واضح آرشیو وب فارسی:فارس: یادداشت یک خبرنگار
جاودانههای ذهن یک خبرنگار...
کاش از یادم نرود من خبرنگارم، سرباز سنگر قلم، کاش همیشه به خاطر داشته باشم قسم خداوند در دستان من است. من خبرنگار...
به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، روز خبرنگار نزدیک است خیلی چیزها در مورد جسارت خبرنگاران گفته میشود. خوب بخاطر دارم کوچکتر که بودیم بسیار میشنیدیم خبرنگار در دل جنگ زیر تیربار گلوله حاضر است. مدیونند، تمام خبرنگاران مدیونند، به جسارت آن خبرنگارانی که عاشقانه کار کردند تا خبری از واقعهای منتشر شود. مدیونیم، همه ما مدیونیم، به آنهایی که زرق و برق دنیا خبر را برایشان زیبنده نساخته. همه ما مدیونیم به شهیدان خبرنگار که اگر نبودند امروز روز خبرنگار نیز مفهومی نداشت. خیلی دور نیست هنوز هم بسیارند خبرنگارانی که روایتگر آن چیزی هستند که دنیایی را عوض میکند، هنوز هستند خبرنگارانی که بیچشم داشت به مالی از واقعیتها میگویند. اما هستند خبرنگارانی نیز که.... کمند... اما هستند... ودوستی میگفت نیستند... آنها خبرنگارنیستند... نیکو است خویش را بدترین بیابم و تمام این حرفها را به خویشتن خویش نسبت دهم و بگویم تا از خاطرتم محو نشود... اسم پرابهت خبرنگار را همه جا یدک میکشم... مبادا روزی از راه رسد که دریابم مدتها است رسالتم را از یاد بردهام و فراموش کردهام خداوند در قرآنش به قلم قسم یاد کرده و چه مقدس است قلمی که دست میگیرم. مبادا فراموش کنم من نیز سربازم، سرباز جنگی نرم...، مبادا دریابم یادم رفته است تکلیف دارم در برابر سلاحم که میتواند نوک تیزش از پرتاب نیزه نیز کاریتر باشد. و فراموشم شود تکلیف دارم.... مبادا روزی رسد که با افسوس گویم از یادم رفته است، خبرنگار لزوماً زیبا نگار نیست، دریابم یادم نیست روز اول در این حرفه چه میجوییدم و اکنون چه میجویم و خدا چه میخواهد... یا خیلی کم رنگ به یاد آرم روزهای نخست میگفتم میخواهم نام شهرم را پرآوازه سازم اما تنها چیزی که از متنهایم آوازه یابد شخصیتهای پرآوازه شهرم باشد... خوب و بد کارشان را یک کاسه کنم و بگویم خوب، تا مبادا تیر غضبشان آینده کاریم را نشانه گیرد و غافل از اینکه آینده کاری یک خبرنگار صداقت او است. مبادا پر آوازه سازم خیلیها را که شاید آوازها و آوازه یشان نغمهای کم سو بیشتر نیست. مبادا چشمانم افتتاح پروژههایی را بزرگ بیند و رپرتاژ کند و گوید اینها آینده شهر زیبای من هستند و خود را به حماقت بزنم تا از یادم برود خیلی از همین پروژههای اینچنینی نیمه کاره رها میشوند و من نپرسم چرا؟... مبادا مبالغی به عوض این بزرگ دیدنها دریافت کنم که گاهی حایلی شود بر دیدن کاستیهای شهرم... مبادا روزی از راه رسد که گویم: افسوس که من خبرنگار یادم رفته است میتوانم به خیلیها گوشتزد کنم کاستیها را با همین قلم قدرتمندم. مبادا روزی بگویم افسوس از یادم رفته است خبرنگار از جنس مردم است و فاصله بگیرم از این مردم.... مبادا فراموش کنم که من آن قدر قدرت دارم و میتوانم گاهی بر حسب نیاز و ضرورت قلمم را شیپوری سازم تا به خواب زدگان بگویم: شمایی که روزی دم از کمک به همنوع میزدید یکی از همین همنوعانتان که بر حسب اتفاق از همان هوای نفس میکشد که ریههای شما از آن انباشته شده است. بارها است از در خواهش برای درمان کودک بیمارش بر تمام درهایتان کوفته و شما در عوض چه کردید؟ به بهانههای واهی و وعدههای توخالی از درگاهتان ناامیدش ساختید، و تلخترین توجیه شما، شمایی که از قضا ادعایتان هم بیشتر است این بوده که تویی که شهری جز شهر خود را برای مداوا برگزیدی همشهری ما بحساب نمیآیی و آن کودک در گوشهای آرام جان دهد... مبادا روزی برسد که از خویش بپرسم با کدامین منطق گفتی و من با کدامین منطق سکوت کردم و باز هم از خوبیهای تو گفتم... روز خبرنگار نزدیک است هرچند در شهر ما اداره ارشادش به بهانه بیلیاقتی خبرنگاران یا به تعبیر خودشان آگهی بگیران خاموش است و برنامهای برای تقدیر از رادمردان عرصه قلم ندارد اما نباید از یاد برد هنوز بسیارند خبرنگارانی که بیتوقع خوب هستند، بیتوقع جسور و بیتوقع انسان.... ------------------------------------ یادداشت از: سیده فاطمه هلالات ------------------------------------ انتهای پیام/72021/
93/05/15 - 10:55
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 39]