون از حرفهای محمدرضا دلم به یکباره گرفت. غروب بود، اسارت بود، جراحت بود و اینها خودش به اندازه کافی دلگیر بود و دیگر توان تحمل شنیدن وصیت نداشتم. با این سخنان محمدرضا، چشمانم را اشک گرفت. من که فقط ۱۴ سال سن داشتم، درد جراحتم را فراموش کرده بودم و اشک میریختم. به حال تنهایی وغربت گریه میکردم. آنقدر آگاهی و پختگی مردانه را نداشتم که دل کوچکم بتواند این همه غم را تحمل کند و در همان حال اشک و غم به خواب رفتم و ساعت ۳ صبح بود که با نالههای محمدرضا از خواب بیدار شدم. گفتم: محمد چیه هنوز که نخوابیدی؟ گفت: من که گفتم درد دارم... کاری از دستم ساخته نبود و فقط نگاه به او میکردم که درد می کشد. پرستار مجددا آمد و به محمدرضا آمپول آرامبخش زد و رفت. بعد برای آرامش خودم با محمدرضا شروع به صحبت کردن کردم. البته چیز زیادی از آن حرفها یادم نمیآید ولی مهمترین حرفها این بود که چرا اینقدر راحت حرف میزنی؟ چرا فکر میکنی گفتن این حرفها به عراقیها شجاعت است؟ فکر نمیکنی کمی با احتیاط رفتار کنی بهتر است؟! فرار کن محمدرضا گفت: چرا. حق با تو است اما من با همه فرق دارم. من بزرگ نشدم که بترسم. بزرگ نشدم که اسیر باشم. من اگر پاهایم توان راه رفتن داشت همین سرباز عراقی را مجبور میکردم تا من را فراری دهد.من در اسارت یا میمیرم یا فرار می کنم و از تو هم میخواهم که تا توان پاهایت هست در اسارت نمان و فرار کن. من واقعا نمیترسم ! من بازیگر نیستم. من از دشمن ترس ندارم. من اسیر نیستم. چند بار این جمله را گفت که تا پاهایت توان حرکت دارد فرار کن و اینجا نمان. محمدرضا با بدن لخت هم سرما را تحمل کرد هم درد را، صبح شد. ما را توسط یک اتوبوس (آمبولانس) به زندانی در یک پادگان نزدیک شهر بغداد بردند که فکر میکنم پادگان نیروی هوایی بود. چون دائما صدای بلند شدن و فرود هواپیماهای جنگی شنیده میشد. همان شب اول، محمد رضا از درد بیتاب شده بود. من و هم سلولیهایمان با داد و فریاد سرباز عراقی را صدا میکردیم تا کمک کنند و بعد از کلی داد و فریاد یک سرباز که روپوش سفید در دستش بود آمد و از پشت همان میلهها یک مسکن به محمدرضا تزریق کرد و رفت. محمدرضا لباس به تن نداشت و تمام شکمش رد بخیه داشت. فکر میکنم که تمام معده و رودههایش به هم پیچیده بود. باز هم در زندان حرفهای قبلی را تکرار کرد و داشت مشخصات خودش را میگفت که من اجازه ندادم حرف بزند و خواهش کردم که تمامش کند. نیمههای شب بود. خواب بودم که با یک ضربه بیدار شدم. محمدرضا در سمت چپ من روی یک پتو بود و من هم در سمت راست محمدرضا نزدیک به نردههای درب زندان. مقداری پنبه خونآلود و مقداری هم مواد داخل روده بزرگ بود که بوی بدی میداد. محمدرضا از من خواست که این را از سلول بیرون بیندازم. وقتی این را دیدم متوجه وضعیت بد محمدرضا شدم آنقدر جراحتش زیاد بود که دفع از طریق شکم انجام میشد. با خودم گفتم در داخل شکم محمدرضا همه چیز جابجا شده است ولی سعی کردم فکر نکنم و بعد از انداختن آن بسته به خارج سلول دوباره خوابیدم. فردای آن روز ما را به محوطه زندان بردند. محمدرضا چون توان حرکت نداشت در همان پتویی که از بیمارستان با آن حمل شده بود داخل سلول بود که چند نفر او را بلند کردند و بیرون آوردند. محمدرضا در محوطه لخت بود و لباس نداشت و سرمای هوا او را اذیت میکرد ولی نالهاش به خاطر سرما نبود. درد جراحاتش