تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مردم را به غير از زبان خود، دعوت كنيد، تا پرهيزكارى و كوشش در عبادت و نماز و خوبى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820315656




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سید حسن نصرالله: همچنان به دنبال گرفتن انتقام خون شهید مغنیه هستیم


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:



سید حسن نصرالله: همچنان به دنبال گرفتن انتقام خون شهید مغنیه هستیم
برای انتقام خون حاج رضوان باید یک «مجموعه» از فرماندهان و سیاسیون اسرائیل هدف قرار گیرند



به این مطلب امتیاز دهید

  به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز،  دبیرکل حزب‌‌الله لبنان سید حسن نصرالله، در سالگرد پیروزی حزب‌‌الله در جنگ 33 روزه و در روزهای پیروزی مقاومت در جنگ غزه، مصاحبه‌ای تفصیلی با روزنامه‌ی الاخبار لبنان داشت که در دو روز پنج شنبه و جمعه منتشر شد. او در این مصاحبه از موضوعات مختلفی (از جنگ 33 روزه و جنگ غزه گرفته تا روابط با حماس و زندگی شخصی خود) سخن گفت. نظر به اهمیت تحلیل‌های سید حسن نصرالله و محبوبیت او، رجانیوز تصمیم به ترجمه و انتشار متن کامل این مصاحبه گرفت. با توجه به مفصل بودن این مصاحبه، خود روزنامه‌ی الاخبار این مصاحبه را (به تناسب مسائل مورد بحث) به چند بخش تقسیم کرده که ترجمه‌ی آن هم طبق همان بخش‌بندی تقدیم می‌گردد. بخش اول این مصاحبه که مربوط به جنگ 33 روزه است را می‌‌خوانیم:
  *اگر به 12 جولای 2006 برگردیم [روزی که حزب‌الله دو نظامی اسرائیلی را اسیر کرد و همین بهانه‌ای برای حمله‌ی اسرائیل و آغاز جنگ 33 روزه شد]. شما خبر داشتی که عملیات اسیرگیری در آن روز انجام خوهد شد؟ چه تمهیداتی اندیشیده بودید؟ و سیر جریانات چطور پیش رفت؟
-اساسا، تصمیم به گرفتن اسیر، چند ماه قبل در شورای[مرکزی] حزب‌الله اتخاذ شده بود. در روش اجرایی ما، وقتی چنین تصمیماتی گرفته می‌شود، اجرا و عملی کردن آن تصمیم به شورای جهادی واگذار می ‌شود که طبق ساختاربندی حزب، دبیرکل در رأس آن قرار دارد. این شورا از چند نفر از رهبران اصلی جهادی [نظامی] تشکیل می‌شود. در سطح اجرایی، مسئله در شورای جهادی از چندین جهت مورد بحث و بررسی قرار گرفت. مثل انتخاب مکان مناسب برای عملیات موفق، زمان، تاکتیک، طرح عملیات، افراد مشارکت کننده، مدیریت عملیات، عکس‌العمل‌های احتمالی و کارهای احتیاطی‌ای که باید عملی می‌کردیم. همه‌ی این قبیل امور معمولا در شورای جهادی مطرح و بررسی می‌‌شود و تصمیم با اجماع یا شبه اجماع اتخاذ می‌گردد، یعنی با رأی گیری [50 درصد+1] نیست.
در این موضوع هم، مکان عملیات انتخاب شد، مجموعه‌های شرکت‌کننده مشخص شدند، و همچنین مدیریت عملیات هم تکلیفش روشن شد. ولی خب مسئله‌ ساده نبود و اجرایش چندین ماه زمان گرفت. برادران به منطقه رفتند، حتی وارد خاک فلسطین اشغالی شدند. بیش از یک بار. مدتی در آنجا کمین می‌کردند، سپس خارج شده و برمی‌گشتند و منتظر فرصت مناسب می‌شدند. بعضی وقتا هدف مناسب پیدا می‌شد، ولی مشخص نبود که نظامی است یا غیرنظامی. ما تأکید داشتیم که باید نظامی‌ها را اسیر بگیریم نه شهرک‌نشینان را تا بعدا نتوانند بگویند ما آدم‌ربایی کرده‌ایم. همه‌ی اینها وقت گرفت تا آنکه زمان اجرای عملیات رسید. طبعا، افراد مرتبط با مدیریت قضیه در بیروت در سطح تصمیم‌گیری و در سطح جهادی، وقتی به زمان احتمال اجرای عملیات نزدیک می‌شویم در جریان قرار می‌گیرند. کسی غافلگیر نشد. چند روز قبل از انجام عملیات، این احتمال قوی را می‌‌دادیم که برادران در همین چند روز موفق به اجرای عملیات خواهند شد.
در لحظه‌ی اجرای عملیات، اطلاع داشتیم، و کارهای احتیاطی‌ای که برنامه‌ریزی کرده بودیم را انجام دادیم و مجموعه‌‌ای از فرماندهان عملیات به جایی که باید از دقایق اول در آن می‌بودند منتقل شدند. در ساعت‌های بعد از عملیات، پیامدها خیلی بزرگ و خطیر نبود. همه‌ی چیزهایی که انتظار می‌رفت در روز اول رخ بدهد را به خوبی بررسی کرده بودیم و برای مواجهه با آن به خوبی آماده شده بودیم. بعد از تأیید موفقت عملیات و اینکه اسیران به محلی دور از خط آتش منتقل شده‌اند، از اتاق عملیات به کنفرانس خبری رفتم. در آنجا بود که خبر اسیر گرفته شدن دو نظامی اسرائیلی به هدف مذاکره‌ی غیر مستقیم برای آزادسازی اسرای باقیمانده نزد دشمن، اعلام شد.

