تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس براى كسب رضايت خدا و آگاهى در دين قرآن بياموزد، ثوابى مانند همه آنچه كه به ف...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837657100




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

نقشه فرار از پنجره حمام!


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



نقشه فرار از پنجره حمام!
به این نتیجه رسیدیم که باید درست از وسط دو نگهبان راه فرار و عبور از سیم خاردار را در نظر بگیریم. به آسایشگاه برگشتیم، اما یک مسئله مهم ناگفته مانده بود...



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذاب‌هایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده حیدر فتاحی است:   پنج سال از اسارت را گذرانده بودیم و هیچ گونه امید فرار از بند را نداشتیم که بتوان از چنگال دیو آزاد شد. روزی در محوطه ی اردوگاه در حال مطالعه و حفظ لغات زبان های خارجی بودیم. یکی از دوستان به من مراجعه کرد. گفت: کتاب را ببند و در ایران باز کن. گفتم: خواب دیدی خیر باشد ان شاء ا... ! گفت: خواب ندیدم، جدی می گویم بنشین با تو حرف دارم.   گفتم: بفرمایید. گفت: حقیقتاً از چند نفر از دوستان شنیده ام که شما رزمی کارهستید و خیلی از دوره های نظامی را طی کرده اید. به این خاطر لازم دیدم مسئله ی بسیار مهمی را با شما در میان بگذارم. دوست دارم یا علی گفته و با ما همراه باشید. گفتم: دوست عزیز، اصل مطلب را بفرمایید که بنده روی موضوع فکر کنم. اگر به خیر و صلاح بود، یا علی می گویم و دست شما را می فشارم.   گفت: ما سه نفریم که تصمیم به فرار گرفته ایم. پرسیدم: چطور و از چه طریقی و با چه وسیله ای؟ گفت: ما از انبار یک تیغ اره پیدا کردیم که به راحتی می توانیم حفاظ پنجره ی حمام را ببریم. حتی آن پنجره ی مورد نظر را مشخص کرده ایم. در جواب گفتم: خوب حالا بهتر است دوستان را صدا بزنید تا با همدیگر در این رابطه، مفصل صحبت داشته باشیم و یک نقشه بدون عیب و نقص را طرح کنیم که بتوانیم فرار کنیم. او رفت و طولی نکشید دوستانش را همراهش آورد. دیدم که آن دو نفر از دوستان نزدیک خودم هستند، در واقع به پیشنهاد آن دو نفر به سراغ من آمده بود.   در گوشه ای از اردوگاه خلوت کردیم و مفصل در مورد چگونگی فرار و تهیه خوراکی و غیره صحبت کردیم. قرار بر این شد اول مکان را ببینیم و از داخل پنجره بیرون اردوگاه را کاملاً نگاه کنیم. راه فرار شب را مشخص کنیم. به طرف مکان مورد نظرحرکت کردیم. پنجره ی مورد نظر دوستان داخل حمام اردوگاه بود قبل از ادامه موضوع، لازم هست دوستان را یکایک معرفی کنم.   نفر اول، برادر عزیز آقا حمید اهل شیراز جزو تکاوران هوانیروز شیراز بود که بسیار ورزیده، قوی و شیردل بود. نفر دوم، جهانشاه سید محمدی اهل کرمانشاه، او هم تکاور و جزء هوانیروز کرمانشاه بود، بسیار ورزیده و دوره دیده بود، لاغراندام و خوش برخورد بود و نفر بعدی ، آقای جهانبخش دلفانی اهل صحنه، حومه کرمانشاه و جزء ژاندارمری سابق بود. ایشان هم انسان قوی و دلدار، چهار شانه با صورت پهن و دندان های درشت و بسیار خوش قول و قرار و متدین بود.   ما چهار نفر به داخل حمام رفتیم که موقعیت وضعیت بیرون اردوگاه را بسنجیم. یکی از دوستان نشست و گفت آقای فتاحی برو روی شانه ی من و بیرون را کاملاً نگاه کن تا راه فرار را مشخص کنیم. رفتم روی شانه ی آقا حمید و بیرون را کاملاً نگاه کردم. دیدم در پنجاه متری دورتا دور اردوگاه سیم خاردار چیده اند و زیر سیم خاردار هم کانال بود و مقداری هم آب به داخل کانال به چشم می خورد. درست رو به روی پنجره یک کیوسک گذاشته بودند.   