بود. احتیاج به عمل جراحی داشت و مراقبتهای پزشکی. زخمهای من کم بود و میشد آنها را تحمل کرد ولی محمدرضا خیلی اذیت شده بود. تا ساعت ۱۱ قبل از ظهر در همان جا بودیم و باز هم به محمد مسکنی زدند و داخل آمدیم. کمی غذا آوردند ولی محمدرضا چیزی نخورد و خیلی زود تاثیر مسکن تمام شد و نالههایش شروع شد اما نه مثل دیروز. چون خیلی ضعیف شده بود و توان ناله نداشت. تشنه رفت ساعت ۱۰ شب بود که محمدرضا دیگر کاملا بیحال شده بود و توان ناله کردن هم نداشت.به من نگاه کرد و گفت:حسین یادت نرود که من بچه قم بودم و چگونه جان دادم.بعد گفت خواهش میکنم کمی به من آب بده که خیلی تشنه هستم.من به چشمانش که میگفت آخرین لحظات زندگیام هست نگاه میکردم. صدایش خیلی آهسته شده بود. قبلا صدایش رسا و بلند بود ولی دیگر خبری از آن صدا نبود. قابلمهای که در آن آب بود را به سمت محمدرضا بردم. همه اسرای سلول بیدار بودند و با نگرانی به محمدرضا نگاه میکردند.کسی حرفی نمیزد.همه به این نتیجه رسیده بودند که او دیگر زنده نخواهد ماند. ظرف آب را تا نزدیکیاش بردم.خودش را جلو کشید تا آب را از من بگیرد.دستش را بر لبه قابلمه گذاشت، دهانش را باز کرد تا آب بنوشد اما یکی از بچهها ظرف آب را کنار زد و گفت:نه،اجازه ندهید آب بخورد. جراحاتش زیاد است و برای زخمهایش خوب نیست. این حس به همه بچهها دست داده بود که محمدرضا لحظات آخر عمرش است بنابراین با صدای بلند گفتند:نه،نه.اجازه بده تا آب را بنوشد. هیچ وقت آن صحنه را فراموش نمیکنم که یک دست محمدرضا به قابلمه محکم چسبیده بود و به سمت دهانش میکشید و آن برادر اسیر که بچه فریدونکنار بود و اسمش را به خاطر ندارم سمت دیگر قابلمه را،تا او آب نخورد. فکر میکنم این حالت شاید ۵۰ ثانیه زمان هم طول نکشید که دست محمدرضا از قابلمه جدا شد و پیکرش بر زمین افتاد. با نارحتی به آن برادر گفتم خوب شد آب ندادی و او شهید شد؟. در جواب گفت:من قصد اذیت نداشتم.آب برای جراحاتش خوب نبود.آن برادر از ما بزرگتر بود و تجربه بیشتری داشت. میدانست که خوردن آب برای جراحات خوب نیست ولی ما بر اساس احساسمان میخواستیم عمل کنیم نه بر اساس تجربه.البته حق با ایشان بود و کارش درست بود. به هر حال محمد لب تشنه شهید شد و تا صبح پیکر مطهرش در کنار ما بود.صبح او را بردند. از مهمترین چیزهایی که فراموش نکردم و به خاطر دارم این است که اولا فامیلی محمد رضا را در طول اسارت نمیدانستم به همان دلیل که گفتم. فقط میدانستم که اسمش محمدرضا،پاسدار و بچه قم است. چون چند بار این را به من گفت و وقتی از اسارت آزاد شدیم چون تنها کسی که بعد از اسارت و در دوران اسارت با من بود برادر بزرگوارم آقای محسن میرزائی بود ایشان پیگیری کردند و مادر این شهید بزرگوار ار پیدا کردند و نحوه شهادت را برایشان گفتند. محمدرضا شفیعی در شب عملیات کربلای ۴ با اصابت تیر دشمن به ناحیه شکمش مجروح میشود و چون همرزمش نتوانسته بود او را به عقب برگرداند، به دست عراقیها اسیر می شود. ۱۱ روز در اسارت به سر میبرد و در نهایت به خاطر جراحتش زیر شکنجه بعثیها به شهادت میرسد و همانجا در کربلا دفنش میکنند. صدام در مورد محمدرضا چه گفت؟ بعد از ۱۶ سال پیکر محمدرضا را سالم از خاک در آورده بودند اما صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود. پیکر پاک محمدرضا را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود، ولی سالم مانده بود. حتی روی جسد پودر مخصوص تخریب جسد ریختند تا استخوانهای پیکرش هم از بین برود ولی باز هم سالم ماند. وقتی گروه تفحص پیکر محمدرضا را تحویل میگرفتند سرهنگ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه کرده و گفته:ما چه افرادی را کشتیم! راز سالم ماندن پیکر محمدرضا مادر شهید میگوید: در زمان موقع دفن پیکر محمد رضا، حاج حسین کاجی به من گفت:« شما میدانید چرا بدن او سالم است؟» گفتم:«از بس ایشان خوب و با خدا بود. » ولی حاج حسین گفت:«راز سالم ماندن ایشان در چهار چیز است: هیچ وقت نماز شب ایشان ترک نمیشد،مداومت بر غسل جمعه داشت، دائما با وضو بود و اینکه هر وقت زیارت عاشورا خوانده میشد، ما با چفیههایمان اشکمان را پاک میکردیم ولی ایشان با دست اشکهایش را میگرفت و به بدنش میمالید و جالب اینکه جمعه وقتی برای ما آب میآوردند،ایشان آب را نمیخورد و آن را برای غسل نگه میداشت. ایسنا 103
۱۱/۰۶/۱۳۹۳ - ۰۱:۴۱
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]
صفحات پیشنهادی
پیکر بی جان خبرنگار ورزشی فارس روی برانکارد +عکس
پیکر بی جان خبرنگار ورزشی فارس روی برانکارد عکس جام جم ورزشی بامداد امروز مهدی نفر خبرنگار خبرگزاری فارس در یک سانحه تصادف برای همیشه با دنیا وداع کرد به گزارش جام جم ورزشی او در این سانحه به ته دره سقوط کرد و متاسفانه جان سالم به در نبرد در تصویر زیر پیکر بی جان این خبرنگارقاضی فدرال آمریکایی: احتمال دارد دستور انتشار ۲ هزار عکس زندانیان ابوغریب را بدهم
قاضی فدرال آمریکایی احتمال دارد دستور انتشار ۲ هزار عکس زندانیان ابوغریب را بدهمقاضی شهر نیویورک با ناکافی دانستن ادعای مقامات پنتاگون درباره به خطر افتادن نظامیان آمریکایی در صورت انتشار عکسهای ابوغریب هشدار داد که خوهان انتشار این عکسها خواهد شد آلوین هلرشتاین قاضی فدرااحتمال صدور دستور انتشار ساير عکس هاي ابوغريب
۶ شهريور ۱۳۹۳ ۱۰ ۵۵ق ظ يک قاضي فدرال آمريکا هشدار داد احتمال صدور دستور انتشار ساير عکس هاي ابوغريب يک قاضي فدرال ايالات متحده هشدار داد که ممکن است دستور انتشار ساير عکس هاي زندان ابوغريب که نشان دهنده شکنجه هاي خشن غيرانساني وغيراخلاقي آمريکايي ها عليه بازداشت شدگان است راکودک هندی با دستان غول پیکر /عکس
کودک هندی با دستان غول پیکر عکس تاریخ انتشار ۲۹ مرداد ۱۳۹۳ - ۲۳ ۲۷عکس : آقای دوربینی در تشییع پیکر مهدی نفرخبرنگار ورزشی
عکس آقای دوربینی در تشییع پیکر مهدی نفرخبرنگار ورزشی تشییع پیکر مهدی نفر خبرنگار ورزشی که در ساعات اولیه بامداد جمعه در تصادف رانندگی فوت کرد آقای دوربینی در تشییع پیکر مهدی نفر خبرنگار ورزشی که در ساعات اولیه بامداد جمعه در تصادف رانندگی فوت کرد فارسمطالب مرتبط تشییع پیکر مهنوشته عبرت آمیز بر روی سنگ قبر یک شهید+ عکس
نوشته عبرت آمیز بر روی سنگ قبر یک شهید عکس به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس کشکول جام نیوز رزمنده ای که در سال 59 در اهواز به درجه شهادت نائل شد وصیت کرده است که روی سنگ مزارش هیچ چیزی ننویسند جملات حک شده روی این سنگ قبر خواندنی و عبرت آموز است مزار این شهید دعکس / سلفی با پیکر سیمین بهبهانی
شنبه ۱ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۴ ۳۳ به گزارش ایسنا پارسینه این عکس را منتشر کرده است سلفی با پیکر سمین بهبهانی انتهای پیامبازیگران صدامخملی ایرانی!! +عکس
بازیگران صدامخملی ایرانی عکس خیلی از عروسک های مشهور سینما و تلویزیون بخش عمده ای از محبوبیت خود را مرهون بازیگران شناخته شده ای هستند که با صدای خود به آنها جان بخشیدند صدا بخشی از هویت و شناسنامه عروسک هاست عروسک هایی که در عرصه سینما و تلویزیون محبوب شدند بخش عمده ای ازعکس سلفی با پیکر سیمین بهبهانی |اخبار ایران و جهان
عکس سلفی با پیکر سیمین بهبهانی کد خبر ۴۲۸۴۱۵ تاریخ انتشار ۰۱ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۷ ۰۲ - 23 August 2014دکل غول پیکر مسی که از صاعقه برق می گیرد/عکس
دکل غول پیکر مسی که از صاعقه برق می گیرد عکس سیم های مسی موجود در این دکل ها باعث می شود که صاعقه را به خود جلب کند و بار ابرها را کاملا تخلیه کند آزمایشگاهی در فلوریدای آمریکا با توجه به دکل بزرگ موجود در آن که به وسیله سیم های عظیم مسی پوشیده شده است از صاعقه انرژی زیادی را معکسهای معروف ترین هنرمندان در مراسم تشییع پیکر سیمین بهبهانی
عکسهای معروف ترین هنرمندان در مراسم تشییع پیکر سیمین بهبهانیمراسم تشییع پیکر سیمین بهبهانی صبح امروز جمعه از مقابل تالار وحدت برگزار شد مراسم تشییع پیکر سیمین بهبهانی صبح امروز جمعه از مقابل تالار وحدت برگزار شداسپیکر تیله ای فضایی + عکس
اسپیکر تیله ای فضایی عکس محققان و مخترعین یکی از شرکت های اوکلند کالیفرنیا موفق به ساخت تیله ای فضایی به عنوان اسپیکر شدند به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران از آسوشیتدپرس اسپیکر تیله ای فضایی با نام Gm one با قابلیت اتصال به گوشی های هوشمند نظیر آیفواحتمال دستور انتشار ۲ هزار عکس زندانیان ابوغریب |اخبار ایران و جهان
احتمال دستور انتشار ۲ هزار عکس زندانیان ابوغریب قاضی شهر نیویورک با ناکافی دانستن ادعای مقامات پنتاگون درباره به خطر افتادن نظامیان آمریکایی در صورت انتشار عکسهای ابوغریب هشدار داد خواهان انتشار این عکسها خواهد شد کد خبر ۴۳۰۰۴۷ تاریخ انتشار ۰۶ شهريور ۱۳۹۳ - ۲۱ ۴۶ - 28 Augعکس:خوردن هندوانه به سبک صدام
عکس خوردن هندوانه به سبک صدام 1393 5 29پیکر شهیدی که پس از سالهای دور به وطن بازگشت+عکس
وداع بعد از 31 سال پیکر شهیدی که پس از سالهای دور به وطن بازگشت عکس عصر روز گذشته پیکر مطهر سردار سرافراز سپاه اسلام پاسدار شهید حجة الاسلام علی اصغر ترکانی به خاک سپرده شد به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران عصر دیروز پیکر مطهر شهید علی اصغر اصغری ترکانی همزمان با شهادتصید تمساح غول پیکر در آمریکا + عکس
صید تمساح غول پیکر در آمریکا عکس یک خانواده اهل ایالت آلاباما در آمریکا توانستند با صید یک تمساح غول پیکر به وزن بیش از 453 5 کیلوگرم رکورد جدیدی در این منطقه ثبت کنند شکارچیان منطقه آلاباما یک تمساح 453 5 کیلویی شکار کردند که این تمساح بزرگترین تمساحی است که تا کنون به صورت قدختر صدام حسین، به دنبال خونخواهی + عکس خانوادگی
دختر صدام حسین به دنبال خونخواهی عکس خانوادگی پیشروی گروه تروریستی داعش فرصت انتقامگیری را برای رغد حسین فرزند ارشد صدام حسین دیکتاتور پیشین عراق فراهم کرده است به این مطلب امتیاز دهید به گزارش سرویس بین الملل جام نیوز پیشروی گروه تروریستی "داعش"-
گوناگون
پربازدیدترینها