*دبیر کل در این لحظات چه می‌کند؟ مشخصا وظیفه‌اش چیست؟ آیا تصور و طرح جایگزینی برای روش‌های خالی‌کردن اماکن و جابه‌جایی و غیره داشتید؟
-دبیرکل طرف تصمیم‌گیر در مدیریت عمل جهادی است. البته طبعا او خودش واحدهای جهادی و رزمنده و میدانی را به شکل مستقیم فرماندهی یا عملیات را هم به معنای نظامی فنی اداره نمی‌کند. فرماندهان جهادی، کسانی که ما به آنها می‌گوییم معاونین جهادی، مسئول اینها هستند. طبعا آنها با دبیرکل مرتبطند و کار می‌کنند چون سیاست‌های ترسیم شده از طرح شورای تصمیم‌سازی به صورت واضحی نزد دبیرکل است. درنتیجه، دبیرکل می‌شود طرف تصمیم‌گیر حتی بعضا در موضوعاتی که به مسئله‌ای میدانی مرتبط است. مثلا، مناطقی که ما در فلسطین اشغالی هدف موشک قرار می‌دادیم. این [فرماندهان] میدان نیستند که تصمیم می‌گیرند کجا را با موشک بزنیم. این تصمیمی است که ما می‌گیریم. وقتی تصمیمی گرفته می‌شود و مصوب می‌شود، مسئولین جهادی اجرایش را پی‌گیری می‌کنند و اقدم به ایجاد هماهنگی بین واحدها و بین طرف‌های اطلاعات و توپخانه و موشکی و ... می‌نمایند. مثلا وقتی ما می‌گوییم الان وارد مرحله‌ی [موشک باران] حیفا شدیم، این یک مصوبه است. نوع سلاحی که استفاده می‌شود یک مصوبه است. زدن ناوچه‌ی ساعر5 یک مصوبه بود. این نوع مصوبه‌ها را شورای جهادی و دبیرکل (به عنوان رئس شورا) اتخاذ می‌کنند؛ البته با مشورت و تفاهم با برادران و طرف‌های اجرایی‌ای که [صحنه‌ی اجرا] را مدیریت می‌کنند. و خب من در جریان اجرا هم قرار می‌گیرم.
چرا میگوییم این یک مصوبه است؟ چون هر طرحی داستان خودش را دارد. مثلا، زدن ناوچه‌ی ساعر 5 یعنی آنکه ما تصمیم‌گرفتیم یک هدف ویژه را مورد اصابت قرار دهیم که پیامدهای خطیری به دنبال خواهد داشت. ثانیا، از آنجا که می‌‌خواهیم از سلاحی برای اولین بار استفاده کنیم این یعنی شورای جهادی تصمیم گرفته این را علنی کند که فلان سلاح را که تا الان کسی از وجودش نزد ما خبر نداشت، در اختیار دارد. بعد از تصمیم‌گیری، بحث‌های حرفه‌ای و فنی و اجرایی است که ارتباطی به من ندارم و من هم در آن مداخله نمی‌کنم، این موضوع مربوط به افراد متخصص و مرتبط با آن است. البته بله وقتی برادران با من در ارتباط باشند می‌گویند که اوضاع رو به راه است یا فلان مسئله یا مشکل سر راهمان است، ولی حل این امور مسئولیت آنهاست. مثال دیگری در این باره، موشک باران تل آویو است. این یک موضوع اجرایی نیست، یک تصمیم بزرگ است. وقتی ضاحیه و شهرهای دیگری در جنوب و بقاع بمباران می‌شد، بحثی جدی مطرح شد درباره‌ی اینکه ما باید الان تل آویو را موشک‌باران کنیم یا نه. در نتیجه‌ی این بحث و بررسی معادله‌ی تل آویو-بیروت را مطرح کردیم [که اگر بیروت را بزنید تل آویو را می‌زنیم]. ضاحیه و دیگر مناطق در هر حال زیر بمباران شدید بودند، گفتیم: معادله‌ی جدیدی بیاوریم، اگر ما بتوانیم با این معادله از بیروت محافظت کنیم یا در حمایتش سهیم شویم، پس چه بهتر که این کار را بکنیم.

*اگر این ماجرا در سال 2006 رخ می‌‌داد [و اسرائیل بیروت را بمباران می‌کرد] شما تل آویو را می‌زدید؟ مثل آنچه امروز در غزه رخ می‌دهد.
-قطعا. و خیلی قوی‌تر [از این]. این چیزی است که همه می‌دانند. اسرائیلی‌ها هم این را می‌دانند. بحث ما از موشک‌هایی با حجم و کیفیت و کمیت‌های متفاوت [و بالاتری به نسبت غزه] است. قطعا، ما توان زدن تل آویو را داشتیم و گر نه ما اینطور نیستیم که تهدیدی بکنیم یا از معادله‌ای حرف بزنیم که نتوانیم اجرایش کنیم.

*در خلال جنگ، خطر مستقیمی برایتان پیش آمد؟
-من مستقیما ضربه نخوردم و جاهایی که در آن بودم مورد بمباران قرار نگرفت. ولی، با توجه به طبیعت اوضاع، منطقه‌ای که در آن بودیم بمباران می‌شد.

*این درست است که یک بار موقع جا به جا شدن در خلال جنگ موشکی در نزدیکی ماشینتان اصابت کرد؟
-نه درست نیست.
*روزهای اول جنگ چه می‌کردی؟ می‌‌دانیم که دستگاه اجرایی مشغول مأموریت‌های بزرگی بود و مذاکرات سیاسی هم هنوز آغاز نشده بود. آیا به صورت مستمر سیر جنگ را پی‌گیری می‌کردی؟
-اینکه می‌گویم من در مسائل میدانی مداخله نمی‌کنم معنی‌اش این است که خودم شخصا و مستقیم آن را اداره نمی‌کنم، ولی به صورت 24 ساعته سیر جریانات جبهات را پیگیری می‌کنم: در جنوب، در خطوط مقدم و در بقاع و جاهایی که زیر بمباران و موشک‌باران هستند، شهدا، مجرحین، آوارگان، مردم، جو رسانه‌ای و جو سیاسی. همه‌ی این‌ها نیاز به پی‌گیری دارد.

*در خلال جنگ با اعضای خانواده‌ات دیدار داشتی؟
-بله، یک بار دیدمشان.

*وقتی جنگ تمام شد، اول سراغ چه کسی را گرفتی؟
-وقتی جنگ تمام شد، امکان تحرک تا حدی پیچیده بود. یادتان هست که جنگ با اعلان آتش‌بس تمام نشد، حتی با متوقف شدن کارهای جنگی هم تمام نشد. ما خودمان را هنوز در قلب نبرد می‌دیدیم. به همین دلیل پس از پایان جنگ و تا مدتی، تحرک من محدود بود. بعضی شخصیت‌ها بودند که اصرار داشتند با من دیدار کنند، من هم می‌گفتم این هم برای شما و هم برای من سختی دارد. تشخیص برادران این بود که اوضاع خطرناک است و ظهور من در هر جایی مرا و دیگر حاضرین در آن مکان را  به خطر می‌اندازد. تنها جایی که بعد از جنگ رفتم، جایی بود که مرحوم سید محمد حسین فضل الله آنجا بود. با برخی ازبرادران به دیدار ایشان رفتیم تا از مواضعشان در اثنای جنگ تشکر کنیم. در اثنای جنگ، با تنها کسانی که دیدار داشتم همان برادرانی بودند که مرتبط بودند با کارهای جهادی. از طریق شبکه‌ی مخابراتی داخلی هم ارتباط داشتم، با المنار مصاحبه می‌کردم و با [مسئولین] بخش ارتباطات رسانه‌ای [حزب‌الله] هم در تماس بودم. در صحبت با شبکه‌ی داخلی مشکلی وجود نداشت. مشکل در صحبت با موبایل یا بی‌سیم بود. گاهی وقت‌ها برای ارتباط با جوانانی که به شبکه‌ی داخلی متصل نبودند، صحبتی را ضبط می‌کردم و بعد از طریق بی‌سیم برایشان پخش می‌شد. این چزی بود که اتفاق افتاد.

*در خلال جنگ به دیدار آوارگان رفتی؟
-این مسئله نیاز به حضور شخص من نداشت چون تحرک من دشوار بود ولی من با برادران مسئول امور آوارگان ارتباط داشتم. ساختار حزبی همه‌اش فعال بود و من با همه‌ی مسئولین حزب در ارتباط بودم. در نتیجه، تصویر به روز و واضحی از بمباران و خرابی‌ها و آوارگان و اینکه چطور مسائلشان را حل می‌کنند و با چه مشلاتی مواجهند داشتم. طبیعتا موضوع آوارگان و موضع مردمی و مردم و اوضاعشان و تمایلاتشان و روحیه‌شان برای ما اساسی بود و بر اساس آن تصمیاتی گرفته می‌شد.

*موضع آوارگان جنگی [در دفاع قاطع از مقاومت] برای شما غافلگیرکننده بود؟
-برای من غافلیگیر کننده نبود ولی برای خیلی‌ها بود. چون بعضی طرف‌ها[ی ضد مقاومت] خیلی روی [مخالفت] آوارگان حساب باز کرده بودند. در برخی‌ رسانه‌ها و به صورت حضوری در بین خود آوارگان در مدارس و غیره هم تحریکاتی می‌کردند. برخی طرف‌های سیاسی امیدوار بودند که این آوارگان دست به تظاهرات بزنند و خواستار توقف مقاومت یا خواستار خلع سلاح آن یا تسلیم شدنش شوند. روی این، کار شد. عظمت موضع مردم فقط به دلیل ارادت قلبی و اعتقاد و هشیاری‌شان نبود، بلکه به این دلیل بود که آنها در سایه‌ی جنگ و خرابی و آوارگی و قتل و کشتار و تحریک وحشتناک، باز هم بر سر این اعتقاداتشان ماندند. ولی در هر حالی جوی راه افتاده بود برای شکستن اراده‌ها و خائن شمردن [مقاومت] و انداختن مسئولیت همه چیز بر گردن مقاومت. تلاش‌هایی صورت می‌گرفت برای اینکه مردم را به راه انداختن تظاهرات [ضد مقاومت] تشویق کنند، ولی آنها نپذیرفتند.

*در اثنای جنگ، کدام صحنه بود که بیش از همه دلت را به درد آورد؟
-چیزی که دل را به درد می‌آورد، کشتارها بود. نظامی‌ها عموما افراد سختی هستند، ولی وقتی تصاویر زنان و بچه‌ها و کشتارها پخش می‌شد برادران ما، به رغم صلابتشان، متأثر می‌شدند و برخی‌هایشان گریه می‌کردند. چیزی که خیلی دل را به درد می‌آورد هدف قرار گرفتن غیرنظامیان بود. ساختمان‌های تخریب شده دوباره ساخته می‌شود، آواره‌ی جنگی به خانه‌اش باز می‌گردد (چون ما مطمئن بودیم که ان شاء الله پیروز خواهیم شد). ولی کشتارهایی رخ داد و نمی‌شود گفت که کدامشان بیشتر دردآور بود. ولی بمباران مجتمع امام حسن یک ویژگی داشت، اولا به دلیل تعداد بالای شهدا، و ثانیا به دلیل آنچه در لبنان شایعه شد که بمباران به این دلیل بوده که اسرائیلی‌ها خیال می‌کردند من در آنجا حضور دارم. من در طول جنگ حتی یک لحظه هم ابدا در آنجا حضور نداشتم.

*چه کسی بود که در طول جنگ نگران جانش بودی؟
-یک شخص نبود، بلکه یک مجموعه از برادران بودند، از جمله حاج عماد. زنده ماندن این افراد را امر مهمی می‌دانستم چون جزو افراد اساسی در تعیین مسیر جنگ بودند و دائما پی‌گیر وضعشان بودم.
*سوریه در خلال جنگ چه نقشی داشت؟ نقش سرتیپ محمد‌ سلیمان چه بود؟ آیا کسی از ارتش سوریه در این جنگ شهید شد؟
-در طول جنگ، انتقال سلاح از سوریه متوقف نشد. معلوم نبود جنگ چقدر طول خواهد کشید، فلذا هرچقدر امکانات و سلاح و مهمات بیشتری داشتیم وضعمان بهتر می‌بود. و به رغم اینکه اسرائیل تقریبا همه‌ی معابر را هدف قرار می‌داد، باز امکانات انتقال سلاح وجود داشت. با این وجود، کسی از ارتش سوریه شهید نشد چون بمبارانی داخل سوریه صورت نگرفت.
در مورد شهید سرتیپ محمد سلیمان، من معتقدم اسرائیلی‌ها او را به دلیل نقشی که در دوره‌ی قبل از جنگ و حین جنگ ایفا کرد به قتل رساندند. چون او از طرف رئیس جمهور اسد مسئول این پرونده بود. نقش بسیار ممتاز و بسیار مثبتی داشت. لذا بعد از جنگ اسرائیلی‌ها دنبال حاج عماد و سرتیپ سلیمان می‌گشتند. برخی رسانه‌ای عربی از این حرف زدند که کشته شدن او یک سربه نیست کردن داخلی [توسط خود نظام سوریه] بوده است. ولی برای ما کاملا روشن است (با توجه به تحقیقات و داده‌های میدانی) که اسرائیل پشت این قضیه است.

*این درست است که رئیس‌جمهور اسد آماده بود که جبهه‌ای جدید باز کند [و با اسرئیل وارد جنگ شود]؟
-احتمال کشیده شدن جنگ به سوریه مطرح بود چون اسرائیل بخشی از مسئولیت پایداری مقاومت و همچین مسئولیت مجهز کردن مقاومت به بخشی از سلاح‌هایی که تأثیری کیفی و مهم در سیر جنگ داشت را متوجه سوریه می‌‌دانست، فلذا این احتمال با توجه به تحولات میدانی مطرح بود، خصوصا وقتی که صحبت‌های شروع شد درباره‌ی عملیات زمینی به سمت حاصبیا و راشیا و بقاع غربی و مرکزی [در نزدیکی مرز سوریه]. در آن زمان، یعنی تقریبا در هفته‌ی دوم جنگ، سرلشگر آصف شوکت که در تمام طول جنگ با هم در ارتباط بودیم کسی را پیش من فرستاد نظرم را درباره‌ی طرحی خواست که در دمشق در دست بررسی بود مبنی بر اینکه در صورت رخ دادن عملیات زمینی گسترده [و پیش‌روی اسرائیل به سمت سوریه]، سوریه مجبور خواهد شد که در کنار مقاومت وارد جنگ شود. مدعی نیستم که این تصمیم به صورت قطعی اتخاذ شده بود، ولی مسئله نزد رئیس‌جمهور سوریه و مجموعه‌ای که تصیم‌گیر بودند مطرح بود. آنها همه چیز را دنبال می‌کردند و به صورت جزئی از آنچه رخ می‌‌داد اطلاع داشتند. من بعد از مشورت با برادران، به آنها جواب دادم که شما مجبور به این کار نیستید و مسئله به این خطیری [که شما فرض کرده‌اید] نیست و توانایی‌های مقابله‌ی زمینی‌ای‌که ما داریم بسیار عالی است، حتی ما امیدواریم که اسرائیلی‌ها وارد عملیات زمینی شوند چون آن وقت است که [با توجه به تونایی‌های مقاومت و تلفات اسرائیلی‌ها] سرنوشت قطعی جنگ مشخص خواهد شد.
در عمل، عملیات زمینی [و پیشروی گسترده]ای که طبق آن سوریه می‌‌خواست موضوع ورود به جنگ را برسی کند رخ نداد [و خود مقاومت جلوی پیشروی اسرائیل را در همان نزدیکی مرز گرفت] و لذا مسئله منفی شد و دیگر بحثی صورت نگرفت.

-شما مدام این عبارت را به کار می‌برید که حاج عماد مغنیه فرمانده دو پیروزی [2000 و 2006] است. این حرف از جهت عملی یعنی چه؟
-با توجه به ساختاری که در اواخر دهه‌ی 90 میلادی در حزب برقرار بود، مدیریت همه‌ی فعالیت‌های جهادی تجمیع شد و تحت امر حاج عماد قرار گرفت. تعداد زیادی از برادران هم به او کمک می‌کردند. این روش تا زمان شهادت او ادامه داشت. فلذا، وقتی آزادسازی جنوب در سال 2000 رخ داد و موقع جنگ جولای [33 روزه] در سال 2006، حاج عماد رحمة الله علیه مسئول مدیریت کارهای جهادی بود. هرچند که نمی‌توانیم [بنا به دلایل امنیتی] بگوییم که در جنگ جولای مشخصا فلان شخص و فلان شخص مسئول بودند. البته ما همه‌ی فضل پیروزی را متوجه یک شخص واحد نمی‌کنیم چون جنگ جولای یک کار جمعی در مقاومت و همچنین در اوضاع ملی به صورت عام بود. ولی حاج عماد نقشی اساسی و مرکزی در پیروزی اول و پیروزی دوم داشت و البته اگر زنده مانده بود نمی‌گفتیم که او فرمانده دو پیروزی بوده است.

*وعده‌ی شما درباره‌ی انتقام خون او چه شد؟
-این پرونده باز است. در چند مناسبت گفتم که بعضی از مردم خیال می‌کنند ممکن است چند نفری هدف قرار بگیرند، مثلا چند نفر شهرک‌نشین یا اسرائیلی‌هایی که به فلان کشور سفر کرده‌‌اند، یا مثلا حمله‌‌ای به جایی بشود و بعدش بگوییم تمام، انتقام خون حاج عماد گرفته شد. راستش، ما اینطور فکر نمی‌کنیم. ما معتقدیم گرفتن انتقام خون حاج عماد دو شکل دارد: اولا در نفس استمرار توان مقاومت و رشد دادن آن و امکاناتش و اقتدارش و آمادگی‌اش برای هر مواجهه‌ای و ساختن پیروز جدیدی در هر مواجهه‌ای، چونکه اسم حاج عماد و روح حاج عماد و عقل حاج عماد در همه‌ی اینها جاری است. ثانیا، اینکه اسرائیلی اشغالگر می‌‌داند که انتقام حاج عماد گرفته می‌شود، حتی اگر زمان زیادی بگذرد.
اسرائیلی‌ها معتقدند ما دنبال شخص یا هدفی هستیم که معادل او باشد. در حقیقت اسرائیلی‌ها اصلا کسی را در حد و اندازه‌ی حاج عماد ندارند، کسی که بخواهد معادل او باشد باید در اعتبار سیاسی و معنوی با حاج عماد سنجید شود. یعنی [نه یک نفر] بلکه مجموعه‌ای از اشخاص یا مجموعه‌ای از فرماندهان یا مجموه‌ای از تصمیم‌گیران [سیاسی] اسرائیل؟ بله. اسرائیلی‌ها معتقدند هدف ما چیزی با این حجم است. فلذا تدابیر امنیتی پیرامون نخست وزیر و وزرای جنگ و رؤسای ستاد مشترک ارتش فعلی و سابق و فرماندهان دستگاه‌های امنیتی فعلی و سابق را فزایش داده‌اند. آنها معتقدند هر انتقام‌گیری‌ای برای خون حاج عماد، ممکن نیست پایین‌تر از این سطح باشد، هرچند زمان زیادی بگذرد.

*یادتان هست که یکبار از جنابعالی درباره‌ی او پرسیده شد و گفتی که نمی‌شناسمش و نمی‌‌دانم کیست؟
-هیچ وقت نگفتم نمی‌شناسمش. قضیه از این قرار بود که یک بار، در اولین مصاحبه‌ای که با تلویزیون لبنان در سال 1993 داشتم، در پاسخ به این سؤال که آیا حاج عماد جزو فرماندهان حزب‌‌الله است یا نه، گفتم نه. در حقیقت هم در آن زمان حاج عماد عضو حزب‌الله نبود. آن زمان هنوز او و گروهش که متشکل از برخی برادران دارای نقش اساسی در فعالیت‌های جهادی بودند، هنوز وارد تشکیلات حزب‌الله نشده بودند. خودشان تشکیلات مستقلی داشتند و از آن طریق فعالیت می‌کردند. کاری ندارم که این تشکیلات مستقل هنوز سرپا یا موجود است یا خیر. این بحث دیگری است، و من نمی‌خواهم وارد منطقه‌ی بحث‌های ممنوعه بشویم.

*از نظر شما ترور حاج حسان اللقیس در همان سیاق ترور حاج رضوان است، یا اینکه نوعی رسم خط قرمز جدید از طرف اسرائیل است چون حزب‌‌الله در جایی خط قرمزی را رد کرده است؟
-من معتقدم این بخشی از همان جنگ امنیتی نامحدود و باز با دشمن اسرائیلی است. موضوع خطوط قرمز نیست. ما می‌‌دانیم تعدادی از اشخاص هستند که اسرائیل هر وقت دستش به آنها برسد [در کشتنشان] تأخیر نخواهد کرد و منتظر خطوط قرمز نخواهد شد، درست مثل حالتی که ما در مقابل داریم و همینکه الان در موضوع انتقام خون حاج عماد رحمة الله علیه گفتم. ما هم مجموعه‌ای از اهداف داریم که به پرونده‌ی حاج عماد مغنیه مرتبط است و این بخشی از جنگ امنیتی نامحدود و باز بین ما و اسرائیلی‌هاست.

پایان بخش اول  




۲۴/۰۵/۱۳۹۳ - ۱۸:۰۶




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن