واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت مهدی یکتا همکار مهدی نفر در برنامه ورزش و مردم
مرداد ماه هزار و سیصد و زهر مار/تنها مرگ است که دروغ نمیگوید
مهدی یکتا همکار مهدی نفر در برنامه ورزش و مردم یادداشتی را در وصف این خبرنگار پرتلاش نوشت.
به گزارش خبرگزاری فارس، درگذشت مهدی نفر خبری تلخ برای جامعه رسانهای کشور و به خصوص آنهایی که هر روز با وی سر و کار داشتند بود. پایگاه خبری رادنیوز، یادداشتی را از قول مهدی یکتا همکار مهدی نفر در برنامه ورزش و مردم منتشر کرده که در زیر میخوانید: مطلبی در سوگ دوست و همکار عزیزم، مهدی نفر مرداد ماه هزار و سیصد و زهر مار باور بفرمایید تحمل غم و اندوه درگذشت دوستان و عزیزان بسیار سنگین است. به قول شیخ اجل سعدی: دلی که عاشق و صادق بود مگر سنگ است/ ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است پرپر شدن کسانی که از آنها سبد سبد خاطره داریم و یاد و خاطرات آنها بخشی از وجودمان شده است،تلخترین واقعیت زندگی است. هر نفسی مرگ را خواهد چشید و این وعده حق است، اما رنج و آلام از دست دادن یک همکار و دوست نازنین را التیامی نمیشناسم. شوکه شدن، گیجی و سردرگمی یا بههم ریختگی ذهنی به همراه اشکهایی که ناخودآگاه سرازیر شد و به هق هق رسید... همه را ساعت 2:30 صبح جمعه تجربه کردم. در خواب ناز(!) بودم که ناگهان با صدای زنگ تلفن میثم رحمانی، دیگر همکار عزیزم از خواب پریدم... شماره میثم را دیدم و گوشی را برداشتم، بریده بریده حرف میزد و با صدایی بغضآلود گفت: «مهدی نفر فوت کرد!» دیگر صدای یکدیگر را نشنیدیم، هق هق گریهمان در هم آمیخته شد و بیخداحافظی گوشی را گذاشتم و به زحمت و با مدد گرفتن از دستگیره در خودم را نگه داشتم. نه، این حقیقت نداشت. با شنیدن خبر فوت دوست و همکار عزیزم مهدی نفر بهتزده شدم و بیاختیار به یاد سالها همکاری و روزها و شبها قلم زدن و گزارش تهیه کردن در مطبوعات و تلویزیون افتادم. چه روزهایی را با هم سر کرده بودیم و حالا... انسانی دوستداشتنی بود. جمعه صبح با هم قرار داشتیم. مهدی نازنین هر هفته جمعه صبح لطف میکرد و سر راه دم منزل ما میآمد تا به اتفاق به استودیوی شبکه یک و برنامه «ورزش و مردم» برویم... اصلا نفهمیدم چطور ساعت شش صبح شد. تمامی حالات واکنشی طبیعی بود به مرگ عزیز و ظاهرا بخشی از فرآیند غم و اندوه... اما نه! شاید همه این ماجرا یک شوخی بیمزه(!) باشد. از نوع شوخیهایی که خبرنگار جماعت بعضا با یکدیگر میکنند و دیگران را سر کار میگذارند. خدا کند اینبار هم یکی با میثم رحمانی شوخی کرده باشد.
با این افکار داشتم خودم را تسلی و تسکین میدادم که شاید دروغ باشد... حوالی ساعت 7:30 صبح با علی خلیفه، دبیر سرویس ورزشی خبرگزاری فارس و همکار عزیزم تماس گرفتم، اما هنوز به سلام علیک نرسیده بودیم که بغض علی ترکید و گفت: «توی دست خودم جان داد!» دوباره اشک و گریه و گلایه از دنیا و سرنوشت و جمله معروف صادق هدایت: «تنها مرگ است که دروغ نمیگوید». نفهمیدم چگونه به استودیوی شبکه یک رسیدم. استودیو که نه، ماتمسرا و ماتمکده! در جمع دوستان و همکاران مهدی و محفلی که یک «نفر» جایش اینبار خالی بود و پرسشی که جوابی بر آن نداشتم: «مهدی، چرا تنها اومدی؟» آن صورت معصومانه، آن شوق، انگیزه و انرژی باورنکردنی و بغل بغل سوژه که همیشه داشت و... دلم میخواست بهترین واژههای دفتر زندگیام را نثارش میکردم، ولی بغض امانم نداد. خیلیزود بود و غافلگیرکننده... مهدی نفر عزیز، نمیدانم در کدام گور ناپیدا، پیدایت کنم. نمیدانم روحت در این لحظه که این یادنامه را به یاد تو مینویسم کجاست و چه میکند؟ اصلا نمیدانم چرا این ماه لعنتی – بخوانید مرداد ماه – تمام نمیشود و دست از سر ورزشینویسان برنمیدارد؛ اول ناصر و بعد هم تو...اما می دانم و خوب هم می دانم هزاران آرزو برای فرزندت داشتی و همواره می گفتی که یتیم بزرگ شدی و نمی خواهی...دیگر نمی کشم و واژه هم یاری نمی کند. با قلبی آکنده از اندوه و درد و قلمی اشکبار(!) به روان پاک و بیآلایش «نفر» درود میفرستم، در حالی که نبودنت بیش از هر زمانی برایم محسوس بوده و سخت رنجم میدهد. دیدار به قایمت مهدی عزیز و گرامی. مهدی یکتا-مردادماه هزاروسیصد و زهرمار
93/05/25 - 14:29
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 63]