به این نتیجه رسیدیم که باید درست از وسط دو نگهبان راه فرار و عبور از سیم خاردار را در نظر بگیریم. به آسایشگاه برگشتیم، مسئله ی مهمی که ناگفته مانده بود، به نظرم رسید و آن این بود که موقع فرار دو عدد پتو همراه خود ببریم و از روی سیم عبورکنیم. دوستان پذیرفتند و از فردا شروع کردیم به برش میله حافظ که صدا می داد. بنده گفتم دوستان مقداری خرما بخریم و همراه با خرما میله را ببرید که مقداری صدا برش کمتر به گوش می رسد. چون اسرا به داخل حمام تردد داشتند و عبور و مرور زیاد بود.   هنگام برش یک نفر به عنوان نگهبان می ایستاد و یک نفر در حال برش بود. این کار در حدود چهل و پنج روز طول کشید تا توانستیم میله را کاملا ببریم و مجدداً با همان خرما سرجایش گذاشتیم که عراقی ها نفهمند، اما غافل از آن بودیم که برادر عزیزمان آقای جهانشاه سیدمحمدی ما را لو داده بود و هیچکدام خبر نداشتیم!   قرار بر این شد شب عید نوروز فرار کنیم. چون که عراقی ها به خاطر عید نوروز تا ساعت۹ شب در آسایشگاه ها را باز گذاشتند که بهترین فرصت برای فرار همان شب بود. ده روز مانده بود به عید نوروز و ما میله ی حفاظ را بریده بودیم. شب عید فردا رسید، غروب چهار نفر دوباره با همدیگرخلوت کردیم که ساعت نزدیک به ۹شب فرار کنیم.   تمام وسائل مورد نیاز را آماده کرده بودیم. آقای سیدمحمدی گفت: امشب نمی توانیم فرار کنیم. گفتیم چرا؟ گفت: ما نیاز به یک چاقو یا کارد آشپزخانه داریم که بتوانیم راننده ای را تهدید کنیم و ماشین بگیریم و سریع تر از منطقه دور شویم. فکر بدی نبود. آن شب را از فرار منصرف شدیم. گویا آقای جهانشاه سید محمدی با یکی ازدوستانش صحبت کرده بود و گفته بود که به این زودی به خانواده اش سرکشی می کند.   ایشان کنجکاو می شود و قضیه را می پرسد. او هم می گوید ما یک میله را از حمام پنجره بریده ایم و شب عید فرار می کنیم. مطمئناً به خانواده ات سرکشی می کنم. آن دوست هم با یکی از دوستانش موضوع را در میان می گذارد و آن دو برادر عزیز یعنی محمد که اهل قصرشیرین بود و آقا مجید کرمانشاهی زودتر از ما دست به کار شده بودند.   بلندی آسایشگاه ما سه متربود. یک متر از بالای در با کارتن پوشیده شده بود. بنده تا آن لحظه که آن دو نفر فرار کرده بودند، متوجه نشده بودم که از میان حفاظ در هم می توان عبور کرد. آنها ساعت یک بعد از نصف شب از بالای درعبور کرده بودند و از میان اردوگاه از داخل باغچه ها سینه خیز خود را به حمام رسانده و الحمدلله موفق شدند که فرار کنند.   بنده نه تنها ناراحت نشدم بلکه بسیار هم خوشحال شدم که حداقل دو نفر توانستند از چنگال دیو فرار کنند. موقع باز کردن در، زمزمه ای به گوشم می رسید. جویا شدم. گفتند: دیشب مجید و محمد از آسایشگاه فرار کرده اند. بلافاصله صد و بیست نفر آسایشگاه را به داخل فرا خواندم. چون مسئول آسایشگاه من بودم. با آنها صحبت کردم که تا ظهر برای هیچ کس در این مورد صحبت نکنند تا آنها بتوانند از منطقه دور شوند. کلیه افراد را قسم دادم و همه پذیرفتند. خوشبختانه هیچ کس تا ظهر موقع آمار نفهمید که دو نفر فرار کرده اند.   سایت جامع ازادگان  




۰۲/۰۶/۱۳۹۳ - ۰۷:۴۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن