واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: مارکز در یکی از داستانهای کوتاهش از خاطرات تلمذهای جوانیاش در محضر نرودا در اسپانیا و کتاب خریدنهایشان از نایاب فروشیهای مادرید مینویسد. از بامزهترین نکات این خاطرات... هوا را از من بگیرید، خندههای تان را نه!نرودا به علت شهرت زودهنگام و سفرهای فراوانش به عنوان دیپلمات یا تبعیدی طی 40 سال، با عده زیادی از چهرههای ادبی معاصر خود آشنا بود. با نهرو، مائو و فیدل کاسترو ملاقات داشت؛ طی اقامتش در پاریس، پیکاسو کارهای او را راست و ریست میکرد؛ میکیس تئودرو اکیس «سرود همگانی»اش را به زبان موسیقی درآورد؛ وقت اخراج از ایتالیا در 1952 ادوین سریوی مورخ، ویلایش را در جزیره کاپری به او قرض داد تا با ماتیلده آنجا برود و بیدغدغه شعر بگوید؛ وقتی برای شرکت در انجمن بینالمللی پن به او ویزای آمریکا ندادند، آرتور میلر سفارشش را کرد. بعضی معاصران دیگر مرتبط با نرودا اینها هستند: گابریلا میسترالنماینده دائم شیلی در جامعه ملل و سازمان ملل و اولین کسی که جایزه نوبل را به آمریکای لاتین برد. این شاعره، مشوق نرودا در گرایش به ادبیات بود و بعدها او را در کنسولگری شیلی در مادرید جانشین خودش کرد تا زندگی ادبی _ انقلابی بین المللی شروع شود. فدریکو گارسیالورکانرودا در مدت اقامتش در اسپانیا با لورکا، رافائل آلبرتی و سزار وایه خو، یک حلقه ادبی تشکیل داده بودند. که با اعدام لورکا در جریان جنگهای داهلی اسپانیا گسسته شد. گابریل گارسیا مارکزمارکز در یکی از داستانهای کوتاهش از خاطرات تلمذهای جوانیاش در محضر نرودا در اسپانیا و کتاب خریدنهایشان از نایاب فروشیهای مادرید مینویسد. از بامزهترین نکات این خاطرات، ایده محشری است که به ذهن نرودا میرسد اما بعد با دلزدگی از تبدیل آن به شعر انصراف میدهد و میگوید: «ولش کن. چون هر ایدهای که به ذهن ما برسد، حتما ً قبلش به ذهن بورخس رسیده است». خورخه لوئیس بورخسدشمنی عمده نویسندگان آمریکایی لاتین معاصر بورخس با او، فقط از سر حسودی نبود. آنها بورخس را محکوم میکردند که تفکرات انقلابی و خصوصا ً کمونیستی ندارد. بعضیها میگویند این شعر نرودا به بورخس کنایه دارد؛ «مرد نابینایی که زنبورها دنبالش کرده اند/ کجا پناه بگیرد؟». اوکتاویو پازنرودا طی مدت کنسولیاش در مکزیکوسیتی با پاز آشنا شد. آشناییای که با دوستی شروع شد و به یک دشمنی 25 ساله کشید. پاز، نرودا را محکوم کرد که در چپ گرایی افراط میکند و به جای جانبداری از مردم، هوای استالین را دارد؛ البته ظاهر اصل دعوا به رقابتهای شعری و فحشدهی متقابل در یک مهمانی مربوط بوده است. میگل آنخل آستوریاسدر زمان فرار نرودا به آرژانتین، آستوریاس هنوز نوبل ادبیات نداشت و وابسته فرهنگی سفارت گواتمالا در بوئنوس آیرس. نرودا از شباهتهای ظاهریاش به آستوریاس استفاده کرد و با گذرنامه او از آرژانتین یه اروپا گریخت. کارلوس فوئنتسنرودا، مارکز، یوسا و فوئنتس را «چهار غول» ادبیات آمریکای لاتین میدانند. فوئنتس برخلاف نرودا چندان از آمریکا بدش نمیآید اما استادش نرودا را «مرشد و همراه در فتح پرمخاطره آینده» میداند و مدام از او نقل قول میکند که در آمریکای لاتین این نویسندهها هستند که بار کشورشان را به دوش میکشند. ایزابل آلندهآلنده اول، ژورنالیست بود تا این که مصاحبه ای با نرودا به تورش خورد. نرودا در این مصاحبه به او گفت تخیلش بیشتر از آن است که یک ژورنالیست باشد و تشویقش کرد تا نویسندگی را امتحان کند. اولین نمایشنامه آلنده چند ماه قبل از مرگ نرودا چاپ شد. آلنده با آوردن نرودا تحت عنوان «شاعر» در کتاب «خانه ارواح»اش به او ادای دین کرده.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 347]